نگاهی به نیمه سریال سیما در شب های قدر
کشیک قلب، با وقاحت تمام!
مثل سالهای قبل، امسال هم به مناسبت شبهای مبارک قدر یک سریال پنج ، شش قسمتی که اهالی رسانه آن را «مینی سریال» مینامند و دراصل باید نیمه سریال نامید، به نمایش درآمد. سریال «کشیک قلب» به کارگردانی حسین مهکام، درحالی در شبهای احیا به جای سریال طنز «پادری» از شبکه یک پخش شد که برخلاف آن، دارای سوژه نسبتا بکر و جدیدی بود، اما پرداخت چندان قابل توجهی نداشت. این سریال، به طور موازی به دو موضوع نیکوکاری و همچنین پاکدامنی میپردازد. اسم این سریال هم دارای ایهام و دو معنی است. یعنی درباره شخصی است که هم به عنوان پزشک بخش کشیک قلب فعالیت میکند و هم مراقب دل و روح خود است تا به گناه و بدی آلوده نشود. اما چرا «کشیک قلب» به رغم موضوع خوب و قابل توجه خود اما چندان تأثیرگذار و ماندگار نیست؟
متأسفانه تولیدکنندگان اینگونه محصولات تلویزیونی، برداشت غلطی از مفهوم «مینی سریال» دارند. تصور تهیهکننده و کارگردان «کشیک قلب» و سازندگان آثار مشابه این است که تفاوت مینی سریال با سریال در تعداد کمتر قسمتها است. اما برخلاف این تصور، مینی سریال دراصل باید در محدوده زمانی اندکی، بدون هرگونه حشو و تصاویر زائد، یک قصه کوتاه اما گرم و نفس گیر را ترسیم کند. این درحالی است که در سریال «کشیک قلب» ما شاهد به نمایش درآمدن یک حکایت طولانیمدت و بسیار کشدار و با صحنهها و موقعیتهای اضافه و حشویات فراوان بودیم. به طور مثال، در قسمت دوم، دیدیم که دکتر، از داماد فرد متوفی، تقاضا میکند که به حرفهای او گوش دهد. اما وی چون درگیر برنامههای عزاداری است، دکتر را دعوت میکند تا برای صحبت کردن، بعدا به محل کار او برود. دکتر بعد از دو روز به آنجا میرود و برای صحبت کردن با فرد مدنظر خود سوار یک آسانسور میشود و دهها طبقه را بالا میرود. ما مجبور میشویم که تمام لحظاتی که دکتر در آسانسور حضور دارد را ببینیم و متوجه شویم که او فوبیای ارتفاع دارد و از آسانسور سواری میترسد! اما طرح این موضوع، هیچ ربطی به بقیه ماجراها و مضمون سریال ندارد و تنها برای کش دادن و پر کردن کم هزینه سریال، به نمایش درآمده است. جالب این است که دکتر، بلافاصله بعد از اینکه به بالای برج میرسد و از آسانسور پیاده میشود و فرد مورد نظر خود را پیدا میکند، همراه او برای صحبت کردن، دوباره پلههای برج را پایین میآید و در نهایت نیز بدون گرفتن جواب مشخصی، آنجا را ترک میکند!
اما نقطه ضعف اصلی این سریال، پرداختن غلیظ به رابطه دکتر جوان با دختر برادر رئیس مطبی است که برای کار به آنجا میرود. ماجرایی که با اقتباس از قصه «یوسف و زلیخا» به تصویر کشیده شد، اما جای سوال است که چرا در شبهای قدر، باید این گونه موضوعات را آن هم با وقاحت تمام به نمایش درآورد؟ هر چند که هدف و نیت سازندگان این سریال، ایجاد تلنگر و روایت یک محتوای دینی و اخلاقی است، اما نوع پرداختن به این موضوع در سریال «کشیک قلب» همراه با نوعی بیحیایی و قبحزدایی است. علاوه بر تأثیر معکوس اخلاقی این بحث در این سریال، از لحاظ منطق روایی نیز هیچ دلیلی برای نزدیکی آن دختر به دکتر جوان دیده نمیشود! برای مخاطب این برنامه، این سوال پیش میآید که به راستی چرا آن دختر ثروتمند که هیچ نسبت فرهنگی و اخلاقی هم با همکار مرد خود ندارد، باید به او پیشنهاد رابطه نامتعارف بدهد و بعد هم وقتی با پاسخ منفی مواجه میشود، آبروی او را ببرد؟