پوستين دوزي براي پادشاه لخت!

هر چند كه مشكلات سينماي ايران معمولا در فيلم هاي روي پرده پديدار مي شود، اما بسياري از اين كاستي ها برآيند موقعيت ها و مناسبات پشت پرده هستند. يعني ماحصل برخي مسائل و حواشي را مي توان در قالب ضعف ساختاري و پايين بودن كيفيت اغلب فيلم ها، كليشه اي و كپي برداري بودن خيلي از آثار، فقدان ايده هاي جديد، محتواي بي ارزش خيلي از فيلم ها و ابتذال شايع در بخش حجيمي از فيلم ها ديد!
يكي از مزيت هاي برگزاري جشنواره فيلم فجر در هر سال اين است كه مي تواند بخشي از اين مسئله ها را رو كند؛ نه فقط در متن، بلكه در حاشيه ها، بازتاب ها و تبعات هر دوره از جشنواره نيز نموداري از مشكلات ترسيم مي شود. بطوري كه طي روزهاي پس از جشنواره اخير، شاهد تركيدن غده چركيني هستيم كه آلودگي آن از برخي آثار جشنواره نيز عذاب آورتر است.
ماجرا از اين قرار است كه دو هفته پيش مراسم اختتاميه سي امين جشنواره بين المللي فيلم فجر برگزار و جوايز به برندگان اعطا شد. اتفاقاً اين بار نسبت به دوره هاي قبل، سيمرغ ها منطقي تر تقسيم شدند. برخلاف دوره هاي اخير كه اعلام نتايج در مراسم اختتاميه تعجب آور و سؤال برانگيز مي شد، در اين دوره قضاوت عادلانه تري از سوي هيئت داوران جشنواره صورت گرفت.
اما در حالي كه تصور مي شد پرونده جشنواره فجر سي ام به خير و خوشي بسته شده است، باز هم برخي فيلمسازها و رسانه ها شروع به حاشيه سازي كردند. اما مسئله اينجاست كه اگر انتقادات سال هاي قبل به نحوه تقسيم سيمرغ ها بيشتر جنبه تخصصي داشت، اين بار اعتراض ها رويكردي قبيله گرايانه دارند.
درست از فرداي مراسم اختتاميه، يك جو اختناق آميز و رياكارانه در حمايت از آثاري بوجود آمد كه اصلا ورودشان به جشنواره فيلم فجر با اما و اگر روبرو بود، چه رسد به اينكه جايزه هم بگيرند!
در اين ميان، برخي رسانه ها دست به انتحار زدند و حاضر شدند آبرو، اعتبار و اخلاق حرفه اي خود را فداي «منافع قبيله اي» كنند. اين طيف از رسانه هاي كاغذي و اينترنتي كه همه آن ها وابسته به جريان هاي سياسي ورشكسته هستند، به شكلي هماهنگ و زنجيره اي سعي كردند نماي جشنواره را وارونه جلوه دهند؛ موفقيت عده اي را كمرنگ نشان دادند و شكست خورده ها را پيروز معرفي كردند. واقعيتي كه در جشنواره فيلم فجر امسال رخ داد اين است كه دو جريان سينمايي «جشنواره اي» و «تجارتي» مسير رو به قهقراي خود را آشكارتر از گذشته نشان دادند. در مقابل، جريان مستقل سينماي ايران كه تجلي فرهنگ و ارزش هاي مردمي و زائيده انقلاب اسلامي است اوج گرفت؛ به جد بايد گفت كه فيلم هاي دفاع مقدس و انقلابي و در صدر آن ها سه اثر «قلاده هاي طلا»، «روزهاي زندگي» و «ملكه» آبرو و حيثيت جشنواره سي ام فيلم فجر را حفظ كردند. اما معترضان و منتقدان رسيدن حق به حقدار در اين دوره از جشنواره چشم خود را براين واقعيت بسته اند و به شكلي خام دستانه و از سربيچارگي تلاش مي كنند براي پادشاه لخت خود پوستين بدوزند!
به چند مصداق توجه كنيد؛
كارگردان يكي از آثار سطح پايين جشنواره مي گويد فيلم انتخاب شده به عنوان بهترين اثر و برترين كارگرداني را نديده، اما مي داند كه سيمرغ حقش نيست! يك سايت ديگر مي نويسد اين فيلم ها به اين دليل برنده شدند كه جنگي هستند! نشريه ديگري با ناديده گرفتن آثار درخشان اين دوره از جشنواره، عكس سه كارگردان سازنده فيلم هاي كليشه اي پايين تر از شأن سينماي ايران را روي جلد خود چاپ مي كند! نشريه پرمدعاي ديگري، فيلم پوچ و ضعيفي را كه مضمون ضدديني و توهين آميز نسبت به مردم كشورمان را دارد را بعنوان فيلم برگزيده خود معرفي مي كند! فيلمساز ديگري، بجاي عذرخواهي از مردم بخاطر توهين به ارزش ها، به زمين و زمان فحش مي دهد كه چرا سيمرغ نگرفته است!
اين فيلمسازها و رسانه ها به قدري دچار آشفتگي شده اند كه حتي شعار خود را نيز زيرپا گذاشتند. آنها همواره مروج تفكر جعلي «هنر براي هنر» هستند و مدعي بودند كه فيلم را براي جذابيت و هنرنمايي مي خواهند. اما حالا درست برعكس ادعاي خود، آثاري ضعيف و كوچك را صرفا به اين دليل كه با دنياي ذهني شان نزديك است، در بوق و كرنا كرده و گاه به قدري از كوره درمي روند كه اين فيلم ها را شايسته سيمرغ مي دانند!
اين جوسازي ها، هم مثبت است و هم منفي. مثبت از اين نظر كه هميشه، توسل به فرافكني و انكار واقعيات براي توجيه شكست به بازتوليد شكست منجر مي شود. در يك كارزار، بهترين رقيب، حريفي است كه حاضر به پذيرش ناكامي نيست و به جاي آسيب شناسي خود، سعي مي كند شكستش را لاپوشاني كند. اينك كه جريان هاي سينمايي در گل مانده، بخصوص فيلمسازهاي جشنواره اي و هواداران رسانه اي آن ها، تا اين حد مبتلا به تكبر و خودشيفتگي شده اند از همين حالا مي توان نتايج جشنواره سال آينده را نيز پيش بيني كرد!
بدون شك، پنهان كردن ضعف ها و غفلت ها باعث عقب گرد بيش از پيش مي شود. اما جنبه منفي اين حيلت ها، تهديد فيلمسازهاي مستقل و متعهد است. يكي از اهداف اين گونه فضاسازي ها، سوق دادن هنرمندان انقلابي به طرف تجديد نظر در نگاهشان است. به اين معني كه جريان هاي مذكور با برجسته ساختن فيلم هاي ضعيف مورد علاقه خود از يك طرف و بايكوت فيلم هاي موفق متعهد سعي در تحميل اين پندار هستند كه يك هنرمند تا زماني كه وارد قبيله آن ها نشود، هنرمند نيست!
طي سال هاي گذشته مرعوب شدن برخي كارگردان هاي مترقي در مقابل اين هجمه ها، باعث عقب گرد آن ها شد. بدون شك اگر كارگردان هايي چون حاتمي كيا، راعي، درويش، تبريزي و... تحت تاثير اين گونه جوسازي ها قرار نمي گرفتند و طراوت اوليه خود را حفظ مي كردند، امروز نبض سينماي ايران را در دست داشتند.
تجديد نظر در نگاه همانا و پس رفت تدريجي همان!
امروز هم اين خطر سايركارگردان هاي سينماي نجيب ايران را تهديد مي كند. اين درحالي است كه طي سال هاي اخير، فيلمسازهاي متعهد جهش چشمگيري داشته و درهر فيلمي نسبت به فيلم قبلي خود پيشرفت واضحي را نشان داده اند.
اما اگر مرعوب اباطيل منتشر شده از سوي افراد و رسانه هاي قبيله گرا شوند، روندي معكوس در انتظار آنهاست.
دوره گذار سينماي ايران روبه اتمام است؛ ارتقاي سطح كيفي آثار فيلمسازان مستقل از مافياهاي تبهكار و در مقابل، سقوط آشكار فيلم هاي فيلمسازان وابسته به جريانات غرب گرا در جشنواره فجر اخير، نويد خروج سينماي ايران از دوران برزخي خودش را مي دهد. بويژه اينكه نسل جديدي از هنرمندان انقلابي بزودي وارد گود سينماي حرفه اي خواهند شد و بر انحطاط طلبان غلبه خواهند كرد.
علاوه براين، عرصه نقد سينما نيز در آستانه تحول و تطور قرار دارد. متأسفانه همان طور كه تشريح شد، بخشي از مصائب هنر هفتم در ايران ناشي از فضاسازي هاي مافياي منتقدان سينماست، افراد بي سوادي كه با باند بازي و رفاقت و بوقچي گري براي فلان كارگردان ارتزاق مي كنند.
همان طور كه امروز اعتبار سينماي كشورمان در گرو آبروداري هنرمندان متعهد است، درسال هاي آينده نيز طيف جديدي از منتقدان قد علم خواهند كرد كه متكي به دانش و سواد خويش هستند و هراسي ندارند از اينكه بگويند «پادشاه لخت است»!

این یادداشت در روزنامه کیهان منتشر شده است.

نگاهی به تصویر پلیس در فیلم های سی امین جشنواره فجر

ضامن امنیت یا عامل محدودیت؟

یکی از شاخص های قابل بررسی در فیلم های سی‌امین دوره جشنواره بین المللی فیلم فجر، نمایش نسبتا پررنگ پلیس در این آثار بود. برخی از این فیلم ها که البته تعدادشان اندک است، به لحاظ گونه شناختی و ژانری با ماجراهای پلیسی مرتبط بودند و تعداد بیشتری از آن‌ها نیز در بحث پلیس و نیروی انتظامی را بعنوان یک موضوع فرعی یا خورده روایت مطرح کردند.

اهمیت نوع نمایش پلیس و بطور کلی نیروهای نظامی در جامعه، به نقش رسانه ها در تحکیم و تضعیف امینت اجتماعی بر می گردد. در جهان امروز، بخشی از امنیت روانی و اجتماعی جوامع در گرو نحوه فعالیت رسانه هاست. تجربه ها و آزمون های مختلف نشان می دهند که رسانه های جمعی نقش بسزایی در افزایش یا کاهش امنیت اجتماعی –چه بصورت ذهنی و روانی و چه بشکل عینی و عملی- بازی می کنند. سینما نیز بعنوان یکی از رسانه های تأثیرگذار و عامه پسند قابلیت فراوانی در فرهنگسازی در راستای امنیت در جامعه دارد. مصداق بارز چنین رویکردی را در سینمای آمریکا می بینیم. فیلم‌های هالیوودی همواره نیروهای نظامی ایالات متحده را نه تنها تأمین کننده امنیت خود آن کشور بلکه منجی کل جهان معرفی می کنند. در این آثار حتی اگر هم نسبت به پلیس انتقاداتی مطرح شود، در نهایت و در برآیند کلی، میلیتاریسم آمریکا در مقام نجات دهنده و قهرمان ظاهر می شوند. مثال روشن در این زمینه فیلم «تصادف» به کارگردانی پل هگیس است. در ابتدای این فیلم مخاطب با رفتارهای غیراخلاقی یکی از مأموران پلیس لس آنجلس مواجه می شود، اما در یکی از سکانس های حساس فیلم، همان مأمور جان یک فرد را از مرگ حتمی نجات می دهد.

در سینمای ایران اما کمتر چنین تصویری از نیروهای نظامی بازنمایی شده است. بجز برخی فیلم های منحصر به ژانر پلیسی، در سایر آثار، نیروی انتظامی غالبا در حد کلانتری یا ضابط نظم نمایش داده می شود. کمتر فیلمی را می توان سراغ گرفت که قهرمانش پلیس باشد. این وضعیت در سی امین جشنواره فیلم فجر نیز جاری بود.

بیشترین تصویر و تصوری که از نیروی انتظامی در فیلم های این دوره از جشنواره ارائه شد، تضاد با نسل جوان، رویارویی با شخصیت های قهرمان فیلم، اخلالگر در آزادی و خوشگذرانی و بخصوص گشت ارشاد است. البته دو نمونه مستثنی در میان این فیلم ها دیده می شود که ابتدا به آن ها می پردازیم.

یکی از متفاوت ترین نگاه ها به پلیس در سینمای ایران در فیلم «قلاده های طلا» به کارگردانی ابوالقاسم طالبی پدیدار شد. این فیلم که با نگاهی واقع گرایانه و در عین حال آگاه کننده درباره وقایع انتخابات سال 88 و برخی مسائل پشت صحنه آن ساخته شده، یک فیلم پلیسی و جاسوسی است. البته محور اصلی داستان این فیلم درباره فعالیت نیروهای اطلاعاتی و امنیتی است، اما در طول فیلم تصاویری کمتر دیده شده از مأموران یگان ویژه به نمایش درآمده. در یکی از مهیج ترین سکانس های این فیلم، آماده شدن این نیروها جهت ورود به میدان، در قالبی حماسی و شورانگیز ترسیم شده است. این اولین بار است که بخشی از داستان و پلان های یک فیلم سینمایی، نمایش دهنده عملیات های یگان های ویژه در مهار آشوب ها است.

فیلم «زندگی خصوصی» به کارگردانی محمدحسین فرحبخش هم از دیگر آثار سیاسی این دوره از جشنواره بود که یکی از شخصیت های فرعی آن، از فرماندهان نیروی انتظامی است. البته این حضور صرفا به چند دقیقه و در حد پند و اندرز محدود شده است. البته چارچوب کلی فیلم «زندگی خصوصی» به قدری آلوده به روایت هایی چون خیانت و روابط عاشقانه چندضلعی است که از این نگاه فیلمی مغایر با امنیت اجتماعی محسوب می شود.

مسئله مهمی که در تعداد نسبتا زیادی از آثار جشنواره امسال رخ داد، قرار گرفتن شخصیت های منفی در جایگاه قهرمان فیلم است. قهرمان یا شخصیت اول یک درام، بخصوص اگر منفی باشد، دارای جذابیت بیشتری برای مخاطب عام است؛ برخلاف شخصیت های مثبت که در سینما فاقد بار دراماتیک قدرتمندی هستند. مگر اینکه توانایی فیلمساز درحدی باشد که بتواند با خرق رسوم مألوف جذابیت آفرینی، از حجاب های تکنیکی و فنی بگذرد و طرحی نو دراندازد. اما آنچه در سینما و در همه جای دنیا معمول است، جاذبه بیشتر کاراکترهای منفی نسبت به شخصیت های مثبت فیلم هاست.

این مسئله در فیلم «گشت ارشاد» بیشتر نمود یافته است. این فیلم کمدی به کارگردانی سعید سهیلی روایت تعدادی خلافکار است که با سواستفاده از لباس پلیس، خود را مأمور طرح امنیت اخلاقی معرفی می کنند و از این طریق حق حساب و رشوه می گیرند. گرچه فیلم سعی کرده تا با قرینه سازی بین مآموران بدلی و پلیس، تصویری مثبت از نیروی انتظامی نمایش دهد، اما نکته ای که در فیلم دیده می شود، ضعف و انفعال ناجا است. بطوری که این پلیس های قلابی به راحتی از لباس و نام نیروی انتظامی سواستفاده می کنند و هیچ کس جلودار آن ها نیست. همچنین قطب منفی و به اصطلاح بدمن فیلم (با بازی جمشید هاشم پور) نیز انواع جنایات و خباثت ها را انجام می دهد، بی آنکه تحت تعقیب قرار گیرد. اینکه در این فیلم فرد مظلوم و مضروب داستان که یک زن تنها است، هیچ گاه برای ستاندن داد خود به مراجع انتظامی رجوع نمی کند هم در راستای ضعیف نمایی است. ایران در فیلم «گشت ارشاد» یک جامعه ناامن به نمایش درآمده که هرکس هر جرم و تخلفی را به سادگی در سطح جامعه انجام می دهد بی آنکه خبری از پلیس باشد. حتی با کمال تعجب در این فیلم می بینیم یکی از مأموران نیروی انتظامی که از تنها کاراکتر مثبت این فیلم است، اسلحه خود را در اختیار یکی از خلافکارها می گذارد تا او بتواند از مرد پلید فیلم انتقام بگیرد! پلیس تنها در جایی ظاهر می شود که دو جوان برای زندگی آینده خود و با هدف ازدواج، درحال گفت و گو و بحث هستند.

نگاهی شبیه به این در خیلی دیگر از آثار جشنواره فیلم فجر سی ام دیده می شود. فیلم «ضدگلوله» به کارگردانی مصطفی کیایی نیز یک کمدی نمایش دهنده داستانی مرتبط با دهه 60 است. در این فیلم هم مأموران ضابط امنیت اجتماعی که در قالب «کمیته» نمایش داده شده اند، نقشی محدود به برخورد با تکثیرکنندگان نوارهای کاست غیرمجاز دارد. با توجه به اینکه شخص مجرم، قهرمان فیلم است و مخاطب با او همذات پنداری کرده و نسبت به وی علاقه پیدا می کند، عاملین امنیت اجتماعی در فیلم بیشتر نقشی منفی یافته اند.

در فیلم «پل چوبی» به کارگردانی مهدی کرم پور که روایتی با تم خیانت و عشق چندضلعی را دستمایه قرار داده نیز نیروی انتظامی یکی از اضلاع درام است. داستان این فیلم در خلال وقایع قبل و پس از انتخابات سال 88 می گذرد و در این فیلم نیروی انتظامی تصویری کاملا برعکس فیلم «قلاده های طلا» دارد. اگر در آن فیلم، پلیس عامل ایجاد نظم و امنیت نمایش داده شده، در این أثر نقش پلیس تنها درحد عامل انفصال میان جوانان معترض و خانواده هایشان نمود یافته است. بطوری که بخشی از فیلم به بازداشت این طیف از جوانان توسط نیروی انتظامی و تلاش خانواده های آن افراد برای آزاد شدنشان از بندها و بازداشتگاه ها اختصاص یافته است. علاوه براین، یکی از کاراکترهای فیلم، یک سرهنگ نیروی انتظامی با بازی فرهاد اصلانی است که از مقام خود برای پیش برد اهداف اقتصادی اش بهره می برد. این فرد به روایت فیلم «پل چوبی» فردی طماع و زراندوز و خشمگین نمایش داده می شود.

نیروی انتظامی در دو سکانس فیلم «پذیرایی ساده» به کارگردانی مانی حقیقی نیز حضور دارد. در یکی از این سکانس ها، نیروهای سرباز وظیفه به کمک شخصیت های اصلی داستان می روند و حتی به آن ها پناه استراحت در شب را هم می دهند، اما در یک دیالوگ، یکی از سربازها این گونه به زبان می آورد که اگر فرماندهان بفهمند که ما به شما کمک کرده و اجازه داده ایم که شب را در این پایگاه بگذرانید، با ما برخورد می شود. در این فیلم هم نیروی انتظامی در عین حال که ضامن امنیت است (از سوی سربازهای وظیفه) اما از طرفی نیز عامل محدودیت است(از سوی فرماندهان)

علاوه بر این موارد، تم غالب در آثار شرکت کننده در جشنواره فجر امسال، عشق های چندضلعی و خیانت همسران به یکدیگر است. این گونه فیلم ها بخاطر حامل بودن بدآموزی و خشونت و بی اخلاقی، بطور غیرمستقیم، نقشی منفی بر امنیت اجتماعی دارند. به عبارت بهتر، آثار مبتذل به لحاظ محتوایی، موجب خدشه وارد شدن بر امنیت ذهنی و روانی مخاطب های خود می شوند.

درمجموع، آثار سی امین جشنواره فیلم فجر چه در زمینه فرهنگسازی اخلاقی و چه در زمینه نمایش نحوه حضور پلیس در جامعه چندان موثر و در راستای تحکیم امنیت اجتماعی نیست.

این یادداشت در هفته نامه امین جامعه منتشر شده است.

یادداشت های جشنواره سی ام-8

رستاخيز جشنواره سي ام!

جشنواره فيلم فجر امسال با وجود سياهي ها و تلخي هايش، نموداري روشن براي دريافت بهتر يك واقعيت بود؛ باز هم اين فرزندان انقلاب بودند كه آبروي جشنواره را خريدند و اعتبار اين همايش را حفظ كردند.
در اوج سرما و نااميدي و بي اخلاقي آثار شبه روشنفكرانه و بي هويت، اين آثار خلق شده ازسوي طيف هنرمندان متعهد بودند كه توانستند به جشنواره گرما ببخشند و آن را از مرگ نجات دهند. فيلم هايي كه رستاخيز جشنواره فيلم فجر در روزهاي پاياني شدند!
سال گذشته و در پايان جشنواره
بيست و نهم فيلم فجر نوشتم كه مقطع كنوني سينماي ايران را بايد دوره شكست جريان هاي كاذب تجاري و سياه نما دانست. هم فيلم هاي گيشه اي مبتذل و هم آثار جشنواره اي، به جايگاه پست و نازلي در عرصه هنر هفتم ما سقوط كرده اند و همچون انگل هايي شده اند كه خون فرهنگ ما را مي مكند. اين واقعيت در اين دوره از جشنواره فيلم فجر بيشتر پديدار شد.
شكست و خمودگي آثار چرك نما در سي امين جشنواره فيلم فجر درحالي رخ داده كه چند روز قبل از آغاز جشنواره نيز يكي از فيلم هاي اين جريان با نام «شيرين» به كارگرداني عباس كيارستمي با واكنش اعتراضي تماشاگران مواجه شد. تاآنجا كه برخي مخاطب هاي اين فيلم، ديدن آن را نيمه كاره رها كرده و خواستار بازپس گرفتن پول بليت خود شدند.
اين واقعيت در اين دوره از جشنواره فيلم فجر به شكل واضح تر و عملي تري تجلي يافت. به طوري كه اصلا نمايندگان سينماي انقلاب، با نمايندگان اين دو جريان سينمايي قابل مقايسه نيستند. به راستي كدام يك از آثار آقايان پرادعا با فيلم هاي بي ادعايي چون «قلاده هاي طلا»، «روزهاي زندگي» و «ملكه» قابل مقايسه هستند. حتي فيلم هايي چون «شور شيرين»و «محرمانه تهران» كه از نظر تكنيكي و هنري داراي مرتبه متوسطي هستند، به خاطر برخورداري از نرم افزاري والا و متعالي جايگاه به مراتب بهتري نسبت به فيلم هايي مثل «بي خود و بي جهت»، «برف روي كاج ها»، «يك پذيرايي ساده»، «پل چوبي»، «يك عاشقانه ساده» و ... دارند. اين ها نه تنها محتواي درست و سالمي ندارند كه از نظر تكنيكي و ساختاري نيز دچار اغما هستند. مي توان پيش بيني كرد كه بلايي كه بر سر شيرين كيارستمي آمد، بر سر اين فيلم ها هم بيايد.
حالا بهتر مي توان فهميد كه چرا اين طيف از سينماگران اين همه تلاش دارند تا از اصغر فرهادي اسطوره سازي كنند؛ مي خواهند كوچكي خود را با بزرگ كردن ديگري و مخفي شدن در پشت آن جبران نمايند. اتفاقا اغلب فيلم هاي ضعيف و مبتذل جشنواره امسال نيز نوعي بازتوليد فيلم«جدايي...» محسوب مي شوند.
سي امين جشنواره فيلم فجر را بايد مهر باطلي بر اين افسانه دروغين دانست كه مي گويد؛ «هنر و سينما از آن غرب زده ها و روشنفكرنماهاست و افراد مستقل از اين قبيله ها فيلمساز نيستند»!!! اين روزها همه، حتي مخالفان سرسخت سينماي انقلابي نيز در برابر «قلاده هاي طلا» مجبور به تحسين شده اند. آنها كه مي گويند دوره فيلم هاي دفاع مقدسي گذشته چاره اي جز احترام تمام قد براي فيلم «روزهاي زندگي» پيدا نكردند. برخلاف آثار دوستان مدعي كار متفاوت و ساختارشكن كه بيشترين اتكايشان بر تقليد از روي دست ديگران و ترسيم ماجراهاي پيش پاافتاده روابط چند ضلعي است، اين فيلم «ملكه» است كه سطح فني و تكنيكي سينماي ايران را ارتقا بخشيده.
سي امين جشنواره فيلم فجر را بايد نمايه اي بر اين نوشته شهيد آويني دانست كه «آينده انقلاب اسلامي درهمه وجوه توسط كساني محقق مي شود كه اسلام را بشناسند و مهم تر از شناختن، با جان و دل بدان پيوسته باشند. پس اجازه دهيد كه اميد ما براي آينده سينماي ايران جز به هنرمندان مومن خط شكن نباشد. امام بت شكن بود و بسيجي ها به تبعيت از ايشان، خط شكن؛ و سينماي متعهد ما نيز بايد خاكريزهاي تثبيت شده سينماي غرب را بشكند و راهي تازه بازكند.» سخن سيد شهيدان اهل قلم را پس از 23 سال در جشنواره فجر امسال به وضوح ديديم. ديديم كه اگر هنرمندان خط شكن نبودند، اين دوره از جشنواره فيلم فجر عملا از دست رفته بود و چيزي براي ارائه و عرضه نداشت.
اين واقعيتي است كه نمي توان از آن غفلت كرد: برترين نرم افزار براي خلق هر نوع أثر هنري و بخصوص سينمايي، منظومه فكري انقلاب اسلامي است. تنها مسيري كه مي تواند ما را به برآوردن سينمايي پرجاذبه اما بري از تباهي، سياسي و در عين حال انساني، اصلاحگر اما فارغ از شعارزدگي رهنمون سازد، در هم آميختن سخت افزار سينما با نرم افزاري اسلامي-انقلابي است. و مگر موفقيت هاي سينماي ايران به جز اين طريق كسب شده اند؟ و مگر غير از اين است كه شكست ها و ادبارهاي سينماي ما به دليل دوري از چنين آرماني بوده است؟اتفاقات جشنواره فجر سي ام، راهنمايي هم براي مديران سينمايي كشورمان است. به نظر مي رسد كه با چنين اوضاع و احوالي سازمان سينمايي مي تواند سياست هاي حمايتي و هدايتي خود را به گونه اي تنظيم كند كه هنر هفتم ما از اغماي چندين و چند ساله خودش خارج شود. هرچند براي اين كار زمان نسبتا زيادي لازم است. اما براي كوتاه مدت هم مي توان طوري برنامه ريزي كرد كه نتايج مثبت نسبي را به بار آورد. براي اهداف كوتاه مدت بايد از قابليت ها و امكانات موجود بهره لازم را برد. يعني طوري برنامه ريزي نمود كه مثلا در جشنواره فيلم فجر آينده تعداد آثار شاخص و استاندارد و در عين حال متعهد دو برابر شود و اين آمار هر سال به همين شكل افزايش يابد، تا روزگاري برسد كه در جشنواره فيلم فجر اين گونه فيلم ها غالب شوند. بخصوص اينكه درحال حاضر تعداد قابل توجهي از فيلمسازان ما برخوردار از تعهد و تخصص هستند. بجز ابوالقاسم طالبي، پرويز شيخ طادي و محمدعلي باشه آهنگر كه نشان دادند هم اكنون در سطح برتر تخصص سينمايي قرار دارند، هنرمندان ديگري هم مثل جواد اردكاني و مهدي فيوضي نيز روند رو به رشدي را طي سال هاي اخير طي كرده اند و از اميدهاي سال هاي آينده سينماي ايران به حساب مي آيند. به غير از اين ها بسياري چون جمال شورجه، شهريار بحراني و ... هم حضور دارند كه از آن ها انتظار حضور بيشتر در امر توليد مي رود.

منتشر شده در روزنامه کیهان.

یادداشت های جشنواره سی ام-7

دشمن اصلي جشنواره سي ام

يكي از خاصيت هاي جشنواره فيلم فجر اين است كه گرايش و علاقه اغلب فيلمسازان در هر مقطع زماني را برملا مي كند. مثلا در دوره هاي ابتدايي اين جشنواره، تمايل بيشتر كارگردان ها ساخت فيلم هايي با مضاميني چون دفاع مقدس، انقلاب اسلامي، ازخودگذشتگي ، اخلاقگرايي، عدالتخواهي، مبارزه با ظلم و ستم و موضوع هايي از اين دست بود.
در سي امين دوره جشنواره فيلم فجر كه به روز پاياني خودش رسيده نيز مي توان رويكرد غالبي را ديد. اين رويكرد عبارت است از خانواده ستيزي! بطوري كه در اكثر فيلم هاي به نمايش درآمده در بخش مسابقه و خارج از مسابقه اين رويداد، درونمايه اصلي خيانت زن و شوهر به يكديگر و عشق مثلثي است.
نكته عجيب، عدم خلاقيت و نوآوري در ترسيم چنين موضوعاتي است. تاآنجا كه اين آثار كپي بعضا ضعيف تر از فيلم هايي هستند كه پيش از اين با پرداختن به چنين موضوعي ساخته شده بودند. مثلا فيلم «برف روي كاج ها» به كارگرداني پيمان معادي يك نسخه تكراري ضعيف و كم رمق از روي فيلم هايي چون درباره الي و سعادت آباد محسوب مي شود. فيلمي كه براي پنهان كردن ضعف و كليشه اي بودنش، تنها رنگ زمينه خود را تيره و تارتر كرده است!
فيلم هاي ديگري چون «من همسرش هستم»، «زندگي خصوصي»، «پل چوبي» و ... نيز وضعيتي به مراتب بدتر از اين فيلم دارند. در اين ميان فيلم «زندگي خصوصي خانم و آقاي ميم»رويكرد نسبتا قابل توجه تري دارد و با وجودي كه يك فيلم شاخص به حساب نمي آيد، حداقل داراي موضعي آسيب شناسانه است. اما ساير آثاري كه چنين دستمايه اي دارند، هم نحيف و فقير هستند و هم مبتذل.
آنچه در آثار اين دوره از جشنواره فيلم فجر جايش خالي است، نمايش خانواده تراز ايراني است. يعني فيلم هايي كه مخاطب خود را با شيوه زندگي سالم و مطابق با الگوهاي اسلامي و ايراني آشنا و ترغيب كنند. خوشبختانه فرهنگ ديني و بومي سرزمين ما نرم افزاري است كه مي توان از درون آن شاخص هايي ناب و زيبا را براي خلق فيلم هايي با درونمايه خانوادگي و بخصوص نمايش سبك زندگي توليد كرد. اما متأسفانه فيلمسازان ما بيشتر علاقه مندند تا آثار خود را از روي دست فيلم هاي هاليوودي و غربي بسازند. اي كاش اين تقليد و كپي كاري نازل و مهوع در زمينه ساختاري و روايي بود. اما اين آثار برعكس عمل كرده اند؛ در فرم، استانداردها را رعايت نكرده اند و در محتوا خود را به آثار غربي نزديك نموده اند. اين كار، يكي از راه هاي تضعيف سينماي ملي است!
اين درحالي است كه مي دانيم، مهم ترين كاركرد فرهنگساز آثار نمايشي چه در سينما و چه در تلويزيون، به نحوه تزريق سبك زندگي و ترسيم خانواده مطلوب بر مي گردد. سينماي ما اگر نتواند الگوهاي زيستي و خانوادگي را بر مبناي فرهنگ و تمدن اسلامي و ايراني به جامعه ارائه دهد، نمي تواند نقش موثري را در تحقق چشم انداز 1404 ايفا نمايد. ابتلاي ناگواري كه در جشنواره امسال به شكل مفرط و تيره اي اتفاق افتاده است. چون اصلي ترين دشمن سي امين جشنواره بين المللي فيلم فجر، خانواده است!

  منتشر شده در روزنامه کیهان

یادداشت های جشنواره سی ام-6

انجماد سينمايي در نيمه اول جشنواره
سي امين دوره جشنواره فيلم فجر در نيمه اول خود ارائه دهنده آثاري بود كه بهترين توصيف براي آن ها انجماد و سرمازدگي است. جشنواره فيلم فجر داراي دو خاصيت بسيار مهم است؛ اين همايش از يك طرف گوياي بخش اعظم سياست هاي سينمايي دولت است و از طرف ديگر امكان مقايسه آثار وجريان هاي سينمايي را فراهم مي كند. با اين تعريف مي توان گفت كه متأسفانه در فضاي سينماي ايران همچنان دو جريان سينمايي تجارتي و شبه روشنفكرانه سلطه دارند. به طوري كه در پنج روز نخست جشنواره سي ام فيلم فجر، 90 درصد آثار به نمايش درآمده عضو اين دو جريان بودند.
آنچه فيلم تجارتي مي ناميم، نوعي از سينماست كه در آن كارگردان با هدف كسب سود اقتصادي بيشتر، ذائقه پست مخاطب را نشانه مي رود. برخي از آثار اين دوره از جشنواره در اين أمر افراط كرده و پا را از ابتذال هم فراتر نهاده اند. فيلم «زندگي خصوصي» سركرده اين گونه فيلم ها در موقعيت كنوني است. از نگاه مصلحانه،عدم وجود چنين فيلم هايي بهتر از وجودشان است. حتي اگر فيلم هاي تجارتي وقيح بتوانند در كوتاه مدت به رونق سينماي كشورمان كمك كنند، اما در دراز مدت باعث نزول سطح سليقه تماشاگر عام سينما و در نتيجه تضعيف روز افزون آثار فاخر و ارزشمند مي شوند. اما جريان غالب ديگر كه در جشنواره امسال حضور متراكم و پرحجم تري هم دارد، فيلم هاي شبه روشنفكرانه و سياه نما هستند. جرياني كه چند سال است علاوه بر بحران بي مخاطبي به ورطه ابتذال در انديشه ورزي نيز رسيده است. جشنواره فجر سي ام، يكي ديگر از بيماري هاي اين نوع فيلم ها را نيز برملا ساخته؛ ضعف شديد ساختاري! به طوري كه فيلم هايي چون «آمين خواهيم گفت» و «پل چوبي» كه ازجمله نمايندگان اين جريان سينمايي در جشنواره امسال محسوب مي شوند، حتي با نارضايتي دوستداران اين سبك آثار مواجه شدند. حتي دو فيلم «خرس» و «پذيرايي ساده» هم كه توسط فيلم سازاني نسبتا باتجربه ساخته شده اند، از نظر سخت افزاري و نرم افزاري درجايگاهي به مراتب ضعيف تر از يك فيلم دفاع مقدسي متوسط به نام «شور شيرين» قرار مي گيرند. به نظر مي رسد كه اگر برنامه ريزي ها و سياست هاي سينمايي كشور همچنان با محوريت اين گونه آثار بگردد، نمي توان انتظار تحول در عرصه هنر هفتم كشور را داشت. مي توان گفت،بهترين سياست براي سازمان تازه تأسيس سينمايي، عبور از اين دو جريان سينمايي و تقويت جريان سوم كه همان سينماي متعهد است باشد. اين يادداشت در شرايطي نگاشته مي شود كه تنها پنج روز از سي امين جشنواره بين المللي فيلم فجر گذشته است؛ روزهايي نااميدكننده و سرد! اما مي توان اميد داشت كه در نيمه باقي مانده جشنواره، آثاري گرما بخش روي پرده مركز جشنواره در برج ميلاد بيايد. فيلم هايي چون «روزهاي زندگي»، «ملكه»،«قلاده هاي طلا» و ... كه مي توانند گرما بخش اين گردهمايي سينمايي باشند.

این یادداشت در روزنامه کیهان منتشر شده است.

یادداشت های جشنواره سی ام-5

سينماي سياسي و تقارن پديده ها
حضور فيلم هايي با مضامين سياسي در جشنواره فيلم فجر امسال نسبت به دوره هاي قبل پررنگ تر شده است. اساساً يكي از اهداف و رويكردهاي مديريت سينمايي در دو، سه سال اخير، تقويت اين نوع فيلم ها بوده كه تا به حال نيز چند نمونه ساخته و به نمايش درآمده اند. آثاري كه محور و زمينه اصلي شان، ماجراهاي سياسي سال 88 (با پيش زمينه ها، متن و عواقب اين حوادث) بوده و خواهد بود.
البته همه فيلم هاي سينمايي را به نوعي مي توان سياسي دانست، چون سينما، اصلاً رسانه اي با ماهيت ايدئولوژيك است. اما فيلم هايي را سياسي مي ناميم كه محور محتوايي آن ها يك موضوع سياسي خاص باشد. با اين تعريف، وضعيت بازتاب مسائل سياسي در سينماي ما چگونه ارزيابي مي شود؟ رسالت اصلي فيلم هاي سياسي، به ويژه با هدف ترسيم وقايع دو سه سال گذشته چيست؟
بيگانگي با جامعه
سينما، اجتماعي ترين هنر- صنعت روزگار ماست. در جوامع امروزي شايد نتوان هيچ پديده اي را يافت كه به اندازه هنر هفتم بازتابنده شرايط و وضعيت يك جامعه باشد. مهم ترين كاركرد رسانه اي سينما آيينه بودن آن نسبت به وضعيت هاي انساني است.
اما اين آيينه جادو، هميشه نيز صاف و صادق نيست و به همين دليل هم نبايد و نمي توان بطور كامل به آن اعتماد كرد. اين اتفاق در موقعيتي رخ مي دهد كه جماعت سينماگر، ارتباطش با جامعه قطع يا محدود و يا دچار اختلال شود. درست مثل وضعيتي كه طي يك دهه اخير براي سينماي ما به وجود آمده است. در اين 10، 12سال اخير، دريچه نگاه اجتماعي فيلمسازان ما به طيف ها و گروه هاي خاصي محدود شده است.
يك مرور ساده بر آثار توليدي- اكران شده يا اكران نشده- در ايران گوياي اين موضوع است كه اكثر هنرمندان سينماي ما، راوي صادق و متعهدي براي ترسيم واقعيت هاي اجتماعي ما نبوده اند.
به جز اقليتي محدود و معدود كه دل در گرو حقيقت دارند، غالب دست اندركاران سينما، نمي توانند افق ديد خود را از محدوده اي كه خود در آن قرار دارند فراتر برند. هم از اين رو در بيش از 90 درصد آثار سينمايي ما واقعيت اجتماعي غايب است. در فيلم هاي ايراني يا زندگي طبقات متوسط و مرفه تهران نشين روايت مي شود- كه در غالب موارد اين گونه است- يا آنجا هم كه مردم عادي و قاعده جامعه هدف قرار مي گيرد، نگاه حاكم بر فيلم باب ذائقه شبه روشنفكران و خوراك جشنواره هاي غربي است.
اين نوع فيلم ها از فقر و محروميت و«جامعه» استفاده ابزاري مي كنند و چون فاقد صداقت و راستگويي هستند كه با بي اعتنايي و عدم استقبال مخاطبان مواجه مي شوند.
اما خلأ اصلي در سينماي ما، بسياري از حوادث تلخ و شيريني است كه طي اين سال ها در اطراف جامعه ما گذشت. با وجودي كه فتنه سال 88، مهم ترين واقعه سياسي اين دوران به حساب مي آيد، اما كمترين بازتاب را در آثار سينمايي داشته است. بزرگ ترين قيام مردمي در دهه اخير، خيزش نهم دي آن سال بود، ولي عجيب اين است كه اين حماسه در هيچ يك از فيلم هاي ما به تصوير درنيامده!
در فيلم هاي سياسي ما، موضوع فتنه و دسيسه هاي دشمنان عليه كشورمان، بسيار سطحي و سرسري به نمايش درآمده. اين در حالي است كه زمينه ها و بسترهاي منجر به آن سقوط و صعود اجتماعي مي تواند دستمايه هاي خوبي براي پرداخت دراماتيك در سينما باشد.طرفيتي كه سينماگران ما به آن توجه نكرده اند.
سينما و تقارن پديده ها
يكي از قوانين علم جامعه شناسي، قانون «تقارن پديده ها» است كه توسط دوركيم وضع شده است. طبق اين قانون، فعل و انفعالات اجتماعي در كنار هم معنا مي يابند. به اين ترتيب كه مثلاً شيوع فساد اخلاقي در يك جامعه منجر به گسست و از هم پاشيدگي آن جامعه خواهد شد. به همين دليل هرگاه ديديم كه در يك جامعه، فساد و تباهي به اوج مي رسد، مي توانيم براساس قانون تقارن پديده ها پيش بيني كنيم كه سقوط آن جامعه نزديك است. متقابلاً با تماشاي از هم پاشيدگي يك جامعه، مي توان دريافت كه آن جامعه مبتلا به انحرفات اخلاقي و رواني شده است.
اما اين موضوع چه ربطي به سينماي سياسي دارد؟ اين گونه فيلم ها از يك طرف موظف به آگاه كردن جامعه نسبت به برنامه ريزي هاي تبه كاران اجتماعي براي ساقط كردن جامعه ما هستند و از طرف ديگر بايد طوري هدف گيري كنند كه مخاطب هاي آن ها بيش از پيش به طرف سلامت اخلاقي و روحي سوق يابند.
آنچه مشخص و عيان است اينكه، مهم ترين استراتژي دشمنان كشور ما در شرايط فعلي براي فروپاشي جامعه ايراني، تخريب اخلاق عمومي است. جريان اصلي ناتوي فرهنگي يا همان جنگ نرم تحميلي نيز با همين محور در حال انجام است. يك مطالعه و پژوهش معمولي نيز گوياي آن است كه پياده نظام فتنه سال 88، اغلب افرادي بوده اند كه تحت تأثير اين امواج اخلاق ستيزانه قرار گرفته اند. در واقع، فتنه سال 88 را بايد فروپاشي اخلاقي بخش خوشبختانه كوچكي از جامعه و شكست اين فتنه را نيز بايد عدم تأثيرپذيري بخش بزرگ تر جامعه در مقابل تخريب اخلاق و سلامت روحي و رواني دانست.
ساده انگارانه است اگر اخلاق گريزي ناگهاني و همزمان چند سينماگر را در اين مقطع زماني يك تصادف ببينيم؛ حضور برهنه يك بازيگر در مقابل دوربين هاي غربي، حركات «خاص» اصغر فرهادي در جشنواره هاي خارجي، رفتار بي شرمانه يك بازيگر در يك جشنواره ديگر و... همه بخشي از يك نقشه براي فروپاشي از درون اين جامعه هستند. دولت هاي ضد ايراني چون ديده اند با مترسك هاي سياسي خود راه به جايي نمي برند و انگل هايشان با تنفر و انزجار مردم ايران مواجه شده اند، طوري زمينه چيني كرده اند تا برخي از سينماگران كه استعداد بيشتري براي طعمه شدن دارند و در ضمن مي توانند روي مردم هم تأثير بگذارند، ليدري اين فروپاشي را- خواسته يا ناخواسته- بر عهده بگيرند.
اتفاقاً برخي از سنيماگران فرصت طلب داخلي هم در همين راستا تأثير مي گذارند. نمونه بارز چنين جرياني را مي توان فيلم «زندگي خصوصي» به كارگرداني محمدحسين فرحبخش دانست. اين فيلم كه به ظاهر بر ضد مدعيان اصلاح طلبي است، اما در باطن به سود اين جريان و به ضرر انقلاب اسلامي اثر مي گذارد. فيلم «زندگي خصوصي» به قدري آلوده به تابو شكني هاي اخلاقي است كه درست در زمين فتنه گران بازي مي كند.
فيلم هاي داراي محتواي هرزه و هنجارشكن براي سينماي ما يك هشدار است. آيا هنرمندان و مسئولان فرهنگي ما نمي خواهند از آنچه براي جوامع غربي روي داد درس عبرت بگيرند؟ بدون شك يكي از عوامل سستي اين جوامع و افزايش عصيان در آن ها، شيوع آثار ضداخلاقي در فضاي رسانه ها بوده است.
امروز فيلمي را در خدمت انقلاب اسلامي مي دانيم كه فارغ از اينكه در چه ژانري قرار مي گيرد و چه موضوعي را دستمايه قرار داده اما مخاطب خود را به وادي ايمني اخلاقي و رواني هدايت كند. اين، رسالت اصلي سينماي ايران و بخصوص فيلم هاي سياسي است.

این یادداشت در روزنامه کیهان منتشر شده است.

یادداشت های جشنواره سی ام-4

يك اتفاق ويژه در جشنواره فيلم فجر

اين دوره از جشنواره فيلم فجر هم مثل ادوار گذشته اش آبستن حادثه ويژه اي است.
هر دوره جشنواره فيلم فجر، با داشتن فراز و نشيب ها و ضعف ها و قوت هاي خاص و عامش، داراي اتفاق يا اتفاقات ويژه اي هم هست؛ حوادث و پديده هايي كه براي نخستين بار يا بهترين شكل جلوه مي كنند. به عنوان مثال در جشنواره دو سال پيش، بزرگ ترين فيلم تاريخ سينماي ايران با نام «ملك سليمان» رو نمايي شد. يا در دوره گذشته، اكران اولين فيلم درباره مهم ترين جنگ قرن 21 با عنوان «33روز» اتفاق ويژه جشنواره شد. بر اين اساس مي توانيم جلوه ويژه جشنواره سي ام فيلم فجر را نيز حضور سياسي ترين فيلم تاريخ سينماي كشورمان معرفي كرد. فيلمي كه ساختار برتر و جذابيت مثبت را با محتواي بيدار كننده در هم آميخته و جايگاهي مخصوص و مهم را در تاريخ هنر هفتم ايران زمين به خود اختصاص داده است.
نام فيلم «قلاده هاي طلا» هم در ميان آثار پذيرفته شده در جشنواره قرار دارد و هم در جدول برنامه نمايش فيلم ها در مركز اين رويداد. به همين دليل هم هرچند كه تا زمان نگارش اين «نگاه» نمايش آن در جشنواره قطعي نشده، اما به هر حال يكي از آثار جشنواره محسوب مي شود.
آنچه اين فيلم را يكي از فيلمهاي ويژه جشنواره سي ام فيلم فجر ساخته، تنها به موضوع خاص آن محدود نيست. بلكه ساختاروشيوه طرح مسائل سياسي درآن قابل تأمل است. چراكه يكي ازنيازهاي اصلي سينماي ما دراين برهه از زمان،فيلم سياسي است. چون اين نوع آثارمي توانند وضع موجود درعرصه هنرهفتم را تعادل بخشند. حتي بودن فيلم هاي سياسي ديگري چون « اخراجي ها3»،«پايان نامه »،
«به رنگ ارغوان»و ... كه باهريك به نوعي مشكل دارم را نيز بهتر از نبودنشان
مي دانم. اماآنچه امروزبه عنوان يكي از مطرح ترين فيلم هاي سياسي سينماي ايران وبا نام
«قلاده هاي طلا»خلق شده چند قدمي جلوترازاين آثار است .
« قلاده هاي طلا» نشان مي دهدكه يك فيلم مي تواند بابهره بردن ازدستمايه ها و مضامين سياسي،بي آنكه اسيرابتذال شود،جذاب باشد.اين فيلم در اغلب لحظاتش درالتهاب وتعليق مي گذرد. ريتم وشيوه بازي گري وموسيقي متن وسايراجزاي فيلم يك كل هماهنگ را ايجاد نموده اند . توانايي فيلم درخلق موقعيت هاي واقعي تحسين برانگيزاست. صحنه هاي درگيري ها و اغتشاشات خياباني،باورپذيرهستند .
« قلاده هاي طلا»البته به يك سري ضعف واشكال هم مبتلاست كه به نظر مي آيد كارگردان مي تواند تا فرصت دارد با دست بردن درتدوين،برطرفشان كند.يكي ازاين ايرادات،وجود برخي تصاوير و نماهاي حشو و زائد است. مثلا درلابلاي صحنه هاي فيلم،ناگهان تصويرچرخيدن يكي از كاراكترها نمايش داده مي شود. يا درنمايي كه مأموران وزارت اطلاعات درحال تماشاي پخش زنده مناظره احمدي نژاد و موسوي هستند،روي يكي از مونيتورها تصويرشهيدعلي محمدي ديده مي شود. اين درحالي است كه اين دانشمندهسته اي درتاريخ 22 دي سال 88 يعني شش ماه بعد از مناظره، ترور وشهيد شد . ازاين ها گذشته،كراهت خرابكارها بسيار اغراق آميز و مفرط است. مثلايكي ازآنهاهمجنس بازاست،ديگري از فرط عصبي بودن دائم داد و بيداد مي كندو ... . به نظر مي رسد اگرطالبي بتواند يك سري ازاين گيرها را برطرف كند،فيلمش ارتقا خواهد يافت.
ضمن اينكه فيلم «قلاده هاي طلا» مي تواند ادعاي دموكرات نمايي برخي از رسانه ها و منتقدان سينما را باز هم به چالش بكشد. فراموش نكرده ايم كه اين طيف از صاحبان تريبون،در مقابل فيلم هاي سياسي داراي محتواي مخالف نگاه آن ها واكنشي سركوب گرانه و تخريبي نشان داده اند. اما حالا فيلمي آمده كه ديدگاهي منطقي و متعادل را ترسيم كرده و ساختاري منسجم و قابل دفاع دارد.
این یادداشت در روزنامه کیهان منتشر شده است.

یادداشت های جشنواره سی ام-3

مسئله داوري در جشنواره فيلم فجر

يكي از مسائلي كه هر دوره در جشنواره فيلم فجر تكرار مي شود، داوري و انتخاب نامزدها و برندگان سيمرغ ها است. موضوعي كه در هر دوره دستمايه انتقاد و قهر كردن عده اي قرار مي گيرد. شايد كمتر دوره اي از جشنواره فيلم فجر را بتوان يافت كه در آن عده اي از فيلمسازان شركت كننده در جشنواره نسبت به عدم نامزدي يا دريافت جايزه اعتراض نكرده باشند. هرسال، پس از مراسم اختتاميه جشنواره و تقسيم سيمرغ ها، تازه دور تازه اي از بحث ها و نظرات و دعواها درباره بحق بودن يا نبودن انتخاب برندگان اين ماراتن سينمايي آغاز مي شود. البته اين مسئله يكي از جذابيت ها و عوامل مهيج تر شدن هر دوره جشنواره محسوب مي شود. چون نمي توان تا قبل از اعلام رسمي اسامي برندگان هيچ چيزي را پيش بيني كرد. چه بسا فيلمي كه ابدا تصور برگزيده شدنش نمي رود، ناگهان به عنوان برترين فيلم معرفي مي شود و همه را شگفت زده مي كند. مثال بارز، اهداي جايزه بهترين فيلم جشنواره سال گذشته به فيلم »جرم« به كارگرداني مسعود كيميايي بود. اين انتخاب در شرايطي اتفاق افتاد كه هيچ كس پيش بيني اش را نمي كرد. حتي بسياري از طرفداران فيلم هم از اختصاص سيمرغ برترين فيلم جشنواره فجر بيست و نهم به آن أثر متعجب شدند.
اما اين اتفاقي كه هر سال در پايان جشنواره تكرار مي شود، خود يكي از نشانه هاي وجود مشكل و بيماري در كالبد جشنواره بين المللي فيلم فجر، اين مهم ترين رويداد سينمايي ايران است. جالب اين است كه هر سال هم حرف و حديث هايي درباره اعمال نظر به داوران از «بالا» يا ايجاد جدل و قهر بين داوران بر سر تقسيم سيمرغ ها منتشر مي شود. چون اصلا ملاك و معياري براي داوري و انتخاب بهترين فيلم ها در اين جشنواره وجود ندارد. به نظر مي رسد كه سليقه داوران بر هر چيز ديگري مي چربد. اين درحالي است كه اغلب جشنواره هاي صاحب شهرت در جهان ملاك هايي مشخص براي انتخاب فيلم هايشان دارند. مثلا در جايزه سينمايي اسكار آمريكا، منافع كمپاني ها و دولت و به طور كلي، حيات سرمايه داري است كه تعيين كننده برندگان است.(حداقل در چند سال اخير اين گونه بوده است)
سرگرداني در شيوه انتخاب برندگان را بايد يكي از نتايج بي هويت بودن جشنواره فيلم فجر دانست. ايجاد چارچوبي مشخص براي قضاوت داوران و برقراري ملاك هايي خاص مي تواند پايان بخش حرف و حديث ها و قهرها و بغض ها در پايان جشنواره فيلم فجر باشد.
در سال هاي اخير، جوايز جشنواره در قالب دو بخش به فيلم ها داده شده است. يكي بخش اصلي است كه نماد اصلي اش هم سيمرغ هاي زرين هستند. يكي هم بخش فرعي كه با نام بخش «تجلي اراده ملي » شناخته مي شود. كارگزار اصلي اين بخش هم نهادها،وزارتخانه ها، موسسات و انجمن ها هستند كه هر يك به اقتضاي رسالتي كه در جامعه دارند، فيلم همراستا با خود را برمي گزينند. از اين رو نوعي شكاف در شيوه معرفي برگزيدگان ديده مي شود. در بخش اصلي، شاخصه اصلي كه خيلي انتزاعي و سليقه اي هم هست، امتيازات فرمي و ساختاري آثار است. يعني داوران جشنواره، بي تفاوت به محتوا و مفهوم فيلم ها، صرفا با تكيه بر جنبه هاي تكنيكي و فني، برترين ها را معرفي مي كنند. اما در بخش تجلي اراده ملي، مضامين فيلم ها عامل اصلي قضاوت است. به همين دليل هم هست كه گاهي فيلمي كه در بخش اصلي با حداقل سيمرغ و گاهي بدون دريافت حتي يك جايزه بدرقه شده، در بخش تجلي اراده ملي از ساير رقبا پيش افتاده است.
اين دوگانگي در دوبخش اهداي جوايز به برترين هاي جشنواره فيلم فجر، جشنواره فجر را به نوعي خنثي كرده و قابليت جريان سازي آن را گرفته است. بخصوص ناديده گرفته شدن محتواي آثار و محدود ساختن داوري به ساختار و تكنيك -كه آن هم معلوم نيست با چه متر و معيارهايي صورت مي گيرد- باعث شده كه جشنواره فجر نتواند راهنماي خوبي براي انتخاب بهترين فيلم ها به جامعه باشد.
به نظر مي رسد كه بهترين راهكار، تلفيق شاخصه هاي تكنيكي و محتوايي در أمر داوري جشنواره باشد. به اين ترتيب، توليد كننده هاي آثار سينمايي بيش از پيش تشويق مي شوند كه در آثار خود اعتلاي محتوايي را با كيفيت ساختاري در هم آميزند.

این یادداشت در روزنامه کیهان منتشر شده است.

یادداشت های جشنواره سی ام-2

سينماي انتقادي يا سياه نما؟

يكي از نيازهاي اساسي سينماي ايران در اين مقطع زماني، فيلم هايي با رويكرد عدالتخواهانه و آرمان گرايانه است. آثاري كه مخاطبان خود را نسبت به مسائل پيدا و پنهان اجتماعي آگاه تر سازند و فضا را براي افراد و جرياناتي كه منافع ملي و اجتماعي را قرباني منافع فردي و باندي خود مي كنند ناامن نمايند. با اين حال، طي سال هاي اخير جرياني در سينماي ايران قدرت يافته كه با تظاهر به چنين رويكردي، تأثيري معكوس را در پي دارد. فيلم هايي كه از آن ها به عنوان آثار «سياه نما» ياد مي شود. همان فيلم هايي كه طعمه اصلي جشنواره هاي خارجي براي تبليغ عليه كشورمان هستند. اتفاقا اين نوع فيلم ها در جشنواره امسال نيز حضور پررنگي دارند.
معاون محترم سينمايي در آيين افتتاحيه سي امين جشنواره بين المللي فيلم فجر، به طور تلويحي، منتقدان و مخالفان فيلم هايي كه به سياه نمايي متهم هستند را به خويشتن داري دعوت كرد و گفت كه نبايد از اشاره به مشكلات اجتماعي، تعبير به سياه نمايي شود! اين عبارت از آن جهت تعجب برانگيز است كه اتفاقا اين منتقدان فيلم هاي سياه نما و جشنواره اي هستند كه هدف تهاجم و بي حرمتي روشنفكرنماها قرار مي گيرند و قاعدتا آقاي معاون بايد صاحبان و دوستداران اندك اين نوع آثار را توصيه به تحمل حرف منتقدان كند. والا فيلم هاي «سياه نما» معمولا با بودجه دولتي ساخته مي شوند، هم در جشنواره هاي داخلي و هم خارجي جايزه مي گيرند و با تبريك هاي پياپي مديران دولتي مواجه مي شوند.
اما نكته مهم اين است كه اساسا بايد حساب فيلم هاي چرك نما را با آثار اجتماعي جدا كرد. واقعيت مسلم اين است كه همه فيلم هايي كه به ترسيم كاستي ها و مشكلات اجتماعي مي پردازند در يك رده قرار نمي گيرند. يكي دانستن اين دو جور سينما درست به اين مي ماند كه پرستش خداي يكتا را با بت پرستيدن يكسان دانست؛ هر دو كار پرستش است، اما هر يك نافي و ناقض ديگري است.همسان دانستن فيلم هاي سياه نما و نمايشگر تصوير چرك از ايران با فيلم هاي اجتماعي منتقد مشكلات اجتماعي يك نقض غرض آشكار است. به همان اندازه كه فيلم هاي اجتماعي و منتقد نسبت به بي عدالتي ها قابل احترام هستند، آثار سياه نما خطرناك و زيان آورند. يكي مصلح است و ديگري مخرب. فيلم هاي اجتماعي مايه بيداري و آگاهي هستند و فيلم هاي چرك نما عامل انحطاط و غفلت. تفاوت بزرگ يك فيلم اجتماعي واقعي با فيلم سياه نما در هويتمندي يكي و بي هويتي ديگري است. مقصد و مقصود فيلم آرمانگرا، مدينه فاضله و آرمان شهراست و هدف آثار چرك نما، وطن فروشي و گدايي جايزه از جشنواره هاي خارجي!
منبع الهام سينماي اجتماعي هويتمند و عدالتخواه، پيام سال 67 امام خميني(ره) به هنرمندان است؛ همان پيامي كه هنرمندان را به دفاع از پابرهنگان و محرومان و مقابله با زورگويان و رفاه زدگان مي خواند. اما پشتوانه فيلم هاي چرك نما، نظريات جورج سوروس و جين شارپ براي نااميد كردن مردم ايران از استقلال و آزادي و تشويق به سمت وابستگي و خودفروشي است. به همين دليل است كه فيلم هاي اجتماعي انتقادي را همواره از نمونه هاي شاخص سينماي جمهوري اسلامي مي دانستيم و خواهيم دانست. فيلم هايي چون «آژانس شيشه اي»، «بچه هاي آسمان»، «طلا و مس»، «نفوذي»، «نياز» و ... همه فيلم هايي معترض نسبت به بي عدالتي ها هستند و در عين حال الگوهايي براي فيلمسازي براي انقلاب اسلامي. سينماي اجتماعي و انتقادي حقيقي مدافع جمهوري اسلامي با سرمايه داري مبارزه مي كند و اتفاقا با بيشترين بي محلي از سوي مديران دولتي هم مواجه مي شده است. اما سينماي سياه نما حمال سرمايه داري ضدانساني است و زالويي است چسبيده بر بودجه دولتي سينما. بهترين راهكار مديريت سينمايي براي مقابله با سياه نمايي در سينما، تقويت سينماي اجتماعي آرمان گرا است. وفور حضور چنين آثاري در كارزارهايي چون جشنواره فيلم فجر مي تواند معضلات سينماي ما را تا حدي التيام بخشد.

این یادداشت در روزنامه کیهان منتشر شده است.