شب تلخ سينماي ايران

سينماي ايران در سومين روز جشنواره فجر شب تلخي را پشت سر گذاشت؛ يك عزاي سينمايي؛ «فرزند صبح»! فيلمي كه 10 سال براي توليد آن وقت صرف شد و هزينه هاي سرسام آوري را خرج آن كردند. اما متأسفانه اين جديدترين فيلم بهروز افخمي نه تنها در حد ضعيف ترين فيلم هاي سينماي ايران هم نيست كه يك توهين بزرگ به موضوع معظمش است.
فرزند صبح فيلمي موهن عليه امام خميني(ره) است. از اين رو سومين شب بيست و نهمين جشنواره بين المللي فيلم فجر تبديل به لكه ننگي در تاريخ برگزاري اين همايش شد. شبي موهن عليه بنيانگذار جمهوري اسلامي.
در هنگام نمايش فيلم «فرزند صبح» در مركز جشنواره (تالار همايش هاي برج ميلاد) تماشاگران يك به يك صندلي هاي خود را ترك كردند. آن عده هم كه باقي مانده بودند با كف زدن پي درپي اعتراض خود را به اين فيلم نشان مي دادند. باز هم معلوم شد كه براي ساخت فيلم «سفارشي» بايد انگيزه قوي و اعتقادي راسخ وجود داشته باشد. وگرنه نتيجه اي جز «فرزند صبح» ندارد.
هر چند متهم اصلي ساخته شدن اين فيلم بد درباره حضرت امام شخص بهروز افخمي است، اما تهيه كننده هاي اين فيلم هم گناهشان كمتر از كارگردان آن نيست. نكته قابل تأمل اين است كه «فرزند صبح» كه سياهه اي عليه انقلاب اسلامي و خالق بزرگ آن محسوب مي شود، محصول مركزي به نام مسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره) است! از محمدرضا شرف الدين بعيد و عجيب است كه اجازه داده نامش به عنوان تهيه كننده اين فيلم ثبت شود. افسوس! فيلم تجربي و بي ادعاي هومن سيدي با نام «آفريقا» - هر چند به عنوان يك فيلم خوب توصيه اش نمي كنم- اما به مراتب از «فرزند صبح» افخمي محترم تر است.

فيلم كمدي غيرمتعهد!

در جشنواره امسال يك فيلم كمدي هم به نمايش درآمد؛ «ورود آقايان ممنوع» به كارگرداني رامبد جوان.
آنچه در اين فيلم به نمايش درآمده، يك مسئله اجتماعي مهم و ضروري محسوب نمي شود. داستان اين فيلم درباره يك دبيرستان دخترانه است كه با مديريت يك زن ضد مرد اداره مي شود. او حتي يكي از دانش آموزانش را به خاطر ازدواج از دبيرستان اخراج مي كند! يكي از مقررات اين خانم مدير جدي و بداخلاق، ممنوعيت تدريس معلم مرد است. اما شرايطي پيش مي آيد كه مجبور به پذيرش يك مرد در آن دبيرستان مي شود.
رامبد جوان در اين فيلم هم مثل آثار سينمايي و تلويزيوني قبلي اش به زندگي طبقه متوسط تهران نشين مي پردازد. قشر مرفه جامعه كه بيشتر داراي دغدغه هايي فرعي و نه چندان مهم هستند، در «ورود آقايان ممنوع» هم هدف قرار گرفته است. مثلاً يكي از خطوط روايي اين فيلم به زندگي يك پدر و دختر اختصاص يافته كه همه فكر و ذكرشان، برنامه ريزي براي اين است كه مدير مدرسه و دبير شيمي با هم ازدواج كنند! همين مشكل باعث شده است كه اين فيلم هم از رسيدن به جايگاه يك كمدي متعهد و اجتماعي باز بماند و فقط بتواند مخاطب خودش را براي لحظاتي بخنداند. نكته مهم ديگر درباره اين فيلم اين است كه مثبت ترين شخصيت آن، يك مرد ثروتمند كراواتي است كه اتفاقاً در لواسان صاحب يك ويلاي مجلل است! ضمن اين كه «ورود آقايان ممنوع» بدآموزي هايي هم دارد. به خصوص كه مخاطب اصلي اين فيلم دخترهاي نوجوان هستند. تلاش هاي دانش آموزان دبيرستان براي ايجاد علاقه بين مدير و معلم، سرقت خودرو و رانندگي بدون داشتن گواهينامه، كارهاي خلافي هستند كه در اين فيلم مثبت نشان داده مي شوند. همچنين تصور عشق در آن به شدت سطحي است. به طوري كه در فيلم اين گونه ترسيم مي شود كه گويي با تعارف كردن ميوه و جوجه كباب به يكديگر، مي توان رابطه عاطفي ايجاد كرد! نكته ديگر اين كه به زعم فيلم، پوشش ساده و بي آلايش، يكي از نشانه هاي بداخلاقي و خشك مغزي است. زيرا خانم مدير همين كه عاشق مي شود، پوشش و ظاهر او نيز به سمت سانتي مانتاليزم و خودنمايي تغيير مي كند. اساساً شخصيت مدير دبيرستان ما به ازاي بيروني ندارد.
براي اولين بار در اين فيلم كاراكتر «فمينيسم متحجر» به تصوير كشيده شده است!
همين ترفند، عدم صداقت خالقان فيلم را نشان مي دهد. چون فمينيست ها اساساً غرب زده و ضد مذهب هستند.

زخم بي مرهم

سال هاست كه از داوودنژاد فيلم خوبي نديده ايم. امواج ابتذال فرهنگي دولت اصلاحات، او را نيز از سينماي ساده و سالمش دور كرد. تا آنجا كه او از «نياز» به «هوو » رسيد!
حضور فيلم «مرهم» با توصيف و تمجيدهاي فراوان، اميدها را براي بازگشت دوباره داوودنژاد زنده كرد. اما اين زخم هم بي مرهم ماند!
چون فيلم جديد داوودنژاد نه تنها هيچ شاخصه هنري و تكنيكي قابل توجهي ندارد، بلكه نگاهي كليشه اي و نخ نما را از جامعه ما و به خصوص نسل جوان ارائه مي دهد. نمايش غليظ مصرف مواد مخدر و تلاش براي فريب دختران جوان در اين فيلم، نه تنها رويكردي آسيب شناسانه محسوب نمي شود، بلكه خودش عامل آسيب است.
«مرهم» از آن دست فيلم هايي است كه نسل جوان امروز ايران را يكپارچه فاسد و بي اخلاق نشان مي دهد. اين نگاه تكراري و نادرست كه ناشي از اغراض سياسي است، در بسياري از فيلم هاي مدعي اجتماعي بودن ديده شده است. فيلم «آقا يوسف» علي رفيعي هم همين طور بود.
به اين ترتيب، تا پايان روز سوم جشنواره، هنوز هيچ فيلم خوبي نديده ام. اما منتظرم و اميدوارم كه در روزهاي آتي، آثار قابل تأمل و خوبي را ببينم.