نمايش فوتبال در خدمت بهره برداري سياسي و اقتصادي

نگاهي به پخش فوتبال در سينما و تلويزيون

برگزاري مسابقات فوتبال جام ملت هاي اروپا (يورو 2012) بار ديگر تب فوتبال را در ميان بخشي از جامعه ما داغ كرده است. اين گردهمايي ورزشي اگرچه در ميدان، محدود به 16 كشور اروپايي است، اما در 20 روز برگزاري آن تقريبا سرتاسر جهان تحت الشعاع قرار مي گيرد. بدون شك، مسابقات فوتبال يورو پس از مسابقات المپيك و جام جهاني فوتبال، پرمخاطب ترين رويداد ورزشي جهان محسوب مي شود.
    فوتبال و رسانه تلويزيون در مغرب زمين و به تبع آن در كل جهان هر دو از يك جنس هستند. هر دو بخشي از فرهنگ مدرن و صنعتي غرب محسوب مي شوند و هر دو ابزارهايي براي گسترش و بازاريابي سرمايه داري. وجود تابلوهاي تبليغاتي در حاشيه زمين مسابقات فوتبال و وجود همين آگهي ها در پس زمينه كنفرانس هاي خبري مربيان فوتبال، نشانه اي كوچك اما گويا از پروپاگاندا بودن تورنمنت هايي چون جام ملت هاي اروپا است. اگر فوتبال را يك قالب ايدئولوژيك ندانيم ساده انگاري است. اما بخشي از اين وجه ايدئولوژيك به وسيله تلويزيون ايجاد مي شود. آنجا كه بازيكنان فوتبال تبديل به قهرماناني اسطوره اي و دست نايافتني مي شوند و حتي گاهي حركات هيستريك و ديوانه وار آن ها در مستطيل سبز، مثل يك اثر هنري مورد تحليل، تاويل و حتي گاهي تقديس قرار مي گيرد.


    فوتبال با تلويزيون معنايي متفاوت پيدا مي كند. مخاطبان اين نمايش ورزشي، قبل از اين كه يك مسابقه فوتبال را تماشا كنند، تلويزيون تماشا مي كنند. به عبارتي، تصويري را مي بينند كه تلويزيون از يك بازي ارائه مي دهد. به همين دليل هم هست كه كارشناسان، گزارشگران و مربياني كه قصد تحليل واقعگرايانه يك بازي را دارند، در محل مسابقه حاضر مي شوند. چون مي دانند آنچه تلويزيون از بازي مدنظر آن ها نشان مي دهد، همه واقعيت نيست، بلكه گوشه اي تحريف آميز از يك مسابقه است. هنر تلويزيون اين است كه مي تواند روي بسياري موارد تمركز كند، نكات ناپيدا و نه چندان واضح را پررنگ نمايد و برعكس، برخي از واقعيت ها را حذف كند. به همين دليل هم نظام رسانه اي جهاني سعي دارد تا در هر دوره، پخش بازي هاي اين مسابقات را پيچيده تر و پيشرفته تر كند و ظرافت هاي بيشتري را به كارگيرد. اين نظام تلاش دارد تا از همه ظرفيت هاي رسانه اي براي گرم تر كردن و سرگرم كردن مخاطبان جهاني استفاده كند. از اين زاويه، اين تلويزيون است كه تب فوتبال را دامن مي زند و زمينه استفاده ابزاري از اين ورزش را فراهم مي كند.
    پخش مسابقات فوتبال از طريق شبكه هاي تلويزيوني در غرب، در واقع يك نمايش تبليغاتي است. صاحبان شبكه هاي مختلف از اين برنامه جهت منافع سياسي و اقتصادي خود بهره مي برند. نكته قابل تامل اين است كه دولت هاي جنگ طلب و استعماري كه مدير اصلي برگزاري مسابقات فوتبال جام ملت هاي اروپا نيز هستند، معمولابرنامه هاي ضدانساني و نظامي خود را همزمان با اين مسابقات انجام مي دهند. با كمي تامل بر وقايع جهاني مي توان متوجه شد كه حملات و تجاوزهاي نظامي و كودتاها در گرماگرم مسابقات فوتبال جهاني و بازي هاي المپيك بيشتر مي شود.
    اين مسئله تا حدي نيز به رسانه ملي ما راه يافته است. به لطف صداوسيما، مردم ايران از معدود جوامعي هستند كه امكان تماشاي زنده و مستقيم اين گونه رقابت ها را يافته اند. امسال نيز بازي هاي فوتبال يورو 2012 در قالب برنامه «جام چهاردهم» نمايش داده مي شود. برنامه اي كه تنها به پخش زنده و گزارش مسابقات محدود نشده و داراي بخش هاي متنوع ديگري چون بازتاب حواشي و اخبار جام ملت هاي اروپا، تحليل فني مسابقات و نقد كارشناسانه داوري است. جاي ترديدي نيست كه صداوسيما نمي تواند و نبايد به سياق رسانه هاي نظام سرمايه داري به بازتاب اين رويدادها بپردازد. البته رسانه ملي در هر دوره سعي مي كند تا با روش هاي خاص خود اقدام به بومي كردن و پاكسازي پخش بازي ها نمايد. اما آنچه به عنوان پخش مستقيم و تحليل و تفسير مسابقات جام جهاني در قالب برنامه «جام چهاردهم» به نمايش درآمده، مغلوب شدن صدا و سيما در مقابل روح استيلاجو و غفلت زاي صنعت فوتبال است. كافي است نحوه پخش اين برنامه مورد واكاوي قرار بگيرد.
    مثلااز يك طرف شاهد نمايش زيرنويس هايي با مضامين فرهنگي درخلال پخش مسابقات هستيم، اما درعين حال بيشترين چيزي كه دراين برنامه توجه مخاطب را به خود جلب مي كند، پيام هاي بازرگاني است. حتي مسابقه ارسال پيامك نيز با انگيزه افزايش سود برگزار مي شود. اين مسابقه كه براساس اعلام مديريت صدا و سيما با هدف گسترش نشاط درجامعه انجام مي شود (كدام نشاط؟) تمهيدي براي افزايش ارسال پيامك و در نتيجه افزايش بهره بري اقتصادي براي مراكز مربوطه است. وگرنه هيچ برآيند فرهنگي ديگري در مسابقه پيامك پيش بيني مسابقات نيست. جالب اين است كه هرچه مي گذرد، مهلت شركت دراين بازي رسانه اي بيشتر مي شود. قبلاً بينندگان تا قبل از آغاز بازي بايد نتيجه را پيش بيني مي كردند، كمي بعد اين مهلت به ابتداي نيمه دوم رسيد و دراين دوره فرصت تا دقيقه 80 پيش رفت! با اين منوال بعيد نيست در دوره آينده جام جهاني، بينندگان تا پايان بازي مهلت شركت در مسابقه پيامك را بيابند!
    پخش زنده بازي هاي يورو و ساير مسابقات فوتبال از صدا و سيما به خودي خود نه مثبت است و نه منفي، بلكه انفعال و استغراق در اين مسابقات، ضعف و نوعي انفعال رسانه اي در مقابل فضاسازي هاي رسانه اي غرب محسوب مي شود.
    مسئله اساسي اين است كه چرا درحالي كه دولت هاي غربي از فوتبال درجهت اهداف استعماري و استثمارگرانه استفاده ابزاري مي كنند، رسانه هاي ما آن طور كه انتظار مي رود از اين گونه موضوع ها استفاده انساني و فرهنگي نمي كند و حداكثر، برخوردي خنثي صورت مي پذيرد؟ چرا گزارشگران محترم رسانه ملي هيچ اشاره اي به جنبه هاي استراتژيك و جريان شناسي اين گونه تورنمنت ها نمي كنند؟ اگر مي دانند و نمي گويند، قابل توجيه نيست واگر نمي دانند، يك ضعف بزرگ است. آيا بهتر نيست درگزارش يك مسابقه فوتبال به جاي پرداختن به حواشي بي اهميت و پيش پا افتاده اي نظير مدل لباس يك مربي و اينكه مثلاشغل دوم داور چيست و يا بازيكنان يك تيم از چه غذايي لذت مي برند، به ابعاد جدي تر و قابل بحث تري پرداخت؟ جاي تحليل هاي جامعه شناختي و فرهنگي در مباحث كارشناسانه مسابقات خالي است و برنامه هايي چون «جام چهاردهم» مي توانند با به كار بردن تمهيدات رسانه اي، به اين برنامه جهت دهي هويتمندانه اي بدهند. مقصود اين نيست كه بحث سياسي با برنامه ورزشي مخلوط شود، اما جا دارد اين برنامه ها كمي هم نسبت به فوتبال و رقابت هايي چون يورو و جام جهاني، رويكرد انتقادي داشته باشند. مثلابه ياد داريم كه درجام جهاني گذشته، عادل فردوسي پور درحين گزارش يكي از بازي هاي تيم ملي كره شمالي هراز گاهي نقبي به شرايط اين كشور كمونيستي مي زد. خب چرا چنين موضعي در قبال كشورهاي سرمايه داري گرفته نمي شود؟ آيا گزارشگر هاي توانمند صدا و سيما از كاركردهاي سياسي و اقتصادي فوتبال و جنبه هاي استعماري آن در غرب خبر ندارند؟ اگر چنين است كه بايد ميزان مطالعات اجتماعي و سياسي خود را افزايش دهند.
    دركل، توليدكنندگان برنامه «جام چهاردهم» مي توانند به جاي تحليل هاي به اصطلاح كارشناسانه، كه بسيار سرد و شتاب زده هستند، تحليل هاي جامعه شناسانه و عالمانه ديگري را به مخاطب خود ارائه دهند. اي كاش دراين وانفسا و به خصوص مسابقات مراحل بالاتر كه به تبع حساسيت بازي ها، تماشاگران بيشتري هم استقبال خواهند كرد، فرصت را از دست نداد و كاري كرد كه فوتبال، روزنه اي براي ترويج اخلاق و آگاهي شود، نه غفلت و خواب زدگي.
    اين وضعيت درباره پخش فوتبال در سينما نيز صادق است. تماشاي يك مسابقه فوتبال مهم و مهيج به صورت زنده روي پرده عريض و طويل سينما، تجربه جديدي است كه در فضاي فرهنگي كشورمان اتفاق افتاده است. نخستين بار در جريان مسابقات جام جهاني سال 2010 بود كه چنين پيشنهادي از سوي عده اي از سينماداران مطرح شد و برخي بازي هاي مهم، از جمله فينال اين جام در پرديس هاي سينمايي روي پرده رفت.اتفاقي كه بار ديگر در سي امين جشنواره فيلم فجر و در محل مركزي اين جشنواره يعني تالار همايش هاي برج ميلاد تكرار شد. در آنجا نيز مسابقه اخير پرسپوليس و استقلال به طور مستقيم در سينما اكران شد و اين بار منتقدان و خبرنگاران سينمايي به جاي بحث و نقد فيلم هاي جشنواره، به كري خواني و تشويق فيلم هاي مورد علاقه خود در سينما پرداختند!
    استقبال گروهي از جوانان از نمايش فوتبال در سينما، بار ديگر سينماداران را تشويق كرد تا بازي هاي جام ملت هاي اروپا را نيز پخش كنند. به ويژه اينكه در ماه هاي اخير، فروش فيلم ها دچار ركود شده و عدم استقبال مردم از فيلم هاي روي پرده، سينماداران را دچار زيان مالي نموده است. به همين دليل هم تصميم براي نمايش فوتبال در سينماها بيش از آنكه هدفي فرهنگي را دنبال كند، در پي مقاصد اقتصادي است. اتفاقي كه باعث شد از همان ابتدا عده اي از اهالي فرهنگ و سياست نسبت به عواقب آن خوش بين نباشند.
    آنچه باعث متوجه شدن انتقادات به اين برنامه شد، اين بوده است كه اساسا سينما مكاني است كه براي نمايش فيلم تعريف شده و كاركرد چنداني براي گردهمايي به منظور تماشاي فوتبال و تخليه هيجانات ناشي از آن را ندارد. فضاي محدود و بسته سالن سينما و فاصله اندك حاضران در آن، كمي براي ايجاد هياهو و بروز فيزيكي احساسات هيجاني نامناسب است.
    ضمن اينكه سينما مكاني خانوادگي محسوب مي شود و شرط اصلي براي چنين محيط هايي، امنيت اخلاقي است. اين درحالي است كه هرگاه در يك سينما، مسابقه فوتبال نمايش داده مي شود، اين فضا بيشتر شبيه استاديوم مي گردد. از سر و صدا و هو و جنجال گرفته تا تشويق و حتي- متاسفانه- گاهي فحاشي و به كار بردن الفاظي كه در شان مردم نيست نيز بروز مي يابد. بدون شك نمي توان با توجيه اقتصادي و براي جذب مردم به سينماها، حرمت خانواده ها را ناديده گرفت. نمي توان پذيرفت كه در چنين فضايي كه همه در حال كف زدن و داد و فرياد كردن و تخليه هيجانات خود هستند خانم ها هم وارد جمعيت شوند. اين با آداب و رسوم ما و همچنين ارزش هايي كه به عنوان حريم و شيرازه حيات اجتماعي خود قائل هستيم در تعارض است.

این یادداشت در روزنامه کیهان منتشر شده است.

تصویر پوشش اسلامی در سیما و سینما

تصویر حجاب، در اوج مظلوميت!

طی 15 سال اخير، همواره چادر، اين پوشش برتر که زينت بخش و هویت ساز بانوان است، در آثار نمايشي به ويژه سينماي كشور، با بی احترامی مواجه می شود. با اینکه گفتمان فرهنگی غالب و رایج در کشورمان مدافع فرهنگ عفاف و حجاب است، اما سینمای ما چندان با این موضوع همراه و همداستان نیست. شايد آن روزهايي كه مردم ايران با اتحاد در مسير پيروزي انقلاب گام برداشتند هيچ گاه تصور نمي كردند كه روزي چادر برترين نوع حجاب، در سينمايي كه ادعاي اسلامي بودن را دارد، تخريب شود. البته مسئله تنها به سینما محدود نمی شود، بلکه تلویزیون نیز به رغم تلاش برای پرهیز در نمایش پوشش های نامناسب و رعایت حدود شرعی در برنامه هایش اما، در فرهنگسازی برای پوشش برتر کم کاری کرده است.

الگوسازی معکوس

یکی از کارکردهای رسانه ها، الگوسازی است. عامل اصلی این الگوسازی نیز نمایش شخصیت ها و انسان هایی است که در قاب رسانه های تصویری ظاهر می شوند. آن ها یا در مقام فرد محبوب و یا قهرمان ظاهر می شوند و همذات پنداری مخاطب را بر می انگیزند. در این میان، کودکان، نوجوانان و جوانان بیشتری تأثیر را از شخصیت های سینمایی و تلویزیونی دریافت می کنند. یکی از الگوهای متداولی که دختران جوان در اغلب فیلم های سینمایی و برخی آثار تلویزیونی می بینند این است که زنان دارای مرتبت و احترام اجتماعی ظاهری غرب زده و غیراسلامی دارند و برعکس، زنان چادری عمدتا افرادی مفلوک و بحران زده و شکست خورده هستند! مخاطبان سينما و رسانه ملي ديگر به اين موضوع عادت كرده اند تا زنان آسيب ديده، فقير، كم سواد و بزهكار را با پوشش چادر مشاهده كنند و در طرف مقابل، خانمي مانتويي با آرايشي كامل! و اين موضوع ديگر سناريوي ثابت اكثر فيلم هاي ايراني است.

نفيسه كاظمي، كارشناس مطالعات زنان و خانواده سازمان بسيج دانشجويي با بيان اينكه كارگردان ها و تهيه كنندگان سعي مي كنند واقعيت هايي كه در جامعه مشاهده مي كنند را در قالب فيلم و سريال انعكاس دهند، اظهار داشت: اگرچه بخشي از تصاويري كه در رسانه ها منعكس مي شود، جزء واقعيت هاي جامعه است، اما نمايش اين چنيني زنان محجبه در فيلم ها و سريال ها در واقع موجب كم رنگ جلوه دادن نقش عفاف و حجاب در رسانه ملي و سينماست.

وي عنوان كرد: اين گونه نمايش زنان محجبه در فيلم ها و سريال ها موجب مي شود تا نسل جوان از حجاب گريزان شوند، چرا كه نسل جوان گمان مي كنند زني با حجاب كه با فرهنگ عفاف رشد يافته است، نمي تواند به لحاظ جايگاه علمي، اقتصادي و فرهنگي به رشدي كه ايده آل جوانان و نوجوانان است، برسد.

این کارشناس افزود: از آسيب هاي ديگر اين نوع به تصوير كشيدن زنان، متزلزل شدن خانواده هاست، چرا كه براي جذاب تر جلوه دادن كاراكتر ها اغلب در فيلم ها و سريال ها از زناني استفاده مي شود كه در رفتار و فرهنگ آنها ريشه فمينيستي مشاهده مي شود.

یک تناقض فرهنگی

اما رسانه های تصویری ما ، به ویژه سینما و تلویزیون در این زمینه دچار یک تناقض فرهنگی بزرگ هم هستند. به این ترتیب که یک بازیگر که نقشی مثبت را در یک فیلم یا سریال ایفا می کند و مثلا بانوی محجبه و با نجابتی است، با شخصیتی کاملا متضاد با آنچه در آثارش نمایش می دهد در جامعه و در میان مردم ظاهر می شود. این تناقض رفتاری، ذهن افراد نوخاسته و جوان را دچار اغتشاش می کند. ضمن اینکه در این زمینه، نوعی بی عدالتی در اجرای قوانین نیز دیده می شود. یعنی بسیاری از مردم دچار این پرسش می شوند که آیا رعایت پوشش سالم فقط برای مردم عادی قانون است و بازیگران سینما با هر پوششی می توانند در اماکن عمومی و مثلا برنامه ها و مجامع فرهنگی حضور یابند؟

حتی دیده می شود که برخی بازیگران زن سینما در سایت ها و صفحات اینترنتی خود، با افتخار تمام تصاویر نامناسبی را از خود منتشر می کنند. این کار در ذهن بعضی نوجوانان این شبهه را ایجاد می کند که حتما بدحجابی کار خوبی است که شخصیت های مشهور و موفق سینما و تلویزیون به آن مبادرت می ورزند!

در همين زمينه معصومه حاج حسيني، مدرس دانشگاه گفت: كارگردان و تهيه كننده اي كه بر اساس شاخص ها و ارزش هاي انقلاب اسلامي تربيت شده باشد، مي تواند فيلم هاي مناسبي را توليد كند، اما هم اكنون كمتر شاهد حضور چنين افرادي هستيم.

اين استاد دانشگاه با اشاره به اينكه هم اكنون در فيلم هاي سينمايي و تلويزيوني، زناني كه هيچ نسبتي با چادر و عناصر مذهبي ندارد، نقش هاي مذهبي را ايفا می كنند، افزود: بازيگري كه هيچ اعتقادي به چادر ندارد، نه تنها نمي تواند حقيقت آن شخصيت را به خوبي ايفا كند، بلكه با بد پوشيدن چادر موجب توهين به زنان محجبه مي شود.

اين كارشناس حوزه زنان بيان كرد: در اكثر فيلم هاي ساخته شده، شخصيتي كه در عرصه جامعه بدترين نوع پوشش را دارد، در نقش افراد محجبه حضور پيدا مي كند و اين دوگانگي و تعارض شخصيت در مخاطب اثر رواني ايجاد كرده و به او القا مي كند كه به اقتضاي فضاي جامعه يك چهره و شخصيت داشته باشد و به اقتضاي فضاي كاري خود نيز نقش يك شخصيت مذهبي را ايفا كند؛ اين تعارض ها نه تنها مذهب را منتقل نمي كند بلكه تغيير شخصيت و دورويي را در مناسبت هاي مختلف زندگي به مخاطب آموزش مي دهد.

اكنون جامعه متدين و انقلابي ايران، به ويژه بانوان كشور انقلابي مان، منتظر اقدامات پيرامون بي حرمتي به چادر در آثار نمايشي هستند. آيا نتيجه اي زودرس خواهد داشت يا بازهم شاهد تساهل در اين زمينه خواهيم بود؟

این گزارش در هفته نامه امین جامعه منتشر شده است.

اداي دين يا رفع تكليف؟

در ميان خيل اتفاقات و حواشي و حرف و حديث هاي جنجال برانگيز و تلخ و شيرين سينماي ايران، شاهد شكل گيري يك موج خوشايند هم هستيم كه با وجود اهميت و قيمتش، چندان به چشم نيامده است؛ پس از سال هاي سال و مدتي طولاني، سكوت عرصه فيلمسازي- چه در سينما و چه تلويزيون- در قبال ستاره هاي حقيقي اين سرزمين شكسته شده است. خبرها حاكي از آن است كه چند فيلم سينمايي و سريال تلويزيوني درباره شهدا و اسوه هاي انقلاب و دفاع مقدس در حال ساخت است يا در آينده اي نزديك توليد خواهد شد.
در شرايطي كه اسطوره هاي جعلي هاليوود مثل جيمز باند و هري پاتر و بت من و سوپرمن و اسپايدرمن و ساير «من»ها، فضاي رسانه اي جامعه ما را آلوده كرده اند، خلأ پرداختن به قهرمانان راستين و بومي در اين فضا به عنوان يك بيماري و كاستي فرهنگي محسوب مي شود. بخشي از گناه ناآشنايي نسل جديد با اين قهرمان هاي حقيقي به گردن اهالي سينما و تلويزيون است كه به جاي پرداختن به تاريخ سازان اصلي ايران، بيشتر وقت و هنر و سرمايه خود را صرف هزاران موضوع بي اهميت و گاه مخرب كردند.
اما حالا خبرهايي مي شنويم و مي خوانيم كه نويد جبران اين كم كاري ها را مي دهند. به تازگي موج قابل توجهي از تلاش براي توليد فيلم ها و سريال هايي براي ترسيم زندگي و مبارزات اسوه ها و شهداي انقلاب و دفاع مقدس آغاز شده است. پس از اكران فيلم هاي «به كبودي ياس» با موضوع شهيد برونسي، «شب واقعه» درباره شهيد درياقلي سوراني و پخش سريال هاي «شوق پرواز» پيرامون شهيد بابايي و «جاودانگي» درباره شهيد تندگويان، هم اكنون چند فيلم و سريال درباره زندگي و مبارزات شهداي انقلاب و دفاع مقدس در دست توليد است كه به زودي به مرحله ساخت خواهند رسيد. فيلم «شور شيرين» با موضوع زندگي شهيد كاوه چندي ديگر اكران خواهد شد و سريالي هم از روي آن به تلويزيون خواهد رفت. حاتمي كيا هم تا چند روز ديگر تصويربرداري فيلم شهيد چمران را شروع مي كند. همچنين سريال هايي درباره شهيد باكري، صياد شيرازي، طهراني مقدم، بروجردي و فيلمي در اقتباس از كتاب «دا» در دست تحقيق و نگارش فيلمنامه است. آثاري كه احتمالا سال آينده از تلويزيون پخش خواهند شد. ضمن اينكه پيشنهادهايي هم مبني بر ساخت آثاري درباره ده ها اسوه و شهيد ديگر هم از سوي مديران سيما يا نهادهاي ديگر مطرح شده است. نمونه آن ها بخشنامه معاونت سيما براي ساخت سريال فاخر درباره شهيد مطهري و امام خميني(ره) است كه در هفته هاي اخير اتفاق افتادند. اين در حالي است كه تا قبل از آغاز اين موج در سال هاي گذشته، تنها شاهد ساخته شدن چند سريال ضعيف و سطح پايين درباره زندگي شهدا بوديم.
اين روند خوشايند اما داراي مخاطراتي هم هست كه اگر نسبت به آن ها بي توجهي شود ممكن است آسيب هايي را به جريان فيلمسازي درباره قهرمانان وارد كند. خطر بزرگ، تكيه بر كميت گرايي و بيلان كاري و در يك كلام «رفع تكليف» است. تجربه ثابت كرده كه انجام كار فرهنگي با هدف بالا بردن آمار و پركردن رزومه كاري، خنثي و فاقد تأثيرگذاري فرهنگي والا و بالايي است. همچنان كه برخي نهادها طي سال هاي اخير با سرمايه عمومي آثاري را تحت عنوان فيلم دفاع مقدس تهيه كردند، اما آنچه روي پرده سينما يا آنتن تلويزيون رفت در اصل، وهن دفاع مقدس بود.
سفارش خلق اين گونه آثار به افرادي كه اعتقاد عميقي ندارند و يا اعتقادشان سطحي است هم مي تواند به اين جريان آسيب جدي وارد كند. كار فرهنگي به طور كلي و توليد آثار عقيدتي، با كارهاي صنعتي و اقتصادي كه بيشتر متكي به تخصص است تفاوت مي كند. يك هنرمند اگر تنها به خاطر گرفتن مجوز ورود به عرصه فرهنگ يا تأمين معيشت سفارش خلق چنين آثاري را پذيرد، بدون شك اثرش بي روح و ضعيف از آب درمي آيد. تنها هنرمنداني مي توانند در اين زمينه خوب كار كنند كه هم دغدغه انقلاب و دفاع مقدس را داشته باشند و هم شناخت و دركشان درباره اين موضوعات، درست و عميق باشد. ناتواني كارگردان هم مشكل ديگري است كه گاه گريبان آثار ارزشمند را مي گيرد. عرصه هاي فرهنگي حياتي و مهم، جاي آزمون و خطا و پله سازي براي دست يابي به جاه و مقام نيست.
نگراني محسوس ديگر در اين حوزه، سانسور شخصيت و زندگي بزرگان است؛ بيم آن مي رود كه برخي از سازندگان محترم اين آثار به واسطه حب و بغض هاي سياسي و طايفه اي، تصويري تحريف شده و ناقص از شهدا و اسوه هاي ملي كشورمان را ظاهر سازند. درست مانند تصويري كه برخي از رسانه ها و اشخاص از شهيدآويني جلوه مي دهند؛ وجوه غالب شخصيتي اين شهيد را كمرنگ نشان مي دهند يا ناديده مي گيرند، چون طرح و بازگويي همه ابعاد شخصيت شهيد آويني به سود جريان هاي رقيب آن ها مي شود! يا نمونه بارز ديگر در اين زمينه وضعيت فاجعه باري بود كه براي فيلم «فرزند صبح» پيش آمد و نتيجه اين پروژه سفارشي بي حساب و كتاب و پرهزينه، توهين به امام خميني(ره) و تحريف شخصيت ايشان شد.
نكته مهم اين است كه نبايد از كنار موضوع هاي بزرگ و مهمي كه در ارتباط با سرنوشت جامعه هستند، ساده گذشت. كار عميق و درخشان رسانه اي پيرامون انقلاب و دفاع مقدس به ويژه در قالب فيلم و سريال كه بتواند مخاطب را مجذوب و محبوب خود كند مي تواند روي زندگي و سرنوشت بسياري از مخاطبان اثر بگذارد. خيلي از موضوع ها اين توانايي را ندارد. مثلا سريالي كه به يك سوژه خانوادگي مي پردازد، در نهايت مي تواند مخاطب خود را به زندگي خانوادگي بهتري رهنمون سازد، اما يك فيلم درباره انقلاب اگر سنجيده و به معناي واقعي كلمه اعتقادي باشد، چه بسا بتواند مسير زندگي عده اي را تغيير دهد.
قهرمانان ملي، حكم شيرازه هويت يك جامعه را دارند. مردم يك جامعه هرقدر با اسوه ها و قهرمان هاي ملي خود بيشتر آشنا باشند، آن جامعه از گزند بحران هاي فرهنگي و اجتماعي بيشتر در امان مي ماند. چرا كه قهرمانان ملي، در واقع منابع اصلي ايجاد الگوي رفتاري و فرهنگي هستند. پس منتظر تماشاي آثاري درخشان و تحول ساز درباره زندگي شهداي انقلاب و دفاع مقدس مي مانيم.

نگاهي به مجموعه تلويزيوني «پشت كوهاي بلند»

سفري به روزگاران

تاريخ ايران يكي از منابع غني براي خلق انواع و اقسام آثار هنري و روايت هاي نمايشي و تصويري است كه البته از اين ذخيره فرهنگي در سينما و همچنين سريال هاي تلويزيوني كمتر بهره برداري شده است. مجموعه «پشت كوهاي بلند» از معدود آثاري است كه از اين قابليت استفاده كرده. كاري كه شايد نتوان آن را يك أثر برجسته و جريان ساز در عرصه سريال سازي دانست ، اما از برخي جوانب حائز اهميت است.

در ميان خيل غالب سريال هاي شهري زده و شبه مدرن و آپارتماني و روشنفكرنما كه يا كمدي هايي كليشه اي را به خورد مخاطب مي دهند و يا رمانتيك هاي تلخ و زهرآگين و تفرقه آميز را ، «پشت كوهاي بلند» همچون يك هواي تازه در فضاي رسانه اي تلويزيون مي ماند.
قالب روايي آن از نمونه هاي كمياب ، هم در سينما و هم در تلويزيون است ؛ گونه اي كه مي توان آن را كمدي تاريخي نام نهاد و حاصل تلفيق لحن طنزآميز و فانتزيك با داستاني تاريخي است. تفاوت اصلي «پشت كوهاي بلند» به كارگرداني امر الله احمدجو با ديگر آثاري كه ملقب به تاريخي بودن هستند ، در اين است كه معمولا فيلم ها و سريال ها و به طور كلي روايات تاريخي بازنمودهايي از زمان ها و مقاطع و حوادث و آدم ها و جريان هاي واقعي هستند كه در گذشته هاي دور يا نزديك رخ داده اند. با اين حال ، داستان اين سريال كاملا تخيلي است و در واقع نمي توان چنين ماجرايي را در كتاب هاي تاريخ پيدا كرد. اما آنچه در آن ديده مي شود شبيه به خيلي از واقعيت هايي است كه در دوره هاي مختلف تاريخي براي بسياري از پادشاهان و اطرافيان آن ها رخ داده است. بر اساس نشانه هاي موجود در كار مي توان زمان آن را به حدود 400 تا 500 سال قبل تخمين زد. يعني زماني كه رفته رفته تمدن ما از اوج به سوي نشيب ميل پيدا مي كند و به خاطر بي كفايتي شاهان و همچنين نفوذ بيگانگان استعمارگر رفته رفته رو به قهقرا مي رود.
«پشت كوهاي بلند» درواقع يك سفر به سرزمين تاريخ و فرهنگ و آداب و رسوم ايرانيان است. رنگين كماني است از يك پهنه فرهنگي و اقليمي وسيع به نام ايران با همه اقوام و جغرافياها و اجزايش. معمولا در روايت هاي تاريخي ، تلخي ها و سياهي ها غالب هستند. اما در اين سريال زشتي ها و زيبايي هاي تاريخ ايران همراه و همنوا درآمده اند. به بياني ديگر يك مينياتور متحرك از روزگاران كهن و رسوم موجود در ايران زمين ترسيم شده است. دوراني كه شاه و تلخك و وزير و حاكم بر سر كار بودند. ماجرايي هم كه در اغلب دوره ها و سلسله هاي حكومتي تسلسل داشت ، نقطه شروع ماجراها تعيين شده است ؛ تلاش يكي از دست نشانده هاي شاه براي به زير كشيدن رئيس خود و برفرازي خودش!
برخلاف غالب سريال هاي تاريخي كه به حاكمان يا بزرگان و صلحا محدود مي مانند ، اين بار زندگي روزمره مردم در روزگاران گذشته نيز دستمايه درام قرار گرفته است. به طوري كه جزئيات بيشتري از شيوه زندگي ايراني در صدها سال قبل ديده مي شود. كار از روابط رسمي و اداري و مناسبتي فراتر رفته و به بازي ها و شوخي ها و رفت و آمدها و نشست و برخاست ها و بگو مگوها و گاه دست به يقه شدن ها و تفريحات و ساير آداب زندگي هم كشيده شده است.
سياق كار بيش از تعريف روايت هاي خطي و پركشمكش ، تعريف قصه هايي در قالب حكايت هايي تصويري است. يعني در كنار موضوع اصلي كه همان حضور سامشاه در بيابان و پي گرفتن زندگي شباني و ماجراهاي پيرامون آن است ، در هر قسمت يا هر دو قسمتي نيز يك موضوع خاص به نمايش در مي آيد.
يكي از ويژگي هاي خاص سريال «پشت كوهاي بلند» زبان ادبي زيباي آن است. شخصيت هاي درون داستان سريال به زباني قديمي و محلي صحبت مي كنند و اين باعث شده كه حال و هواي متفاوتي در اين كار به ثمر بنشيند. البته زبان برخي از شخصيت ها خيلي هم واقعي نيست. مثل زبان محمود پاك نيت در نقش سامشاه كه آميخته اي از شيرازي و اصفهاني و لري و ... است.
منبع اصلي شكل گيري اتفاقات و داستان ها در اين سريال ، ضرب المثل ها و حكايت هاي قديمي است. روايت هايي كه با وجود زيبايي و شيريني اما تقريبا از زندگي امروز ما خارج شده اند و كمتر به كار مي روند. فيلم ها و سريال هايي مانند «پشت كوهاي بلند» يك خوبي دارند و آن هم اين است كه باعث حفظ و معرفي دوباره ارزش ها و ميراث فرهنگي سرزمين مان مي شوند. نكته مهم اين است كه حفظ گذشته ضامن ساخت آينده است. يكي از ضعف هاي رسانه هاي تصويري ما انفصال ميان آن ها با خاطره ها و حتي روياها و تخيلات بومي و اقليمي ماست. اين گسست سبب تخريب هويت ملي و ناتواني جامعه در تجسيم افق و چشم انداز آينده مي شود. حداقل كاركرد آثاري چون «پشت كوهاي بلند» يادآوري اين ميراث فرهنگي است.
استفاده از بازيگران توانمندي كه البته طي سال هاي اخير در سينما و تلويزيون مهجور مانده اند هم از نكته هاي جالب اين سريال است. بازي گرفتن از كودكان در اين گونه آثار كار دشواري است كه كارگردان به خوبي از پس آن برآمده است. در كل همه نقش آفرينان از خردسالان گرفته تا كهن سالان خيلي طبيعي و ساده بازي كرده اند.

با این حال «پشت کوهای بلند» در ترسیم تمام و کمال فرهنگ و ارزش های بومی ناقص است. ضعف در نمایش شاخص های اخلاقی یکی از این نقائص است. چه لزومی دارد کاراکترهای مونث یک فیلم تاریخی که قصد بازتولید اصالت ها را دارد این همه بزک کرده باشند؟

ضمن اینکه، ضعف ارتباط سهل و ممتنع متن أثر با مخاطب ، يكي از ضعف هاي آن به شمار مي رود. تماشاگر سريال هرچند در فضاسازي و قاب ها و تصاوير زيبا و چشم نواز و خاطر انگيز سريال جذب و غرق مي شود ، اما از آنچه در اين تصاوير مي گذرد باز مي ماند. داستان سريال چندان سر راست و قابل فهم نيست. به همين دليل هم درك مضامين اخلاقي و پندآموز مستتر در اين حكايت ها نيز براي مخاطب عام سيما دشوار و گاه غيرممكن است. بينندگان تلويزيون ، به ويژه در ساعات پاياني روز كه زمان استراحت و آسودگي است ، علاقه چنداني به تماشاي داستاني هاي پيچيده و سخت ندارند. روايت هاي سريال هاي تلويزيوني ضمن مستحكم و پاكيزگي و اصولي بودن ، بايد ساده و روان باشند و بتوانند به سادگي ذهن مخاطب را با خود درگير كنند. مهمي كه در سريال «پشت كوهاي بلند»چندان رعايت نشده است.

جاي خالي حماسه ها و ايستادگي هاي ملي نيز در اين أثر خالي است. مقاومت هايي كه ايران را در برابر همه تجاوزات حفظ كرد و مايه افتخار ما تا ابد شدند كه البته بسياري از ما آگاهي و شناخت چنداني از بسياري از اين وقايع نداريم. اين وظيفه رسانه ها و آثار فرهنگي است كه مردم را با جنبش ها و نهضت هاي مقاومت مردمي در طول تاريخ آشنا كنند. اما در اين سريال بيشتر بر حماقت ها متمركز شده است. اين درحالي است كه در كنار بلاهت ها و حماقت هاي شاهان و حاكمان ، جوانمردي عياران و پهلوانان و امثال دليران تنگستان و بسياري ديگر از عاشقان بي نام و نشان كه خود را فداي سرزمين و ارزش هاي ديني و ملي در برابر هجوم و دست اندازي اجانب كردند خالي است. آنچه لازمه هر كار تاريخي است ، تزريق غرور ملي و روحيه حماسي به جامعه امروز ايران است. براي اينكه تلخي ها و ادبارهاي گذشته تكرار نشوند و پيروزي هاي آينده جلاي بيشتري يابند.

این یادداشت در روزنامه کیهان منتشر شده است.