سینما به خاطر ماهیت بی بدیلش در رویانمایی و درام، نزدیک ترین هنر به ورزش شناخته می شود. اما بدون تردید آنچه این دو را به هم شبیه می سازد، وجود «قهرمان» است. رسیدن به مقام قهرمانی ذات یک رقابت ورزشی و شخصیت قهرمان موجب پویایی و زیبایی یک درام می شود. به همین دلیل هم در همراهی و همنشینی این دو که نتیجه اش «فیلم ورزشی» است، وجود قهرمان و قهرمان پردازی یک اصل به شمار می رود.

تقریبا تمام فیلم های ورزشی در طول تاریخ سینمای جهان، قهرمان گرا بوده و با هدف تزریق روح وطن دوستی و اتحاد و افتخار ملی ساخته شده و می شوند. از مجموعه فیلم های بروس لی و جکی چان و راکی گرفته تا نمونه های به مراتب روشنفکرانه تری مثل «شکارچی روباه» و ... همه با محوریت «ورزشکار قهرمان» ساخته و پرداخته شده اند. سکانسی از فیلم «خشم اژدها» که در آن چِن زِن (با بازی بروس لی) وقتی در ژاپن از ورود به یک پارک منع و ملیت چینی اش تحقیر می شود را به یاد آورید؛ با چشمی زهرآگین به تابلوی «ورود سگ و چینی ممنوع» در ورودی پارک نگاه می کند و بعد هم با یک فن رزمی، تابلو را در هم می کوبد و نابود می کند، یکی از ناب ترین موقعیت ها در پیوند حقیقی سینما و ورزش است.

اما در سینمای ایران، این کارکرد عموما معکوس بوده است. هر چند که طی سال های اخیر ارتباط ورزشکارها با هنر هفتم بیشتر شده است؛ فوتبالیست هایی چون مرحوم علی انصاریان و پژمان جمشیدی به بازیگرانی حرفه ای تبدیل شدند، هادی ساعی از مدال آوران تکواندو در چند فیلم سینمایی هنرنمایی کرده و حتی امثال علی پروین ، حمید استیلی، خداد عزیزی هم در نقش های واقعی خودشان جلوی دوربین رفته اند. اما هنوز هم فیلم های ورزشی و حضور ورزشکاران ما در سینما، کارکرد واقعی خودش یعنی تجلی قهرمان ملی و القای عرق میهنی را نیافته است.چند فیلم ورزشی که طی یک دهه اخیر در سینمای ایران ساخته شدند هم دقیقا تأثیرگذاری شان ضدِ این کارکرد بوده است. حتی در سینمای ما هیچ گاه «ورزشکار قهرمان» به نمایش درنیامده است!

بهترین فیلم ورزشی سینمای ما قطعا «غلامرضا تختی» است. اما داستان این فیلم در مسیر ناکامی و قهقرای شخصیت اصلی پیش می رود و در تاریکی و مرگ به پایان می رسد! اسطوره جهان پهلوان تختی که به بخشی از حافظه جمعی مشترک ما ایرانیان به عنوان نماد و تجلی جوانمردی و اخلاق ورزشی تبدیل شده است، در این فیلم فروپاشیده می شود. از آن بدتر، فیلم «سونامی» است؛ فیلمی که از میان همه افتخارات و پیروزی های ملی ما در عرصه تکواندو تنها موقعیتی را انتخاب کرده که در آن ورزشکار ما به خاطر عدم رویارویی با ورزشکاری از رژیم اشغالگر قدس محکوم به باخت می شود و این موقعیت در فیلم نه یک موفقیت بلکه یک بدبختی برای ورزشکاران به تصویر کشیده شده! در فیلم «عرق سرد» نیز این بار به بهانه ورزش بانوان و با سوژه قرار دادن یک فوتسالیست خانم، شاهد تقابل یک زن و شوهر و به میان آمدن مباحث ایدئولوژیک در حوزه حقوق زنان هستیم نه یک درام ورزشی؛ این بار نیز نتیجه داستان فیلم، ویرانی شخصیت اصلی فیلم در زندگی شخصی اش و ناکام ماندن او در حرفه اش است. در فیلم «آفساید» از دیگر آثار بحث برانگیز سینمای ایران در حوزه ورزش نیز همین رویکردهای ضدملی و با محوریت شکست و ناکامی غلبه دارد!

هر چند که در دهه های قبل تر چند سریال تلویزیونی و فیلم سینمایی ورزشی مختلفی توأم با قهرمان پردازی و تبلور غرور ملی ساخته شده بود؛ مثل سریال «به سوی افتخار» که با حضور جمعی از پیشکسوتان عرصه فوتبال به تصویر کشیده شد و یا فیلم «یاس های وحشی» که یک درام اکشن درباره هنرهای رزمی بود. در سال های اخیر نیز سریال «لژیونر» درباره حواشی فوتبال و فیلم سینمایی «من یک ایرانی‌ام» با حضور علیرضا حیدری از اهالی کشتی و  با رویکرد قهرمان محور به نمایش درآمد. اما متأسفانه این آثار در سطحی نازل قرار دارند و اقبال چندانی در پی نداشته اند. تنها أثری که ضمن قهرمان پردازی، به فرهنگ و آئین ها و آرمان های ملی نیز پرداخت ، فصل سوم سریال «پایتخت» بود.

مرور این آثار نشان دهنده عدم استفاده کافی سینما و تلویزیون ما از ظرفیت مهمی چون ورزش و به ویژه ورزشکاران قهرمان است. ظرفیتی که ضمن جذابیت دراماتیک می تواند موجب تقویت غیرت ملی و اتجاد و انسجام بین مردم و هویت بخشی به نسل های آینده گردد.

این یادداشت در ویژه نامه نوروزی نشریه «کیهان ورزشی» منتشر شده است.