مروری بر نظرات شهید آوینی در باره فیلم‌های عباس کیارستمی

زندگی هیچ و ...دیگر هیچ!

 http://www.axgig.com/images/49143056615699858734.jpg

معمول است که هنرمندان بعد از اینکه از دنیا می‌روند، مشهورتر می‌شوند. حتی مرگ باعث می‌شود که برخی از هنرمندانی که در دوران حیات خود، محبوبیت چندانی نداشتند، ناگهان جایگاه یک «قدیس» را بیابند. این اتفاق برای عباس کیارستمی هم رخ‌داد؛ فیلم‌های کیارستمی - به جز تعدادمعدودی- هیچ گاه مخاطب نداشتند. اما در برنامه‌های اکران آثار وی در روزهای پس از فوت، سینمای نمایش‌دهنده فیلم‌های او، پر از جمعیت شدند! همه رسانه‌ها، حتی صداوسیما از بام تا شام به تحسین و ستایش کیارستمی و فیلم‌های وی می‌پردازند؛ بدون حتی یک نگاه انتقادی! این درحالی است که می‌توان ضمن احترام به هنرمند فوت شده و تسلیت و بزرگداشت درگذشت او، آثار و مرام هنری او را هم نقد کرد.

هر چند که عباس کیارستمی جزو آن دسته از هنرمندانی بود که حتی در دوران حیات هم فیلم هایش کمتر از سوی منتقدان نقد شد. فضای جامعه منتقدان و سینمایی نویس‌ها طوری بود که کمتر کسی به خودش جرات می‌داد که آثار کیارستمی را زیر سوال ببرد. شهید سیدمرتضی آوینی از معدود نویسنده‌هایی بود که خلاف جریان آب و بی‌محابا به نقد فیلم‌های عباس کیارستمی پرداخت. او در مجموعه آثارش که امروز در قالب کتاب «آینه جادو»(در سه جلد) منتشر شده است، سه فیلم «مشق شب» (محصول 1367)، «کلوز آپ»(محصول 1368) و «زندگی و دیگر هیچ»(محصول 1370) را بررسی کرده بود.

فیلمسازی با پشتوانه شهرت کاذب

http://www.axgig.com/images/90761434033529402760.jpg

آوینی در ابتدای نقد خود بر فیلم «مشق شب» به ماجرای قدیس‌سازی از برخی افراد خاص و ازجمله شخص عباس کیارستمی پرداخته و نوشته بود:« بگذارید یك نفر هم حرف‌هایی مخالف با عادت‌های همگانی بزند، اگرچه به اعتقاد من هنوز هم رسانه‌ها متعلق به مردم نیستند. من فیلم «مشق شب» را این‌گونه توصیف می‌كنم: ده‌ها مصاحبه كشدار، تعدادی شات‌های معمولی تلویزیونی از مراسم صبحگاه بچه‌های مدرسه، به علاوه پشتوانه‌ای از یك شهرت كاذب كه می‌تواند در یك جامعه بیمار سینمایی، یك فیلم معمولی تلویزیونی را به «مشق شب» تبدیل كند. حرف آخر را همین اول بزنیم: تا هنگامی كه « بت پرستی‌» در میان ما رواج داشته باشد، «آدم ها» بزرگ می‌شوند نه «‌حقیقت» و آنگاه رفته رفته «حرف‌ها و افعال آن آدم‌های بت شده» جای «حق» را می‌گیرد و قضایای استدلالی بدین صورت در می‌آیند: «فلانی این چنین گفته است و چون فلانی چنین گفته، پس حق همین است.» البته بنده انكار نمی‌كنم كه باید در برابر آدم‌هایی كه به حقیقت رسیده‌اند همین گونه عمل كرد، اما ما كجا و حقیقت كجا!»

و در ادامه این نقد، می‌خوانیم: « پیش از دیدن فیلم، سخت در انتظار بودم كه ببینم این اثر جدید سینمایی كه توسط آقای كیارستمی ابداع شده چطور چیزی است و البته با اینكه شستم تا حدی خبر‌دار بود كه نباید به حرف و حدیث‌های جنابان منتقدان و سینمایی نویس‌ها كاملاً اعتماد كرد، اما باز هم هرگز امكان نداشت كه بتوانم فاصله میان توهم محض با واقعیت را حدس بزنم... و اما بعد از دیدن فیلم... بعد از دیدن فیلم انتظارم مبدل به یك سؤال بزرگ شد: چه امری میان این آقایان نقدنویس با ماهیت فیلم «مشق شب» حائل شده كه آنها نتوانسته‌اند واقعیت را پیدا كنند: شهرت آقای كیارستمی؟ برخی فیلم‌های نسبتاً خوبی كه پیش از این از ایشان دیده اند؟ اختصاص دادن یك بخش از جشنواره هشتم به مروری بر فیلم‌های ایشان؟ عدم شناخت سینما؟ وجود این واقعیت كه منتقدان ماعموماً تجربه عملی كارسینمایی و تلویزیونی ندارند؟ هیاهوی بسیار برای هیچ؟ فقدان سلامت كافی در فضای سینمایی كشور؟ رعب و شیفتگی و فریفتگی در برابر روشنفكران؟... نمی‌دانم.»

آثار تلویزیونی که به اشتباه به سینما آمده اند

شهید آوینی در بخش‌هایی از نقدهایش، سبک و سیاق فیلمسازی عباس کیارستمی را غیرسینمایی و تلویزیونی می‌دانست. به‌طور مثال، در نقد فیلم «زندگی و دیگر هیچ» نوشته بود:« فيلم‌هاي كيارستمي نوعا تلويزيوني هستند و تلويزيون همان سينما نيست، اگرچه در كشور ما اين اشتباه عموميت دارد. اين نوع فيلم‌ها راهي به سينما نخواهند يافت، هرچند براي مدتي كوتاه در سينماها و يا كانون‌هاي فيلم به نمايش در آيند. سينما، به مفهوم واقعي لفظ، پذيراي اين نوع فيلم‌ها نيست و آنچه اين محدوده خاص و كم‌رونق از فعاليت فيلمسازي را زنده نگاه داشته، جشنواره‌هاي اروپايي، سينه كلوب‌ها... و كانون‌هايي چون «بنياد سينمايي فارابي» و «كانون فيلم يونان» هستند.»

و در بخش دیگری از همین نقد، نوشته بود: « همان آغاز، عناصر و اركان اصلي داستان بر اطلاعاتي بيرون از خود آن استوار است، يعني كه فيلم مخاطب خاص دارد - آنان كه فيلم «خانه دوست كجاست؟» را ديده‌اند- و نيازمند به بروشوري است که پيش از آغاز فيلم اطلاعات لازم را در اختيار مخاطب عام قرار دهد. بگذريم، چرا كه علي‌الظاهر اين فيلم خود را متعلق به سينماي قصه‌گو نمي‌داند و همان‌طور كه درباره فيلم‌هاي «مشق شب» و «كلوز آپ» مي‌توان گفت، يك ژانر تلويزيوني است كه اشتباها در سينماها نمايش داده مي‌شود.»

آوینی در نقد فیلم «کلوز آپ» هم درباره شیوه فیلمسازی کیارستمی هم این‌گونه نگاشته بود:«فیلم‌های كیارستمی فقط از لحاظ مستند بودن و غرابتش متمایز از كارهای دیگران است. او در سینما به جست و جوی چیزی بر آمده است كه دیگران در تلویزیون به دنبال آن می‌گردند، و نباید پنداشت كه اشتباه می‌كنند. البته اشكال ندارد كه فیلم‌های مستند آقای كیارستمی را در سینماها نمایش دهند، اما بد نیست ما هم بنشینیم و فكر كنیم شاید راه‌های استفاده دیگری نیز از فیلم و سینما وجود داشته باشد. چرا ما به آنچه سینما در طول تاریخش بطور طبیعی بدان دست یافته است توجهی نمی‌كنیم؟ وقتی فیلم بخواهد بطور مستند - از طریق بازسازی واقعیت و یا بدون آن - به یك معضل اجتماعی بپردازد، مصداق لفظ «گزارش مستند» قرار می‌گیرد و با آن شیوه‌ای كه كیارستمی در «كلوز آپ» و یا «مشق شب» و یا «همشهری» دارد، فیلم تماماً موکول به یك نتیجه تحقیقی مصور اتخاذ كرده است، «تصویر متحرك» كه عنصر اصلی سینماست محدوده بسیار تنگی برای اظهار خصوصیات نهفته در خویش خواهد یافت.اشكالی ندارد؛ هیچ كس نمی‌تواند در ارزش این كار شك كند و حتی بعضی‌ها معتقدند كه این كار از ساختن فیلم داستانی جدی‌تر است؛ اما معمولاً جای نمایش این گونه فیلم‌ها در تلویزیون بوده است ویا كانون‌هایی كه برای این كار اختصاص یافته... »

و در نقد فیلم «مشق شب» هم می‌خوانیم: «مشق شب» یك فیلم معمولی تلویزیونی است و در همین تلویزیون خودمان فیلم‌هایی به مراتب قوی‌تر از این ساخته و پخش می‌شود، چه از لحاظ تكنیك و چه از لحاظ مضمون. منتها آنچه كه كار آقای كیارستمی را از دیگران تمایز می‌بخشد ذكاوت روشنفكرانه ایشان در انتخاب مضامین است و اینكه ایشان هر موقع كه اراده بفرمایند همه امكانات فیلمسازی كانون پرورش فكری در اختیارشان قرار می‌گیرد. آن «ذكاوت» را هم كه عرض كردم، نوعاً همه خبرنگاران موفق شبكه‌های تلویزیونی در خارج از كشور دارا هستند و اگر رو دربایستی‌ها را كنار بگذاریم، باید همه یا به این نتیجه واقع‌بینانه برسیم كه فیلم‌هایی چون «مشق شب»، «كلوز آپ» و غیرآن، یك ژانر جدید سینمایی نیست و خصوصیتی كه اعجاب منتقدان را برانگیخته این است كه آقای كیارستمی كارهایی را كه باید در تلویزیون انجام شود در سینما انجام می‌دهند... فیلم «مشق شب» از لحاظ مستند بودن هم ارزشی ندارد، برای اینكه اصلاً واقعی نیست؛ یك « تحقیق مصور » باید نسبت به واقعیت «بی طرف» باشد و یك تنه به قاضی نرود. در تمام طول فیلم حتی یك مصاحبه با «‌معلم‌»‌ها انجام نگرفته و كار با روش‌های معقول كارشناسی در امر پژوهش انجام نمی‌شود. در برابر همه استدلال‌هایی كه در فیلم عنوان می‌شود، مربیان و صاحب نظران دیگری هم هستند كه حرف‌هایی دارند بسیار مستدل و مستند به آمار، خلاف نظرهای آقای كیارستمی؛ اما كسی نظر آنها را نمی‌پرسد، چرا كه قرار است همه آنها كه در فیلم عنوان می‌شوند عواملی مؤید دیدگاه ایشان درباره تعلیم و تربیت باشند. یك برخورد غیرمغرضانه ایجاب می‌كند كه حداقل حرف‌های این كارشناسان نیز در میان مجموعه این همه مصاحبه‌های خسته كننده و كشدار گنجانده شود و باز اگر كسی كارش ساختن فیلم‌های مستند باشد می‌داند كه آقای كیارستمی چه بلایی بر سر بچه‌ها آورده‌ و از آنها بازی گرفته است. باید وقایع پشت صحنه این فیلم كاملاً مورد بررسی قرار گیرد و همه آنچه كه آقای كیارستمی در هنگام مونتاژ به دور ریخته است بازبینی شود. شرایط خاصی كه از لحاظ روانی برای بچه‌ها ایجاد شده در خود فیلم نیز مشخص است: زیر آن نورها، جلوی یك دوربین ناآشنا و در فضایی كه بیش‌تر به اتاق باز جویی شباهت دارد و در برابر آقایی كه یك عینك دودی به چشم زده و به او اجازه داده‌اند تا وارد سیرتا پیاز زندگی خصوصی و خانوادگی مردم بشود و ساعت‌ها بچه‌ها را بازجویی كند، آن هم با آن لحن بدون عاطفه و نسبتاً تحكم آمیز.

جهان بینی فیلم‌های کیارستمی

اما سیدمرتضی آوینی تنها به نقد ساختار فیلم‌های کیارستمی محدود و معطوف نشده بود. بلکه در نقد فیلم «زندگی و دیگر هیچ»، جهان بینی و جهان فکری این فیلمساز را نیز تحلیل کرده بود. به طوری که در بخشی از این نقدآورده شده بود: « من با نقد مضمون در سينما مخالفم، چرا كه اعتقاد دارم در سينما تكنيك از مضمون اهميت بيشتري دارد، اما در اينجا ناچار شده‌ام به نقادي مضمون فيلم بپردازم، زيرا اين فيلم مدعي نگاهي شكوهمند و زيبا به زندگي است.اما شهید آوینی نگاه فیلم کیارستمی به زندگی را در فیلم «زندگی و دیگر هیچ» این‌گونه نقد کرده بود: كيارستمي به رنج و مرگ نزديك نمي‌شود تا امكان ايجاد چنين تصوري فراهم آيد. حرف‌هايي كه در دهان تازه داماد گذاشته تهوع‌آور است؛ او از قربانيان زلزله طوري حرف مي‌زند كه گويي آنها جز لاشه‌هايي سد راه برگزاري عروسي و قضاي حاجات جنسي بيش نيستند. اين تصوير توهين‌آميز از زندگي بيشتر به زندگي سگ‌ها نزديك است تا انسان‌ها... همه مظاهر حيات كه كارگردان فيلم «زندگي و ديگر هيچ» در آن سرزمين بلازده جسته است از همين نوع هستند.»

http://www.axgig.com/images/72472007551720623629.jpg

و در بخش دیگری از این نقد، می‌خوانیم:« مردمي كه آقاي كيارستمي ديده است اشيا را مي‌پرستند و مثل كنه به باقيمانده ابزار زندگي خويش چسبيده‌اند، به لحاف و تشك و بالش و قاليچه و كتري و سطل... و كپسول گاز. [...] و فيلم پر است از اين مظاهر توهين‌آميز حيات، و آنگاه در كتاب دهمين جشنواره فجر درباره فيلم نوشته‌اند: «علي‌رغم عمق فاجعه و ويراني و كشتار بسيار، زندگي با همه شكوه و زيبايي خود براي بازماندگان حادثه ادامه دارد.» زندگي با همه شكوه و زيبايي خود! همين فيلم با مختصري تغيير مي‌تواند معنايي كاملا وارونه آنچه آقاي كيارستمي مراد كرده است نيز به خود بگيرد: مردي رفاه‌زده و معتاد به زندگي تكنيكي، با همه معيارهاي يك شبه روشنفكر بورژوا، در برابر يكي از بزرگترين بليات قرن قرار مي‌گيرد، اما از كنار واقعيت آن و با فاصله‌اي بسيار دور عبور مي‌كند. او در برابر بلايي چنين عظيم باز هم قدرت و جرأت همدردي و همراهي با مردم و نزديك شدن به واقعيت رنج و مرگ را ندارد و باز هم مثل هميشه، در اين ماجرا نيز به جستجوي علقه‌هاي كوچك و دل مشغولي‌هاي حقير خويش بر مي‌آيد. نه در برابر اين پرسش بزرگ آفرينش قرار مي‌گيرد كه «چرا؟» و نه به نفس‌الامر واقعه نزديك مي‌شود، و از آن ميان، تنها چشم به مظاهري از حيات حيواني بشر مي‌گشايد و مي‌گذرد: قضاي حاجات، خوردن و خوابيدن ... نوشابه، فوتبال، كپسول گاز، كاسه مستراح و غيره. در چشم او مردم حيواناتي هستند كه در همه حال، حتي در هنگامي كه بزرگ‌ترين رنج هاي عالم امكان به آنان روي مي‌آورد، ناگزير از بر آوردن نيازهاي سخيف خويش هستند. او انسان را به صورت مجموعه‌اي از اعضا و اسافل مي‌نگرد و لاغير.... يعني اين فيلم مي‌توانست به همين صورت، اما با مختصري تغيير، صورتي انتقادي نسبت به آن مرد رفاه زده شبه روشنفكر بورژوا پيدا كند كه همراه پسرش در سفر است. اما چنين نشده است و اكنون بايد پذيرفت كه اين مرد نمي‌تواند كسي ديگر جز كارگردان فيلم باشد. فيلم از كنار زلزله مي‌گذرد و به آن نزديك نمي‌شود، زيرا پيامي چنين كه كيارستمي در جست‌وجوي آن است با سفر به عمق فاجعه منافات دارد و بنابراين، در فيلم «زندگي و ديگر هيچ» جز لانگ شاتي از زلزله نخواهيد ديد...»

شاید قابل تأمل‌ترین بخش‌های نقد شهید آوینی بر این فیلم، آنجایی باشد که بعد جشنواره‌ای «زندگی و دیگر هیچ» را با زبان کنایه، مطرح می‌کند: «زندگي و ديگر هيچ» نام خوبي برای اين فيلم نيست. بهتر آن بود كه نام اين فيلم را از ميان اين نام‌ها كه بر مي‌شمرم انتخاب مي كردند: «زندگي يعني هيچ!» يا «هـ. مثل هيچ!» يا «باغ وحش انساني» يا «انسان فرزند ميمون است و ديگر هيچ!» يا «زندگي سگي» ... و يا «نماي نزديك از آقاي خردمند» يا «يك بورژوا و پسرش در منطقه زلزله‌زده» يا «رنو، محصولي از فرانسه» يا «زنده باد جشنواره كن!» و يا «زنده باد آقاي حقيقت، پخش‌كننده فيلم‌هاي ايراني در فرانسه!». قابل توجه است كه تنها كمك كار زلزله‌زدگان، «اتومبيل صليب سرخ» است؛ تنها اتومبيلي كه در سراسر فيلم به چشم مي‌آيد «رنو» است، محصولي از فرانسه؛ و پوستري هم كه از فيلم «خانه دوست كجاست؟» به ديگران نشان مي‌دهند، «پوستر فرانسوي» اين فيلم است. پس زنده باد جشنواره كن! و آقاي حقيقت، پخش‌كننده فيلم‌هاي ايراني در فرانسه!»

رویکرد اجتماعی فیلم‌های کیارستمی

سیدمرتضی آوینی در نقد خود بر فیلم «مشق شب» به بررسی رویکرد و نگاهی اجتماعی عباس کیارستمی پرداخته است. در بخش‌هایی از این نوشته می‌خوانیم:« نگاه فیلم «مشق شب»، نگاه یك آدم مرفه با فرهنگ و تربیت اروپایی است، اما آنچه زیر ذره‌بین رفته، زندگی مردمی است به شدت فقیر و درگیر با مشكلاتی كه معمول زندگی فقراست با فرهنگی كاملاً متفاوت. اینجا فقط مشق شب نیست كه مورد سؤال واقع می‌شود بلكه آماج حمله، همه مسائل فرهنگی و اجتماعی و حتی سیاسی است، منتها از نگاه یك آدم مرفه اشراف‌منش با تربیت و فرهنگ اروپایی.

بنده و بسیاری دیگر از كسانی كه این فیلم را دیده‌اند و با من درباره آن سخن گفته‌اند، نه تنها از میان مصاحبه‌ها به نتایجی كه آقای كیارستمی می‌خواست نمی‌رسیدیم، بلكه مرتباً عذاب می‌كشیدیم كه چرا فیلم درد این محرومان را نمی‌فهمد و چرا آقای كیارستمی این همه با فضای زندگی اجتماعی این بچه‌ها غریبه است و فقط دنبال سؤالات خودش را می‌گیرد و به هر ضرب و زوری هست و می‌خواهد معیارهای زندگی اشراف‌منشی را بر زندگی فقیرانه این بچه‌ها بار كند... و خوب، معلوم است كه با توجه به این قرائن همه مسائل خیلی كه واقعی باشد، با توجه به قرائن و شواهد مختلف و در میان مجموعه پلان‌های گوناگون، معانی متفاوتی پیدا می‌كند. یك صحنه گریه‌دار را می‌توان در میان مجموعه‌ای ازنماها طوری قرار داد كه كاملاً خنده‌آور شود. آنچه به همه نماهای فیلم معنا می‌بخشد نگاه فیلمساز است و هرحرفی كه همه وقایع را در جهت رسیدن به خود معنا می‌كند؛ چه در هنگام فیلمبرداری و چه در موقع مونتاژ. فیلمساز دائماً در حال انتخاب است- چه در فیلم داستانی و چه در فیلم مستند - و حرف او رفته‌رفته از میان همین انتخاب‌های پی‌درپی بیان می‌شود. انتخاب سرنوشت‌ساز دیگری نیز در همگام مونتاژ انجام می‌گیرد، كه فیلم را به «پایان» می‌رساند.»

صفحه تصویرروز 28 تیر 95

بررسی سینمای عباس کیارستمی از نگاه سید مرتضی آوینی

در این نوشته، به بررسی چهار موضوع از نگاه شهید سیدمرتضی آوینی پرداخته شده است:

- قدیس سازی از عباس کیارستمی.

- نقد ساختار فیلم های کیارستمی.

- جهان بینی فیلم های کیارستمی.

- نگاه اجتماعی آثار کیارستمی.

لینک:http://kayhan.ir/fa/issue/766/8

http://www.axgig.com/images/76659899435376393031.gif

نگاهی به نیمه سریال سیما در شب های قدر

کشیک قلب، با وقاحت تمام!

مثل سال‌های قبل، امسال هم به مناسبت شب‌های مبارک قدر یک سریال پنج ، شش قسمتی که اهالی رسانه آن را «مینی سریال» می‌نامند و دراصل باید نیمه سریال نامید، به نمایش درآمد. سریال «کشیک قلب» به کارگردانی حسین مهکام، درحالی در شب‌های احیا به جای سریال طنز «پادری» از شبکه یک پخش شد که برخلاف آن، دارای سوژه نسبتا بکر و جدیدی بود، اما پرداخت چندان قابل توجهی نداشت. این سریال، به طور موازی به دو موضوع نیکوکاری و همچنین پاکدامنی می‌پردازد. اسم این سریال هم دارای ایهام و دو معنی است. یعنی درباره شخصی است که هم به عنوان پزشک بخش کشیک قلب فعالیت می‌کند و هم مراقب دل و روح خود است تا به گناه و بدی آلوده نشود. اما چرا «کشیک قلب» به رغم موضوع خوب و قابل توجه خود اما چندان تأثیرگذار و ماندگار نیست؟
متأسفانه تولید‌کنندگان این‌گونه محصولات تلویزیونی، برداشت غلطی از مفهوم «مینی سریال» دارند. تصور تهیه‌کننده و کارگردان «کشیک قلب» و سازندگان آثار مشابه این است که تفاوت مینی سریال با سریال در تعداد کمتر قسمت‌ها است. اما برخلاف این تصور، مینی سریال دراصل باید در محدوده زمانی اندکی، بدون هرگونه حشو و تصاویر زائد، یک قصه کوتاه اما گرم و نفس گیر را ترسیم کند. این درحالی است که در سریال «کشیک قلب» ما شاهد به نمایش درآمدن یک حکایت طولانی‌مدت و بسیار کشدار و با صحنه‌ها و موقعیت‌های اضافه و حشویات فراوان بودیم. به طور مثال، در قسمت دوم، دیدیم که دکتر، از داماد فرد متوفی، تقاضا می‌کند که به حرف‌های او گوش دهد. اما وی چون درگیر برنامه‌های عزاداری است، دکتر را دعوت می‌کند تا برای صحبت کردن، بعدا به محل کار او برود. دکتر بعد از دو روز به آنجا می‌رود و برای صحبت کردن با فرد مدنظر خود سوار یک آسانسور می‌شود و ده‌ها طبقه را بالا می‌رود. ما مجبور می‌شویم که تمام لحظاتی که دکتر در آسانسور حضور دارد را ببینیم و متوجه شویم که او فوبیای ارتفاع دارد و از آسانسور سواری می‌ترسد! اما طرح این موضوع، هیچ ربطی به بقیه ماجراها و مضمون سریال ندارد و تنها برای کش دادن و پر کردن کم هزینه سریال، به نمایش درآمده است. جالب این است که دکتر، بلافاصله بعد از اینکه به بالای برج می‌رسد و از آسانسور پیاده می‌شود و فرد مورد نظر خود را پیدا می‌کند، همراه او برای صحبت کردن، دوباره پله‌های برج را پایین می‌آید و در نهایت نیز بدون گرفتن جواب مشخصی، آنجا را ترک می‌کند! 
اما نقطه ضعف اصلی این سریال، پرداختن غلیظ به رابطه دکتر جوان با دختر برادر رئیس مطبی است که برای کار به آنجا می‌رود. ماجرایی که با اقتباس از قصه «یوسف و زلیخا» به تصویر کشیده شد، اما جای سوال است که چرا در شب‌های قدر، باید این گونه موضوعات را آن هم با وقاحت تمام به نمایش درآورد؟ هر چند که هدف و نیت سازندگان این سریال، ایجاد تلنگر و روایت یک محتوای دینی و اخلاقی است، اما نوع پرداختن به این موضوع در سریال «کشیک قلب» همراه با نوعی بی‌حیایی و قبح‌زدایی است. علاوه بر تأثیر معکوس اخلاقی این بحث در این سریال، از لحاظ منطق روایی نیز هیچ دلیلی برای نزدیکی آن دختر به دکتر جوان دیده نمی‌شود! برای مخاطب این برنامه، این سوال پیش می‌آید که به راستی چرا آن دختر ثروتمند که هیچ نسبت فرهنگی و اخلاقی هم با همکار مرد خود ندارد، باید به او پیشنهاد رابطه نامتعارف بدهد و بعد هم وقتی با پاسخ منفی مواجه می‌شود، آبروی او را ببرد؟

نامه ای برای رئیس جمهور فرانسه

چگونه می توان به اولاند تسلیت گفت؟

دوست و استاد خوبم، حبیب احمدزاده، مدرس دانشگاه هنر و نویسنده رمان معروف «شطرنج با ماشین قیامت» با انتشار نامه تسلیت خطاب به اولاند، رئیس جمهور فرانسه به حوادث تروریستی اخیر این کشور که منجر به مرگ 84 نفر شد، واکنش نشان داد.

نامه تسلیت حبیب احمدزاده به رئیس جمهور فرانسه، به این شرح است:

آقای اولاند!

ما مردم ایران به ملت فرانسه تسلیت عرض می کنیم چون خود نیز قربانی تروریست هستیم  ولی نمی دانیم به کسی که پنج روز پیش اجازه داد تا ترکی فیصل سکاندار  25 سال وزارت اطلاعات عربستان سعودی و بوجود آورنده رسمی و آشکار گروه های  طالبان ، القاعده و داعش در کشورش آزادانه در حمایت از قاتلان  17000 ایرانی  با عنوان گروه مریم رجوی سخنرانی و از آنان پشتیبانی کند چگونه می توان تسلیت گفت؟ لحظه ای فکر کنید اگر هم اکنون بعد از فاجعه و کشتار مردم نیس، ما از ابوبکر بغدادی برای حضور و سخنرانی در کشورمان دعوت کنیم ، مردم فرانسه درباره ما چگونه فکر خواهند کرد ؟

واقعا به مردم این کشور نه فقط بخاطر کشتار بی گناهانشان ، بلکه برای داشتن چنین رهبرانی با رویکردی دوگانه ، احمقانه  و فاجعه بار در مقابل تروریسم افسار گسیخته جهانی ،  تسلیتی جانانه و از ته دل باید گفت.

http://www.axgig.com/images/34440461161829697030.jpg

نگاهی به سریال پادری

قمپز در کردن با پادری!


سریال «پادری» به کارگردانی محمدحسین لطیفی هم ادامه داستان سریال «دودکش» بود و هم تکرار آن! استقبال خوب مردم از «دودکش» در سال 92 موجب شد شبکه اول سیما به تولید و پخش سری دوم این سریال هم رضایت دهند. به همین دلیل هم این سریال ابتدا «دودکش2» نام داشت و سپس به «پادری» تغییر نام داد. دنباله‌سازی فیلم‌ها و سریال‌های موفق و محبوب، یکی از روش‌های معمول و مرسوم در عرصه رسانه‌های تصویری در جهان محسوب می‌شود. در کشور ما نیز پس از سریال «پایتخت» که چهار قسمت، ادامه یافت، این بار نوبت به «دودکش» رسید تا ادامه پیدا کند.

http://www.axgig.com/images/19877468923332052526.jpg

داستان این سریال هم متأثر از رویدادهای اقتصادی روز کشور با رکود آغاز می‌شود و به رسوایی اقتصادی زالو‌صفت‌ها منتهی شد. از یک طرف، قالیشویی فیروز مشتاق (هومن برق‌نورد) دچار ورشکستگی می‌شود و از آن طرف، برادرزن او یعنی نصرت (بهنام تشکر) که در سری قبلی بیکار بود، توسط یکی از دوستانش وارد یک شرکت خصوصی تحت عنوان هولدینگ می‌شود، اما او نیز در نهایت شکست می‌خورد، چون شرکتی که به آن راه یافته است متقلب و کلاهبردار است.

نوشته آغازین سریال، با خط و صدای کارگردان (محمدحسین لطیفی) شبیه به مانیفست و بیانیه این برنامه است که خط اصلی موضوع آن را مشخص می‌کند؛ موضوعاتی همچون تلاطم زندگی دشوار، حرص دنیا و کسب روزی حلال که البته سبب شده‌اند تا مضمون «پادری» با ماه رمضان هم تناسب پیدا کند. طرح این گونه مسائل اخلاقی در فضای امروزی و زندگی روزمره‌ای که با حال و هوای بسیاری از مردم شباهت و قرابت دارد، مضمون سریال را ملموس‌تر و تأثیرگذارتر کرده است. به ویژه اینکه موضوعات اخلاقی مطرح شده در سریال «پادری» با انتقادات وارد به بعضی از کژتابی‌های اقتصادی هم مربوط شده است. مسائلی مثل اعطای وام‌های کلان بانکی به افراد خاص و در مقابل، سخت‌گیری در پرداخت وام خرد به افراد مستحق، فعالیت شرکت‌های غیرقانونی و نقش منفی آن‌ها در مناسبات اقتصادی و فرهنگی و ... که انتقاد از آن‌ها در این سریال، به‌جا و مناسب است. هرچند، نوع رفتار نصرت و حماقت بیش از حد او و گرفتار شدنش در دام هولدینگ، غیرمنطقی به نظر می‌رسد و باور‌پذیر نیست. هیچ تلاشی برای اینکه وارد شدن او به یک بازی اقتصادی که تقلب و توخالی بودن از سر و روی آن می‌بارد قابل باور باشد، صورت نگرفته است.

همچنین باید به تیتراژ خلاقانه این سریال هم اشاره کرد که نوید تماشای یک کار منحصر به فرد را می‌داد. اتفاقی که درباره بازی بازیگران و کارگردانی شسته و رفته این اثر افتاده است و ما با سریالی نسبتا استاندارد از نظر ساختار، روبرو هستیم.

اما به جز این ویژگی‌های مثبت، هیچ نوآوری و کار شاخصی در این سریال صورت نگرفته است. به طوری که بیشتر فضای سریال را کل کل‌های اعضای خانواده دربر می‌گیرد و فراز و نشیب داستانی، آن طور که برای یک سریال لازم است، دیده نمی‌شود.

به بیان بهتر، همه بار قصه این سریال بر دوش تکیه کلام‌ها و مزه پرانی‌های فیروز و نصرت است. عبارات و کلماتی چون قمپز در کردن و لغز‌خونی و به ضرس قاطع و ... در دو، سه قسمت اول جذاب و شیرین است، اما تکرار دائم و هر شبی آن، باعث دلزدگی مخاطب می‌شود.

ضعف قصه در این سریال تا حدی است که هیچ منطقی در دلبستگی برادر فیروز به خانم دکتر دیده نمی‌شود و این ماجرای عاشقانه هم هیچ ارتباطی به کل ماجراهای سریال ندارد.

نگاهی به سریال «برادر»

برادر، قربانی حامی مالی خود شد!

http://www.axgig.com/images/86679483263281900651.jpg
در میان همه ویژه برنامه‌های سیما در ماه مبارک رمضان، مهمترین برنامه‌ها، حتما و بدون شک آن‌هایی هستند که بلافاصله قبل از افطار و با فاصله اندکی پس از افطار پخش می‌شوند. قبل از افطار که طبق معمول به برنامه‌های گفت‌وگو محور اختصاص دارد. اما «برادر» این شانس را داشت که بعد از افطار، مهمان خانه‌های مردم بشود. سریالی که با موضوع خوب، عناصر نمایشی و دراماتیک تکراری و یک اسپانسر اخلالگر به میان آمد. اولین عاملی که باعث شد تا سریال شبکه دو سیما برای ماه رمضان، تکراری به نظر برسد، حضور بلافصل بازیگرها و عوامل سریال «کیمیا» بود. به غیر از جواد افشار (کارگردان)، بیشتر بازیگرها نیز بعد از بازی در «کیمیا» فورا سر صحنه «برادر» آمدند! شخصیت‌پردازی و نقش‌آفرینی آن‌ها هم شباهت زیادی به کار قبلی‌شان داشت که این هم مزید بر علت شد. حضور گروه بازیگری یک سریال در یک سریال دیگر، آن هم با فاصله زمانی بسیار اندک، یک ضعف محسوب می‌شود. زیرا منجر به مخدوش شدن ذهنیت مخاطب می‌شود. تنها اتفاق جدید در گروه بازیگران این سریال، حضور حسین یاری است که بعد از مدت‌ها در یک سریال تلویزیونی و در نقشی بسیار فعال و قهرمانانه ظاهر شده است. «برادر» هم مثل «کیمیا» روی خط ذائقه مخاطب عام حرکت می‌کند. هر فیلم و سریالی، برای تأثیرگذاری فرهنگی، ابتدا باید دارای جاذبه و قدرت برقراری ارتباط با مردم باشد که این سریال هم آن را دارا بود، به ویژه اینکه فضای روایت آن، قهرمان محور است و از قضا، نام شخصیت قهرمان این سریال هم پهلوان است. روابط خانوادگی گرم و و دلبستگی صمیمانه اعضای خانواده‌ها به یکدیگر، سریال «برادر» را به روحیات و علاقه مخاطب ایرانی نزدیک کرده است. اما با حداقل خلاقیت و تازگی! به طور مثال، طرح موضوع تخلف اقتصادی آقازاده یک شخصیت درستکار در «برادر» یادآور «پرده‌نشین» است که از قضا آن هم در همین ایام دوباره به نمایش درآمد. حضور نجات‌بخش برادر بزرگتر هم قبلا در سریال «مثل هیچکس» اتفاق افتاده بود. اتفاقا آنجا هم نقش چنین برادری را حسین یاری بازی کرده بود.
اما شاخص اصلی سریال «برادر» موضوع مهم اقتصادی آن است که متأسفانه به دلیل بهره ناشیانه و افراطی از اسپانسر، لطمه دیده است. افشاگری علیه شبکه قاچاق کالا، آن هم در زمینه اساسی‌ترین کالای خوراکی مردم ایران یعنی برنج، قطعا یک حرکت رسانه‌ای خوب و قابل ستایش است که در این سریال انجام شده است. باید بابت این کار از سیما و تولیدکننده‌های سریال «برادر» تشکر کرد. حمایت از تولیدکننده داخلی و کشاورزان زحمت‌کشی که در کشمکش با مافیاهای واردات و قاچاق و محصولات خارجی، گاهی حقشان ضایع می‌شود. به طور طبیعی، یکی از رسالت‌های رسانه‌ها و از جمله سینما و تلویزیون همین است که بی‌محابا وارد چنین میدان‌هایی شوند و اخلالگرهای اقتصادی را تخریب کنند. ضمن اینکه در این سریال، برای پرداختن به مباحث اخلاقی، مثل سقوط و فساد به خاطر زیاده‌خواهی و دنیاپرستی (در قالب شخصیت ناصر) و مکر شیطان (در قالب شخصیت نازنین) هم به جای ورود به فضاهای انتزاعی و ماوراءالطبیعی و همچنین محدود شدن به زندگی شخصی آدم‌ها، این موضوعات را در فضای اجتماعی و مناسبات اقتصادی روز جامعه به تصویر کشیده است. این سریال، به درستی نشان می‌دهد که افرادی مثل حاج کاظم هم که یک عمر سالم و پاک زندگی کرده‌اند اگر بر فعالیت اقتصادی فرزندان خود نظارت نداشته باشند هم ممکن است همه رشته‌های آن‌ها را پنبه کند! شیطان فقط در حریم شخصی، وارد زندگی آدم‌ها نمی‌شود، بلکه از راه اقتصاد و تجارت هم می‌تواند یک انسان را به تباهی بکشاند.

http://www.axgig.com/images/54585799135137153603.jpg
اما دو نقطه ضعف عمده، به سریال «برادر» آسیب زده است. در وهله اول، اسپانسر پروژه، خیلی توی ذوق می‌زند. به طوری که نوع تبلیغ اسپانسر در این سریال از حد معمول فراتر رفته و حالت آگهی پیدا کرده است. همچنین، شرکتی که در این سریال تبلیغ می‌شود، عملکردی متضاد با محتوا و هدف سریال دارد. چون این شرکت، خودش یکی از وارد‌کننده‌های برنج و محصولات غذایی خارجی است. این هم از عجایب روزگار است؛ در یک سریال، فروش برنج خارجی نفی و نهی می‌شود و در همین سریال، برای یک شرکت فروشنده برنج خارجی، تبلیغ صورت می‌گیرد! به نظر می‌رسد که صدا و سیما باید برای نوع حضور حامیان مالی برنامه‌ها و سریال‌ها، تدبیری بیاندیشد. روال معمول کار با اسپانسرها یا همان حامیان مالی در همه جای جهان به این ترتیب است که نام حامی مالی در تیتراژ ابتدایی و انتهایی ذکر می‌شود. اما در تلویزیون ما رسم اشتباهی درگرفته و حامیان مالی تبدیل به مالک بی‌چون و چرای آثار می‌شوند و وقت و بی وقت، اسم و مارکشان به رخ مردم کشیده می‌شود. افراط در تبلیغ حامی مالی سریال «برادر» تا حدی شد که گاهی به نظر می‌رسید که به جای سریال، درحال تماشای آگهی بازرگانی بودیم! با این وضعیت، سریال‌های سیما از چاله بی‌پولی به چاه حامی مالی سقوط می‌کنند!
اما ایراد دیگری که در این سریال دیده می‌شود این است که ضعف حاج کاظم در کنترل و نظارت بر عملکرد فرزندش، غیرمنطقی است. در این سریال عنوان می‌شود که حاج کاظم پهلوان، تاجری درستکار و حساس نسبت به حلال و حرام است و همچنین خودش مدتی ناظر بازار بوده و دوست نزدیک خودش یعنی کلایی را هم به خاطر تخلف، به دام انداخته بود. حالا چطور ممکن است چنین پهلوانی با این همه حساسیت بر فعالیت سالم اقتصادی و با این سابقه طولانی کنترل و نظارت بازار، از پس نزدیک‌ترین اعضای خانواده خودش برنمی‌آید؟

صفحه تصویرروز 21 تیر 95

بررسی سریال های تلویزیون در ماه مبارک رمضان

در صفحه این هفته ما ، سریال های «برادر» و «پادری» و نیمه سریال «کشیک قلب» بررسی شده اند.

یادداشت کوتاه «جای خالی نیروی قدس فرهنگی» هم در این صفحه منتشر شده است.

لینک: http://kayhan.ir/fa/issue/760/8

به بهانه درگذشت عباس کیارستمی

 قدیس!

 

می گویند، پشت سر متوفی نباید حرف زد! این هم رسم ما ایرانیان است که ارزش و قدر مردگان را بیش از زنده ها می دانیم. این است که حتی آن هایی هم که تا همین چند روز پیش به مرحوم «عباس کیارستمی» بد می گفتند، پس از درگذشت او، ناگهان تبدیل به دوست و عاشق دیرینه اش شدند! صداوسیما که دیگر از آن سوی بام افتاده است! از بام تا شام در حال ستایش و بت سازی از آن خدا بیامرز است. یکی نیست به این جماعت بگوید؛ آقا جان! چه اشکالی دارد که ضمن احترام به هنرمند فوت شده و تسلیت و بزرگداشت درگذشت او، آثار و مرام هنری او را هم نقد کرد؟ مرحوم کیارستمی آدم خوب و محترم و بی آزاری بود و افتخاراتی هم در عرصه سینما و هنر کسب کرد، اما حداقل برای بنده حقیر و بی هنر، این تعابیر عجیب و غریبی که درباره کیارستمی و فیلم های او به کار می رود، اصلا قابل هضم نیست.

چندی پیش در نشستی که با موضوع بررسی سینمای روشنفکری در دانشگاه تهران برگزار شد، صحبت کیارستمی هم به میان آمد. اتفاقا خود من گفتم که یکی از مصادیق بی اعتباری جوایز جشنواره های غربی، فیلم های عباس کیارستمی هستند، چون کمتر کسی می تواند تماشای آثار کیارستمی را تا پایان تحمل کند، اما همین فیلم ها، جوایز متعددی را در فستیوال های گوناگون گرفته اند. یکی از دانشجوها پرسید که اگر این طور است و فیلم های کیارستمی خوب نیستند، پس چرا کوروساوا این همه از فیلم های کیارستمی تمجید و تحسین کرده بود؟ راستش را بخواهید، نتوانستم به سوال این دانشجوی نکته سنج جوابی بدهم و به شوخی و جدی گفتم که «هیچ دلیل قانع کننده ای وجود ندارد و خود کوروساوا باید به این سوال، جواب می داد.»

واقعیت این است که کیارستمی یک عکاس خوب و یک شاعر زیرمتوسط بود. اما هرچه با خودم کلنجار می روم، نمی توانم او را به عنوان یک فیلمساز، باور کنم! به معنی بهتر، آثار او را به عنوان فیلم، نمی فهمم! قبول دارم که هر چه من از فهم آن ناتوان هستم، لزوما بی معنی نیست، اما سایر مردم چطور؟ کیارستمی ده ها فیلم ساخت، اما کل فیلم های او به اندازه یکی از فیلم های روی پرده سینمای ایران هم فروش نکرد! حالا جای سوال است، چرا مردمی که حاضر نبودند فیلم های کیارستمی را ببینند و تماشای آثار او را نوعی شکنجه روحی می پنداشتند، حالا از کیارستمی یک قدیس می سازند؟

خدا کیارستمی را رحمت کند!

صفحه تصویرروز 14 تیر 95

فیلم هایی که برجام را لو داده بودند


در صفحه تصویرروز دوشنبه 14 تیر، گزارشی درباره فیلم ها و سریال های هالیوودی که ماجرای برجام و توافق هسته ای را پیش بینی کرده بودند، منتشر شده است.
لینک: http://kayhan.ir/fa/issue/756/8

http://www.axgig.com/images/56341299190770149433.jpg

صفحه فرهنگ مقاومت 13 تیر 95

گفت وگو با همسر رهبر مسلمانان نیجریه و مادر 6 شهید

در صفحه فرهنگ مقاومت این هفته روزنامه کیهان، گفت وگویی منتشر نشده و مربوط به دوران قبل از اسارت شیخ ابراهیم زکزاکی(رهبر مسلمانان نیجریه) با همسر این مبارز چاپ شده است. او در این گفت وگو به توضیح شکل گیری جنبش اسلامی نیجریه و همچنین چگونگی شهادت فرزندانش در راهپیمایی روز قدس سال 2014 پرداخته است.

در این صفحه البته مطالبی در یادبود سالگرد شکست اسرائیل از حزب الله لبنان در جنگ سی و سه روزه و همچنین خاطراتی از روزه داری شهدا منتشر شده است.

لینک: http://kayhan.ir/fa/issue/755/8

http://www.axgig.com/images/41177905558335651870.gif

صفحه تصویرروز 31 خرداد 95

بررسی چرایی و چگونگی ایجاد جذابیت در هنر و رسانه دینی

صفحه تصویرروز 31 خرداد 95 با نقدی بر فیلم «ایستاده در غبار» و تحلیلی بر چرایی و چگونگی ایجاد جذابیت در هنر و رسانه دینی منتشر شد.

صفحه تصویرروز دوشنبه هر هفته در روزنامه کیهان منتشر می شود.

لینک: http://kayhan.ir/fa/issue/745/8

نگاهی به فیلم «دلبری»

 حیف از سوختن یک موضوع زیبا

 http://www.axgig.com/images/23977097278752423944.jpg

 فیلم «دلبری» می‌توانست به یکی از پدیده‌ها و آثار مطرح سینمای ایران تبدیل شود. قرار داشتن یک کارگردان جوان با نام جلال دهقانی اشکذری که در فیلم اول خود نشان داده بود دارای ذوق سلیم و خط‌شکن است، حضور بازیگران مطرحی چون هنگامه قاضیانی، آتیلا پسیانی و احمد غزالی، و همچنین طرح یک موضوع بکر و زیبا می‌توانست خون تازه‌ای را در رگ‌های سینمای کشور جاری کند. اما یک کمبود، جلوی این اتفاق را گرفت؛ فقدان قصه و کشمکش دراماتیک! یعنی دقیقا مهم‌ترین عنصر لازم برای ارتباط یک فیلم با مخاطب، در این فیلم جا افتاده است. دهقانی اشکذری، در سال 92 با اولین فیلم خود یعنی فیلم «خانه‌ای کنار ابرها» خوش درخشید و به عنوان یک پدیده مطرح شد. همین موضوع هم باعث شد که بسیاری منتظر فیلم دوم او بودند. «دلبری» آمد، اما برخلاف فیلم قبلی، نتوانست دل مخاطب را ببرد.

این فیلم، داستان یک خانواده است که در شب ازدواج یکی از خویشاوندانشان، درگیر ماجرایی می‌شوند. ما همه اعضای این خانواده را می‌بینیم. مادر و فرزندان برای حضور در جشن عروسی آماده می‌شوند، اما پدر خانواده با اینکه حضور دارد اما نمایش داده نمی‌شود. در ادامه متوجه می‌شویم که او یک جانباز قطع نخاع است که حتی توان حرف زدن هم ندارد و فقط با اشاره چشم با دیگران ارتباط برقرار می‌کند. مخاطب فیلم، هر از گاهی اتفاقات و آدم‌های درون فیلم را از نگاه این شخصیت می‌بینند. به ویژه لحظات صحبت و درددل زن با شوهر جانبازش را. فیلم دلبری، به شیوه «قهرمان غایب» روایت می‌شود. یعنی شخصیت اصلی و اول فیلم که عامل اصلی ایجاد درام و داستان است، دیده نمی‌شود. در این فیلم هم، شخصیت جانباز چنین خصوصیتی دارد. همه این‌ها می‌توانست فیلم«دلبری» را تبدیل به یکی از بهترین فیلم‌های سال‌های اخیر کند. چون هم موضوع فیلم، هم نحوه ترسیم داستان، خلاقانه هستند. اما دریغ از اینکه این موضوع و خلاقیت، به خاطر ضعف در داستان‌پردازی، سوخته شده است!

«دلبری» شروع بسیار خوبی دارد؛ ماجراها در یک آپارتمان شروع می‌شوند. معمولا تعبیر فیلم آپارتمانی تلقی منفی ایجاد می‌کند. چون اصطلاح فیلم آپارتمانی درباره فیلم‌های ساده و پیش پا افتاده و با موضوعاتی مثل «خیانت» به کار برده می‌شود. اما فیلم مورد بحث ما این‌گونه نیست. «دلبری» البته یک فیلم عاشقانه است. عشق بین مرد جانباز و همسرش. ما با یک خانواده تراز و فضایی امیدبخش و روشن، با ضرباهنگی دلنشین روبرو هستیم. اما درست از جایی که مادر خانواده با شوهر جانباز خود شروع به گفت‌وگو می‌کند، گویی فیلم هم تمام می‌شود!

سوژه بدیع و مهم فیلم، باید با فیلمنامه‌ای حساب شد‌ه‌تر در هم می‌آمیخت که متأسفانه این اتفاق نیفتاده است! در نتیجه، «دلبری» نمی‌تواند تأثیری بر مخاطب خود بگذارد. حتی برخی از لحظات فیلم که به گفت‌وگوهای زن با مرد جانباز اختصاص دارد و باید احساس‌برانگیز می‌شد، به یک طنز ناخواسته تبدیل می‌شود! داستان فیلم، فقط به درد یک فیلم کوتاه 15 دقیقه‌ای می‌خورد. با توجه به اینکه همه فیلم در یک خانه می‌گذرد و بخش اعظم داستان فیلم را گفت‌وگوی زن با همسرش دربر می‌گیرد، باید فراز و نشیب‌های داستانی بیشتری برای آن طراحی می‌شد.

صفحه فرهنگ مقاومت 30 خرداد95

مروری بر نظرات شهید چمران درباره مذاکره با آمریکا

صفحه فرهنگ مقاومت یکشنبه 30 خرداد با گزارش ویژه ای درباره دیدگاه های شهید چمران پیرامون آمریکا و مبارزه با استعمار سیاسی و فرهنگی منتشر شد.
«مقاومت» کلید واژه رهبری در دوران پسابرجام مطلب دوم این صفحه است. همچنین در این صفحه با ذکر خاطره ای از شهید اسدالله زاده هروی از این شهید هم یاد شده است.

لینک: http://kayhan.ir/fa/issue/744/8

http://www.axgig.com/images/83936886773860572404.gif