تكرار ادعاهاي حقوق بشري غرب در سينماي ايران؟!

چند سال است كه متعاقب فعاليت رسانه هاي غربي درباره تضييع حقوق بشر در ايران، بخشي از سينماي كشورمان نيز - خواسته يا ناخواسته- در همين راستا عمل مي كند، به طوري كه طي سال هاي اخير و همزمان با افزايش فشارهاي دولت هاي استعمارگر عليه كشورمان، در سينماي ما هم آثاري توليد مي شود كه به شكلي مستقيم، كشورمان را سرزميني معرفي مي كنند كه در آن حقوق بشر زير پا گذاشته مي شود. محتواي اين طيف از آثار عمدتاً حول اين موضوعات است كه در ايران نام آزادي فردي وجود ندارد، هيچ اميدي براي اصلاح كاستي ها نيست و خلاصه همه آنچه كه معمولاً در رسانه هاي بيگانه به عنوان «تحريف واقعيت هاي ايران» شناخته مي شود.
نكته قابل توجه اينكه بخش زيادي از اين فيلم ها، بيش از هر موضوعي بر احكام اسلامي متمركز هستند و تصويري سطحي و باب طبع مناديان حقوق بشر غربي از اين احكام نمايش مي دهند. البته يكي از اهداف سازندگان اين طيف از فيلم ها هم جبران ضعف ساختاري و هنري شديدي است كه به آن مبتلا هستند. فيلمي چون «سوت پايان» به كارگرداني «نيكي كريمي» دچار همين وضعيت بود و فيلمساز به شكلي نخ نما و شعاري با كنار هم چيدن نواي اذان و جشن هاي مذهبي و قصاص، به شكلي آشكار و عريان، فرهنگ مذهبي جامعه را نشانه رفته بود تا بلكه از اين طريق، خودنمايي كند و سطح نازل فيلم خود را مخفي كند.
«انتهاي خيابان هشتم» به كارگرداني «عليرضا اميني» جديدترين فيلم در همين رده محسوب مي شود كه در آن باز هم احكامي چون قصاص و ديه دستمايه يك پرداخت سينمايي قرار گرفته است. اين فيلم، روايت تلاش يك دختر جوان براي نجات برادرش از قصاص است. او تنها سه روز مهلت دارد تا 1
00 ميليون تومان پول ديه را تأمين كند و در غير اين صورت، برادرش قصاص خواهد شد. به همين دليل همراه با نامزدش و دوست برادرش به هر دري مي زنند تا اين پول را تهيه كنند، اما به موفقيت چنداني نمي رسند. حتي در اين مسير به يك نهاد خيريه هم سر مي زنند و در آنجا قول پرداخت يك وام به آنها داده مي شود؛ وامي كه در صورت پرداخته شدن، همه مشكلات شان را حل مي كند، اما در آخرين لحظه از پرداخت آن خودداري مي شود. در نهايت، دختر براي جور كردن اين پول، به آلودگي تن مي دهد.
البته فيلم به قدري مبتلا به ضعف هاي ساختاري است كه توفيق چنداني حتي در طرح موضوع هم ندارد. به خصوص فيلمنامه پر حفره و فاقد چفت و بست منطقي آن كه راه را بر باور كردن اين داستان مي بندد. درحالي كه منشأ مسئله فيلم يك جوان متهم به قتل عمد است، اما هيچ اشاره اي به اينكه او چه كسي را و چرا و چگونه كشته، نمي شود. روايت فيلم، به خصوص در چند دقيقه ابتدايي خيلي پراكنده و از هم گسيخته است. اين باعث مي شود كه فيلم در برقراري ارتباط اوليه با مخاطب دچار مشكلاتي جدي شود. همچنان كه عدم مشخص بودن ارتباط آدم ها با يكديگر مزيد بر علت اين ضعف مي شود. اينكه مثلاً نمي دانيم دوست فرد متهم، چه ربطي به نامزد خواهرش دارد؟ يا اينكه پدر خانواده فرد متهم چه مشكلي دارد؟ و سوالات ديگري كه نمي توان پاسخ آنها را در فيلم يافت. به همه اين ها اضافه كنيد، عدم شخصيت پردازي و فقدان شناسنامه آدم هاي درون فيلم را. ضعف هايي كه به اضافه محور قرار گرفتن يك مسئله پيش پا افتاده و نگاه سطحي به آن، «انتهاي خيابان هشتم» را به فيلمي بي هويت و فاقد تأثيرگذاري فرهنگي و اجتماعي تبديل كرده است. تمام حرف فيلم اين است كه هزينه ديه خيلي سنگين است و افرادي كه بايد اين پول را بپردازند، ممكن است با مشكلات فراواني مواجه شوند!
مسئله آشكار اين است كه عامل اين ضعف ها، مهندسي درام براي القاي پيام فيلم است. يعني خود فيلم، ضعف هايش را بر خودش تحميل كرده است، زيرا همه چيز به گونه اي كنار هم چيده شده كه ختم به نااميدي و بن بست شود. سازنده فيلم -به عمد يا غير عمد- براي اين مقصود، به كار خودش هم لطمه وارد كرده است. اينكه جوان قاتل چگونه آدم كشته و چه كسي را به قتل رسانده بر ما معلوم نمي شود، چون مخاطب در صورت اطلاع از اين موضوع، دلسوزي و احساس مظلوميتش بر او از بين مي رود. در اينجا دليل قتل پوشيده شده، همان طور كه در فيلم «سوت پايان» متهم به قتل، بي گناه معرفي مي شود كه به اشتباه محكوم شده است. اين هم يك روش عجيب در نقد قصاص است كه طي آن ادعا مي شود كه قاتل ها به اشتباه يا به مظلوميت متهم مي شوند!
از ديگر تلاش هاي فيلم «انتهاي خيابان هشتم» منفي نمايي چهره افراد متدين جامعه است؛ درست مانند ساير فيلم هاي مدعي مدافع حقوق بشر. روندي كه البته يك تقليد از فيلم هاي ضدايراني و ضداسلامي هاليوود محسوب مي شود. در اين روند، شخصيت هاي منفي و بي رحم و هيولاوش فيلم ها، آدم هاي ريشو و مذهبي هستند! در اين فيلم هم اين كليشه اجرا شده است؛ اين بار هم درست در لحظه اي كه همه چيز خوب پيش مي رود و همه منتظر رهايي قاتل از اعدام هستند، كاراكترهاي داراي ظاهر مذهبي فيلم مانع پرداخت وام مي شوند! البته دليل اين يكي هم در فيلم معلوم نمي شود. نوعي نگاه كه سبب دامن زدن به تنش هاي اجتماعي و افزايش گسست ميان مردم مي شود؛ خطري كه براي همه جوامع، يك تهديد به حساب مي آيد. ايجاد تفرقه و تزريق بيش از پيش نفرت و تخاصم ميان طيف ها و قشرهاي اجتماعي، دردي را كه دوا نمي كند به كنار، بحران ها و مصائب اجتماعي و فرهنگي را نيز افزايش مي دهد.
يكي از ويژگي هاي اغلب فيلم هاي اجتماعي هاليوود اين است كه داراي پايان خوشي هستند. يعني حتي در تلخ ترين و گزنده ترين آنها نيز در نهايت بحران حل مي شود. چون هدف اصلي آن آثار، دفاع از جامعه آمريكا است. به همين دليل هم كشور خودشان را سرزمين اميدها و رهايي ها معرفي مي كنند. به گمان سينماي آمريكا، تنها راه سعادت و خوشبختي و آزاد شدن از غم ها و دردسرها را در همان كشور بايد جست وجو كرد، اما در اينجا برعكس است. بيشتر فيلم هاي اجتماعي پايان تلخي دارند و هيچ راه چاره اي به تماشاگران خود نشان نمي دهند. به همين دليل هم قادر به تأثيرگذاري نيستند. در واقع، اين گونه فيلم ها دچار نوعي تناقض هستند. برخي معضلات اجتماعي و فرهنگي را نمايش مي دهند، اما به جاي اينكه به رفع اين چالش ها كمك كنند، خودشان به بخشي از همان معضل تبديل مي شوند. مانند جراحي مي مانند كه كالبد بيمار را مي گشايند و دردهايش را برملا مي كنند، اما قادر يا حاضر به درمان بيمار و بخيه جراحت هاي آن نيستند.
يكي از عوامل شكل گيري چنين فيلم هايي، جشنواره هاي غربي و جوايز فريبنده آنها هستند، زيرا آن جشنواره ها تنها به فيلم هايي از ايران جايزه مي دهند كه داراي پاياني تلخ باشند، نه اميدواركننده! به همين دليل هم اين شبهه براي برخي سينماگران ما پيش آمده كه بايد فيلم شان بدون پايان روشن و اميدواركننده و يا حداقل درمانگر و راهنما باشد.
بنابراين، «انتهاي خيابان هشتم» نيز در پهنه سينماي امروز ايران نمي تواند جايگاه يك فيلم اجتماعي قابل قبول و بحث برانگيز را تصاحب كند. فيلمي است كه بدون تأثيرگذاري و به فكر فرو بردن مخاطب، اندكي از وقت او را پر مي كند و تمام مي شود و مي رود! چون تصوير و تصور بيننده فيلم درباره معضلات اجتماعي نسبت به خود فيلم جلوتر است. ضمن اينكه در اين فيلم به جاي آسيب شناسي مصائب اجتماعي و پرداخت عميق به چالش هاي جامعه، صرفاً به سطح مسائل اشاره شده است. همچنان كه در آن به جاي نشان دادن راه حل به مردم و مسئولان، بيشتر سياه نمايي صورت گرفته است. اين در حالي است كه يكي از نيازهاي اساسي سينماي ايران در اين مقطع زماني، فيلم هايي با رويكرد آسيب شناسي مسائل اجتماعي است، آثاري كه مخاطبان خود را نسبت به مسائل پيدا و پنهان اجتماعي آگاه تر سازند و فضا را براي افراد و جرياناتي كه منافع ملي و اجتماعي را قرباني منافع فردي و باندي خود مي كنند، ناامن كنند.
مشكل اساسي فيلم هايي چون «انتهاي خيابان هشتم» در اين است كه منشأ اصلي فراز و فرودهاي اجتماعي و فرهنگي در ايران را ناديده مي گيرند. بدون شك در همه عرصه ها، هر چقدر جامعه ايراني به هويت و شخصيت خويش كه همان فرهنگ اسلامي- ايراني است وفادار بوده، توانسته بر بحران ها و تهديدها غلبه كند و حتي مشكلات را تبديل به يك فرصت و پيروزي كرده است، اما برعكس؛ ريشه اصلي همه ناهنجاري ها و نزول ها در جامعه ما دور شدن از اين هويت درخشان و مترقي است. ناديده گرفتن اين امر بسيار مهم و زيربنايي تنها به اين فيلم محدود نمي شود، بلكه اغلب فيلم هاي مدعي اجتماعي و روشنفكري در سينماي ما گرفتار اين خلأ فلج كننده هستند. اين نوع فيلم ها همچون طبيب و درمانگري هستند كه خود از بيماري رنج مي برند. تا سينماي اجتماعي و ديگر جريان ها و گونه هاي سينمايي در ايران به واقعيت تأثيرگذار و غيرقابل انكار دين در جامعه ايران مراجعه نكنند، نمي توانند به هويت برسند و تازماني كه سينماي ايران دچار بي هويتي باشد، هيچ زايش و پويايي در آن اتفاق نخواهد افتاد.
این مطلب در هفته نامه صبح صادق منتشر شده است.