چرا بخش بين الملل جشنواره فجر موفق نيست؟

 فقدان راهبرد تهاجمي

جشنواره فيلم فجر يك رويداد بين المللي ناميده مي شود. عواملي چون برخورداري از بخش هاي مجزا و مشخصي با نام هاي جام جهان نما و جلوه گاه شرق، پذيرش و نمايش فيلم هايي از نقاط مختلف جهان و اهداي جايزه به آنها باعث شده تا از اين جشنواره به عنوان رويدادي بين المللي ياد شود. اما اين بخش ها هيچ گاه جريان ساز و حتي خبرساز نبوده اند و صرفا به نمايش تعدادي فيلم و دادن چند جايزه به برگزيدگان آنها محدود شده اند. ضمن اين كه بخش بين الملل جشنواره فيلم فجر حتي از سوي رسانه ها، منتقدان و هنرمندان داخلي هم چندان با استقبال روبه رو نمي شود، چه رسد به رسانه ها و شخصيت هاي خارجي. به عبارتي صريح؛ جشنواره فيلم فجر در زمينه بين المللي ضعيف، عقيم و ناكارآمد است.
اين درحالي است كه جشنواره هاي پرآوازه جهاني به خاطر رويكرد بين المللي خود به شهرت باطل خود دست يافته اند. دليل اين كه جشنواره هايي چون اسكار، كن، برلين، ونيز و... نسبت به ساير رويدادهاي مشابه خود فريباتر هستند و افراد بيشتري را از ملل مختلف جهان مفتون خود مي سازند، تعيين استراتژي و چشم اندازي منحصر به خود و مستمر در آنها بوده است.
كافي است به ليست نامزدهاي جايزه اسكار در دوره هاي اخير و همچنين برگزيدگان آنها دقت كنيم تا عمق استراتژيك اين جشنواره به اصطلاح تخصصي نمايان شود. چون در اين ليست ها به طور عمده افرادي خودنمايي مي كنند كه به نحوي از انحا در راستاي سياست ها و منافع كاخ سفيد هستند. مصداق بارز اين واقعيت، انتخاب سال گذشته اين جشنواره بود. فيلم «جعبه رنج» درحالي كه به عنوان بهترين فيلم اسكار 2010 انتخاب شد و بيشترين جوايز را به خود اختصاص داد كه شايستگي فني و هنري قابل توجهي ندارد. اين فيلم نه در ميان عوام و نه خواص و فرهيختگان هيچ جايگاهي ندارد، اما مضمون خاص آن باعث شد كه نزد دست اندركاران اسكار محبوبيت يابد. زيرا اين فيلم به تكريم نظاميان ايالات متحده در عراق مي پردازد و جانفشاني هاي آنها براي مبارزه با آنچه تروريسم خوانده مي شود را بازتاب مي دهد. در دوره جديد اين جايزه آمريكايي نيز به عينه مي بينيم كه در اغلب بخش هاي اسكار 2011 نام سينماگراني يهودي ديده مي شود. اين جشنواره ها توانسته اند، تبديل به اهرم هايي به ظاهر فرهنگي براي پيش برد مقاصد دولت هاي خود در صحنه بين المللي شوند. اين جشنواره ها از يك طرف، به همايش هايي براي معرفي و تبليغ سينماي مهاجم و امپرياليستي تبديل شده اند و از طرف ديگر، شرايطي را فراهم كرده اند كه فيلمسازاني در دنيا، صرفا براي حضور در اين جشنواره ها كار سينمايي كنند. همچنان كه ايران نيز هدف سياستگذاري آنها قرار گرفته است. به گونه اي كه همواره فيلم هايي از ايران را برجسته مي كنند و تحت حمايت قرار مي دهند كه تصويري منفي و سياه از ايران نمايش مي دهند. مروري بر فيلم هاي ايراني كه در چنين جشنواره هايي جايزه گرفته اند نشان مي دهد كه در به جز دو سه استثنا، تمام فيلم هايي كه در جشنواره هاي وابسته به دولت هاي غربي تحويل گرفته شده اند داراي اين نوع نگاه بوده اند. البته در سال هاي اخير، اين جشنواره ها پا را از گليم خود درازتر كرده و حتي در امور داخلي كشورمان نيز دخالت مي كنند. اين سياستگذاري يكي از مهم ترين عوامل ايجاد جريان فيلمسازان جشنواره اي در ايران شده است.
اين گونه جشنواره ها براي اهداف ضدانساني خود خيلي خوب كار مي كنند، اما متأسفانه جشنواره هاي ما براي آرمان هاي والاي انساني و الهي خود كم كارند و كم تأثير. اين يك واقعيت نامطلوب است كه بخش بين الملل جشنواره فيلم فجر، با اين كه در همه دوره هايش نمايش دهنده آثار قابل توجهي هم بوده، اما در هيچ يك از دوره هاي خودش نتوانسته به عنوان يك كارزار موثر بر سينماي جهان عمل كند. به اين معني كه نمي توان هيچ موج و حتي بازتابي را در سينماي دنيا شناسايي كرد كه تحت تأثير جشنواره فجر پديد آمده باشد.
جشنواره فيلم فجر در عرصه بين المللي خودش، برخلاف جشنواره هاي جهاني مذكور، منفعل و فاقد راهبردي تهاجمي است. اين وضعيت ناخوشايند در شرايطي به وجود آمده كه جايگاه منحصر به فرد كشور ايران در عرصه بين المللي قابليت و استعداد بالقوه و ويژه اي را پيش روي جشنواره فجر قرار داده است. قابليت اين كه منادي سينمايي متفاوت و مخالف با سران هاليوود و اسكار باشد. جشنواره فيلم فجر مي تواند و بايد با شاخص سازي و فرياد برآوردن عليه سينماي زرسالار و زورگوي حاكم و مسلط بر جهان، فيلمسازان مستقل جهان را مجذوب خود كند. نمي توان منكر تلاش هايي در اين راستا در دوره هاي مختلف جشنواره فيلم فجر شد. به وجود آوردن بخش هايي چون مسابقه سينماي آسيا، حقيقت و عدالت، سينماي سلطه گر و جايزه هايي همچون راه انبيا، مصطفي عقاد و... در دوره هاي گذشته و همايشي با نام هاليووديسم در دوره درحال برگزاري حكايتگر تلاش ها و تجربياتي مقطعي بوده است. اما اين تجربيات استمرار نيافته اند و يا ساكن مانده اند و عرصه تازه اي را فتح نكرده اند.
يكي از عوامل تضعيف جايگاه بين المللي جشنواره فيلم فجر، نگاه اشتباه برخي از فيلمسازان، كارشناسان، رسانه ها و مسئولان فرهنگي است. پندار آن ها اين است كه اگر فيلم هاي هاليوودي و آثار معروف غربي در اين جشنواره شركت كنند، بخش بين الملل، شكوفا و پويا مي شود. اما تقليد و تكرار، همان طور كه در هيچ برنامه و حركت فرهنگي ديگري نتيجه نداده است در اين زمينه نيز راه به جايي نمي برد. زيرا به نمايش درآمدن فيلم هاي جريان متداول سينماي غرب در جشنواره فجر، اتفاق تازه و بكري نبوده و نخواهد بود. سياستگذاران و مسئولان جشنواره فجر هم بايد تعارف و تقليد را كنار بگذارند و باتوجه به رسالت جهاني انقلاب اسلامي، هويت بين المللي جشنواره اي را كه به نام فجر مزين است، تدوين كنند. ايران، كشوري آزاده و صلح طلب در عرصه جهاني است و از مظلومان و مستقل ها حمايت مي كند. پس سينماي ايران نيز نمي تواند در زمينه جهاني، هدفي جز اين داشته باشد. امروز در دنيا جاي جشنواره هايي براي سينماي مستقل و ضدسلطه خالي است. سينماي ايران، مي تواند با امكانات و توان خود، مأمني براي فيلمسازان اخلاقگرا، آزادي خواه، ضدجنگ و مخالف استعمار و سرمايه داري شود. به طوري كه هنرمندان آزاده جهان، با انگيزه شركت در اين جشنواره فيلم بسازند و جشنواره فجر ايران، باعث تبليغ و ترويج اين نوع هنرمندان و فيلم ها شود.
جشنواره فيلم فجر هم براي نيل به اين مقصود بايد معيارها و شاخص هاي منحصر به فردتري را اتخاذ كند. شاخص هايي كه هدف آنها جذب و حمايت از فيلمسازان متفاوت و دگرانديش جهان باشد. بخش بين الملل اين جشنواره بايد عملكردي فراتر از نمايش فيلم هاي خارجي را در پيش بگيرد و تبديل به همايشي با حضور كارگردان هايي كه در جشنواره هاي سلطه گر جهان مغفول و مظلوم هستند شود. يعني اين گروه از فيلمسازها هر سال در جشنواره حضور يابند، سخنراني كنند، آثار آنها نقد و بررسي شود، جوايزي به آنان عطا شود و...
اقدام به برگزاري همايش هاليووديسم، مي تواند اولين قدم و مقدمه اي براي تقويت بخش بين الملل جشنواره فيلم فجر باشد. البته به شرطي كه اين همايش به طور هرساله برگزار شود و تا جاي ممكن ابعاد خود را افزايش دهد.
این یادداشت در روزنامه کیهان چاپ شده است.

گزارش روزانه جشنواره فيلم فجر-بخش آخر

آزمون آزادي

بيست ونهمين جشنواره بين المللي فيلم فجر در حالي به كار خودش پايان داد كه توفاني را كه انتظارش را داشتيم نيامد. هرچند در يكي از شب هاي پاياني جشنواره اتفاقاتي افتاد، اما اين حوادث حاشيه اي بودند و به متن جشنواره ارتباطي نداشت. آنچه مي خوانيد گزارش دو روز پاياني ستاد مركزي جشنواره فجر است.

تبلور لمپنيسم

يكي ديگر از شب هاي تاريخي جشنواره فجر رقم خورد؛ نهمين شب بيست ونهمين جشنواره بين المللي فيلم فجر، برابر با 24 بهمن سال 89 را بايد يك روز تاريخي منفي تلقي كنيم. روزي كه در آن لمپنيسم تبلور يافت. ماجرا از اين قرار بود كه در سانس ساعت 30/21 مركز جشنواره، فيلم «پايان نامه» به كارگرداني حامد كلاهداري اكران شد. اما درست از همان سكانس آغازين و در حالي كه براي قضاوت درباره كيفيت فيلم خيلي زود بود، ناگهان عده اي در ميان جمعيت شروع به سوت زدن و هو كردن نمودند! چون برداشت فيلمساز با تفسير ايشان از برخي واقعيت هاي اجتماعي و سياسي اطراف ما متفاوت است! به اين ترتيب، اين شب را بايد هنگامه شكست و مردود شدن گروهي از افراد مدعي دموكراسي و آزادي بيان دانست.
بر فرض كه «پايان نامه» فيلم ضعيفي است ، آيا نعره زدن و فحاشي به كارگردان فيلم اقدامي فرهنگي و اخلاقي است؟ اين در حالي است كه مي دانيم كارگردان اين اثر، يك جوان 28 ساله است و «پايان نامه» دومين تجربه فيلمسازي اوست. اگرچه فيلم او داراي نواقص و ضعف هاي فراواني است، اما با ملاحظه اين واقعيات، اين فيلم قابل تحمل تر از آثار بسياري از مدعيان است. چه بسا برخي از كارگردان هاي شركت كننده در جشنواره امسال، در اوج برخورداري از تجربه و كارنامه بلند بالا، كارشان سطح پايين تر از كار كلاهداري است.
بد و تلخ اين است كه رفتارهاي لمپني و مستبدانه نهمين شب جشنواره فجر به نام رسانه ها و منتقدين ثبت شد. اما ناگفته اين است كه امسال تنها نيمي از سينماي برج ميلاد به اين گروه اختصاص يافت و نيمي ديگر از اين محل در اختيار افراد ديگري غير از منتقدان و خبرنگاران بود و همين ها هم بودند كه آن شب فضاي جشنواره را به لجن كشيدند.
اين هم از ضعف هاي اجرايي جشنواره امسال بود. چرا بايد افرادي كه هيچ سنخيتي با فرهنگ و هنر و انديشه ندارند به مركز جشنواره راه داده شوند؟ اين يك توهين به جشنواره اي محسوب مي شود كه به مناسبت سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي برگزار شد.
درست در فرداي آن شب، فيلمي به كارگرداني كمال تبريزي به نمايش درآمد كه اتفاقا موضوعي مشترك با فيلم «پايان نامه» دارد. يعني در اين اثر هم به حوادث پس از انتخابات سال 88 پرداخته شده است. با اين كه كارگردان اين فيلم بسيار باتجربه و مشهور است، اما فيلمش در سطح پايين تري از «پايان نامه» قرار مي گيرد. متاسفانه كمال تبريزي هم از آن دسته كارگردان هايي است كه با هر فيلم جديدي كه مي سازد، گويي يك قدم به عقب برمي دارد. فيلم تازه او نيز دچار همين وضعيت است و از شدت آشفتگي و اضمحلال رنج مي برد. عجيب اين است كه مدعيان آزادي خواهي به اين فيلم توهين آميز و سخيف هيچ اعتراضي نشان ندادند. «خيابان هاي آرام» پس از فيلم «پاداش» يك شكست جديد در كارنامه تبريزي و همچنين سينماي ايران محسوب مي شود.

يك اتفاق

تنها نقطه عطف روز آخر جشنواره فجر، فيلم «گلوگاه شيطان» بود. حميد بهمني درست برعكس بسياري ديگر از كارگردان هاي نسل هاي گذشته سينماي ايران، حركت رو به جلويي داشته. فيلم جديد او نيز يك پيشرفت در كارنامه وي و همچنين سينماي ايران به حساب مي آيد.
«گلوگاه شيطان» با وجود برخي كاستي ها، يك فيلم خوش ساخت و آبرومند در عرصه سينماي دفاع مقدس است.
اين فيلم علاوه بر اين كه بخشي از واقعيت هاي جنگ هشت ساله را به تصوير مي كشد، نگاهي به روز دارد. وارد كردن ماجراي كشتي آمريكايي و هجوم بالگرد آنها به رزمندگان ايراني، ضمن افشاگري درباره همكاري سردمداران آمريكا با نظاميان بعثي عراق، به نوعي يادآور حضور فعلي ايالات متحده در منطقه و رو در رويي آن با مردم كشورهاي اسلامي است.
«گلوگاه شيطان» يكي از فيلم هاي آبرو بخش جشنواره امسال بود. و جود چنين فيلم هايي در ميان خيل آثار منجمد و مهوع جشنواره غنيمتي است.

يك مشت كليشه

فيلم جديد مازيار ميري هم با استفاده از كليشه هاي بارها به كار رفته در سينماي كشور ساخته شده است. يك سري از عناصر به كار رفته در فيلم «سعادت آباد» به طور دائم د رفيلم هاي عامه پسند ما به كار مي روند. عناصري مثل ماشين مدل بالا، فضاي شيك آپارتماني و اما مضمون اين فيلم شباهت بسيار نزديكي به آثار اصغر فرهادي دارد.
مسائلي مثل پنهان كاري، شك و خيانت به همسر از جمله موضوعاتي است كه در اين فيلم به شكلي كليشه اي استفاده شده است. در مجموع فيلم «سعادت آباد» براي خانواده ها چندان مناسب نيست.

جاي خالي اخراجي هاي 3

يكي از بدترين اتفاقات بيست ونهمين جشنواره بين المللي فيلم فجر، عدم نمايش فيلم «اخراجي ها 3» بود. اين فيلم به كارگرداني مسعود ده نمكي نتوانست خود را به مركز جشنواره فجر برساند.
حضور اين فيلم مي توانست توفاني را كه منتظرش بوديم به راه اندازد. اما جايش خالي ماند.

گزارش روزانه جشنواره فیلم فجر-7

روز آسمانی جشنواره

هشتمين روز از جشنواره بيست ونهم فجر، متفاوت از روزهاي قبلي گذشت، مركز جشنواره در اين روز پذيراي چند فيلم انقلابي و مذهبي بود. به همين دليل، متن اين روز از حواشي آن پررنگتر شد.

روايتي از مبارزه
فيلم «خاك و آتش» از اين نظر كه بخشي از تاريخ مبارزات ايراني ها را به تصوير كشيده با ارزش بود. جنايات دولت انگليس به وطن ما آن قدر زياد است كه اگر تا ابد هم درباره آن فيلم ساخته شود، باز هم كم است. متاسفانه اين موضوع مهم در سينماي ما مغفول مانده است.
خدا را شكر موسسه شهيد آويني همت كرد و اين فيلم ساخته شد. هرچند كارگرداني مهدي صباغ زاده مي توانست بهتر از اين باشد تا فيلم به جز ارزش هاي محتوايي، با ارزش هاي هنري خودش روي مخاطب تاثير بيشتري مي گذاشت.

بهترین فیلم جشنواره

فيلم «33 روز» جمال شورجه، بهترين جشنواره فجر بيست ونهم تا به اينجاي كار است. فيلمي كه بايد آن را تصويري از مبارزه تاريخي انسان و شيطان در پهنه گيتي دانست. جنگ 33 روزه و شكست سنگين صهيونيست ها در مقابل مقاومت لبنان، يك پيروزي بزرگ در تاريخ محسوب مي شود. با وجود اهميت اين موضوع، متاسفانه سينماي ما در اين چهار پنج سالي كه از آن واقعه گذشته، هنوز فيلم هاي قابل توجه و زيادي درباره آن ارائه نداده است.
باز هم جمال شورجه بود كه همت كرد و بار اين رسالت را بر دوش گرفت.
با اين حال او هيچ ادعا ندارد كه خالق اولين فيلم قوي درباره يكي از مهمترين حوادث تاريخ جهان است. اما به هر حال، اين حكم به نام او ثبت شده است.
«33 روز» را مي توان تجلي تازه اي از «خنجر و شقايق» دانست. كنار هم قرار گرفتن سكانس هاي عاطفي و احساسي و جنگي و پر آتش، يك تناقض زيبا را به وجود آورده است. اين تعارض يك تمهيد دراماتيك هوشمندانه براي برانگيختن روحيه انسان دوستانه و صلح طلبانه مخاطب جهاني است. با اين حال معتقدم كه صحنه هاي جنگي اين فيلم، از صحنه هاي عاطفي آن بهتر از آب درآمده است.
جلوه هاي ويژه فيلم فاخر و مبهوت كننده هستند. اميدوارم كه اين فيلم در سراسر جهان به چشم و ذهن انسان ها برسد تا هم توانايي هاي سينماي ايران به رخ كشيده شود و هم پيام عدالت خواهي و بشردوستي كشور ما به همه ابلاغ شود.
يك نكته مهم درباره جمال شورجه اين است كه او هيچ گاه دچار ركود و يا عقب نشيني نشده است. هر فيلم او از آثار قبلي اش بهتر است همچنان كه «33روز» اين گونه است. اين واقعيت گوياي نقش مهم آرمان خواهي، اعتقاد و انگيزه دروني در ارتقاي كار يك هنرمند است.

ساده و بی آلایش

اما «آسمان هشتم» يك فيلم تجربي بي ادعا وساده است. معمولا اصلاح تجربي درباره فيلم هايي به كار مي رود كه مملو از ادا و اطوارهاي شبه آوانگار و نشخوارهاي ماليخوليايي است. اما اين فيلم كاملا برعكس است و از اين نظر، يك نوع كليشه شكني و محسوب مي شود. زيرا هدف و تاثيرش آلايش روحي و زدودن پريشان حالي و آشفتگي ذهني مخاطب است.
فيلم حسن نجفي كار دل است و براي دل ساخته شده است. يكي از معدود فيلم هاي اين دوره از جشنواره فجر به حساب مي آيد كه كاملا ايراني است. مقصد آن مردم همين سرزمين است، نه جشنواره خارجي.
«آسمان هشتم» به يكي از بخش هاي زيباي فرهنگ كشور ما پرداخته است؛ عشق به امام رضا(ع) و توسل به آن حضرت در اين فيلم براي ترسيم مفهوم زيارت امام هشتم به جاي نمايش مناسك و آئين هاي مربوط به آن، به درون آدمي رجوع شده و مفاهيم و معاني اين سنت به تصوير درآمده است. البته در اين فيلم، براي اولين بار ارادت خارجي ها به امام رضا(ع) بازگو شده است.
يك خانواده آذربايجاني كه براي مداواي قلب پسر جوان خود به مشهد مقدس مي روند و در نهايت با دست پر به سرزمين خود باز مي گردند. خدا را شكر! آنجا كه قلب پسر گرفت و وضعيتي رو به موت پيدا كرد نگران شدم كه نكند باز هم فيلم به شيوه اي كليشه اي پايان يابد. اما پايان بندي در يك بستر منطقي و بديع رخ مي دهد. به اين ترتيب كه قلب يك جوان صالح كه در اثر تصادف دچار مرگ مغزي شده، به سينه فرد بيمار پيوند زده مي شود.
در اين فيلم ساده و بي شيله پيله، اشاراتي هم به تلاش هاي جوان هاي بي ريا و عدالت خواه اين سرزمين شده است. همان ها كه در قالب اردوهاي جهادي به مناطق محروم مي روند و خود و جواني خويش را وقف مردم كشورشان مي كنند. جاي اين موضوع در سينماي ما خيلي خالي است.
چه خوب شد كه نجفي در «آسمان هشتم» توجه كوچكي به آن كرد.

آسمان سطحي!
داريوش مهرجويي در اين سن و سال كارهاي عجيبي مي كند! آن از « روزهاي آشنايي» پارسال كه مفاهيم دست مالي شده سياسي را در يك ميزانسن توريستي و كسل كننده به خورد مخاطب داد، اين هم از «آسمان محبوب».
نكته جالب، اشتراكات اين فيلم با اثري است كه قبل از آن در برج ميلاد به نمايش درآمد؛ در عنوان هر دو آسمان وجود دارد، هر دو فيلم داراي مضموني پزشكي هستند و در هر دو يك بيمار، درمان مي شود. اما اين كجا و آن كجا! اگر در «آسمان هشتم» شفا يافتن در سير طبيعي داستان فيلم و به شكلي منطقي و عقلاني صورت مي گيرد، در فيلم مهرجويي، هيچ منطق و عقلانيتي جريان ندارد. به خلاصه داستان فيلم توجه كنيد تا به عمق فاجعه پي ببريد: يك پزشك جوان، در اوج موفقيت و بهروزي به تومور مغزي مبتلا مي شود و احتمال زنده ماندنش بسيار ضعيف است. او اقدام به خودكشي مي كند، اما به هدفش نمي رسد و مدتي به كما مي رود. در اين مدت، خواب مي بيند كه به روستايي رفته، داروهاي گياهي مي خورد، به مردم آنجا كمك مي كند و ... بعد كه به هوش مي آيد، ديگر هيچ اثري از آن غده مرگبار نيست! از اين سطحي تر و شعاري تر نمي شد!
طرح كلي فيلمنامه «آسمان محبوب» به قدري كليشه اي است كه از همان ابتدا مي توان پايان آن را حدس زد. حتما همه ما با داستان ها و فيلم هاي ديگري مواجه شده ايم كه درباره مبتلا شدن يك انسان به بيماري ناعلاجي است كه پس از پيش آمدن اتفاقاتي، آن بيماري به شكل معجزه آسايي خوب مي شود: در اين فيلم هم، روند آغاز ماجرا و نوع آن به گونه اي است كه همه مي توانند پيش بيني كنند كه در پايان، بيماري برطرف خواهد شد. فقط آنچه باعث كنجكاوي مي شد اين بود كه آقاي مهرجويي اين آغاز و پايان را چگونه به هم وصل مي كند؟ همان طور كه شرح دادم، به ساده ترين و مبتذل ترين شكل ممكن اين اتفاق افتاده است. البته اين فيلمساز كهن سال براي اينكه فيلم جديد خود را خيلي فلسفي و نمادين نشان دهد، از برخي تمهيدات هم استفاده كرده است. از جمله اين كه هر چند دقيقه، يك چارپا به نمايش در مي آيد كه از يك كوچه عبور مي كند!
به نظرم فيلم «آسمان محبوب» بيش از آن كه به تقويت ايمان و روحيه مذهبي مردم كمك كند، به خرافه گرايي دامن مي زند. البته نمي توان از كنار يكي از ديالوگ هاي فيلم به سادگي گذشت، آنجا كه دكتر از پيشرفت هاي بسيار زياد ايران در زمينه پزشكي سخن مي گويد و دفاع مقدس را يكي از بزنگاه هايي معرفي مي كند كه باعث اين پيشرفت شد. اما چه بهتر كه اين گونه مفاهيم، به جاي ديالوگ، دراماتيك و تصويري شوند.

در حاشيه
يكي از حواشي روز هشتم مركز جشنواره فجر، تفاوت نوع برخورد با شورجه و مهرجويي بود. در حالي كه فيلم «33 روز» جمال شورجه با تشويق و تحسين تماشاگران رو به رو شد، فيلم «آسمان هشتم» مهرجويي نارضايتي مخاطبين را برانگيخت. به طوري كه برخي از صحنه هاي آن مثل نمايش مكرر و بي معناي چارپا و يا پايان بندي سطحي و شعاري فيلم با كف زدن تماشاگران همراه شد.

گزارش روزانه از متن و حواشی جشنواره فیلم فجر-6

ليست سوخته و انتظار غافلگيري

روزهاي ششم و هفتم بيست و نهمين جشنواره بين المللي فيلم فجر با شب و روز سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي همزمان بود. اين هم از عجايب سينماي ماست كه در اين هنگامه آثاري كاملاً متعارض با اين مناسبت بزرگ و ملي به نمايش درآمده آن هم در جشنواره اي كه حيات، نام و اعتبارش مديون اين پيروزي است. درست در لحظاتي كه درون جامعه شور و غوغاي جشن بود و نورافشاني و گلبانگ تكبير فضاي كشور را فراگرفته و مردم براي حضور در راهپيمايي 22 بهمن آماده مي شدند، در مركز جشنواره فجر فيلم هايي چون «گلچهره» و «يكي از ما دو نفر» به نمايش درآمد.
اين اتفاق، فرداي آن شب، يعني درست در سالگرد پيروزي انقلاب هم تكرار شد و آثاري در اين روز روي پرده تالار برج ميلاد رفت كه هيچ نشاني از آن حماسه بزرگ، كه عشق به آن هنوز هم چون چراغي درون سينه عاشقان را گرم و روشن نگه مي دارد نداشتند. (البته خارج از فضاي جشنواره نيز سياهه اي به نام «آتشكار» در حال نمايش است كه مقصد و مقصودش، خاموش كردن همين چراغ است) چه خوش گفت و نوشت، سيد شهيدان اهل قلم كه مشكل بزرگ سينماي ايران بي هويتي است؛ «اعتراض اصلي ما به سينماي ايران متوجه همين معناست كه چرا سينماي پس از انقلاب، هويتي ايراني ندارد و چرا سينماي ايران از جواب گفتن به غايات فرهنگي و انقلابي اين امت عاجز است..»
و اين درد را هر سال در آثار جشنواره فيلم فجر مي بينيم و احساس مي كنيم. به راستي، آن 50 ميليون نفري كه در اين روز به خيابان ها آمدند و عشق را ستودند و زشتي را طرد كردند در كجاي فيلم هاي آن شب و اين روز بودند؟
دردناك و غمناك است كه دقيقاً در روز 22 بهمن، در مركز جشنواره فيلم فجر، يك فيلم فارسي به تمام معنا به نمايش درآمد كه حرفي جز ستايش و تمجيد از سينماي فاسد و غيرانساني ستمشاهي ندارد. فيلم «كوچه ملي» را مي گويم... بگذريم!

انتظاري جز اين نداشتيم
فيلم «گزارش يك جشن» دور از انتظار نبود. از قبل هم حدس مي زديم كه با يك «هياهوي بسيار براي هيچ» رو به هستيم. مدت هاست كه نام حاتمي كيا را در ليست فيلمسازاني كه ستاره بخت شان غروب كرده و از قله به پايين سرازير شده اند ثبت كرده ايم؛ تمام شد!
دايره سرگرداني
متأسفانه جشنواره امسال، پرشده از هياهوهاي بسيار براي هيچ و پاك تر از هيچ. فيلم جديد اصغر فرهادي هم از همين دست است. فيلمي كه مي توان آن را نوعي دايره سرگرداني بدانيم و در آن همه چيز بلاتكليف و سردرگم است. فيلمنامه به شدت از هم گسيخته است و در طول داستان، بي آن كه گرهي باز شود، گره هاي جديدي ايجاد مي شود.

بازگشت به يك سال قبل
يك سال پيش و در بيست و هشتمين دوره جشنواره فجر، با چند غافلگيري مواجه شديم. در آن جشنوره از افراد و فيلم هايي كه فكر مي كرديم ما راشگفت زده مي كنند، حرف خاصي نديديم. برعكس، كساني كه اصلاً فكرش را نمي كرديم، كاري كردند كارستان! مثلاً فيلم «نفوذي» يكي از آن آثاري بود كه روي آن هيچ حسابي را بازنكرده بوديم. اما پس از تماشاي آن باور نمي كرديم كه دو فيلمساز بي نام و نشان اين كار بزرگ را انجام دادند. اين شد كه احمد كاوري و مهدي فيوضي ستاره جشنواره قبلي شدند. همچنين «طلا و مس» همه را مجذوب و مفتون زيبايي و بي آلايشي خودش كرد. آن هم در شرايطي كه هيچ كس از همايون اسعديان، چنين انتظاري را نداشت. جشنواره پارسال به ما آموخت كه نبايد نام هاي نامشهور و افراد بي ادعا را دست كم گرفت. اين مقدمه چيني ها را كردم تا بگويم در جشنواره امسال هم بايد منتظر همين غافل گيري ها شد. هرچند در واپسين روزهاي اين همايش به سرمي بريم، اما در زمان نگارش اين مطلب، هنوز حدود 15فيلم از بخش مسابقه به نمايش درنيامده است. فيلم هايي كه هريك مي توانند و ممكن است جشنواره را به اوج برسانند.
نكته ديگر اين كه اتفاقات سال هاي اخير سينماي ايران، از جمله جشنواره امسال گوياي آن است كه نسل هاي قبلي سينماي ما، ديگر حرف چنداني براي گفتن ندارند. درهمين چند روز گذشته، خيلي از اين كارگردان هايي كه صاحب نام و شهرتي هستند و معمولا نشريات تخصصي سينمايي بزرگ مي پندارندشان آثاري معمولي و سطح پايين به مخاطب جشنواره ارائه دادند. متأسفانه ليست كارگردان هايي كه روزگاري در اوج بودند، اما نزول كردند در سينماي ايران بلندبالاست. اين افراد مدت هاست كه دچار روزمرگي شده اند و ديگر فيلم خوب و جريان ساز نمي سازند.
به همين دليل، تنها اميد ما به نسل جديد و افراد تازه نفس تر است. مثل همان افرادي كه نامشان را ذكر كردم و بهترين آثار جشنواره گذشته را توليد كردند.

بي نظمي مستمر
امسال هم جشنواره فيلم فجر يكي از بي نظم ترين دوره هاي خودش را پشت سرمي گذارد. به نظر مي رسد كه جشنواره بيست و نهم درتعبير برنامه نمايش فيلم ها، ركوردشكني كرده باشد. در مركز جشنواره تقريبا هر روز جدول آثار تغيير مي كند. اين مسئله روز جمعه به اوج خودش رسيد و حاضران، براي تماشاي فيلم ها مدت هايي طولاني صبر كردند، به طوري كه يكي از فيلم هاي اين روز با حدود يك ساعت تاخير به نمايش درآمد.

غافلگير مي شويم
سه، چهار روز باقي مانده از جشنواره، خيلي گرم تر و غافلگيركننده تر از چند روز گذشته خواهدبود. زيرا آثار نسل جديد سينماي ما كه همه اميدمان به آن هاست، درهمين روزها خودنمايي خواهدكرد. نكته جالب اين است كه فيلم هاي اين طيف، درست در لابه لاي آثار فيلمسازان كهنه كار و پر نام و نشان اكران مي شود. اين قرابت و رقابت مي تواند جذاب باشد.
بيست و نهمين جشنواره بين المللي فيلم فجر در حالي به پايان نزديك مي شود كه احتمالا با چند غافلگيري و شگفتي روبه رو شويم. غافلگيري هايي كه ما را نسبت به آينده سينماي ايران بيش از هر زمان ديگري اميدوار مي كند.

گزارش روزانه جشنواره فیلم فجر-5

شكست در نيمه شب

نيمه اول بيست و نهمين جشنواره بين المللي فيلم فجر چندان موفق نبود و چنگي به دل نزد. به جز نمايش دو فيلم جنجال برانگيز- از نوع منفي اش- اتفاق خاص ديگري نيفتاد. اما از اواسط روز پنجم فضاي جشنواره كم كم گرم شد و فيلم هاي نسبتا بهتري ديديم. آنچه مي خوانيد، گزارشي اجمالي از متن و حاشيه اتفاقات مركز جشنواره فجر (تالار همايش هاي برج ميلاد) است.

فراز و نشيب
يكي از آثار كنجكاو برانگيز جشنواره امسال «راه آبي ابريشم» بود؛ يكي از پروژه هاي فاخر سينماي ملي كه سال ها براي ساخت آن وقت گذاشته شده بود و هزينه هنگفتي هم خرجش كرده بودند. فيلم با جاذبه بالايي آغاز مي شود؛ نمايش توانمندي هاي ايرانيان مسلمان در صنعت كشتي سازي و دريانوردي، آن هم در صدها سال پيش، روي پرده عريض سينما واقعا ديدني است. به خصوص اين كه محمد بزرگ نيا، كارگردان اين فيلم، توانسته از دريا و عرشه كشتي و مبارزات كشتي بانان در مقابل توفان و دزدان دريايي و تشنگي صحنه هاي دلپذير و جالبي را به نمايش درآورد. ريتم و روايت فيلم خوش آهنگ هستند و از انتظار مخاطب نه يك قدم عقب مي ماند و نه يك قدم جلو مي زند.
ضمن اين كه «راه آبي ابريشم» در زير لايه هاي خود، مفاهيم سياسي و اجتماعي روز را نيز جلوه بخشيده است. مفاهيمي همچون رهبر و راهنما، عدالت، توكل و استعمارستيزي از فيلم قابل برداشت است. با اين حال، «راه آبي ابريشم» اين خوش آهنگي و دلپذيري را در يك سوم پاياني خود از دست مي دهد. از آن زماني كه سرنشينان كشتي وارد جزاير هندي ها مي شوند، هم ريتم و ضرباهنگ كار افت مي كند و هم اين كه جذابيت كاذب وارد متن فيلم مي شود. نحوه روايت مراسم ازدواج، اصلا در شأن چنين فيلمي نيست. چون مايه هايي از فيلمفارسي و ابتذال وارد آن شده و به لحن فاخر و اعجاب انگيز فيلم لطمه وارد مي كند.
هرچند فيلم «راه آبي ابريشم» دچار فراز و نشيب است، اما يكي از بهترين فيلم هاي جشنواره امسال تا روز ششم محسوب مي شود.

يك مشت ادا و اطوار
وقتي نام فيلم «چيزهايي هست كه نمي داني» روي پرده آمد، با خودمان گفتيم كه واقعا اين فيلم چه چيزهايي را مي خواهد بگويد كه ما نمي دانيم؟! اما هرچه منتظر مانديم، هيچ حرف يا نكته جديد و ناگفته اي نديديم و نشنيديم و فيلم تمام شد!
اين فيلم كه مي توانيم آن را برداشتي از «راننده تاكسي» اسكورسيزي بدانيم، از همان دست آثاري است كه با رديف كردن يك مشت ادا و اطوار، خود را متفاوت و مبتكر نمايش مي دهند. اما «چيزهايي هست كه نمي داني» در نهايت يك نسخه دست چندم از آثار جشنواره پسند و شبه روشنفكر است.
نمايش نه چندان نوآورانه مسائل و ابتلائات اجتماعي، مثل اعتياد و تنهايي و اضطراب و خيانت، فيلم را از يك گزارش تصويري ابتدايي فراتر نبرده است.
البته اين فيلم باب طبع آن دسته از منتقداني است كه وقتي چيزي را نمي فهمند بيشتر ستايشش مي كنند.

ختم سينماي ميركريمي!
برخي از دوستان معتقد بودند كه «يه حبه قند» روايتي از ختم سنت در كشور ايران است، اما من مي گويم اين فيلم ختم سينماي ميركريمي است!
نام سيدرضا ميركريمي را نيز بايد در فهرست فيلمسازاني ثبت كرد كه پس از يك درخشش و اوج گيري موقتي، تمام مي شوند و فيلم به فيلم پايين مي آيند. زيرا «يه حبه قند» يك كارت پستال متحرك از فضاي سنتي ايران است.
اما در اين فيلم، پيش از آن كه زندگي ايراني به طور معنوي و حقيقت جويانه به نمايش درآيد، توريستي و موزه اي است.
به همان اندازه كه فيلم «به همين سادگي» از «خيلي دور، خيلي نزديك» عقب تر است، «يه حبه قند» هم از «به همين سادگي» فاصله دارد. اگر اين فيلم را يك كارگردان نوخاسته و كم تجربه مي ساخت، شايد از آن تمجيد مي كردم. اما چون مي دانيم اين كار حاصل سيدرضا ميركريمي است ، از ديدنش نااميد مي شويم.
اين فيلم هيچ دستاوردي براي فرهنگ ما محسوب نمي شود. زيرا اين نوع فيلمها را پيش از اين مرحوم علي حاتمي ساخته بود و او خيلي بهتر توانست فضاي سنتي ايراني را به تصوير بكشد.
«يه حبه قند» روايت بسيار سرد و پردست اندازي دارد. به معناي بهتر، اصلا قصه ندارد. تنها برشي از يك مقطع از زندگي خانواده اي است در يزد. مشخص نمي شود كه دختر، اگر دلبسته پسردايي اش است، چرا با فرد ديگري، آن هم به صورت غيابي و اينترنتي عقد مي كند؟ البته اين فقط يك مصداق است. درباره اين فيلم و ضعف هايش، در زمان اكران عمومي آن به طور مفصل خواهم نوشت.
متاسفم؛ «يه حبه قند» اصلا فيلم خوبي نيست.

هيچ
آن قدر درباره فيلم «اسب حيوان نجيبي است»سر و صدا راه انداختند كه همه كنجكاو شدند ببينند چه خبر است. اما متاسفانه اين اثر نيز در رديف و همسو با فيلم «هيچ» - كه مملو از توهين و تحقير نسبت به هموطنانمان بود - است. سينماي عبدالرضا كاهاني هم خيلي زود تمام شد. به همين دليل است كه او چاره اي جز توسل به گفتن حرف هاي زشت و حركات غيراخلاقي ندارد. به عبارت بهتر، كاهاني در دو فيلم «هيچ» و به خصوص «اسب حيوان نجيبي است» با سوءاستفاده از ضعف مخاطب و تمايلات منفي او جاذبه آفريني مي كند. (برعكس فيلم هاي قبلي اش كه مفاهيم و مقاصد مد نظر خودش را در زير لايه هاي متن بيان مي كرد ) تا قبل از اين دو فيلم به كاهاني اميدوار بوديم كه حداقل فيلم هايش نجيب و سالم هستند، اما حالا مي بينيم كه چه طور دارد خودزني مي كند. اما اين راه بن بست است و به جز سقوط، مقصدي ندارد. بزرگ ترين سرمايه سينماي ايران، عفت و پاكي آن است كه فيلم هايي چون «اسب حيوان نجيبي است» مي خواهند آن را هم از ما بگيرند.

انيميشن ناتمام
نمايش يك انيميشن در لابه لاي فيلم ها، به جشنواره تنوع بخشيد. «قلب سيمرغ» به كارگرداني وحيد نصيريان بخشي از توانايي هاي ما در عرصه پويانمايي را به رخ كشيد. هرچند ضعف فيلمنامه به اين كار لطمه زده است. به طوري كه از اواسط فيلم، روايت از دست مي رود و نوعي ركود و درعين حال آشفتگي بر فضاي قصه سايه مي افكند. در پايان نيز سخنراني و شعار بر همه چيز غلبه مي كند. به طور كلي اين اثر يك انيميشن ناتمام و بلوغ نيافته است. با اين حال «قلب سيمرغ» به خاطر طرح موضوعي آخرالزماني و القاي احساسات وطن دوستانه به مخاطب كودك و نوجوان، كار ارزنده اي است.

عاشقانه آسماني
فيلم «سيب و سلما» يك عاشقانه آسماني است. حبيب الله بهمني، مثل هميشه از ساخت فيلم عامه پسند پرهيز كرده و اثري داراي مخاطب خاص را توليد نموده است كه در مجموع كار آبرومندانه اي از آب درآمده است.
«سيب و سلما» خيلي دير شروع مي شود. سكانس هاي ابتدايي حضور طلبه جوان در خانه و نزد پدر و مادرش اضافه است. اين مقدمه چيني باعث نوعي گسست در روايت فيلم شده است. با اين حال آرامش و لطافت حاكم بر فيلم، بازي رنگ ها و نوازش هاي محيط ، لذت بخش و قشنگ است. همچنين برخي غافل گيري ها داستان آن را جذاب كرده است. به طوري كه اتفاقات پيش آمده، برخلاف پيش بيني و انتظار است.
فيلمي درباره ايمان
فيلم جديد احمدرضا معتمدي در فضايي تجربه گون سير مي كند، اما قصه اي دل پذير و بديع را دستمايه قرار داده است. «آلزايمر» موضوع «ايمان» را در قالب يك درام عاطفي به تصوير كشيده است. مشكل اصلي فيلم اين است كه مفهوم مدنظر خود را با پيچيدگي و دشواري مطرح مي كند، به طوري كه درك آن براي مخاطب عام سخت است. ضمن اين كه در يكي دو جا، دچار شعارزدگي شده است.
در مجموع، ويژگي هاي مثبت و جذاب فيلم بر مشكلات آن غلبه دارد. «آلزايمر» با اين كه روايتي تراژيك است، اما مخاطب را خسته و افسرده نمي كند. تم طنزآ ميز فيلم از راه سالمي به بار نشسته است. در همان حالي كه زحمات كارگران را به تصوير كشيده، اما از سياه نمايي پرهيز نموده است.
«آلزايمر» يكي از معدود فيلم هايي است كه در آن رابطه عاطفي ميان زن و مرد در اوج پاكي و سلامت روايت شده است.

يك فيلم كهنه
«گلچهره» به كارگرداني وحيد موسائيان، موضوعي بسيار كهنه و بي ربط با شرايط امروز است. در اين فيلم، ماجراي راه اندازي سينما در افغانستان، پس از خروج ارتش سرخ شوروي و سپس تعطيل شدن آن توسط طالبان روايت شده است.
معلوم نيست كه چه انگيزه اي باعث ساخته شدن چنين اثري شده است. چون اين موضوع نه به جامعه ما ربطي دارد و نه مسئله را از شرايط كنوني افغانستان حل مي كند. زيرا الآن در آن كشور، مردم بيش از آن كه از طالبان رنج ببرند، از جنايات آمريكا و ناتو در عذاب هستند.
«گلچهره» مملو از غرض ورزي است. در اين فيلم، طالبان به عنوان يك گروه تندرو مذهبي معرفي مي شود، اما هيچ اشاره اي به نقش آمريكا در تقويت اين گروه در افغانستان نمي شود. همچنين در حين فيلم، به طور دائم جريان سينماي سياه و بيمار در ايران تبليغ مي شود.

يك نيمه شب بد ديگر
به نمايش در آمدن فيلم «يكي از ما دو نفر» اثر تهمينه ميلاني ثابت كرد كه تمام پيش بيني هاي ما درباره بخش نوعي نگاه درست است.
بخشي كه مي توان آن را توهين به سينما و مخاطب ايراني دانست. اثر جديد خانم ميلاني را با تسامح فراوان مي توان يك «فيلم» به معناي واقعي كلمه دانست. ظاهرا اين خانم وقتي فهميد كه با شعارهاي تند و تيز ماركسيستي اش نمي تواند راه به جايي ببرد، حالا از راه ديگري قصد رسيدن به اهدافش را دارد؛ ضربه زدن به اخلاق و ساختار خانواده ايراني! يعني درست همان كاري كه برخي شبكه هاي ماهواره اي هم انجام مي دهند. حداقل «يكي از ما دو نفر» اين را مي گويد. يك فيلم كاملا ضداخلاقي و تهوع آور كه بخش اعظم آن به تماشاگر، نحوه فريب دادن و استثمار جنسي انسان ها را آموزش مي دهد. اين فيلم -ساخته شدن و نمايشش در جشنواره فيلم فجر - يك شكست بزرگ براي سينماي ايران محسوب مي شود.
«يكي از ما دو نفر» پس از «سوت پايان»، «فرزند صبح» و «اسب حيوان نجيبي است» شب هاي تلخي را به مركز جشنواره فيلم فجر تحميل كردند.

گزارش روزانه جشنواره فیلم فجر-4

دست هاي پنهان، توهين آشكار

در نيمه اول بيست و نهمين دوره جشنواره فيلم فجر، حواشي بر متن غلبه پيدا كرد. از يك طرف، فيلم هايي كه مي توان به آنها اميد داشت، هنوز درحال گذراندن مراحل فني خود هستند و نمايش شان به واپسين روزهاي جشنواره موكول شده است و از طرف ديگر، به روي پرده آمدن چند فيلم بحث برانگيز، جنجالي- اما به شدت ضعيف- حاشيه جشنواره را پررنگ تر كرده است.
پس از تحمل جديدترين فيلم خانم نيكي كريمي كه با انتقاد همه نگاه ها و سليقه ها مواجه شد، «فرزند صبح» بهروز افخمي نيز مسئله ساز شد. با گذشت چند روز از نمايش اين فيلم در مركز جشنواره، هنوز هم يكي از موضوعات مهم خبرگزاري ها، سايت ها و روزنامه هاست.
اما آنچه درميان اين هياهوها و جنجال ها مغفول ماند، علت ها، عوامل ورود اين فيلم به جشنواره، آن هم در بخش مسابقه بود. مهدي مسعودشاهي، مديرمحترم، دلسوز و زحمتكش جشنواره فجر در واكنش به اين اتفاق جواب جالبي داده است. (آقاي مسعود شاهي به ارائه پاسخ هاي جالب مشهور است). او به خبرگزاري ايسنا گفته كه به احترام امام(ره) و سرمايه گذار اين فيلم -كه يك نهاد مدعي حفظ آثار امام است- ما اين فيلم را به نمايش گذاشتيم تا خود مردم و مخاطبان به قضاوت درباره اين فيلم بپردازند... اما مسئله اين است كه اصلا ورود يك فيلم به جشنواره...، به خصوص در بخش مسابقه، به قضاوت مردم ربطي ندارد بلكه اين قضاوت و رأي هيئت انتخاب است كه تكليف ورود يا عدم ورود و راه يابي آثار به بخش هاي گوناگون را مشخص مي كند. عمق فاجعه همين جاست كه چرا هيئت انتخاب جشنواره فيلم فجر امسال كه بخش اعظم آن را مسئولان محترم معاونت سينمايي تشكيل داده اند، به ورود اين اثر مبتديانه و سطح پايين به بخش مسابقه تن دادند؟ هر بيننده عامي هم با تماشاي سكانس هاي اوليه «فرزند صبح» به ضعف و كيفيت هنري و محتوايي اين فيلم پي خواهدبرد (به همين دليل نيز در همان دقايق نخستين نمايش فيلم، بخشي از تماشاگران محل نمايش فيلم را ترك كردند). بله مي توانيم بگوييم در اكران عمومي، مردم قضاوت خواهندكرد و مثلا از تماشاي آن خودداري خواهندكرد، اما راه دادن يك فيلم به بخش مسابقه جشنواره فجر كه در اصل مهمترين محل تجلي قابليت ها و توانايي هاي سينماي ايران است، يعني اعتباربخشيدن به آن. اما اعتباربخشي به يك فيلم، درمقابل ضربه زدن به احترام يك جشنواره، آن هم جشنواره اي كه يك همايش ملي محسوب مي شود و مناسبتش پاسداشت سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي است. هدف از پرداختن به مسئله عجيب «فرزند صبح» در بيست و نهمين جشنواره بين المللي فيلم فجر نبايد فقط به خود اين فيلم محدود شود، بلكه نحوه ورود آن به اصلي ترين ميدان اين جشنواره نيز مي تواند به آسيب شناسي بخشي از جشنواره فيلم فجر منجر شود.
متاسفانه وجود برخي نقاط ضعف مثل حوادثي چون نمايش «فرزند صبح» به جشنواره ضربه مي زند. از كنار اين گونه رخدادها نمي توان به سادگي گذشت. هرنگاه دلسوز و آرمانگرايي، در كنار ذكر نقاط قوت و قدرت جشنواره فجر، مجبور است كه به اين گونه كاستي ها هم اشاره كند. وگرنه هرسال شاهد تكرار اين گونه مسائل دراين جشنواره مهم و بزرگ خواهيم بود.
دوهفته پيش در يادداشتي درهمين صفحه نوشتم كه حضور مديران دولتي در هيئت انتخاب جشنواره ها آسيب زا است، نه به اين دليل كه اين افراد دولتي هستند، بلكه به اين سبب كه آنها ملاحظه پذير و محافظه كار عمل مي كنند. حالا مي توانيم «فرزند صبح» را به عنوان يكي از نتايج اين مسئله ببينيم.
همان طور كه گفتم يك فرد عادي كه آشنايي چنداني با سينما هم ندارد، در همان دقايق اوليه متوجه مي شود كه «فرزند صبح» چه قدر كار ضعيفي است. با اين وصف، غيرمنطقي است كه بگوييم، اعضاي هيئت انتخاب جشنواره فيلم فجر نتوانسته اند ضعف و پيش پا افتادگي اين فيلم را تشخيص دهند. بنابراين هيچ نتيجه اي جز اين نمي توانيم بگيريم كه دست ها و ملاحظاتي پنهان باعث شده اند كه اين اثر سطح پايين به سطح بالاترين ميدان مسابقه سينمايي كشورمان راه يابد. كافي است به برخي اتفاقات توجه كنيم. مثل اين اتفاق كه زمان نمايش اين فيلم از ساعات مياني روز به شب و مابين دو فيلم پربيننده منتقل شد. يعني به وضوح آشكار است كه خواسته اند فيلم، تماشاگر بيشتري داشته باشد. همچنين در بولتن روزانه جشنواره- كه هر سال كيفيت و قوت آن نزول پيدا مي كند- براي آن تبليغ شد و گزارش ويژه اي را منتشر كردند.
اين گونه اتفاقات البته منشأ و زمينه ديگري دارد و آن عدم تبيين و تعريف يك استراتژي و چارچوب هويتمند و انقلابي براي اين جشنواره است. وگرنه، هيچ گاه فيلم هايي چون «فرزند صبح»، «سوت پايان»، «صد سال به اين سال ها»، «آتشكار» و... كه توهين به مخاطب و فرهنگ ايراني هستند، در اين جشنواره جولان خودنمايي نمي يافتند. اين اتفاقات نشانه سرگرداني است. درست مثل نامه يكي از فيلم سازان كه براي ورود فيلمش به جشنواره فجر، شرط و شروط تعيين كرده بود!اين درحالي است كه معمولا اين جشنواره ها هستند كه بايد براساس ملاك هاي هدف خود براي حضور فيلم ها شرط و شروط بگذارند.
بخشي از اين مشكلات به اين دليل است كه جشنواره فيلم فجر «هويت» متعين و تعريف شده اي ندارد. به عبارت بهتر هنوز هم چرايي آن معلوم نشده و به همين دليل چگونگي برگزاري آن دچار سرگرداني است. جشنواره فيلم فجر به جاي تعريف، همواره تعارف داشته است! در نتيجه اين كه تا براي چرايي برگزاري جشنواره فيلم فجر پاسخ روشن و چشم انداز راهنمايي نيابيم، در چگونگي برگزاري آن با چالش و فراز و نشيب مواجه خواهيم بود. اگر در پي آن هستيم كه طرحي نو در سينماي ايران دراندازيم- كه حتما هستيم- بايد تعارف ها را كنار بگذاريم؛ محافظه كاري و انفعال، عامل ركود و مرداب شدن فرهنگ است. با تعريفي تازه و خلاف عادت مرسوم از جشنواره فيلم فجر مي توانيم سينمايي ديگر را خلق كنيم.

بعد از تحرير:
بهروز افخمي در نامه ها و مصاحبه هايش به طور دائم تأكيد مي كند كه كارگردان فيلم «فرزند صبح» نيست و نسخه نهايي فيلم بدون رضايت او به جشنواره آمده و... آنچه افخمي به آن اعتراض دارد و كار خودش نمي داند، به تدوين، ميكس و دوبله اثر محدود مي شود. اما فيلمنامه اثر، پلان هايي كه تصويربرداري شده اند و نحوه نقش آفريني بازيگران با كارگرداني افخمي شكل گرفته اند. فيلمي كه با نام «فرزند صبح» ديديم، حتي با تدوين و صداگذاري مجدد نيز در شأن امام خميني(ره) نخواهد بود. اشكال از جاي ديگري است... بماند!

گزارش روزانه جشنواره فيلم فجر-3

شب تلخ سينماي ايران

سينماي ايران در سومين روز جشنواره فجر شب تلخي را پشت سر گذاشت؛ يك عزاي سينمايي؛ «فرزند صبح»! فيلمي كه 10 سال براي توليد آن وقت صرف شد و هزينه هاي سرسام آوري را خرج آن كردند. اما متأسفانه اين جديدترين فيلم بهروز افخمي نه تنها در حد ضعيف ترين فيلم هاي سينماي ايران هم نيست كه يك توهين بزرگ به موضوع معظمش است.
فرزند صبح فيلمي موهن عليه امام خميني(ره) است. از اين رو سومين شب بيست و نهمين جشنواره بين المللي فيلم فجر تبديل به لكه ننگي در تاريخ برگزاري اين همايش شد. شبي موهن عليه بنيانگذار جمهوري اسلامي.
در هنگام نمايش فيلم «فرزند صبح» در مركز جشنواره (تالار همايش هاي برج ميلاد) تماشاگران يك به يك صندلي هاي خود را ترك كردند. آن عده هم كه باقي مانده بودند با كف زدن پي درپي اعتراض خود را به اين فيلم نشان مي دادند. باز هم معلوم شد كه براي ساخت فيلم «سفارشي» بايد انگيزه قوي و اعتقادي راسخ وجود داشته باشد. وگرنه نتيجه اي جز «فرزند صبح» ندارد.
هر چند متهم اصلي ساخته شدن اين فيلم بد درباره حضرت امام شخص بهروز افخمي است، اما تهيه كننده هاي اين فيلم هم گناهشان كمتر از كارگردان آن نيست. نكته قابل تأمل اين است كه «فرزند صبح» كه سياهه اي عليه انقلاب اسلامي و خالق بزرگ آن محسوب مي شود، محصول مركزي به نام مسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره) است! از محمدرضا شرف الدين بعيد و عجيب است كه اجازه داده نامش به عنوان تهيه كننده اين فيلم ثبت شود. افسوس! فيلم تجربي و بي ادعاي هومن سيدي با نام «آفريقا» - هر چند به عنوان يك فيلم خوب توصيه اش نمي كنم- اما به مراتب از «فرزند صبح» افخمي محترم تر است.

فيلم كمدي غيرمتعهد!

در جشنواره امسال يك فيلم كمدي هم به نمايش درآمد؛ «ورود آقايان ممنوع» به كارگرداني رامبد جوان.
آنچه در اين فيلم به نمايش درآمده، يك مسئله اجتماعي مهم و ضروري محسوب نمي شود. داستان اين فيلم درباره يك دبيرستان دخترانه است كه با مديريت يك زن ضد مرد اداره مي شود. او حتي يكي از دانش آموزانش را به خاطر ازدواج از دبيرستان اخراج مي كند! يكي از مقررات اين خانم مدير جدي و بداخلاق، ممنوعيت تدريس معلم مرد است. اما شرايطي پيش مي آيد كه مجبور به پذيرش يك مرد در آن دبيرستان مي شود.
رامبد جوان در اين فيلم هم مثل آثار سينمايي و تلويزيوني قبلي اش به زندگي طبقه متوسط تهران نشين مي پردازد. قشر مرفه جامعه كه بيشتر داراي دغدغه هايي فرعي و نه چندان مهم هستند، در «ورود آقايان ممنوع» هم هدف قرار گرفته است. مثلاً يكي از خطوط روايي اين فيلم به زندگي يك پدر و دختر اختصاص يافته كه همه فكر و ذكرشان، برنامه ريزي براي اين است كه مدير مدرسه و دبير شيمي با هم ازدواج كنند! همين مشكل باعث شده است كه اين فيلم هم از رسيدن به جايگاه يك كمدي متعهد و اجتماعي باز بماند و فقط بتواند مخاطب خودش را براي لحظاتي بخنداند. نكته مهم ديگر درباره اين فيلم اين است كه مثبت ترين شخصيت آن، يك مرد ثروتمند كراواتي است كه اتفاقاً در لواسان صاحب يك ويلاي مجلل است! ضمن اين كه «ورود آقايان ممنوع» بدآموزي هايي هم دارد. به خصوص كه مخاطب اصلي اين فيلم دخترهاي نوجوان هستند. تلاش هاي دانش آموزان دبيرستان براي ايجاد علاقه بين مدير و معلم، سرقت خودرو و رانندگي بدون داشتن گواهينامه، كارهاي خلافي هستند كه در اين فيلم مثبت نشان داده مي شوند. همچنين تصور عشق در آن به شدت سطحي است. به طوري كه در فيلم اين گونه ترسيم مي شود كه گويي با تعارف كردن ميوه و جوجه كباب به يكديگر، مي توان رابطه عاطفي ايجاد كرد! نكته ديگر اين كه به زعم فيلم، پوشش ساده و بي آلايش، يكي از نشانه هاي بداخلاقي و خشك مغزي است. زيرا خانم مدير همين كه عاشق مي شود، پوشش و ظاهر او نيز به سمت سانتي مانتاليزم و خودنمايي تغيير مي كند. اساساً شخصيت مدير دبيرستان ما به ازاي بيروني ندارد.
براي اولين بار در اين فيلم كاراكتر «فمينيسم متحجر» به تصوير كشيده شده است!
همين ترفند، عدم صداقت خالقان فيلم را نشان مي دهد. چون فمينيست ها اساساً غرب زده و ضد مذهب هستند.

زخم بي مرهم

سال هاست كه از داوودنژاد فيلم خوبي نديده ايم. امواج ابتذال فرهنگي دولت اصلاحات، او را نيز از سينماي ساده و سالمش دور كرد. تا آنجا كه او از «نياز» به «هوو » رسيد!
حضور فيلم «مرهم» با توصيف و تمجيدهاي فراوان، اميدها را براي بازگشت دوباره داوودنژاد زنده كرد. اما اين زخم هم بي مرهم ماند!
چون فيلم جديد داوودنژاد نه تنها هيچ شاخصه هنري و تكنيكي قابل توجهي ندارد، بلكه نگاهي كليشه اي و نخ نما را از جامعه ما و به خصوص نسل جوان ارائه مي دهد. نمايش غليظ مصرف مواد مخدر و تلاش براي فريب دختران جوان در اين فيلم، نه تنها رويكردي آسيب شناسانه محسوب نمي شود، بلكه خودش عامل آسيب است.
«مرهم» از آن دست فيلم هايي است كه نسل جوان امروز ايران را يكپارچه فاسد و بي اخلاق نشان مي دهد. اين نگاه تكراري و نادرست كه ناشي از اغراض سياسي است، در بسياري از فيلم هاي مدعي اجتماعي بودن ديده شده است. فيلم «آقا يوسف» علي رفيعي هم همين طور بود.
به اين ترتيب، تا پايان روز سوم جشنواره، هنوز هيچ فيلم خوبي نديده ام. اما منتظرم و اميدوارم كه در روزهاي آتي، آثار قابل تأمل و خوبي را ببينم.

گزارش روزانه جشنواره فیلم فجر-2

در انتظار طوفان مي مانيم

هنوز در مركز جشنواره فجر (تالار همايش هاي برج ميلاد) اتفاق خاصي نيفتاده است. اوضاع تقريبا عادي است. تا ظهر روز دوشنبه كه اين مطلب نگاشته مي شود، فيلم ها متوسط يا كمتر از اين سطح بوده اند. تنها نكته قابل توجه شوك منفي ناشي از تماشاي فيلم نيكي كريمي است كه همه را دربرگرفته است. هيچ كسي از تماشاي «سوت پايان» كريمي راضي نشد. از بس كه فيلم سطحي و گل درشت و ضعيف بود.
امسال وضعيت اجرايي جشنواره حداقل درمركز آن منظم تر از سال گذشته است. البته جا به جايي فيلم ها، مثل هر دوره عذاب آور است. اين مسئله براي اهالي رسانه و روزنامه ها كه بايد مطالب و گزارش هاي خود را با زمان نمايش فيلم ها تطبيق دهند دردسرساز است.
يكي از ظرفيت هاي جشنواره فيلم فجر كه از آن استفاده درستي نمي شود، جلسات پرسش و پاسخ است. دراين جلسات، عملا چالشي به وجود نمي آيد و از مجريان هم خواسته مي شود كه از رفتن نشست به طرف چالش جلوگيري مي شود. به همين دليل كاركرد آن، در حد عكس گرفتن از عوامل توليد فيلم و ارائه گزارشي چند خطي درباره فيلم باقي مانده است. اين درحالي است كه كنار گذاشتن محافظه كاري و بازكردن فضاي تعامل ميان منتقدان و خبرنگاران با دست اندركاران توليد فيلم ها، باعث بازگويي بسياري از نكات شنيدني و خواندني مي شود و مي تواند گرما و تاثيرگذاري جشنواره را ارتقا دهد.
اي كاش مي شد در اين جلسات تريبون آزاد برقرار شود و افراد مجاز (نمايندگان رسانه ها و منتقدان) بتوانند مسائل و نكات مدنظر خود را طرح كنند و سازندگان فيلم ها را به پاسخگويي درباره كار خود وادارند. اين تمهيد حتي مي تواند باعث سخت گيرترشدن فيلمسازان و پرهيز آنها از راحت طلبي و ساده پسندي گردد.

سينماي اجتماعي بي هويت
در بيست و نهمين دوره جشنواره فيلم فجر، فيلم هايي با موضوعات اجتماعي زياد است؛ اين اتفاق خوبي است. چون ترسيم مسائل و موضوعات اجتماعي نشانه اي از پويايي هنرمندان و دغدغه آنها نسبت به جامعه و مردمشان است. به جز اين، فيلم هاي اجتماعي اگر واقعا دلسوزانه عمل كنند و حرف هاي مدنظر خود را به خوبي بزنند، مي توانند روي مردم و مسئولان تاثيربگذارند و برخي را از خواب غفلت بيدار كنند؛ اين خيلي خوب است.
اما مشكل اينجاست كه اكثر فيلم هاي اجتماعي كه در جشنواره مي بينيم، دچار نوعي سرگرداني و بلاتكليفي هستند. معلوم است كه مقصد و چشم انداز مشخصي ندارند. اين گونه كمبودها باعث بي خاصيت شدن حرف اين آثار مي شود.
مثلا فيلم «آقا يوسف» به كارگرداني علي رفيعي موضوع بسيار ملتهب و قابل تأملي را انتخاب كرده است. اما هيچ نگاه تحليلي و آرمان عميق و دقيقي در آن جاري نيست. يعني نه معلوم است كه رفيعي به چه چيز جامعه انتقاد دارد و نه مشخص است كه جامعه آرماني و شرايط مطلوب در نظر او چيست. در اين اثر صرفاً چند مشكل اجتماعي، اخلاقي و فرهنگي به طور دراماتيكي به تصوير درآمده است، اما فقدان يك «گره-مسئله» كه مانند نخ تسبيح همه مشكلات را به هم پيوند دهد و به انسجام برساند، فيلم را از تبديل شدن به يك اثر هنري اجتماعي ماندگار و تأمل برانگيز بازداشته است. اين سرگرداني فقط به محتواي فيلم محدود نمي شود، بلكه ساختار «آقا يوسف» هم دچار نوعي از هم گسيختگي است و آدم ها و ماجراها هر يك راه خودشان را مي روند و ساز خود را مي زنند. به همين دلايل، دومين فيلم علي رفيعي در سن 74 سالگي كه از فيلم اول او به مراتب ضعيف تر است، به عنوان يك فيلم بزرگ در تاريخ سينماي ايران ثبت نخواهد شد. اگر به فيلم هاي اجتماعي بزرگ و ماندگار تاريخ سينما هم در ايران و هم در جهان بنگريم، مهمترين شاخصه آنها برخورداري از هويت، مسئله و آرمان روشن و قابل لمسي است. مثلاً فيلم جاودانه «عصر جديد» به كارگرداني چارلي چاپلين داراي هدف مسئله و هدف معيني، يعني اعتراض به نظام سرمايه داري و ايجاد تلنگر به انسان ها براي برپا كردن شرايطي عادلانه تر است. يا فيلم هايي مانند «بچه هاي آسمان» و «آژانس شيشه اي» كه نام آنها در تاريخ سينماي ايران به عنوان فيلم هاي اجتماعي خوب ثبت شده، داراي پشتوانه عقيدتي راسخ و محكمي هستند. مخاطب به خوبي درك مي كند كه هدف اين فيلم ها انتقاد از برنامه هاي نوسازي اجتماعي-اقتصادي پس از جنگ است و چشم انداز آنها، احياي ارزش هاي اسلامي و انقلابي است (هرچند كه سازندگان اين دو فيلم هم به خاطر دورشدن از پندارهاي آرماني خود ديگر نتوانستند چنين شاهكارهايي را خلق كنند.)
اين موضوع درباره فيلم «برف روي شيرواني داغ» به كارگرداني محمد هادي كريمي نيز صادق است. اين فيلم فاقد شخصيت پردازي و انسجام نگاه و تفكر است. خودش آشفته است و مخاطبش را نيز دچار سرگرداني مي كند. اصلاً معلوم نيست «استاد» چه جور آدمي است. او بين مذهبي و سكولار بودن و بين انقلابي و ضدانقلاب بودن سرگردان است. اين فيلم حتي در داستان هم ناقص و ابتر است، چه رسد به محتوا.
احساسات معنوي و شاعرانه جاري در فيلم هم، بيشتر به معنويت اشرافي نزديك است. در تمام مدت «استاد» را مي بينيم كه در يك منزل مجلل و عريض و طويل ول مي گردد و براي خودش اشعاري را زمزمه مي كند! معلوم نمي شود كه آن چند جوانك كه به اصطلاح از مريدان استاد هستند، از كجا آمده اند و چرا همه زندگي شان را در منزل استاد مي گذرانند؟ در ميان آنها يك فرد ضدمذهبي كه دائم روحيات عرفاني استاد و دوستانش را تحقير مي كند چه نقشي دارد؟
فيلم مستند «جعبه سياه» در دقايقي كه به نمايش درآمده تا حدودي حال و هواي حاكم بر مركز جشنواره را تغيير داد. اولين فيلم به نمايش درآمده در آنجا بود كه رنگ و رويي آرمانگرايانه و بيداركننده داشت. حداقل تأثير فيلم محمدرضا اسلاملو اين است كه بخشي از خلأ شديد فيلم هاي آخرالزماني با ديدگاه اسلامي و شيعي را پرمي كند. و ديگر اينكه مثل برخي از آثار، خيانت در امانت محسوب نمي شود و ابزار و بودجه اي را كه در اختيار گرفته به بيهودگي صرف نكرده است. هرچند «جعبه سياه» هم يك فيلم متوسط است كه قدرت جريان سازي در فضاي رسانه اي را ندارد.

در انتظار طوفان
هنوز هم در انتظار نمايش فيلم هايي هستيم كه با حضور خود مركز جشنواره را به همهمه وادارند و روحي تازه به آن ببخشند. امروز فيلم «33 روز» جمال شورجه به نمايش درمي آيد و ما اميدوار هستيم كه اين اثر، وضعيت موجود را به هم بزند. موضوع خاص آن و همچنين فيلمسازي كه پشت دوربين قرار گرفته، همه را كنجكاو كرده است تا ببينند جديدترين كار جمال شورجه چه از آب درآمده است. فيلم حتماً مخالفيني هم خواهد داشت و احتمالاً نشرياتي چون «24 همشهري» و «فيلم» در ويژه نامه هاي پس از جشنواره خود حاضر نخواهند شد درباره آن سخني بگويند و آن را ناديده خواهند گرفت. از طرفي، «33 روز» در شرايطي در جشنواره به نمايش درمي آيد كه فيلم «نفوذي» هم به تهيه كنندگي شورجه در سينماهاي كشور در حال اكران است. قوت و قدرت نفوذي باعث شد كه توقع همه از شورجه بالا برود.
همچنين فيلم هايي در روزهاي آينده به نمايش درخواهند آمد كه حرف و حديث هاي فراواني را در پي خواهند داشت. پس در انتظار توفان باقي مي مانيم.

گزارش روزانه از متن و حواشی جشنواره فیلم فجر-1

بيم ها و اميدها

جشنواره فيلم فجر امسال در حالي آغاز شد كه اميد به تماشاي فيلم هاي خوب در آن نسبت به دوره قبلي خيلي بيشتر است. به خصوص اين كه تراكم رقابت بين ديدگاه ها، سلايق و نسل هاي گوناگوني در اين دوره جشنواره بسيار بالاست و همين هم قابليت مقايسه و ارزيابي تطبيقي فيلم ها را بهتر فراهم كرده است. به همين خاطر، طي سلسله گزارش هايي كه هر روز در اين صفحه و در همين ستون به چاپ خواهد رسيد، اتفاقات، حواشي و فيلم هاي جشنواره به طور كلي و مقايسه اي بررسي مي شوند.

الگو يا ضدالگو؟
جشنواره بيست و نهم فيلم فجر هم حواشي خاص خودش را دارد. اين حاشيه ها از چند روز پيش از آغاز برگزاري جشنواره آغاز شدند. حواشي اگرچه مي توانند گرمابخش يك جشنواره و از عوامل افزايش جذابيت آن باشند، اما مخرب و تضعيف كننده هم هستند. يكي از حواشي مراسم افتتاحيه امسال، بزرگداشت ها و افراد تجليل شده بود. برگزاري بزرگداشت در مراسم افتتاحيه همايشي مثل جشنواره فيلم فجر جداي از اين كه يكي از نمودهاي سياست هاي هدايتي و حمايتي دولت در عرصه سينماست، براي نوجويان و آينده سازان اين عرصه نيز نوعي الگوسازي محسوب مي شود. از اين منظر، تجليل از يكي از فيلمسازان در اين مراسم بسيار سؤال برانگيز است. زيرا اين شخص بيش از آن كه يك الگو به حساب آيد، يك ضدالگو است. حال بايد از مسئولان معاونت سينمايي و برگزاركنندگان جشنواره فيلم فجر پرسيد كه چه ويژگي خاصي در اين كارگردان كه هيچ تأثير مثبتي هم روي سينماي ما نگذاشته، ديده اند كه در آئين گشايش مهمترين كارزار سينمايي جمهوري اسلامي ايران، او را پاس داشته اند. جالب اين است كه فرد مذكور در برنامه اي تلويزيوني، بسيار طلب كارانه با اين موضوع برخورد كرد. اين در حالي است كه او سال هاست فيلم هايش به زير متوسط سقوط كرده است.

بخش بين الملل مخفي شد!
امسال ديگر نمايش فيلم هاي بخش بين الملل جشنواره به طور كامل از ليست نمايش براي نمايندگان رسانه هاي جمعي حذف شد. هرچند به خاطر ضعف شديد اين بخش، رسانه ها كمتر سراغي از آن مي گرفتند، اما به هر حال لازم است كه فرصت بازبيني اين آثار براي كارشناسان فراهم مي شد تا بتوان به تحليلي جامع از ابعاد گوناگون جشنواره رسيد.
نكته عجيب ديگر، ممنوعيت ورود خبرنگاران به بازار فيلم است. در اين بخش از جشنواره كه مي توان آن را نوعي فروشگاه براي مؤسسات و كمپاني هاي داخلي و خارجي دانست، آثار سينمايي رد و بدل مي شود. اينكه چرا مسئولان اين بخش نمي خواهند خبرنگاران و منتقدان جشنواره در جريان متن امور آن قرار بگيرند جاي انتقاد و پرسش دارد.
در اين ميان، برگزاري همايشي به نام «هاليووديسم» يك طرح خوب و مناسب براي جريان سازي جشنواره در حوزه بين الملل است. در اين همايش دو روزه، گروهي از هنرمندان و فيلمسازان معترض جهاني سخنراني كردند و ابعاد پنهان و ناگفته سينماي هاليوود را گشودند. اما درباره اين همايش هم چند نكته گفتني است: اول اين كه برگزاري اين سخنراني ها در محل مركزي جشنواره با نمايش فيلم ها تداخل زماني پيدا كرد. اين مشكل باعث شد كه حاضران در مركز همايش هاي برج ميلاد، مجبور شوند بين تماشا و ارزيابي فيلم و استفاده از آن سخنراني ها يكي را انتخاب كنند. بنابراين از حجم استقبال منتقدان و نمايندگان رسانه ها از «هاليووديسم» اندكي كاسته شد.
نكته ديگر اين است كه اگر اين همايش با نمايش فيلم همراه مي شد، هم جذابيت آن را ارتقا مي داد و هم تاثيرگذاري اش را افزون مي كرد.
اي كاش همايش «هاليووديسم» به طور جداگانه در زماني كه نمايش فيلم نبود برگزار مي شد و با نمايش تصوير و تعامل بيشتر خبرنگاران با مهمانان اين بخش، بر غناي آن اضافه مي شد.

حيف و ميل
بيست و نهمين دوره جشنواره فيلم فجر با نمايش دو فيلم نااميدكننده كارش را آغاز كرد. «باد و مه» محمدعلي طالبي، بسيار خام دستانه و كسل كننده بود. از «مرگ كار و كسب من است» توقع چنداني نداشتيم، زيرا اميرحسين ثقفي كارگردان اين فيلم تنها 24 سال سن دارد.
اما انتخاب اين زبان و قالب براي اين هنرمند نوجو نگران كننده است. چون فيلم اول او يك سياه مشق از فيلم هاي جشنواره پسند غيرمردمي است. فيلم هايي كه تنها بودجه اي را مصرف مي كنند و چون نمي دانند در داخل كشور با هيچ استقبالي مواجه نمي شوند، مجبور به تن دادن به خواسته هاي جشنواره هاي بدخواه كشور ما مي شوند. اين يك راه بن بست است كه هم به فيلمساز لطمه مي زند، هم سينما و هم به مردم كشورمان.
فيلم «خانه امن است» به كارگرداني ناصر رفايي نمونه بارز هدر دادن يك موضوع خوب است. علاقه و تلاش نوجوانان براي حضور در جبهه، يك موضوع بسيار مهم در تاريخ ايران محسوب مي شود و پرداختن به آن در خوابگاه بچه هاي بي سرپرست مي توانست به ترسيم يك فيلم تكان دهنده تبديل شود. اما به نظر مي رسد كارگردان فيلم با جان و دل به اين موضوع نپرداخته، چون كه فيلمش هيچ گرما و تكاني ندارد. ساختار فيلم تراژدي است، اما پرداخت آن كمدي از آب درآمده، به خصوص پايان بندي فيلم كه كاملا از دست رفته است.
اين مسئله درباره «آينه هاي روبه روي» نگار آذربايجاني هم صادق است. در اين يكي هم فيلمساز بيشتر از اينكه به موضوع فيلم وفادار و معتمد باشد، چشمش به جوايز رنگارنگ جشنواره هاي خارجي بوده. به همين دليل هم برآيند كار او بيش از آن كه ملي و اجتماعي باشد، جشنواره اي و بيگانه پسند است. چون كارگردان طوري درام را ايجاد كرده كه موافق و هماهنگ با ادعاي غربي ها درباره نقض حقوق بشر در ايران است. به ويژه كه توجه و فوكوس فيلم روي زنان است. و اين كه افراد دو جنسه براي انجام عمل تغيير جنسيت در ايران دچار تنگنا هستند و وقتي به غرب مي روند، همه امور به خوبي و خوشي مي گذرد. و ديگر اين كه در ايران همه چيز خاكستري و سرد و خشن و غم بار است و در غرب، مهرباني و زيبايي و شادي! تجمع همه اين عناصر در يك فيلم كافي است تا جشنواره هاي دولتي غربي براي آن فرش قرمز پهن كنند.

براي دلخوشي جشنواره ها
خانم «نيكي كريمي» افتتاح گر بخش نوعي نگاه جشنواره بود و پيش بيني هاي ما را درباره اين بخش عيني كرد. فيلم «سوت پايان» اصلا ارزش نقد و بحث كردن ندارد. و اساساً براي مردم اين كشور ساخته نشده است. معلوم است خانم كريمي رگ خواب اين روزهاي جشنواره هاي خارجي را به خوبي مي داند. اعدام، قصاص، ظلم به زنان و مذهبي هاي ظالم، طوري كنار هم گذاشته شده اند كه حتماً هورا و كف و سوت آن ور آبي ها را در پي خواهد داشت. نكته جالب اين است كه در صحنه انتظار اجراي حكم قصاص، نواي اذان، آن هم به سبك و لهجه عربي آفريقايي پخش مي شود! يعني نيكي كريمي با اين تمهيد خواسته تا فضاي عقب مانده و تيره و تار كشورش را تشديد كند، بلكه كف و هوراي جشنواره هاي خارجي بيشتر شود و وزن جوايز آنها سنگين تر! دوستي گفت: حيف از شهاب حسيني كه در چنين فيلمي بازي كرد.
¤¤¤
جشنواره فيلم فجر در نخستين روزهايش هنوز به گرماي لازم نرسيده. غلبه همچنان با آثار جشنواره پسند و مردم گريز است. نام فيلم هاي خوب و گرمابخش، در روزهاي پاياني ثبت شده است. هر چند فردا هم- چهارشنبه- «33روز» جمال شورجه حال و هواي متفاوت به جشن سينمايي ما خواهد بخشيد و يخ جشنواره را خواهد شكست.

از جشنواره فيلم فجر چه انتظاري مي رود؟

تعريف دوباره سينما


سينما در ايران به شكل يك موجود ناقص الخلقه و كريه المنظر متولد شد. ورود هنر هفتم به كشور ما، يك ولادت ناميمون بود. همچنان كه در جهان نيز به طور اكثر و اغلب اين گونه بوده است. اما سينما بدترين آغاز ممكن را در ايران داشت. اين رسانه شگرف كه بشريت را مجذوب و مفتون جادوي بي نظير خودش كرد، در اين سرزمين با دست هاي پليدي به عمل آمد. همين قدر كافي است كه بدانيم براي اولين بار دستگاه سينما توگراف در حين بسته شدن خفت بارترين قراردادهاي استعماري عليه ملت ما به ايران راه يافت و سينما در آن زمان نقشي جز اين نداشت كه ابزار خوشگذراني همان ايران فروشان باشد.
سازندگان اولين فيلم هاو سينماها در كشور نيز عده اي از تبهكارترين عناصر نفوذي بدخواهان ايران و ايراني بودند، اسناد تاريخي موجود اين را به ما مي گويد؛ اين ها واقعياتي تلخ و شرم آور درباره هنر عجيب و عزيز سينما در اين مرز و بوم است. امثال ميرزا ابراهيم خان صحاف باشي، آوانس اوگانيانس، عبدالحسين سپنتا، اسماعيل كوشان و ... نامردماني بودند كه نامشان به پستي در تاريخ ثبت شده است. از بد روزگار همين ها بودند كه سنگ بناي سينما در ايران را گذاشتند و بالا بردند. به اين ترتيب خشت سينماي ما كج گذاشته شد و دستاوردهاي اين دستگاه چيزي جز مردم ستيزي و تحقير و تخريب فرهنگ عظيم اين كشور نبود.
اما يك فرصت تاريخي باعث شد كه به راست كردار شدن اين پديده اميدوار شويم؛ انقلاب اسلامي طليعه و نقطه اميدي شد براي ساختن عالمي ديگر و آدمي ديگر كه سينما هم به عنوان يكي از ساخته هاي دوست داشتني آدم و عالم از اين قاعده مستثني نبود.
اين شد كه «سينما» را خواستيم و زشتي ها و پلشتي هاي آن را طرد كرديم. پس از آن به همه دنيا ثابت كرديم كه مي توان سينماي منهاي خشونت و بي اخلاقي داشت و اين ، همه افتخار سينماي ما بوده است.
اما باز هم بادهاي هرزه گرد به جان نهال تازه نوپاي سينماي ما افتادند و خواستند مثل قبل از انقلاب، قامت آن را كج كنند. حكايت عجيبي است، همان طور كه پياده نظام استعمار و استبداد در اعصار گذشته، خشت سينماي ايران را كج گذاشتند، در دوره ما نيز تتمه آن ها دست به چنين كاري زدند. مصداق آن هم بسيار عيان است؛ عطاءالله مهاجراني سردمدار همين گروه بود كه سينماي نوپاي ايران را دوباره «پير» و فرتوت كردند.
بين اين افراد و كساني كه در دوران قاجار سينما را به آن شكل ناميمون وارد ايران كردند و در دوران حاكميت پهلوي سينماي فاسد را شكل دادند، شباهت فكري و ايدئولوژيك بسياري است.
خلاصه اين كه بهار سينماي ايران دوباره خزان شد.
به همين دليل براي احياي دوباره اين بهار، بايد همانند ابتداي انقلاب باز هم «سينما» را حفظ كنيم و رذالت و پلشتي هاي آن را بزداييم. نقش و انتظاري هم كه در اين ميان از جشنواره فيلم فجر مي رود اين است كه با اين هدف، سينما را دوباره تعريف كند. اين كه جشنواره فجر را نوروز سينماي ايران مي دانند يك شعر يا جمله اديبانه نيست، عبارتي حكيمانه است. به همين معني كه مانند بهار كه از پس خزان مي آيد و روزگار جديدي را براي بشر رقم مي زند، جشنواره فجر هم بايد در هر دوره اش شكل و شمايلي تازه و متفاوت از آنچه بوده را متجلي سازد.
هرچند بادهاي پرهياهو بسيارند؛ تاجران و وطن فروشان سينمايي (كه براي جشنواره هاي ضد ايراني مي سازند)، نشريات تخصصي، هنرمندنماها و فشارهاي ديگري كه براي نصيب خود، قامت اين نهال را خم مي كنند. اما شديدا اعتقاد داريم كه سينماي ايران يك واقعيت قدرتمند است كه مي تواند با تكيه به پشتوانه شكست ناپذير مردم و دين و تعميق ريشه هاي خود در خاك حاصل خيز اين سرزمين، از هر تندبادي در امان بماند. براي خلق و آفرينش دوباره سينما، حتي يك لحظه هم سازش نخواهيم كرد و دست از انتقاد و حمله به موانع موجود دست برنمي داريم. توقع ما از سينما خيلي بالاست و به راحتي راضي نمي شويم. ما هم ساختار زيبا مي خواهيم و هم محتواي غني؛ مي خواهيم در تاريكي تماشاخانه ها هم نمايش ببينيم و هم نيايش. در عين اين كه از سينما داستان سالم و دقيق و ظريف و استغراق كننده مي خواهيم، تكريم و تعظيم ارزش هاي الهي و انساني را و تخريب پليدي ها و بدي ها را خواستاريم. و اين توقع ما از جشنواره فيلم فجر است. هر سال به اميد ديدن و رسيدن به تعريف تازه و متناسب با نام «فجر» به جشنواره مي آييم.
برخي مواقع ناراحت و دل سوخته مي شويم كه چرا هنوز برخي فيلمسازان ما از قافله عقب هستند. گاهي نيز اميدوار مي شويم، اما قانع نه. و فيلم هاي نادر و كميابي هم هستند كه نشاني از تلاش براي شكستن قالب هاي پوسيده و كليشه اي و در انداختن طرحي نو دارند. فيلم هايي كه مي توان لقب خط شكن به آنها داد و همان ها هم آبروي سينماي اين ديار هستند. امثال «نفوذي»، «ملك سليمان» و «طلا و مس» از اين دست هستند. و مطمئنيم كه در جشنواره امسال نمونه هايي از سينماي خط شكن را - كه در پي تعريف متفاوتي از سينما هستند - خواهيم ديد. هرچند كه برخي نشريات تخصصي با كاغذهاي گلاسه يا سياه و سفيد خود حاضر نشوند سخني از اين گونه آثار به ميان آورند.

این یادداشت در روزنامه کیهان چاپ شده است.

عاقبت همه دیکتاتورها

چند سال پيش و در روزهايي كه صدام دستگير شده بود، بچه هاي دفتر تحكيم وحدت دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران عكس هاي صدام را در شرايط بازداشت روي در و ديوار زده و در پلاكاردهايي نوشته بودند "عاقبت صدام، عاقبت همه ديكتاتورها". طرح زير گوياي عاقبت همه ديكتاتورهاست:

ساحل امن جشنواره فجر و امواج متلاطم حاشيه ها

با وجود اين كه زمينه لازم براي برپايي بيست ونهمين جشنواره بين المللي فيلم فجر به شكل مطلوب فراهم شده، اما باز هم امواج حواشي و هياهوهاي كاذب به استقبال اين همايش سينمايي رفته است. اين حواشي حاكي از آن هستند كه در جشنواره امسال هم برخي اتفاقات ناخوشايند سال گذشته تكرار خواهد شد.
در دوره قبلي اين گردهمايي شاهد بوديم كه يك «شبه بخش» آن هم در سانس نيمه شبانگاه جشنواره براي نمايش تعدادي از فيلم هاي توقيفي و مبتذل ايجاد شد. ظاهرا مديريت محترم و دلسوز جشنواره براي اين دوره نيز تصميم مشابهي گرفته است. به اين ترتيب كه اين بخش امسال با نام با مسمي و مثبتي به نام «نوعي نگاه» اجرا خواهد شد. حضور فيلم هاي برخي از فيلمسازان و همچنين بازتاب ها و واكنش هاي بروز يافته به خاطر به وجود آمدن بخش مذكور، اين نگراني را ايجاد كرده كه باز هم در جشنواره فجر جنجال هاي ناخوشايند ناشي از نمايش فيلم هاي بيمار تكرار خواهد شد. آن هم در شرايطي كه تنوع جاري و همچنين حضور قابل توجه فيلم هايي با موضوعات متعهدانه، نويدبخش جشنواره اي به مراتب بهتر از دوره قبل بود.
ايجاد اين گونه تب و تاب ها و حواشي مزاحم، گوياي آن هستند كه جشنواره فيلم فجر همچنان از فقدان استراتژي و چشم انداز آينده ساز رنج مي برد. منكر جايگاه و ارزش هاي مهم اين گردهمايي ملي فرهنگي نمي توان بود. اما واقعيت اين است كه يك جشنواره سينمايي نمي تواند صرفا به عنوان يك نمايشگاه عرضه فيلم برگزار شود. آن هم جشنواره اي كه نام و مناسبتش وام دار سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي است.
براساس چه ملاك و معياري بايد يك بخش ويژه براي فيلم هاي مسئله دار و حاشيه ساز در جشنواره كه در اصل كارزار تجلي سينماي جمهوري اسلامي است، تشكيل شود؟
بحث درباره توقيف ، عدم توقيف، مميزي و ... در اين مجال نمي گنجد، هر فيلمي كه از مجاري قانوني و رسمي بگذرد، حق اكران و به نمايش درآمدن را دارد. اما مسئله اصلي اين است كه چرا جشنواره فجر همچنان در سياست هاي هدايتي و حمايتي دچار ضعف و سرگرداني است؟ تجمع فيلم هايي كه شايد اصلا با اعتبار و رسالت جشنواره فيلم فجر همگام و همنوا نباشند در يك بخش ويژه - آن هم با نام دهان پر كن «نوعي نگاه» - يعني تبليغ بزرگنمايي اين گونه فيلم ها. آيا نهادن يك عنوان عاريه اي آن هم براي بخشي كه فيلم هاي آن تناسب چنداني با اين نام ندارند، مي تواند باعث گرم شدن فضاي جشنواره فجر شود؟ اطلاق نام «نوعي نگاه» براي فيلم هايي كه طي سه دهه اخير مشابه آنها را بارها و بارها ديده ايم و براساس الگوهاي غربي ساخته و پرداخته مي شوند بسيار عجيب است. اگر نيك بنگريم، اين عنوان بيشتر براي فيلم هاي متفاوتي كه براساس ارزش هاي ملي و ديني ساخته مي شوند تناسب دارد.
فيلم هايي را مي توان حاوي نوعي نگاه دانست كه به مثابه چشم بيدار جامعه عمل مي كنند و بازتاب دهنده صادق و صالح واقعيت هاي تلخ و شيرين اجتماعي و ملي ما هستند، و نه فيلم هايي كه اساسا نگاهي معيوب و مريض به واقعيت ها مي كنند و هدفشان يا فتح گيشه است و يا خوشايند جشنواره هاي غربي. از قضا فيلم هايي كه نگاه متفاوت و البته خالص و صادقي دارند، در سينماي امروز ايران اقليت محسوب مي شوند.
اين فيلم هاي مردمي و هويتمند هستند كه براي سينماي كشورمان آبروداري مي كنند و جالب اين است كه از نظر اقتصادي نيز اين گونه آثار منجي سينماي ايران هستند. رسالت اصلي جشنواره فجر آنچنانكه از آن انتظار مي رود، تجليل و تبليغ اين نوع سينماست.
نكته مهم ديگر كه به عنوان يك حاشيه منفي در جشنواره فجر امسال به حساب مي آيد، حضور پررنگ مديران دولتي در هيئت انتخاب است. اين نكته، نه تنها بهانه به دست بهانه جويان مي دهد، كه شجاعت و روحيه انقلابي جشنواره را نيز مي كاهد. زيرا مديران براساس ملاحظات خاص - هر چند منطقي - و نوعي محافظه كاري به انتخاب فيلم هاي جشنواره دست مي زنند. در حوزه هايي چون هيئت انتخاب و هيئت داوري جشنواره ها چه بهتر كه مديران حضور نداشته و در عوض هنرمندان متعهد و دلسوز كار را برعهده بگيرند. به اين ترتيب، هم وجهه جشنواره از گزند «مديريتي» بودن در امان مي ماند و هم نگاه چابك تر و آرمانگرايانه تري در زمينه گزينش و داوري آثار جريان مي يابد.
این یادداشت در روزنامه کیهان چاپ شده است.

نمایی از استبداد فرهنگی در دولت اصلاحات

مهاجراني یک فیلم را به خاطر ضد آمريكايي بودن توقيف كرده بود!

يك تهيه كننده سينماي ايران گفت: وقتي عطاءالله مهاجراني وزير ارشاد بود، فيلم مرا صرفا به دليل ضدآمريكايي بودن، سه سال توقيف كرد.
اميرحسين شريفي، در گفت وگو با روزنامه كيهان، گفت: مهاجراني به من مي گفت چرا در فيلم «آشوبگران» تروريستها را عمال آمريكا معرفي مي كني، آنها را قاچاقچي تصوير كن!
تهيه كننده فيلم «اشك سرما» و «هور در آتش» ادامه داد: مهاجراني مي گفت بايد سوزاندن پرچم آمريكا را از فيلمت حذف كني. آمريكا كه با ما بد نيست!
شريفي ادامه داد: آن موقع در اعتراضي به رويه ارشاد مهاجراني در همين روزنامه كيهان اعلام كردم كه در برابر وزارت ارشاد دست به تحصن مي زنم. آنها گفتند اين كار را نكن، مشكل تو را حل مي كنيم، اما به قول خود عمل نكردند.

عطاءالله مهاجرانی امروز در لندن به سر می برد و در جریان فتنه سال ۸۸ از جمله سردمداران کودتا علیه رای مردم بود. کودتایی که به خاطر هوشیاری و مقاومت مردم نافرجام شد و روسیاهی اش برای وطن فروشانی چون او باقی ماند
مدعیان آزادی و دمکراسی در آن زمان که چنین خفقانی در عرصه فرهنگ و هنر حاکم بود هیچ اعتراضی نمی کردند.

مهاجرانی در حال گفت و گو با شبکه دولت انگلیس.

 

گفت وگو با احمد كاوري و مهدي فيوضي، كارگردان هاي فيلم «نفوذي»

از تقصیرات آنها نباید گذشت

احمد كاوري و مهدي فيوضي تا پيش از برگزاري بيست و هشتمين جشنواره فيلم فجر، اسامي چندان شناخته شده اي براي علاقه منتقدان سينماي ايران، حداقل به عنوان كارگردان سينما، نبودند. اما نمايش فيلم «نفوذي» در آن جشنواره حضور دو كارگردان تواناي آينده دار و آينده ساز را به سينماي كشورمان نويد داد. به طوري كه محصول مشترك آنها، امروز يكي از دستاوردهاي قابل اعتنا و ارزشمند براي فرهنگ و هنر كشورمان محسوب مي شود. بارها نوشته ام و باز هم با تأكيد مي نويسم، اولين فيلم سينمايي كاوري و فيوضي مي تواند الگو و سرمشق خوبي براي بسياري از اساتيد و استخوان خوردكرده هاي هنر هفتم ايران باشد. جمال شورجه كه ابتدا قرار بود خودش «نفوذي» را كارگرداني كند، با سپردن اين مسئوليت به آن دو باز هم ثابت كرد كه اعتماد به استعداهاي بالقوه مي تواند به نتايج خوبي منجر شود. هر چند فيلم «نفوذي» ماحصل بيش از 20سال تجربه اندوزي كاوري و فيوضي در زمينه هايي چون تئاتر، فيلمنامه نويسي، فيلم كوتاه، مستند، بازيگري و... است كاوري به گفته خودش بيش از هزار دقيقه فيلم ويدئويي توليد كرده و كارگرداني يك سريال به نام «شكر تلخ» را نيز در كارنامه خودش دارد. چهره او را به عنوان بازيگر در فيلم هايي چون «ارتفاع پست»، «شب كايت ها»، «اتوبوس شب»، «مرزي براي زندگي»، «مردي از جنس بلور» و... ديده بوديم. وي علاوه بر كارگرداني، فيلمنامه «نفوذي» را نيز بازنويسي كرده است و قصد توليد يك فيلم اجتماعي با نام «خودزني» را نيز دارد. فيوضي هم كه به طور مشترك كارگرداني اين فيلم را انجام داده فيلم نيمه-بلند «اينجا كجاست» و فيلم-هاي كوتاه «بغض تنهايي» ، «سنگ و شيشه»، «تصوير عشق» و مستندهايي مثل «عطر گلهاي وفا»، «شور حسيني» «اشراق نور»، «سفير باران»، «مردان مرد» و ... را ساخته. او همچنين بيش از هفت جايزه در جشنواره-هاي داخلي و خارجي دريافت كرده و ساخت فيلم «آيينه» را با موضوعي پليسي- امنيتي در برنامه آينده اش دارد.


كاوري: هنر غيرسياسي نداريم
¤ با اينكه «نفوذي» اولين فيلم سينمايي شما محسوب مي شود، اما بسيار پخته و بالغ است. چه عاملي سبب اين موفقيت شد؟
- به نظرم موفقيت اين فيلم به تلاش و همت عاشقانه تمام گروه توليد فيلم برمي گردد. درباره شخص بنده نيز مي توان گفت تجربيات قبلي تأثيرگذار بود. «نفوذي» اولين فيلم بلند سينمايي ام محسوب مي شود، اما پيش از آن حدود هزار دقيقه فيلم ويدئويي توليد كرده و يك سريال 13 قسمتي را ساخته بودم، دو سه تا تله فيلم و پنج شش تا هر فيلم كوتاه تا به حال ساخته ام كه اين تجربيات بر كارم در نفوذي مؤثر بودند.
¤ به نظر مي رسد كه در خلق داستان و شخصيت هاي فيلم «نفوذي» از فتنه سال 88 تاثير پذيرفته ايد؟
- نه! اصلاً اين فيلم به وقايع پس از انتخابات هيچ ارتباطي ندارد. چون بازنويسي فيلمنامه و تصويربرداري اين اثر در سال 87 و قبل از آن وقايع انجام شد و در زمان رخ دادن انتخابات رياست جمهوري و مسائل مربوط به آن ما در حال مونتاژ فيلم بوديم. نمي دانم شما چه جوري چنين برداشتي كرده ايد؟
¤ وجود شخصيت «جورابچي» در اين فيلم، چنين ذهنيتي را به وجود مي آورد. او سال ها به عنوان يك خودي و انقلابي حضور داشته، اما در يك بزنگاه، معلوم شد كه مامور دشمنان است. اين شخصيت از چه واقعياتي سرچشمه گرفته است؟
- ما اين واقعيات را شنيده ايم. يعني افرادي كه از فضا و امكاناتي كه به واسطه جنگ و انقلاب و حضورشان در اين فضاها فراهم آمده سوءاستفاده كرده اند.اين يك واقعيت واضح است و بارها و بارها درباره آن صحبت شده. البته، خيلي دقيق و روشن گفته نشده كه چه كسي چه كاري كرده و چقدر خورده و برده، ولي به هر حال در هر فضايي، يك سري افراد از موقعيت خودشان سوءاستفاده مي كنند. جورابچي نماينده چنين آدم هايي است. درست است كه در زمان جنگ حضور داشته ( به خودي بودن تظاهر مي كرد.) ولي خيانت كرده است. نگاه فيلم اين بوده كه حضور در متن انقلاب و جنگ نمي تواند بهانه اي براي گذشتن از سر تقصيرات كساني باشد كه از موقعيت خود سوءاستفاده كرده و براي منافع خود به مردم خيانت مي كنند.
¤ فريدون چطور؟ او نماينده چه كساني است؟
- قهرمان هاي واقعي انقلاب و دفاع مقدس كساني هستند كه با وجود از خودگذشتگي هاي فراوان، گمنام هستند و در مقابل وسوسه هايي كه ممكن است انسان را درگير خودش كند مقاومت مي كنند. من تعداد زيادي از اين گونه افراد را مي شناسم و با آنها مراوده دارم. يكي از اهداف فيلم «نفوذي» پاسداشت چنين قهرماناني است كه در اين فيلم «فريدون كيافر» نماينده آنهاست.
¤نگران نشديد كه با ساخت اين فيلم برچسب سياسي بودن يا تعلق به يك جريان سياسي خاص به شما بزنند؟
-به نظرم مخاطب ما آگاه تر از اين حرف هاست. خود فيلم مشخص مي كند كه نگاه فيملساز چه بوده و با چه نيت و دغدغه اي اين فيلم را ساخته است. در ضمن، نگاهي كه در اين فيلم جريان دارد، تنها حرف من احمد كاوري نيست، بلكه مهدي فيوضي، جمال شورجه و ساير دوستان گروه توليد «نفوذي» دغدغه گفته شدن اين حرف ها در سينما را داشته اند. اصولا هنر نمي تواند سياسي نباشد؛ درست است كه لزوما به سياستمداران نمي پردازد. يك فيلم اگر بخواهد مسئله اي را در زمينه هاي اجتماعي مطرح كند، قطعا به سمت سياست كشيده مي شود. وقتي در يك فيلم جامعه را به تصوير مي كشيم، به طور قطع بخشي از آن سياسي مي شود؛ به جز اين امكان ندارد. زيرا در يك جامعه آدم ها از قوانيني پيروي مي كنند كه به سياست مرتبط مي شوند. حتي بحث هاي خيلي ساده، مثل خانواده و روابط زن و شوهر هم به نوعي به سياست مربوط مي شود. اگر سياست را از اين منظر ببينيم، سياسي است. ولي اگر سياست را دنبال كردن اهداف محافل سياسي تعريف كنيم، نه! به نظرم فيلم «نفوذي» اصلا چنين نگاهي ندارد و خيلي كلي تر به مسائل مي پردازد و همه آدم ها و مسائل جامعه را شامل مي شود.
¤اكثر فيلم هاي سينمايي براي ايجاد جذابيت، دچار ابتذال مي شوند. شما به عنوان بازنويس فيلمنامه و يكي از كارگردان هاي «نفوذي» چه كرديد كه به جذابيت رسيديد، اما از ابتذال در امان مانديد؟
-موضوعي كه در اين فيلم مطرح مي شود، ايثارگري دلاورمردان عرصه مقاومت است. قطعا اگر اين گونه شخصيت ها و از خودگذشتگي هاي آنها را، واقعي ترسيم كنيم و همچنين واقعيت را از دريچه اين گونه آدم ها به تصوير بكشيم، به ساختار و روايتي مي رسيم كه براي مخاطب قابل پذيرش و داراي جاذبه مي شود. ضمن اينكه اين موضوع داراي وزن خاصي است كه ابتذال را از فيلم دور مي كند. يكي از عوامل موفقيت نفوذي اين است كه مخاطب از ابتدا با فيلم همذات شده و اين امتياز به اين خاطر است كه در هيچ صحنه اي از فيلم، شخصيت ها را آن جوري كه خودمان دوست داشتيم جلوه نداديم. بلكه شخصيت ها واقعي هستند و به گونه اي عمل مي كنند كه اقتضاي موقعيت و جايگاه آنهاست.
¤چگونه به اين واقعيت رسيديد؟
-اين واقع گرايي هم حاصل تحقيقات ميداني و كتابي است و هم نگاه موشكافانه اي كه به وضعيت حال حاضر جامعه داشتيم.
¤واكنش مخاطبان به اين فيلم چگونه بوده است؟
-من اصلا توقع چنين واكنش مثبتي را نداشتم. اين فيلم وقتي در جشنواره فيلم فجر اكران شد، در چهار استان رتبه اول را از نگاه مردم احراز كرد و در مجموع مقام سوم از نظر مخاطب را به دست آورد. در دهمين جشنواره فيلم دفاع مقدس نيز به عنوان برترين فيلم از نگاه تماشاگران انتخاب شد. اين ها همه باعث شد كه مطمئن شويم، «نفوذي» در برقراري ارتباط با مخاطب موفق است. خيلي ها اين را گفته اند كه اين فيلم در نوع روايت، قصه و ريتم يك استثنا بوده؛ مي توان با اين نگاه، يعني داستان گويي درست و طرح مسائل اجتماعي در يك فيلم، به ذائقه مخاطبي كه به واسطه فيلم هاي سخيف آزار مي بيند پاسخ داد و توقعش را برآورده كرد.
¤با اين حال به نظر مي رسد كه برخي نشريات موسوم به تخصصي سينمايي، «نفوذي» را بايكوت كرده اند. حداقل اينكه در ويژه نامه هاي پس از برگزاري جشنواره، حتي يك خط هم درباره اين فيلم ننوشتند. فكر مي كنيد چرا؟
-نمي دانم والله! من هيچ وقت اين فيلم را با نگاه سياسي نساختم كه حال ببينم چه افراد و چه جرياناتي و با چه اهدافي به اين فيلم توجه نكردند. به هر حال عقيده آن دوستان هم براي من محترم است. احساس مي كنم افرادي كه به شكل تخصصي سينما را دنبال مي كنند و كارشان نقد و بررسي فيلم است، ذائقه شان با اين فيلم همراه نيست. وگرنه «نفوذي» به گونه اي نيست كه يك عده بخواهند با هم متحد شوند تا با بي توجهي از كنار فيلم بگذرند.
فيوضي: اين فيلم سفارشي نيست
¤ آقاي فيوضي! معمولا فيلم هايي چون «نفوذي» كه با بودجه دولتي توليد مي شوند و داراي مضامين انقلابي هستند و به سفارشي بودن متهم مي شوند. آيا اين اتهام را قبول داريد؟
- به هيچ وجه! هيچ گونه سفارش يا اعمال نظري ازسوي مديران دولتي به اين اثر نشد. ماجراي توليد اين فيلم از آنجا آغاز شد كه آقاي داوود اميريان با برداشتي آزاد از كتاب خاطرات يكي از آزادگان (حكايت زمستان، نوشته احمد عاكف) فيلمنامه اي را نوشتند. اين فيلم ابتدا قرار بود كه با كارگرداني آقاي جمال شورجه ساخته شود. اما چون انجام مراحل اداري پروژه در بنياد سينمايي فارابي به طول انجاميد و او درگير توليد يك سريال شده كارگرداني آن را به بنده و آقاي كاوري واگذار كردند. درنهايت براي اينكه هم درام فيلم و هم شخصيت ها و ديالوگ كار تقويت شود، فيلمنامه اوليه يك بار بازنويسي شد. بنابراين تفكر و مضمون جاري در فيلم را بايد محصول نويسندگان فيلمنامه (اميريان و كاوري) دانست.
¤ كمك و مشاوره چطور؟ آيا از مسئولين و افراد شناخته شده كسي به شما كمك كرد؟
- بله، به جز آقاي شورجه كه تهيه كنندگي كار را هم برعهده داشتند، افراد ديگري همچون سعيد سهيلي، سيدعليرضا سجادپور و...نيز به ما مشاوره دادند. همچنين به اقتضاي فيلمنامه از بچه هاي وزارت اطلاعات نيز مشاوره گرفتيم و آنها كمك هايي به ما كردند، به خصوص درمورد نسل كشي كردها توسط منافقان از مشاوره ها وتحقيقات بيشتري استفاده كرديم.
¤ برخي از منتقدان، فيلم هايي مثل «نفوذي» را آثار ايدئولوژيك و تبليغاتي مي دانند. يعني مي گويند هدف اصلي اين فيلم ها تبليغ براي شعارهاي حكومت است. آيا قبول داريد؟
- نه، چنين چيزي نيست. ما نگاهمان با مردم، نظام و انقلاب است و به طور طبيعي هركس داراي چنين نگاه و تفكري باشد، فيلم هايي كه مي سازد به نفع مردم و نظام است. افراد خاصي كه به اين نگاه انتقاد دارند و يا معاند نظام هستند، نظرشان اين است كه فيلم «نفوذي» سفارشي يا تبليغاتي است.
¤ چه كرديد كه فيلم ضمن برخورداري از نگاه و روحيه حماسي، انقلابي و آرمان خواهانه، شعاري نشود؟
- دراين فيلم نوعي اعتدال وجود دارد. به همين دليل است كه فيلم علاوه بر اينكه به ورطه شعارزدگي نيفتاده، داراي جاذبه هم هست و البته به ابتذال هم آلوده نشده است.
¤ شخصيت هاي فيلم «نفوذي» تا چه حد براساس واقعيت هاي موجود در جامعه خلق شده اند؟
- تقريبا مي توان مابه ازاي بيروني هريك از شخصيت هاي اين فيلم را به عينه در جامعه مشاهده كرد؛ چه درگذشته و چه حال. شخصيت پردازي فيلم بسيار ملموس و باورپذير است، يعني شما نمي توانيد بگوييد كه چنين افرادي درجامعه حضور ندارند.
¤ مثلا شخصيت «جورابچي» چه بخشي از جامعه را فرامي گيرد؟
- او نماد افرادي است كه در دوران جنگ و انقلاب به ظاهر در جبهه خودي بودند و حتي كارهايي را هم به نفع كشور انجام دادند. اما به قدري زيرك بودند كه شخصيت واقعي خود را نشان ندادند. به اين ترتيب، بعدها در مراكز مختلف مثل مديريت شركتهاي خصوصي و نيمه خصوصي نفوذ كردند و رانت هاي بسياري را بردند و از اين طريق به جاهايي رسيدند. اما آنها در واقع فقط درپي منفعت هستند و هيچ حقيقتي را نمي بينند. اين گونه افراد در دوران پس از جنگ ظهور كردند و الان هم هستند.
¤ سينما چگونه مي تواند به مقابله با اين گونه افراد و جريان ها بپردازد و به طوركلي به تحكيم عدالت اجتماعي در جامعه كمك كند؟
- سينما يكي از هنرهاي تاثيرگذار در دنياي امروز است و به همين دليل هم دولت هاي غربي سعي مي كنند بخشي از سياست هاي خود را از اين طريق پيش ببرند. مسئولان ما هم بايد سعي كنند كه از اين هنر بيشتر استفاده كنند و از اين طريق افكار، اعتقادات و فرهنگ مدنظر را در جامعه رسوخ دهند. بايد هنرمنداني كه داراي چنين نگاه و دغدغه هايي هستند شناسايي شوند و آنهايي كه واقعا به نفع نظام، انقلاب و مردم كار مي كنند را حمايت كنند.
¤ برخورد نشريات به اصطلاح تخصصي سينما با اين فيلم در زمان برگزاري بيست و هشتمين فيلم فجر چگونه بود؟
- از زمان جشنواره به وضوح ديديم كه آنها فيلم را بايكوت كردند. هركس اين فيلم را ديده بود از آن تعريف مي كرد، اما اين نشريات به فيلم اعتنايي نكردند.
¤ چرا فيلم هايي مانند «نفوذي» در سينماي ما كمتر توليد مي شود؟
- علت اصلي اين است كه حدود 16 سال دولت هايي دركار بودند كه در عرصه سينما به نگاههاي نو، مردمي و انقلابي فرصت نمي دادند كه خودشان را نشان دهند. مثلا بنده درسال 74 مجوز كارگرداني خود را از معاونت سينمايي گرفتم، اما خانه سينما به بنده مجوز نداد. به همين دليل هم كار فيلمسازي بنده نيز از آن زمان تاكنون به طول انجاميد. تهيه كنندگان هم عمدتا با بنده ناآشنا بودند و حاضر نمي شدند كه كار كنند. آنها به دنبال ساخته شدن فيلم هاي خاصي بودند. فيلم هايي كه رواجشان از همان زمان آغاز شد. به همين دليل هم امثال بنده كه داراي نگاه نو و دغدغه منافع ملي بوديم، كمتر فرصت خودنمايي داده مي شد.
¤ البته عده اي از فيلمسازان هم معتقدند كه توليد فيلم هاي سياسي در ايران بسيار دشوار است و حتي ممكن است امكان نمايش هم پيدا نكند.
- خوشبختانه در دوره مديريت سينمايي جديد، يكي از اهداف اين است كه فيلم هاي سياسي و اجتماعي تقويت و حمايت شوند. البته اين طبيعي است كه اگر فيلمي اصل نظام را هدف هجمه قرار دهد، به مشكل بربخورد. يك فيلم سياسي بايد سياست هاي كلي نظام را درنظر بگيرد و از هر چه به نفع نظام نيست انتقاد كند. بنده افرادي را كه سياست را به جناح ربط مي دهند قبول ندارم. ما بايد سياسي باشيم ولي جناحي نباشيم.
¤ ممنونم از اينكه فرصت اين گفت گو را فراهم كرديد.

این گفت و گو با عنوان "فیلمساز باید سیاسی باشد" در روزنامه کیهان چاپ شده است.