سينماي سياسي و تقارن پديده ها
حضور فيلم هايي با مضامين سياسي در جشنواره فيلم فجر امسال نسبت به دوره هاي قبل پررنگ تر شده است. اساساً يكي از اهداف و رويكردهاي مديريت سينمايي در دو، سه سال اخير، تقويت اين نوع فيلم ها بوده كه تا به حال نيز چند نمونه ساخته و به نمايش درآمده اند. آثاري كه محور و زمينه اصلي شان، ماجراهاي سياسي سال 88 (با پيش زمينه ها، متن و عواقب اين حوادث) بوده و خواهد بود.
البته همه فيلم هاي سينمايي را به نوعي مي توان سياسي دانست، چون سينما، اصلاً رسانه اي با ماهيت ايدئولوژيك است. اما فيلم هايي را سياسي مي ناميم كه محور محتوايي آن ها يك موضوع سياسي خاص باشد. با اين تعريف، وضعيت بازتاب مسائل سياسي در سينماي ما چگونه ارزيابي مي شود؟ رسالت اصلي فيلم هاي سياسي، به ويژه با هدف ترسيم وقايع دو سه سال گذشته چيست؟
بيگانگي با جامعه
سينما، اجتماعي ترين هنر- صنعت روزگار ماست. در جوامع امروزي شايد نتوان هيچ پديده اي را يافت كه به اندازه هنر هفتم بازتابنده شرايط و وضعيت يك جامعه باشد. مهم ترين كاركرد رسانه اي سينما آيينه بودن آن نسبت به وضعيت هاي انساني است.
اما اين آيينه جادو، هميشه نيز صاف و صادق نيست و به همين دليل هم نبايد و نمي توان بطور كامل به آن اعتماد كرد. اين اتفاق در موقعيتي رخ مي دهد كه جماعت سينماگر، ارتباطش با جامعه قطع يا محدود و يا دچار اختلال شود. درست مثل وضعيتي كه طي يك دهه اخير براي سينماي ما به وجود آمده است. در اين 10، 12سال اخير، دريچه نگاه اجتماعي فيلمسازان ما به طيف ها و گروه هاي خاصي محدود شده است.
يك مرور ساده بر آثار توليدي- اكران شده يا اكران نشده- در ايران گوياي اين موضوع است كه اكثر هنرمندان سينماي ما، راوي صادق و متعهدي براي ترسيم واقعيت هاي اجتماعي ما نبوده اند.
به جز اقليتي محدود و معدود كه دل در گرو حقيقت دارند، غالب دست اندركاران سينما، نمي توانند افق ديد خود را از محدوده اي كه خود در آن قرار دارند فراتر برند. هم از اين رو در بيش از 90 درصد آثار سينمايي ما واقعيت اجتماعي غايب است. در فيلم هاي ايراني يا زندگي طبقات متوسط و مرفه تهران نشين روايت مي شود- كه در غالب موارد اين گونه است- يا آنجا هم كه مردم عادي و قاعده جامعه هدف قرار مي گيرد، نگاه حاكم بر فيلم باب ذائقه شبه روشنفكران و خوراك جشنواره هاي غربي است.
اين نوع فيلم ها از فقر و محروميت و«جامعه» استفاده ابزاري مي كنند و چون فاقد صداقت و راستگويي هستند كه با بي اعتنايي و عدم استقبال مخاطبان مواجه مي شوند.
اما خلأ اصلي در سينماي ما، بسياري از حوادث تلخ و شيريني است كه طي اين سال ها در اطراف جامعه ما گذشت. با وجودي كه فتنه سال 88، مهم ترين واقعه سياسي اين دوران به حساب مي آيد، اما كمترين بازتاب را در آثار سينمايي داشته است. بزرگ ترين قيام مردمي در دهه اخير، خيزش نهم دي آن سال بود، ولي عجيب اين است كه اين حماسه در هيچ يك از فيلم هاي ما به تصوير درنيامده!
در فيلم هاي سياسي ما، موضوع فتنه و دسيسه هاي دشمنان عليه كشورمان، بسيار سطحي و سرسري به نمايش درآمده. اين در حالي است كه زمينه ها و بسترهاي منجر به آن سقوط و صعود اجتماعي مي تواند دستمايه هاي خوبي براي پرداخت دراماتيك در سينما باشد.طرفيتي كه سينماگران ما به آن توجه نكرده اند.
سينما و تقارن پديده ها
يكي از قوانين علم جامعه شناسي، قانون «تقارن پديده ها» است كه توسط دوركيم وضع شده است. طبق اين قانون، فعل و انفعالات اجتماعي در كنار هم معنا مي يابند. به اين ترتيب كه مثلاً شيوع فساد اخلاقي در يك جامعه منجر به گسست و از هم پاشيدگي آن جامعه خواهد شد. به همين دليل هرگاه ديديم كه در يك جامعه، فساد و تباهي به اوج مي رسد، مي توانيم براساس قانون تقارن پديده ها پيش بيني كنيم كه سقوط آن جامعه نزديك است. متقابلاً با تماشاي از هم پاشيدگي يك جامعه، مي توان دريافت كه آن جامعه مبتلا به انحرفات اخلاقي و رواني شده است.
اما اين موضوع چه ربطي به سينماي سياسي دارد؟ اين گونه فيلم ها از يك طرف موظف به آگاه كردن جامعه نسبت به برنامه ريزي هاي تبه كاران اجتماعي براي ساقط كردن جامعه ما هستند و از طرف ديگر بايد طوري هدف گيري كنند كه مخاطب هاي آن ها بيش از پيش به طرف سلامت اخلاقي و روحي سوق يابند.
آنچه مشخص و عيان است اينكه، مهم ترين استراتژي دشمنان كشور ما در شرايط فعلي براي فروپاشي جامعه ايراني، تخريب اخلاق عمومي است. جريان اصلي ناتوي فرهنگي يا همان جنگ نرم تحميلي نيز با همين محور در حال انجام است. يك مطالعه و پژوهش معمولي نيز گوياي آن است كه پياده نظام فتنه سال 88، اغلب افرادي بوده اند كه تحت تأثير اين امواج اخلاق ستيزانه قرار گرفته اند. در واقع، فتنه سال 88 را بايد فروپاشي اخلاقي بخش خوشبختانه كوچكي از جامعه و شكست اين فتنه را نيز بايد عدم تأثيرپذيري بخش بزرگ تر جامعه در مقابل تخريب اخلاق و سلامت روحي و رواني دانست.
ساده انگارانه است اگر اخلاق گريزي ناگهاني و همزمان چند سينماگر را در اين مقطع زماني يك تصادف ببينيم؛ حضور برهنه يك بازيگر در مقابل دوربين هاي غربي، حركات «خاص» اصغر فرهادي در جشنواره هاي خارجي، رفتار بي شرمانه يك بازيگر در يك جشنواره ديگر و... همه بخشي از يك نقشه براي فروپاشي از درون اين جامعه هستند. دولت هاي ضد ايراني چون ديده اند با مترسك هاي سياسي خود راه به جايي نمي برند و انگل هايشان با تنفر و انزجار مردم ايران مواجه شده اند، طوري زمينه چيني كرده اند تا برخي از سينماگران كه استعداد بيشتري براي طعمه شدن دارند و در ضمن مي توانند روي مردم هم تأثير بگذارند، ليدري اين فروپاشي را- خواسته يا ناخواسته- بر عهده بگيرند.
اتفاقاً برخي از سنيماگران فرصت طلب داخلي هم در همين راستا تأثير مي گذارند. نمونه بارز چنين جرياني را مي توان فيلم «زندگي خصوصي» به كارگرداني محمدحسين فرحبخش دانست. اين فيلم كه به ظاهر بر ضد مدعيان اصلاح طلبي است، اما در باطن به سود اين جريان و به ضرر انقلاب اسلامي اثر مي گذارد. فيلم «زندگي خصوصي» به قدري آلوده به تابو شكني هاي اخلاقي است كه درست در زمين فتنه گران بازي مي كند.
فيلم هاي داراي محتواي هرزه و هنجارشكن براي سينماي ما يك هشدار است. آيا هنرمندان و مسئولان فرهنگي ما نمي خواهند از آنچه براي جوامع غربي روي داد درس عبرت بگيرند؟ بدون شك يكي از عوامل سستي اين جوامع و افزايش عصيان در آن ها، شيوع آثار ضداخلاقي در فضاي رسانه ها بوده است.
امروز فيلمي را در خدمت انقلاب اسلامي مي دانيم كه فارغ از اينكه در چه ژانري قرار مي گيرد و چه موضوعي را دستمايه قرار داده اما مخاطب خود را به وادي ايمني اخلاقي و رواني هدايت كند. اين، رسالت اصلي سينماي ايران و بخصوص فيلم هاي سياسي است.

این یادداشت در روزنامه کیهان منتشر شده است.