قدیس!

 

می گویند، پشت سر متوفی نباید حرف زد! این هم رسم ما ایرانیان است که ارزش و قدر مردگان را بیش از زنده ها می دانیم. این است که حتی آن هایی هم که تا همین چند روز پیش به مرحوم «عباس کیارستمی» بد می گفتند، پس از درگذشت او، ناگهان تبدیل به دوست و عاشق دیرینه اش شدند! صداوسیما که دیگر از آن سوی بام افتاده است! از بام تا شام در حال ستایش و بت سازی از آن خدا بیامرز است. یکی نیست به این جماعت بگوید؛ آقا جان! چه اشکالی دارد که ضمن احترام به هنرمند فوت شده و تسلیت و بزرگداشت درگذشت او، آثار و مرام هنری او را هم نقد کرد؟ مرحوم کیارستمی آدم خوب و محترم و بی آزاری بود و افتخاراتی هم در عرصه سینما و هنر کسب کرد، اما حداقل برای بنده حقیر و بی هنر، این تعابیر عجیب و غریبی که درباره کیارستمی و فیلم های او به کار می رود، اصلا قابل هضم نیست.

چندی پیش در نشستی که با موضوع بررسی سینمای روشنفکری در دانشگاه تهران برگزار شد، صحبت کیارستمی هم به میان آمد. اتفاقا خود من گفتم که یکی از مصادیق بی اعتباری جوایز جشنواره های غربی، فیلم های عباس کیارستمی هستند، چون کمتر کسی می تواند تماشای آثار کیارستمی را تا پایان تحمل کند، اما همین فیلم ها، جوایز متعددی را در فستیوال های گوناگون گرفته اند. یکی از دانشجوها پرسید که اگر این طور است و فیلم های کیارستمی خوب نیستند، پس چرا کوروساوا این همه از فیلم های کیارستمی تمجید و تحسین کرده بود؟ راستش را بخواهید، نتوانستم به سوال این دانشجوی نکته سنج جوابی بدهم و به شوخی و جدی گفتم که «هیچ دلیل قانع کننده ای وجود ندارد و خود کوروساوا باید به این سوال، جواب می داد.»

واقعیت این است که کیارستمی یک عکاس خوب و یک شاعر زیرمتوسط بود. اما هرچه با خودم کلنجار می روم، نمی توانم او را به عنوان یک فیلمساز، باور کنم! به معنی بهتر، آثار او را به عنوان فیلم، نمی فهمم! قبول دارم که هر چه من از فهم آن ناتوان هستم، لزوما بی معنی نیست، اما سایر مردم چطور؟ کیارستمی ده ها فیلم ساخت، اما کل فیلم های او به اندازه یکی از فیلم های روی پرده سینمای ایران هم فروش نکرد! حالا جای سوال است، چرا مردمی که حاضر نبودند فیلم های کیارستمی را ببینند و تماشای آثار او را نوعی شکنجه روحی می پنداشتند، حالا از کیارستمی یک قدیس می سازند؟

خدا کیارستمی را رحمت کند!