نگاهي به فيلم «اورشليم؛ شمارش معكوس»

ورود پرونده هسته اي ايران به هاليوود!

يكي از شاخصه هاي اساسي هاليوود، همبستگي تام آن با سياست ها و راهبردهاي دولت ايالات متحده است. كمتر موضوعي را مي توان يافت كه مسئله روز آمريكا باشد، اما در سينماي اين كشور بازتاب نيابد. حتي گاهي اين دستگاه روياساز، برخي اتفاقات را پيش بيني مي كند و آينده را نشان مي دهد. به عنوان مثال در فيلم هايي چون «محاصره»، «هكرز» و ... توطئه عليه برج هاي دوقلوي نيويورك نمايش داده شده بود. پس از اين حادثه نيز آثاري چون «يونايتد93»، «مركز تجارت جهاني» و چند فيلم ديگر به واقعه 11 سپتامبر سال 2001 پرداختند.
«ايران هراسي» نيز يكي از اهداف و استراتژي هاي كاخ سفيد در 33 سال گذشته و به ويژه يك دهه اخير است. به همين دليل نيز درست از همان زمان كه در گفتارهاي دولتمردان آمريكايي، كشور ما به عنوان يكي از محورهاي شرارت معرفي شد، ناگهان سينماي ضدايراني، از تك فيلم هايي كه هر از گاهي در هاليوود ساخته مي شد، به يك جريان ثابت تبديل گشت، به طوري كه در سال هاي اخير، شاهد سرمايه گذاري و تبليغات سنگين و ساخت چند فيلم در هاليوود عليه ايران بوده ايم. هم اكنون نيز فيلمي به نام «آرگو» با موضوع تسخير لانه جاسوسي آمريكا در تهران در حال ساخت است و تا چند ماه ديگر در سينماهاي جهان به نمايش درخواهد آمد.


پرونده هسته اي ايران نيز يكي از چالش هاي اخير جهان غرب با ايران است كه هاليوود نسبت به آن نيز واكنش نشان داده است. فيلم «اورشليم؛ شمارش معكوس» نمونه يكي از فيلم هاي ضدايراني اخير است كه به طور مستقيم به مسئله هسته اي ايران مي پردازد. البته توليد فيلم پيرامون اين موضوع در هاليوود مسبوق به سابقه است و پيش از اين نيز آثاري با اشاره به اين مسئله ساخته شده و به نمايش درآمدند. ازجمله فيلم «غيرقابل تصور» به كارگرداني «گرگور جردن» محصول سال 2010. اين فيلم درباره يك مرد آمريكايي است كه پس از سفر به ايران به دين اسلام مي گرود و با بازگشت به آمريكا رو به اعمال تروريستي مي آورد و در يك عمليات كه براي انفجار سه بمب در آمريكا ترتيب داده شده شركت مي كند. اين فيلم از يك طرف، دين اسلام را مروج تروريسم معرفي مي كند و از طرف ديگر، ايران را منشأ تروريست ها و محل پرورش تروريسم جلوه مي دهد! سريالي به نام «جريكو» نيز چنين مضموني را دستمايه قرار داده بود.
اما فيلم «اوشليم؛ شمارش معكوس» به طور مستقيم، برنامه هسته اي ايران را هدف قرار داده است. اين فيلم به كارگرداني «هارولد كرنك» داستان گروهي به نام «هفت شگفت انگيز» است كه قصد دارند چند بمب را در خاك آمريكا منفجر كنند، اما نكته قابل توجه اين است كه اعضاي اين گروه، ايراني هستند. اين اتفاق، همزمان است با برگزاري مذاكرات هسته اي ميان ايران و غرب و همچنين مذاكرات صلح در خاورميانه (ميان فلسطين و رژيم صهيونيستي) در اين گيرودار است كه مأموران سازمان سيا در مي يابند ايران و روسيه با طرح توطئه اي مشترك، قصد نابود كردن آمريكا را دارند! هرچند كه همه چيز ختم به خير مي شود و باز هم نظاميان و مأموران امنيتي آمريكا، شروران و تروريست ها را شكست مي دهند و صلح را در جهان ابقا مي كنند!
«اورشليم؛ شمارش معكوس» يك فيلم ضعيف، سطحي، شعارزده و آشفته است كه انواع و اقسام موضوع هاي سياسي را در كنار هم قرار مي دهد تا تصوير هراس آلودي را از كشور ايران نمايش دهد. از مذاكرات صلح فلسطين و رژيم صهيونيستي و دست داشتن ايران در اين مذاكرات براي كشتن حق اشغالگران(!) گرفته تا بستن تنگه هرمز و خطر موفقيت ايران در مذاكرات هسته اي با غرب كه به زعم فيلم اگر اين اتفاق بيفتد و 1+5 در برابر جمهوري اسلامي ايران كوتاه بيايد، نتيجه اي جز نابودي جهان ندارد! فيلم، آسمان و ريسمان هاي عجيبي را به هم مي بافد، مثلاً در برخي تصاوير، استفاده از آرم گروه القاعده توسط ايراني ها ديده مي شود، يا اينكه درست در همسايگي خانه تيمي مركزي گروه «هفت شگفت انگيز»، يك فعال حقوق بشر و طرفدار دموكراسي سكونت دارد و از قضا همان است كه رازهاي اين گروه تروريستي را كشف مي كند و دنيا را نجات مي دهد!
فيلم «اورشليم؛ شمارش معكوس» در عين حال يك فيلم آخرالزماني نيز محسوب مي شود؛ فيلمي است كه نسبت به خطر روي دادن جنگ نهايي و نابود شدن دنيا هشدار مي دهد. در اغلب فيلم هاي آخرالزماني، معمولاً عامل اصلي نابودي جهان در هاله اي از ابهام است، اما اين بار يك مسئول مشخص براي اين فرجام تعيين مي شود؛ ايران!
نكته مهم اين است كه فيلم «اورشليم؛ شمارش معكوس» بر اساس كتابي به همين نام نوشته اوانجليست مشهور آمريكا «جان هگي» است. اوانجليسم، يكي از مكاتب ايدئولوژيك موجود در دنياي غرب است كه از آن به عنوان مسيحيت صهيونيستي ياد مي شود. اوانجليست ها داراي اعتقادات خاصي هستند كه به آرماگدون معروف است. آنها معتقدند كه در محلي به نام هارمجدون (آرماگدون) جنگ سختي ميان جبهه غرب (مسيحيان و يهوديان) با سپاه دجال كه از سمت شرق حمله مي كند درمي گيرد و نتيجه اش كشته شدن بخش اعظم مردم جهان است و در نهايت نيز به ظهور حضرت مسيح منجر مي شود. آنها ايرانيان، مسلمانان و در مرتبه بعدي، روس ها را اصلي ترين نيروهاي جبهه شر يا همان دجال مي دانند. به اعتقاد كارشناسان، بسياري از تجاوزهاي نظامي غرب در خاورميانه از جمله حمله به عراق و افغانستان و رخ دادن جنگ هاي 33 روزه و 22 روزه در لبنان و فلسطين، در راستاي اعتقادات آرماگدوني اوانجليست ها بوده است. آنها قدرتمندترين جريان در دنياي سياست امروز غرب و به خصوص در آمريكا هستند. اغلب كمپاني هاي ساخت فيلم نيز در سيطره همين جريان پول پرست و جنگ طلب است.
نوعي شيفتگي خاص به رژيم صهيونيستي در فيلم حاكم است. رگه هاي تبليغاتي پر رنگي درباره تاريخ جعلي رژيم صهيونيستي و توجيه اشغالگري آن در فيلم ديده مي شود. به خصوص در صحنه اي كه نماينده اين رژيم اشغالگر از طريق رسانه هاي جمعي با مردم آمريكا سخن مي گويد و گويي در حال مدح و ستايش اسرائيل غاصب است. تا آنجا كه در يكي از ديالوگ هاي فيلم، حرف كفرآميزي هم بيان مي شود با اين مضمون كه خدا رژيم صهيونيستي را تشكيل داده است! همچنين به مخاطب اين گونه القا مي شود كه اگر نتايج مذاكرات هسته اي به سود ايران تمام شود، رژيم صهيونيستي از صفحه روزگار محو خواهد شد. هرچند هدف اين فيلم، سوق دادن افكار عمومي غرب عليه برنامه هسته اي ايران و در راستاي اتهام به كشورمان در تلاش براي توليد سلاح اتمي است، اما از يك واقعيت نيز نمي توان گذشت؛ تجربه نشان مي دهد كه طي 33 سال اخير هربار در عرصه جهاني قدرت ايران افزايش يافته، موجب افزايش تزلزل و ضعف در رژيم صهيونيستي شده است. يك مصداق بارز، نفوذ بيش از پيش گفتمان جمهوري اسلامي در جهان اسلام در چند سال اخير است كه به جريان بيداري اسلامي در جهان انجاميده و در اثر رخ دادن انقلاب ها و خيزش هايي در ملل عرب، حيات غصبي اسرائيل رو به افول نهاده است.
ساخته شدن چنين فيلمي در هاليوود نيز گوياي اهميت برنامه هسته اي ايران و مذاكراتي است كه هر چند وقت يك بار ميان دو طرف بر سر اين پرونده برگزار مي شود و رسانه ها و محافل سياسي جهان را تحت الشعاع خود قرار مي دهد. جمهوري اسلامي ايران درحالي تا چند روز آينده بار ديگر پاي ميز مذاكرات هسته اي با نمايندگان دولت هاي به اصطلاح ابرقدرت خواهد نشست كه همه چيز حاكي از دست برتر كشورمان در اين مذاكرات است. ناكامي در انواع بحران سازي ها براي ايران، وقوع انقلاب هاي منطقه، گسترش بيداري اسلامي در خاورميانه، بحران هاي سنگين اقتصادي در غرب، فروپاشي عقبه هاي استراتژيك آمريكا و انگليس و رژيم صهيونيستي در خاورميانه و شمال آفريقا، جنبش ضد سرمايه داري، ناكامي در حمله نظامي به عراق و افغانستان، شكست رژيم صهيونيستي به عنوان پايگاه نظامي آمريكا در جنگ 33 روزه و 22 روزه و ... همه، غرب را در يك محاصره قرار داده كه دستش را براي اعمال فشار بيشتر بر كشورمان بسته است. به همين دليل، اين ايران نيست كه به مذاكره نياز دارد، بلكه غربي ها هستند كه از اين طريق، فضاسازي هاي رسانه اي و تبليغاتي را دنبال مي كنند تا به نوعي، بحران هاي امروز خود را پوشش دهند. از اين رو به نظر مي رسد كه آنها در مذاكرات آينده نيز حرف جديدتري نسبت به مذاكرات بغداد نخواهند داشت. در نتيجه، رقم زننده اصلي نتيجه نشست مسكو، ايران خواهد بود. ساخته شدن اين گونه فيلم ها هم در راستاي ديكته دروغ هاي غرب درباره برنامه صلح آميز هسته اي ايران به افكار عمومي جهان است.
به همين دليل نيز، فيلم «اورشليم؛ شمارش معكوس » بدون شك آخرين فيلم ضدايراني نخواهد بود و همچنان كه آمد، سينماگران آمريكايي هم اكنون درحال توليد فيلمي با موضوع تسخير لانه جاسوسي آمريكا در ايران هستند. همچنين نبايد ترديد كرد كه در هاليوود باز هم درباره پرونده هسته اي ايران فيلم ساخته خواهد شد، اما نكته ظريف اين است كه چرا درحالي كه سينماي آمريكا در كوران مباحث و كشمكش هاي هسته اي غرب و ايران درباره اين موضوع فيلم مي سازد، سينماي ايران در اين باره سكوت كرده است؟

این مطلب در هفته نامه صبح صادق منتشر شده است.

از اسطوره سازي قتل بن لادن در هاليوود تا سكوت در قبال آزادي خرمشهر در سينماي ما!

در كشورهاي صاحب صنعت سينما معمول است كه درباره وقايع مهم تاريخي و به خصوص پيروزي هاي نظامي خود فيلم هاي زيادي را مي سازند. اتفاقي كه يكي از روال هاي ثابت در هاليوود است. شايد يكي از نزديك ترين و ملموس ترين مثال ها، ماجراي كشته شدن بن لادن باشد كه آمريكايي آن را يك «فتح الفتوح» براي خود مي دانند. اما واكنش نظام سينمايي آمريكا به اين قضيه خيلي جالب است.
هنوز يك هفته هم از اين حادثه نگذشته بود كه در هاليوود توليد يك فيلم سينمايي با موضوع جست وجو و قتل بن لادن كليد خورد! البته جعل وقايع، يكي از رسوم ثابت و دائمي سينماي آمريكاست و آن ها حتي درباره وقيح ترين و ضدبشري ترين تحركات نظامي خود نيز اسطوره سازي كرده اند.
اين مسئله درباره سينماي ايران چندان صادق نيست. بزرگ ترين پيروزي ملي در ايران فتح خرمشهر است. باتوجه به اين كه ايران از معدود كشورهاي صاحب صنعت سينما در جهان است، قاعدتاً بايد به اين موضوع توجه ويژه اي نشان داده مي شد. اما مرور كارنامه سينماي ايران در زمينه پرداختن به موضوع خرمشهر نتيجه ديگري را نشان مي دهد. به طوري كه با مرور فيلم هاي ساخته شده در اين عرصه، به تعدادي فيلم با موضوع خرمشهر برخورد مي كنيم. اما موضوع تلخ و تكان دهنده اين است كه در اين ميان هنوز حتي يك فيلم هم درباره آزادسازي خرمشهر ساخته نشده است. اگر دو سه فيلم مستند و انتهاي يك سريال تلويزيوني را مستثني كنيم، ساير آثاري كه درباره خرمشهر ساخته شده اند يا بخشي از روايت آن ها به اين موضوع اشاره دارد و يا حوادث سقوط و اشغال خرمشهر را دستمايه درام قرار داده اند. از فيلم خوب مرحوم رسول ملاقلي پور «بلمي به سوي ساحل» كه به خاطر نگاه اسنادي اش به قضيه خيانت و وطن فروشي بني صدر هنوز هم يك فيلم مهم محسوب مي شود و نخستين فيلم سينمايي با موضوع خرمشهر است گرفته تا آثاري چون «سفر سرخ» و «عصر روز دهم». هر سه فيلم احمدرضا درويش يعني «كيميا»، «سرزمين خورشيد» و «دوئل» هم درباره اشغال خرمشهر هستند. «حريم مهرورزي» به كارگرداني ناصر غلامرضايي «روز سوم» محمدحسين لطيفي و «كودك و فرشته» ساخته مسعود نقاش زاده نيز همين طور هستند.
هرچند كه موضوع سقوط خرمشهر و مقاومت مردمي در اين شهر هم حائز اهميت است و هنوز هم ناگفته هاي بسيار زيادي درباره آن مكتوم مانده است، اما آزادسازي خرمشهر نه تنها در مقطع هشت سال پايداري كه در تمام طول تاريخ پر فراز و نشيب ايران زمين يك تافته جدا بافته است. سوم خرداد از سال1361 به بعد ديگر نه يك مناسبت تاريخي، بلكه خودش يك تاريخ شد. روزي كه همه شكست ها و تسليم هاي گذشته ايران را جبران كرد و نمادي شد براي ايستادگي يك ملت در برابر يك جبهه سلطه گر و ملت خوار جهاني.
همچنان كه اين موضوع، قابليت هاي دراماتيك بسياري دارد و مي تواند منبع تغذيه مناسبي براي تقويت سينماي ما شود. فتح خرمشهر، شايد تنها موضوعي باشد كه عشق، حماسه، شجاعت، كشمكش، تضاد و تخاصم، ماوراءالطبيعه، تعليق، قهرمان، درام، تراژدي و در نهايت شادي و شكوه را باهم دارد. و البته اين دفاع مقدس و فتح خرمشهر نيست كه به ما نياز دارد، ما به اين فرهنگ و اين تاريخ، حفظ آن و بزرگداشتش نيازمنديم. اين سينماست كه امروز بيش از هر زمان ديگري، براي يافتن دوباره هويت و راه حقيقي خودش و ترسيم افقي روشن و اميدواركننده، انسان ساز و بيداركننده نياز به توجه به چنين موضوعات و حقايقي دارد.

این یادداشت در روزنامه کیهان منتشر شده است.

تحلیل اسکار 84 در گفت و گوی آرش فهیم با سعید مستغاثی  

محفلی برای ستایش از رویاهای سرمایه داری

 

مراسم اسکار برای هشتادو چهارمین سال پیاپی در شهر لس آنجلس آمریکا برگزار و 26 جایزه آن بین برگزیدگان تقسیم شد، اما تفاوت مهم این دوره از جایزه اسکار با هشتاد و سه دوره قبلی این است که برای نخستین بار یکی از این جوایز به یک فیلم ایرانی اهدا شد. به همین بهانه در گفت وگو با «سعید مستغاثی»، رئیس سابق انجمن منتقدان و کارگردان مجموعه مستندهایی چون «راز آرماگدون»، «اشغال» ،«..و اینک آخرالزمان» و ... به بررسی فرایندهای جاری در مراسم اسکار، به عنوان بخشی از دستگاه فرهنگی آمریکا و همچنین دلایل انتخاب فیلم «جدایی نادر از سیمین» پرداختیم.

¤¤¤

¤از اسکار هشتاد و چهارم چه خبر ؟

خیلی معمولی و کلیشه ای بود. برگزارکنندگان پس از سالها به بیلی کریستال پناه آورده بودند که در دهه 90 یکه تاز عرصه مجری گری اسکار بود ولی حالا پس از گذشت 12-13 سال پیر و چاق و سنگین شده بود ، در حالی که می خواست همه اداهای 15 سال پیش را درآورد ولی مثل دلقکی که در یک سیرک فقط تقلید می کند ، کاملا به صورت یک مضحکه درآمده بود. حتی شروع کارش هم با همان آواز 20 سال قبلش بود! دیگه اینکه مراسم از ابداعات و ابتکارات تصویری سالهای گذشته تقریبا خالی بود و از همین رو برخلاف هرسال خیلی زود به پایان رسید. جایزه یک عمر هنری به امثال جیمز ارل جونز ( دوبلور دارت ویدر در مجموعه جنگ های ستاره ای ) رسید ! و از کارگردانان و فیلمسازان معروف و صاحب نام خبری نبود. اعطاکنندگان جایزه برخلاف هرسال ( و مثل آن سالی که برگزارکنندگان اسکار به دلیل بحران اقتصادی شعار صرفه جویی می دادند )  ، برای چند جایزه روی سن می آمدند و البته طبق معمول هم هیچ ارتباطی با جایزه مربوطه نداشتند ( به جز بازیگران ) . مثلا جایزه اسکار فیلم غیر انگلیسی زبان را بازیگر درجه دومی مثل ساندرا بولاک داد ( که تنها ارتباطش با فیلم های خارجی،  علاقه اش به سخن گفتن چینی و آلمانی صحبت کردن مادرش در دوران کودکی وی بود !!) که حتی در میان محافل سینمایی غرب به لات منشی معروف است و تصاویر مستهجنش در اینترنت ، بسیار موقعیت سینمایی او را زایل کرده است. این درحالی است که در همه جشنواره ها و مراسم فرهنگی و هنری دنیا ، سعی می شود ، ارزش جوایز با اعتبار اعطاء کندگان آنها ، متناسب باشد ، چنین اقدامی یعنی اعطای اسکار بهترین فیلم خارجی زبان از سوی ساندرا بولاک مانند این بود که نوبل جهانی فیزیک را یک کابوی هفت تیرکش بدهد!!

¤ البته مراسم اسکار امسال نیز مثل همیشه با هیاهو و جنجال های بسیاری برگزار شد و رسانه ها، سینماگران و مسئولان سینمایی ما به شدت از آن استقبال کردند. به خصوص که در این دوره از اسکار، یک فیلم ایرانی نیز حضور داشت و برگزیده جایزه هم شد، اما سوال این است که مراسم و جایزه اسکار چه اهمیتی دارد؟ چرا ما باید به راه یافتن فیلمی از کشورمان و برگزیده شدن آن در اسکار افتخار کنیم؟!

برای درک این اهمیت یا به عبارت بهتر، رسیدن به پاسخ این سوال که آیا اصلاً مراسم اسکار، حائز اهمیت هست یا نه؟! و اینکه یک فیلم چگونه به مراسم اسکار راه می یابد و برگزیده می شود، باید یک روند را بررسی کرد. آکادمی علوم و هنرهای سینمای آمریکا سال 1927 با دو هدف، جایزه اسکار را بنیان نهاد؛ اول حمایت از صنعت سینمای آمریکا و دوم تشویق فیلم هایی که در جهت تحقق بخشیدن به رویای آمریکایی و ترویج ایدئولوژی ایالات متحده ساخته می شدند. خصوصیاتی چون توسعه طلبی، نژادپرستی، سرمایه سالاری، خوی استکباری و امپریالیستی و ... در مجموع، ایدئولوژی آمریکایی را تشکیل می دهند. طبق این مانیفست، آنچه در اسکار اهمیت دارد، محصولات سینمای آمریکا است. به عبارتی بهتر 96 درصد جوایز به آثار آمریکایی اهدا می شود و تنها چهار درصد در قالب یک جایزه به آثار غیرآمریکایی اهدا می شود، اما نکته جالبی که وجود دارد این است که برخلاف آنچه برخی رسانه ها و شخصیت ها در داخل کشورمان بر آن اصرار دارند، جایزه اسکار نه تنها یک گردهمایی جهانی نیست که حتی آن را یک مراسم آمریکایی هم نمی توان دانست، بلکه یک مراسم صرفاً لس آنجلسی است، چون طبق مقررات اسکار، تنها آثاری می توانند در آن رقابت کنند که در شهر «لس آنجلس» اکران شده باشند، یعنی حتی اگر یک فیلم آمریکایی واجد همه ویژگی ها و قابلیت های تحسین برانگیز فنی و هنری باشد و در همه آمریکا و همه جهان هم نمایش داده شده باشد، اگر در لس آنجلس اکران نشود، نمی تواند وارد اسکار شود!

¤درباره فیلم های خارجی چطور؟ هر سال تعدادی هم فیلم غیر آمریکایی در اسکار نامزد یا برگزیده می شوند؟

نامزدی فیلم های خارجی هم برای خودش ضوابط و قوانینی دارد؛ یعنی اول اینکه، حتماً یک نهاد رسمی از هر کشوری باید فیلمی را معرفی کند و فقط هم یک فیلم باید باشد. دوم اینکه، این آثار حتماً باید در لس آنجلس نمایش داده شده باشند. اما سوال این است که یک فیلم غیرآمریکایی چطور می تواند در لس آنجلس اکران شود؟ پاسخ این است که یکی از کمپانی های سینمایی آمریکایی باید پخش این گونه فیلم ها را بر عهده بگیرد. تبعاً این کمپانی ها که زیر نظر سرمایه داران اداره می شوند، حمایت از آثاری را برعهده می گیرند که توجه شان را جلب کند تا روی آن فیلم سرمایه گذاری کنند. خرید، زیرنویس، تبلیغات، نمایش در سینماها و ... از جمله امور مربوط به اکران فیلم های خارجی است که حداقل سه چهار میلیون دلار هزینه برمی دارد. به همین دلیل، یک فیلم باید واقعاً برای شان ارزش داشته باشد که روی آن چنین سرمایه گذاری کنند. البته باید یکی از کمپانی های اصلی این کار را انجام دهند، کمپانی هایی که در مجموعه دولت غیر متمرکز آمریکا قرار گرفته باشند، یعنی مجموعه ای از کارتل ها و تراست های سرمایه داری، بانک ها، تینک تانک های سیاسی، کارخانه های اسلحه سازی و شرکت های رسانه ای. یکی از این کمپانی ها باید روی این فیلم سرمایه گذاری و از آن حمایت کند، پخش فیلم را برعهده گرفته، آن را در سینماهای لس آنجلس اکران کند و برایش تبلیغات انجام دهد.

 

فیلم انتقادی "نیمه ماه مارس" تنها نامزد دریافت یک جایزه شد!

 

¤روند داوری چگونه است؟

ظاهر امر این است که اعضای آکادمی اسکار این آثار را تماشا می کنند و به آنها رأی می دهند، اما هیچ عقل سلیمی نمی تواند باور کند که آن ها فرصت دیدن هزاران فیلم را داشته باشند. بنابراین فقط و فقط فیلم هایی فرصت می یابند در معرض دید اعضای آکادمی قرار گیرند که از سوی کمپانی های سرمایه گذار پسندیده شده، روی آنها سرمایه گذاری شده ، در حلقه سینماهایی که متعلق به همان کمپانی هاست ، به اکران درآمده وبا تبلیغات وپروپاگاندا دررسانه های متعلق به همان صاحبان کمپانی ها(سیکل باطل را ملاحظه می فرمایید!) در اختیار و معرض دید اعضای آکادمی قرار گرفته باشد! یعنی صدها و هزاران فیلمی که در دنیا موفق به جلب نظر روسا و صاحبان کمپانی ها و استودیوهای هالیوودی نمی شوند، عملاً از داوری و قضاوت اعضای آکادمی اسکار دور می مانند. حتی برای ارزیابی همین تعداد فیلم مورد تأیید کمپانی ها نیز فرصت کافی وجود ندارد و در اینجا کار اصلی را تبلیغات شدید و پروپاگاندای قوی رسانه هایی مختلف انجام می دهند که متعلق به همان کمپانی های صاحب فیلم ها هستند، یعنی در واقع داوران اصلی مراسم اسکار، نه اعضای آکادمی، بلکه صاحبان و روسای کمپانی ها هستند.

¤آیا در طول تاریخ برگزاری اسکار شده که فیلم های برجسته ای نادیده گرفته شوند؟

بله خیلی فیلم ها! فیلم های مهمی چون؛ «همشهری کین»( که علیرغم نقاط قوت سینمایی بسیار و بیش از نیم قرن برگزیده شدن از سوی منتقدان و سینماگران دنیا تنها موفق به کسب یک جایزه اسکار فیلمنامه شد ) ، «دلیجان»( که یکی از مهمترین آثار جان فورد محسوب شده ولی از کسب جایزه های اصلی اسکار سال 1939 بازماند ) ، «تقلید زندگی» ( از اصلی ترین ملودرام های تاریخ سینما ساخته داگلاس سیرک ) ، «شمال از شمال غربی» ( از خوش ساخت ترین فیلم های آلفرد هیچکاک که تنها نامزد دریافت اسکار بهترین تدوین شد! ) ، «ریوبراوو» ( یکی از وسترن های کلاسیک هاوارد هاکس که بارها توسط منتقدان ستایش شده ولی هیچگاه حتی نامش در مراسم اسکار مطرح نگردید ) ، «جویندگان» ( مهمترین وسترن جان فورد که اساسا از سوی اعضای آکادمی اسکار نادیده گرفته شد ) ، «خواب بزرگ» ، «رود سرخ»، «2001: یک ادیسه فضایی» ( یکی از ماندگارترین آثار به اصطلاح علمی – تخیلی تاریخ سینما که فقط اسکار جلوه های ویژه گرفت )، «نشانی از شر»، «جنگل آسفالت» و صدها فیلم برجسته تاریخ سینمای آمریکا، که هیچ نصیبی از جوایز اسکار نبردند. بسیاری از بزرگان تاریخ سینمای آمریکا نظیر «آلفرد هیچکاک»، «چارلی چاپلین»، «باستر کیتن»، «هاوارد هاکس»، «سمیوئل فولر»، «استنلی کوبریک» و «نیکلاس ری» در این مراسم جایزه ای دریافت نکردند و تنها برخی از آنها در سال های آخر عمرشان جوایز افتخاری گرفتند. همچنین خیلی از فیلمسازهای بزرگ سایر ملل نیز تنها به این خاطر که اثرشان مورد حمایت کمپانی های آمریکایی نبود، نتوانستند به این رقابت راه یابند. «سرگئی آیزنشتاین»، «کنجی میزوگوچی»، «ماساکی کوبایاشی»، «روبر برسون»، «رنه کلر»، «روبرتو روسلینی»، «لوکینو ویسکونتی»، «مارسل کارنه»، «ژان کوکتو» و ... از جمله کارگردان های برجسته تاریخ سینمای جهان هستند که هیچ نشانی از اسکار دریافت نکردند.

¤خود مراسم چطور؟ آیا دارای ویژگی های شاخص فرهنگی و هنری است؟

مراسم اسکار آنقدر که در رسانه های کشور ما بزرگ و مهم جلوه داده می شود، در خود آمریکا اهمیت ندارد و بسیاری آن را در حد یک شوی تلویزیونی و سیرک می دانند. واقعیت هم این است که این مراسم بیشتر یک نمایش و شو محسوب می شود تا یک همایش فرهنگی و فرهیخته. بخش پیش نمایش آن که به ارائه انواع مدهای لباس و مو و جواهرات روی فرش قرمز می پردازد، مدت زمانی بیش از اصل مراسم را در بر می گیرد. آنچه در حین اهدای جوایز خودنمایی می کند، فقط و فقط ستارگان بازیگری پر سر و صدا هستند. به همین دلیل هم، خیلی از شخصیت های برجسته سینمای جهان حاضر نشده اند که در این مراسم شرکت کنند. در دوره های قبل، «مارلون براندو»، «ژان لوک گدار»، «کریستف کیسلوفسکی» و ... و امسال «وودی آلن» باوجود برنده شدن، در مراسم حضور نیافتند. چون اساساً برای اسکار اعتباری قائل نیستند و در شأن خود نمی دانند که در آن حضور یابند. به این واقعیت خود اسکاری ها هم بارها اذعان کرده اند. مثلاً چند سال پیش «کریس راک» به عنوان مجری مراسم اسکار در همان سخن اولیه اش روی سن مراسم به صراحت گفت: «این فقط یک بازی آمریکایی است و بس!» البته این حرف برای او عواقبی هم داشت و دیگر به او اجازه ندادند که مجری این مراسم شود.

¤آثار برگزیده اغلب دارای چه رویکردی هستند؟

اگر دقت کنید تمام فیلم های نامزد شده و جایزه گرفته در طول این سالها ، آثاری در راستای تبلیغ ایدئولوژی و رویای آمریکایی هستند. شما ببینید وقتی «چارلی چاپلین» به عنوان یکی از مهمترین کارگردان های تاریخ سینمای جهان ، آثارش در جهت منافع کارتل ها و تراست های سرمایه داران نبود، نه تنها او را به مراسم اسکار راه ندادند که از آمریکا هم  بیرونش کردند! امروز هم این مسئله وجود دارد. مثلاً «برایان دی پالما» یکی از پنج غول هالیوود جدید در دهه 70 میلادی بود، چون فیلم ضدجنگ ساخت نه تنها از سال 2007 ( یعنی پس از فیلم Redacted  دیگر نتوانست فیلم بسازد  بلکه به طور کلی از آمریکا نیز بیرونش کرده اند! همین امسال تعداد زیادی از فیلم های خوش ساخت که به تأیید اغلب منتقدان سینمایی دنیا آثار برتری هستند، چون در راستای اهداف سرمایه داری حاکم بر غرب یعنی همان تراست های صاحب کمپانی ها نیستند ، حتی در یک مورد هم نامزد دریافت جایزه از اسکار نشده اند!

 

فیلم "جی ادگار" کلینت ایستوود علیرغم همه شایستگی ها به مراسم اسکار راهی نداشت!

 

¤ می توانید چند مثال بزنید؟

مثل فیلم «جی ادگار» به کارگردانی «کلینت ایستوود» که به افشای پشت پرده روابط یکی از سران «اف بی آی» به نام «جی ادگار هوور» می پردازد. این فیلم به رغم همه شایستگی ها و قابلیت هایش حتی در یک شاخه هم کاندیدای دریافت جایزه نشد. یا فیلم دیگری مثل «توطئه گر» ساخته «رابرت ردفورد» که از آثار برجسته امسال سینمای جهان بود، اما چون تا اندازه ای به تاریخ ساختار و  بنیادهای آمریکا انتقاد می کند به اسکار راه نیافت. مثال دیگری که می توان آورد فیلمی به نام «رانندگی»( Drive ) است که از سوی منتقدین ، امتیازات خوبی گرفته و در سایر جشنواره ها هم جوایزی به خود اختصاص داده بود ، اما در اسکار تنها به یک دلیل نتوانست برنده شود و آن اینکه؛ شخصیت منفی فیلم یک یهودی است !

یا فیلم جرج کلونی به نام "نیمه ماه مارس "که فساد را در سیستم انتخاباتی آمریکا به رخ می کشید ، فقط در یک رشته فیلمنامه کاندیا بود که البته جایزه ای هم نگرفت!!

¤ اگر موافق هستید به برگزیده های این دوره بپردازیم. این مسئله ای که به آن اشاره کردید، یعنی انتخاب آثاری که در راستای اهداف سیاسی و ایدئولوژیک سرمایه داران حاکم بر آمریکا هستند در برگزیدگان مراسم اسکار امسال به چه شکلی دیده می شود؟

همه فیلم هایی که در هشتاد و چهارمین دوره اسکار نامزد یا برگزیده شدند، در جهت همان رویاها و ایدئولوژی آمریکایی ساخته شده اند. مثل فیلم «هنرمند» که جایزه اول را گرفت؛ این فیلم داستان تبدیل سینمای صامت به سینمای ناطق و اهمیت و ارزش پاسداری سینما به عنوان یک میراث فرهنگی غربی است. موضوع مشترکی که در اغلب آثار برگزیده این دوره حاکم دیده می شد. دیگر فیلم برگزیده اسکار امسال یعنی «هوگو» نیز با رفتن به سمت تخیل و وهم و گریز از واقعیت (که همواره مایه اصلی سینمای آمریکا به شمار آمده ، زیرا برای گذشته ایالات متحده که تاریخ واقعی ندارد به قول گدار فاقد هرگونه خاطره است ، قهرمان سازی نماید. ). در فیلم «نسل ها» هم که از دیگر نامزدهای اصلی این دوره از مراسم اسکار بود، باز هم ادای دین به میراث گذشتگان دیده می شود. در این فیلم می بینیم زمینی متعلق به اجداد یک نسل است و قهرمان داستان ( که از نسل مشترک بومیان هاوایی و مهاجران یهودی است ) به رغم همه مشکلات شخصی و شغلی و خانوادگی که دارد،  این میراث گذشته را حفظ می کند. فیلم دیگری به نام «اسب جنگی» ساخته استیون اسپیلبرگ ( دیگر کاندیدای اسکار بهترین فیلم )  باز هم ادای دین به میراث جنگی گذشته غرب است. دیگر برگزیده اسکار هشتاد و چهارم فیلم «نیمه شب در پاریس» ساخته وودی آلن بود که نوعی ادای دین به فرهنگ و هنر و فرهیختگان دو سه قرن اخیر غرب ( از رنسانس به بعد ) به نظر می آید و غرب امروز از جمله پاریس به عنوان یکی از شهرهای رویایی آن را  نتیجه تلاش فرهنگی و هنری امثال تولوز لوترک و اسکات فیتز جرالد و ارنست همینگوی و تی اس الیوت و لوییس بونوئل و سالوادور دالی و پابلو پیکاسو و کول پورتر و .... به شمار می آورد. از دیگر کاندیداهای دیگر این دوره اسکار می توان به فیلم «زن آهنی» اشاره کرد ، راجع به «مارگارت تاچر» نخست وزیر محافظه کار انگلیس بود که در این فیلم چهره بسیار مثبتی از وی نمایش داده می شود. کسی که یک فاشیست انگلیسی وابسته به محافل صهیونیستی بود و نزدیکی اش به ریگان و ایوانجلیست های آمریکایی نیز بر همه روشن است.

فیلم "توطئه گر" که تاریخ ساختار بنیادهای آمریکا را به چالش می کشید ، حتی نامزد دریافت یک جایزه هم نبود!!

این نگاه ایدئولوژیک حتی در آثاری که برنده نشدند، اما نامزد دریافت جوایز بودند نیز جاری است. مثلاً فیلم «درخت زندگی» ضمن گرایش به کابالا (فرقه عرفانی مادی گرایانه و صهیونیستی) درباره شخصیتی است که بار یک نسل را بر دوش می کشد تا دنیا را از سردی امروزی نجات دهد. فیلم "کمک" یا "خدمتکار"، دیگر نامزد این مراسم بود که نگاهی به نژادپرستی دهه 60 آمریکا دارد. فیلم با اینکه تظاهر به ضدنژادپرست بودن دارد، اما محتوای کاملاً موافقی با نژادپرستی دارد. یعنی در این فیلم سیاه پوستان را در مقام خدمتکاران خوب، تأیید می کند. به این معنی که می گوید این سیاه پوست ها اگر خدمتکارهای خوبی باشند، می توانند با سفیدپوستانی که اربابان خوبی هستند یک جامعه خوب را به وجود آورند. درست مثل نگاهی که در فیلم «برباد رفته» هم دیده می شد. جالب اینکه وقتی کریس راک برای اعطای اسکار بهترین انیمیشن روی سن رفت به طور کنایه آمیز و با بیانی طنز آمیز به این نژادپرستی مستتر در آثار آمریکایی اشاره کرد. او گفت که در انیمیشن ها خیلی راحت تر می توانند حرف هایشان را بزنند و مثلا سفیدپوستان به جای شاهزاده و پرنسس صحبت کنند و سیاه پوستان به جای خر و الاغ و مانند آن ( کنایه از حرف زدن ادی مورفی به جای خر در کارتون "شرک" ) .

فیلم "مانی بال" که از جمله فیلم های ورزشی آمریکایی محسوب شده و برای اولین بار یک فیلم درباره بیس بال ( ورزش محبوب سرمایه داران آمریکایی ) را به جرگه کاندیداهای بهترین فیلم آورد هم نسبت به میراث گذشته ورزشی ایالات متحده ادای دین می نمود. ضمن اینکه به قول جوزف نای ورزش های مانند بیس بال از جمله عناصر اصلی قدرت نرم آمریکا محسوب می شود.

و  بالاخره فیلم نهم نامزدهای اسکار بهترین فیلم ، آخرین اثر استیفن دالدری به نام "خیلی بلند و در نهایت نزدیکی" بود که بر بستر حوادث 11 سپتامبر 2001 سعی می کرد فضای تراژیکی از بازماندگان آن و حفظ میراث پدران توسط این بازماندگان را نشان دهد که البته کاملا به ورطه شعر و شعار می غلطید. ( اگر چنین فیلمی در ایران و درباره یکی از حوادث کلیدی سالهای اخیر کشور ساخته می شد ، قطعا از سوی همین جماعت شبه روشنفکری که امروز برای اسکار یقه جر می دهند ، مورد تمسخر قرار می گرفت ولی این حضرات آنچنان خودباخته مسائل دستمالی شده غرب هستند که هرآنچه از آن سوی می رسد را نیکو دانسته و برایش لنگ می اندازند !!) ملاحظه می کنید که همه این فیلم ها دارای چنین مایه ای هستند. همه آنها به نوعی در حال تبلیغ ایدئولوژی و رویای آمریکایی هستند. یعنی مضمون آنها حول موضوع هایی چون ستایش نژادپرستی، معرفی آمریکا به عنوان منجی، تبلیغ عرفان های انحرافی و تفکرات اومانیستی و به طور مشخص سکولاریسم شکل گرفته است. هر فیلمی که بخواهد از این وادی جدا شود، در این حلقه قرار نمی گیرد.

¤در بخش فیلم های خارجی زبان چطور، همان بخشی که فیلم «جدایی نادر از سیمین» برگزیده شد؟

برخلاف فیلم های آمریکایی برگزیده که همه در راستای تبلیغ برای آرمان ها و ایدئولوژی آمریکایی هستند و تک تک آنها نیز از پایان خوشی برخوردار بوده و آمریکا را به عنوان سرزمین امید و منجی جهان معرفی    می کنند، فیلم هایی که در بخش خارجی برگزیده می شوند، همه تصویری تیره و تار و به هم ریخته از کشور خود ارائه می دهند. نمونه اخیر این نوع آثار هم فیلم «جدایی نادر از سیمین» است که جامعه ایران را به عنوان کشوری اسلامی که در تقابل با آمریکا قرار دارد، جامعه ای از هم گسیخته و در حال فروپاشی به نمایش درآورده است. جالب این است که در خارج از کشور هم این فیلم را با نام «یک جدایی» می شناسند. این همان تصویر خوشایند کمپانی های آمریکایی و کارتل ها و تراست های سرمایه داری است.

شما نگاه کنید مثلا در فیلم "نسل ها" که از قضا شخصیت اصلی فیلم نیز با یک بحران عمیق خیانت در خانواده خود مواجه است و علاوه برآن ، همسر خیانتکارش در حال کما و آستانه مرگ قرار دارد ، اما در پایان شما بازهم خانواده را منسجم و پاک شده می یابید در حالی که میراث گذشتگان خود را نیز حفظ کرده اند. اما در پایان فیلم "جدایی نادر از سیمین" حتی فرزند را با یکی از دو طرف ماجرا یعنی مادر یا پدر نمی بینیم. یعنی هریک از 3 عنصر اصلی داستان ، جدا افتاده اند و خانواده کاملا از هم پاشیده درحالی که تنها نماد میراث گذشته یعنی پدربزرگی که مرد به خاطرش قصد ماندن داشت ، مرده و خانواده زن خدمتکار نیز دچار بحران شده است!!

¤ برخی موفقیت در این گونه محافل را با پیروزی های ملی پوشان ورزشی در مسابقات بین المللی و جام های جهانی مقایسه می کنند، آیا این مقایسه درست است؟

یک موضوع این است که همه تیم ها در مسابقات ورزشی امکان رسیدن به مقام قهرمانی یا دومی و سومی را دارند، اما در اسکار تنها شرکت کننده های آمریکایی هستند که امکان دستیابی به جوایز بهترین فیلم و برترین کارگردانی و بهترین بازیگر و ... را دارند ( در طول تاریخ اسکار دو سه بار این امکان برای تولیدات غیر آمریکایی پیش آمده که البته تحقق پیدا نکرده است )  و نماینده های سایر ملت ها تنها می توانند در یک بخش حاشیه ای به برتری برسند. تفاوت دیگر این است که در مسابقات ورزشی همه تیم ها یا افراد وارد یک میدان برابر می شوند و قوانین برای همه یکسان است، اما برای جایزه اسکار، یک فیلم زمانی شانس پیروزی پیدا می کند که بر اساس قواعد آنها باشد و تفکر، نگاه، جهان بینی و تصوری را ارائه کند که باب میل برگزار کننده های اسکار باشد. ضمن اینکه در اینجا زمین بازی برای طرفین کاملاً ناعادلانه طراحی شده است. یعنی علاوه بر اینکه همه 6000 داور آمریکایی هستند ، 96 درصد جوایز هم به آمریکایی ها می رسد و تنها چهار درصد سهم غیرآمریکایی ها است.

 

فیلم خوش ساخت "رانندگی" علیرغم نظرات مثبت منتقدان ، جایی در اسکار 84 نداشت.

 

¤با تشکر از فرصتی که برای این گفت وگو در اختیار ما قرار دادید. در پایان اگر نکته قابل ذکر دیگری هست توضیح دهید؟

جای تعجب است که دوستان دریافت جایزه اسکار را نوعی تعظیم آمریکا در برابر فرهنگ ایرانی قلمداد کرده اند، این درحالی است که اگر کسی قصد حفظ هویت خودش را داشته باشد، اصلاً به مراسم اسکار راه نمی یابد. به همین خاطر هم هست که درآنجا، همه باید مطابق قواعدی که آمریکایی ها تعریف می کنند در مراسم شرکت کنند؛ مثل آنها لباس بپوشند، مثل آنها رفتار کنند و حتی مثل آنها حرف بزنند. فیلمساز ما در مراسم اسکار از نمایش فرهنگ ایرانی باوجود جهانی پر از جنگ و تهدید سخن می گوید، اما نمی گوید که چه کسی این جنگ ها را راه انداخته؟ چه کسی طی 10 سال یک و نیم میلیون نفر از مردم عراق را کشته و زخمی کرده است؟ چه کسی برای مقابله با مردم ایران همه گزینه ها را روی میز دارد؟ چه کسی دانشمندان ایرانی را ترور می کند؟ کدام قدرت بیش از 200 سال است که دنیا را به خاک و خون کشانده و امروز نیز ...

خلاصه ای از این گفت و گو در هفته نامه صبح صادق منتشر شده است.