تجلی سینمای ناب و انسانی

طلا و مس علیه روحانیت؟

این روز ها نقد هایی با این محتوا که فیلم «طلا و مس» بر ضد روحانیت است در برخی رسانه ها منعکس می شود. این نوشته که به قلم نگارنده در هفته نامه صبح صادق چاپ شده ، در پی پاسخگویی به این مسئله است. 

فيلم «طلا و مس» از آن دست آثاري است كه سر به زير و بدون هيچ هياهويي مي آيند و ناگهان تبديل به ستاره مي شوند . در جشنواره فجر سال گذشته كمتر كسي روي اين فيلم حساب باز كرده بود، اما وقتي به نمايش درآمد همه را شگفت زده كرد و تبديل به يك پديده شد . امروز هم در ميان خيل آثار بنجل و سطحي كه پرده سينماها را تصاحب كرده اند ، طلا و مس يك غنيمت است . دغدغه تعالي فرهنگ و هنر ايجاب مي كند كه اين فيلم ، مورد پاسداشت قرار بگيرد . «طلا و مس» به كارگرداني همايون اسعديان حكايت آدم هايي است كه سينماي ما كمتر سراغشان مي رود؛ روحانيون! اين فيلم روايت طلبه جواني به نام سيد رضا است كه همراه همسر و دو فرزندش براي ادامه تحصيلات حوزوي و بهره بردن از درس يك استاد اخلاق از نيشابور به تهران مي آيد، اما اين هجرت، آنها را با دشواري هاي فراواني مواجه مي كند . در حالي كه با مشكلات معيشتي و اقتصادي درگير مي شوند ، همسر طلبه نيز مبتلا به بيماري ام اس مي گردد . به اين ترتيب «سيد رضا» بيشتر وقتش به جاي اين كه به درس و مطالعه اختصاص يابد ، صرف نگهداري از بچه ها ، رسيدگي به همسرش و مرتفع ساختن معاش مي شود ، اما در نهايت تمامي اين گرفتاري ها ختم به خير مي شوند و تجربيات به ظاهر تلخ ، راهي تازه را پيش روي طلبه جوان مي گشايند .
نگاه «طلا و مس» به روحانيت متفاوت است . نه به تقديس اين طيف مي پردازد و نه تضعيف . بلكه ضمن طرح برخي از انتقادات ، با زبان تصوير به همان انتقادات پاسخ مي دهد . كاراكتر پرستار در اين فيلم ، در واقع نماينده افرادي است كه تصوري كور كورانه از روحانيون دارند . در ابتداي فيلم ، هرگاه سيد رضا براي رسيدگي به وضعيت همسرش به بيمارستان مي رود ، با طعنه ها و تهمت هاي پرستار رو به رو مي شود . هوشمندي سازندگان فيلم اين بوده كه نخواستند با ديالوگ پاسخ دهند . بلكه مخاطب در مسير درام ، به اشتباه بودن تصورات پرستار پي مي برد . با اين تمهيد، فيلم توانسته در ارائه تصويري روشن و واقعي از روحانيت به توفيق برسد . يكي از بزرگترين مزيت هاي «طلا و مس» همين واقعي بودن است . همه چيز در اين فيلم نسبتي نزديك با ما به ازاي بيروني خودش دارد . نكته مهم ديگري كه در اين فيلم تجلي تصويري و داستاني يافته روحيات دروني و ارزش ها و ضد ارزش ها است ؛ بسياري از هنرمندان تلاش مي كنند كه مفاهيم باطني را به تصوير بكشند . اما دچار سطحي گرايي يا شعارزدگي مي شوند . اما در «طلا و مس» مفاهيمي همچون محبت ، اخلاق ، عشق ، خشم ، رنج و عذاب در قالبي كاملاً دراماتيك و هنري ترسيم شده است.
«طلا و مس» يك فيلم جذاب است . متأسفانه سينما و حتي سريال هاي متداول باعث شده اند كه هر گاه سخن از جذابيت در يك اثر سينمايي يا تلويزيوني مي رود، ياد ابتذال و استهجان بيفتيم، اما در طلا و مس جذابيت از راه سالم و انساني به دست آمده است . چون هدف اصلي فيلم تلنگر زدن به فطرت است . جاذبه حقيقي نه تنها با فريب مخاطب و تحريك احساسات سطحي و سخيف ايجاد نمي شود، بلكه راه درست خلق زيبايي ، تذكر حقيقت و انسانيت است . اتفاقي كه در اين فيلم رخ داده است . مثلا بخشي از اين زيبايي از طريق بازنمايي فضاي حوزه علميه و زندگي طلبگي بار آمده است . ضمن اين كه داستان و محتواي فيلم بر ساختاري مستحكم و منسجم استوار شده. دوربين چندان محسوس نيست و گويي مخاطب ، خود بخشي از فضاي فيلم شده است. از همه مهم تر شخصيت پردازي دقيق و عميق فيلم است . به طوري كه سيد رضا و همسرش و ساير آدم هاي فيلم گويي از خويشاوندان نزديك ما هستند!
معنويت و اخلاق در«طلا و مس» در بستر مسائل اجتماعي مطرح شده است . انتقاد از چالش ها و مصائب جامعه در اين فيلم با فضاي ذيطلبگي در هم آميخته است . اين باعث شده كه نقد در اين فيلم راه گشا و اميدوار كننده باشد . همچنانكه شخصيت هاي فيلم با وجود كشمكش هاي فراوان ، نه تنها دچار انحطاط و تباهي نمي شوند كه در كوره مشكلات آب ديده تر و انسان تر مي گردند. اين رويكرد با آنچه در آثار مدعي روشنفكري به عنوان نگاه اجتماعي مي آيد متضاد است . در آن نوع آثار طرح نگاه اجتماعي ، ابزاري و رياكارانه و با اغراض خاص همراه است . اما طلا و مس از اين بيماري مصون مانده است. نياز اصلي هنر ، به خصوص سينماي ما نيز دوري از سياه نمايي و در عين حال دغدغه مندي نسبت به وضع زندگي مردم كشورمان است.
«طلا و مس» ياد آور بسياري از فيلم هاي دوست داشتني ما طي 30 سال اخير است . فيلم هايي مثل «نياز» ، «قصه هاي مجيد» ، «بچه هاي آسمان» و ... . همه اين فيلم ها به خاطر اين محبوب تاريخ سينماي ايران شدند كه «ايراني» هستند ؛ داستان ، شخصيت ها و فضاي آن ها به بخشي از خاطرات جمعي و تاريخي ما مي پردازند. سينمايي كه جذابيت دارد و سرگرم كننده است، اما عوام زده و تجارت پيشه نيست و در عين حال از روشنفكر نمايي هم در امان مانده ؛ مخاطب اصلي اين فيلم مردم پاك سرشت و تشنه حقيقت هستند.
«طلا و مس» يك نشانه براي سينماست . يك ستاره كه مي توان با آن راه را از بي راه تشخيص داد . اين فيلم با تمام سادگي و بي آلايش بودنش ، تقريبا همه شاخص هاي مورد انتظار از يك فيلم را داراست. هم گوهر بي نظير عشق در آن يافت مي شود ، هم جذابيت و زيبايي ، هم داستان و كشمكش ، هم تفكر و انديشه و هم معنويت . طلا و مس نشان مي دهد كه مي توان فيلم اخلاقي ساخت و گرفتار شعار زدگي نشد؛در عين حال مخاطب بسيار جذب كرد. مي توان فيلم عشقي ساخت و در دام ابتذال نيفتاد، مي توان از صرف هزينه سرسام آور پرهيز كرد و فيلم فاخر ساخت ، مي توان فيلم اجتماعي ساخت و انتقاد كرد و دچار سياه نمايي و روشنفكر زدگي نشد و مي توان هاي بسيار ديگر. طلا و مس همچنين بار ديگر افسانه دروغين بي مخاطب بودن فيلم هاي ارزشي را باطل كرد و ثابت كرد ، مي توان با تكيه بر عواطف راستين انساني نيز مردم را به سالن هاي سينما كشاند.

نامه حبیب احمد زاده به صلح طلبان جهان

حبيب احمدزاده

حبیب احمد زاده نویسنده رمان «شطرنج با ماشین قیامت» ، فیلمنامه «اتوبوس شب» و مشاور حاتمی کیا در فیلم های «آژانس شیشه ای» و «برج مینو» به بهانه اعدام ریگی نامه ای را برای صلح طلبان و مردم جهان نوشته که می خوانید:

انگليسي‌ها يادشان رفته كه جايشان در ايران نيست

مي‌گويند زماني كه در دهه50 ميلادي قرار بود دادگاه لاهه براي رسيدگي به دعاوي انگليس در ماجراي ملي شدن صنعت نفت ايران عليه دولت نخست وزير وقت ايران مرحوم مصدق تشكيل جلسه دهد، دكتر مصدق با هيأت همراه زودتر از موقع از هتل به محل رفت. در حالي كه پيشاپيش جاي نشستن همه هيات‌هاي شركت كننده تعيين شده بود، دكتر مصدق رفت و به جاي محل صندلي نمايندگي هيات ايران روي صندلي مخصوص نماينده انگلستان نشست.
قبل از شروع جلسه، يكي دو بار به دكتر مصدق گفتند كه اينجا براي نماينده هيات انگليسي در نظر گرفته شده و جاي شما آن جاست، اما پيرمرد توجهي نكرد و روي همان صندلي نشست.
جلسه داشت شروع مي‌شد و نماينده هيات انگليس روبروي دكتر مصدق منتظر ايستاده بود تا بلكه بلند شود و روي صندلي خويش بنشيند، اما پيرمرد اصلاً نگاهش هم نمي‌كرد.
جلسه شروع شد و قاضي رسيدگي كننده به مصدق رو كرد و گفت كه شما جاي نماينده انگلستان نشسته‌ايد، جاي شما آن جاست.
كم كم ماجرا داشت پيچيده مي‌شد و بيخ پيدا مي‌كرد كه مصدق بالاخره به صدا در آمد و گفت:
شما فكر مي‌كنيد نمي‌دانيم صندلي ما كجاست و صندلي نماينده هيات انگليس كدام است؟ نه جناب رييس، خوب مي‌دانيم جايمان كدام است!
سال‌هاي سال است دولت انگلستان در سرزمين ما خيمه زده و كم كم يادشان رفته كه جايشان اين جا نيست و ايران سرزمين آبا و اجدادي ماست نه سرزمين آنان.
اما علت اينكه چند دقيقه‌اي روي صندلي دوستان نشستم به خاطر اين بود تا دوستان بدانند بر جاي ديگران نشستن يعني چه؟
سكوتي عميق فضاي دادگاه را احاطه كرده بود و دكتر مصدق بعد از پايان سخنانش كمي‌ سكوت كرد و آرام بلند شد و به روي صندلي خويش قرار گرفت. 

عبدالمالك ريگي بن لادن ما ايرانيان بود

دستگيري عبدالمالك ريگي بي‌شباهت به اين ماجرا نيست. او بن لادن ما ايرانيان بود. همانطور كه القاعده تنها براي ايجاد رعب و وحشت از هر روشي جنايتكارانه استفاده مي‌نمود تا به بهانه آزادي از زير يوغ ديگران سرها ببرد و خانواده ها را سوگوار كند.
ولي به‌راستي چرا دولت‌هاي غربي اينگونه مواضع دو گانه در برابر مسائل دارند؟ بن لادن در اوايل كار خود در دهه هشتاد ميلادي هم چون غول چراغ جادو از بطري سازمان سيا بيرون آمد تا به نفع سياست‌هاي آمريكا در افغانستان گلوي ارتش سرخ شوروي را بدرد. ولي بعدها اين غول هرگز به داخل بطري افسانه‌اي باز نگشت. هميشه همينطور است در دسته دزدان اختلاف مي‌افتد و يك روز دزد كوچكتر مي‌خواهد دزد بزرگتر را كنار بزند و خود صاحب تمام منافع گردد.
ولي داستان عبدالمالك جالب‌تر است. او پس از‌تروريست شدن دل به دشمنان مردم خاورميانه و ايران و حتي هم‌قومان خود يعني بلوچ‌ها سپرد. جالب آن كه خلاف بن لادن كه هرگز كسي او را در حال سر بريدن يا كشتن كسي نديده، ريگي با كمال افتخار در مقابل دوربين‌ها اين كار را كرده و بدون شطرنجي كردن صورت براي پخش به شبكه‌هاي مختلف جهاني مي‌فرستاد. در زماني كه دولت آمريكا به پخش مصاحبه‌هاي بن لادن و الظواهري از شبكه‌هاي الجزيره و العربيه اعتراض مي‌كرد. گويندگان صداي آمريكا كاري را كردند كه حتي گردانندگان مرعوب عربي نيز با تمام ‌ترسشان جرات انجام چنين كاري و خوش خدمتي به بن لادن را نداشتند. اين كار چه بود؟ مصاحبه مستقيم با عبدالمالك ريگي و خوش و بش با او در مقابل چشم خانواده‌هاي داغداري كه روز قبل ماجراي سر بريده شدن فرزندان بيگناه رهگذر از جاده ها را ديده بودند.

آمريكا بايد به خاطر سقوط ايرباس ايران عذرخواهي كند

جالب آن كه پس از ماجراي نشاندن هواپيماي حامل اين‌تروريست و دستگيري بدون كوچكترين خشونت وي در خاك ايران، كارشناسان صداي آمريكا اذعان مي‌كردند كه بايد سازمان ايكائو ايران را به دليل اين عمل محكوم و فضاي ايران را براي‌ تردد هواپيماها ناامن اعلام كند.
حال اگر قرار براين باشد كه به خاطر اجراي بدون خشونت‌ترين دستگيري فردي جاني كه حداقل چهارصد خانواده بيگناه را در عملياتي كه خود مستقيما در آن شركت داشته عزادار كرده در جهان كسي محكوم شود، پس دولت صاحب اين رسانه (صداي آمريكا) كه به بهانه دستگيري بن لادن صد ها هزار نفر از مردم بيگناه افغانستان و عراق و نيز جوانان سرباز ساده دل آمريكايي را به كشتن داده و دو كشور را به اشغال درآورده و زيرساخت‌هاي اساسي كه با پول همين ملت‌هاي بدبخت ساخته شده را نابود يا به تسخير خود درآورده را به چه مجازاتي رساند؟ اگر به خاطر نشاندن يك هواپيماي مسافربري و بالا رفتن احتمالي آدرنالين خون مسافران اين پرواز محكوميت جهاني لازم است، پس بايد با دولتي كه 290 مسافر بيگناه ايراني را در هنگامه جنگ ايران وعراق و در آسمان و آبهاي هزاران مايل دورتر از خاك كشورش و تنها به پشتيباني از فردي به نام صدام كه بعدها خود نيز مستمرا تجاوزگر بودن او در حمله به ايران را اعتراف كرده، در آسمان تكه تكه مي‌كند به چه روشي رفتار نمود؟ آيا مدالهايي كه به كاركنان اين ناو با عنوان (ابراز شجاعت در عمليات رزمي‌) داده شده و نيز معذرت خواهي كه براي كشتار اين بي‌گناهان در آسمان هرگز انجام نشد مغايرتي با اين حرفها ندارد؟

بوش ِ؛ ضلع سوم مثلث بن‌لادن و ريگي

نكته جالب ديگر در پيشينه اخلاقي اين دو مرد است. بن لادن در جواني فردي غيرپايبند به تمامي ‌اصول ديني اسلام بوده كه ناگهان مدعي رهبريت جهان اسلام را مي‌نمايد. ريگي نيز دقيقا به انواع مشابهي از مشكلات اخلاقي دچار بوده و ناگهان خواب‌نماي رهبريت و رسالت آزادي مسلمانان بلوچ و سني مي‌شود. توبه‌كاراني كه هرگز متوجه دستورات اخلاقي و واقعي دين اسلام در رعايت رحمت و عدم ظلم به ديگران نيستند. ديني كه پيامبرش پس از فتح اصلي‌ترين شهر مقدس مسلمانان از دست كفاري كه هم كيشان و تعدادي از خانواده‌اش را كشتار كرده بودند نه تنها دستور انتقام‌گيري نداد بلكه خانه دشمن‌ترين دشمنانش( ابوسفيان) را پس از خانه مقدس مسلمانان يعني كعبه محلي كاملا امن و مبرا از هرگونه تعرض قرار داد تا همه بدانند كه رويه او در مبارزه چگونه است و بدينگونه رفتار كنند. ولي در ميان اين خواب‌نمايان توبه‌كار براي نجات جهان فرد سومي‌ نيز وجود دارد كه به منطقه خاورميانه و پيروان دين اسلام تعلق ندارد. او نيز در جواني يك الكلي و دائم‌الخمر به‏شمار مي‏آمده كه ناگهان رسالت نجات جهان غرب و مسيحيت را و علم نابودي مسلمانان در جهان را به دوش مي‌گيرد و آن فرد كسي نيست جز ضلع سوم اين كشتار جهانى يعني رييس جمهور سابق آمريكا جورج دبليو بوش. بگذريم!
دير زماني است كه اكثريت مردم خاورميانه اين تناقض بين سخن و عمل را به‌خوبي مي‌شناسند.تروريست خوب و‌ تروريست بد. اين تفكر ده‌ها ساله دولت‌هاي غربي براي ما مردم خاورميانه بوده است. در قديم بن لادن ‌تروريست خوبي بود چون بايد ضد دولت شوروي سابق، پشتيباني مي‌شد. چرا كه افغانستان در تسخير روس‌ها بود و بايد بدين بهانه به اين ملت كمك كرد ولي يك سؤال! آيا بن لادن عرب‌تبار عربستاني يك افغان بود تا براي باز پس‌گيري كشورش سيل كمك‌هاي تسليحاتي و مالي را به گروه او روانه كرد. يا...؟
ولي بعدها بن لادن‌تروريست بدي شد چون عليه منافع ارباب سابقش آمريكا‌ تركتازي كرد و مدعي همه چيز خواهي شد. مگر آنان نبودند كه شوروي سابق را تار و مار كرده و از افغانستان بيرون رانده بودند پس چرا نتوانند صاحب بقيه جهان شوند؟ مگر صدام ديكتاتور خوبي نبود كه با پشتيباني همه جانبه غرب آنقدر تسليحات و توپ و تانك براي نابودي تك دولت واقعا مستقل خاورميانه يعني ايران دريافت كرد كه پس از قبول ناگهاني آتش‌بس از سوي ايرانيان در جنگ بين دو كشور به فكر بيفتد تا با اين سلاح‌ها كويت و حتي اگر بخت اجازه دهد عربستان را نيز تصرف كند. ولي بعدا صدام يك ديكتاتور بد محسوب شد چون به منافع پشتيبانانش در منطقه حمله‌ور شد. پس دولت‌هاي غربي كه خود او را مجهز كرده بودند در طي دو جنگ و به بهانه داشتن يا پيدا كردن سلاح‌هايي كه خود قبلا به او داده بودند، كشور تاريخي عراق را تصرف كردند. ديكتاتور خوب،‌تروريست خوب. ذهن دولتمردان غربي لبريز از عشق به چنين افرادي است حتي اگر معشوق هميشه جفاكار از آب درآيد ولي چه مي‌توان كرد كه به قول ما مردمان خاورميانه عاشق هميشه كور است و عيب‌هاي عياني راكه همه مي‌بينند او نمي‌بيند.
شايد با آمدن اوباما ما در خاورميانه گمان برده بوديم كه زمانه در حال عوض شدن است و‌ تروريست خوب ديگر وجود ندارد ولي مسافرت‌هاي آزادانه عبدالمالك ريگي در سطح منطقه و نيز آخرين سفر مشكوكش به پايگاه آمريكا در كشور قرقيزستان براي همگان اين شك را باقي نمي‌گذارد كه هيچ چيز در مخيله دولتمردان غرب عوض نشده است.

به دولتمردان رياكارتان اعتماد نكنيد

بنابر اين من به خوانندگان فهيم غربي توصيه مي‏كنم كه لحظه‌اي به اين پند ايراني كه توسط يك نخست‌وزير كه تنها به جرم ملي كردن نفت كشورش از دست چپاولگران بين‌المللي در يك كودتاي آمريكايي _ انگليسي سرنگون شد توجه كنند و لحظه‌اي بر صندلي ما مردم خاورميانه بنشينند. آيا در اين جايگاه ديگر به كدامين قول دوستي و صداقت دولتهايتان مي‌توانيد اعتماد كنيد؟
واقعا سخن درستي پس از گرفتن بدون خشونت عبدالمالك ريگي در كوچه و بازارهاي ايران و منطقه در جريان است كه، راه گرفتن‌تروريست ها اين است و نه تسخير و نابودي بي‌نتيجه دو كشور. كه جمله‌اي ديگر را نيز به‏راحتي مي‏توان بدان اضافه كرد و نه حتي اعتماد به دولتهاى غربي پروراننده اين‌تروريستها در قبل و يا اكنون.
شما نيز توصيه ما را جدى گرفته و هم چون ما در خاورميانه هرگز براي امنيت فرزندانتان در غرب، به اين دولتمردان رياكار اعتماد نكنيد.

به بهانه پایان سریال در چشم باد

توبه در قسمت آخر! 

"در چشم باد" با تمام فراز و نشيب ها يش ، همه نقاط ضعف و قوتش و هر چه داشت و نداشت ، سرانجام به پايان خوش رسيد. سريالي كه در ده ها قسمت قبلي خود موجبات نااميدي از آن را فراهم كرده بود ، اما با قسمت آخرش گويي توبه كرد!به خصوص اين كه "در چشم باد" به سراغ موضوعي رفت كه در عين بزرگي و حيات بخشي اش به تاريخ و شرف ايران زمين ، از سوي سينماي اين مملكت مهجور واقع شده است.

آزاد شدن خرمشهر با اراده الهي ، دم مسيحايي امام خميني (ره) و از جان گذشتگي سپاهيان محمد (ص) در قرن پانزدهم ، بي هيچ ترديدي بزرگ ترين نقطه عطف تاريخ ايران زمين است. اما گويي قاب كوچك فيلم ، تاب بازتاب دادن اين عظمت را نداشته است . خدا را شكر كه صدا و سيما همت كرد و حداقل در چند قسمت آخر يكي از سريال هاي خودش سراغي از روز واقعه بزرگ تاريخ ايران گرفت.

ضعف "در چشم باد" ، قطعه قطعه بودن كار است. به اين ترتيب كه هر چند قسمت آن به يك موضوع خاص و فضا و حال و هواي متفاوتي اختصاص يافت. مثلا بخشي از سريال به اواخر عصر قاجار ، قسمت هايي ديگر به جنگ جهاني اول ، قطعه اي از آن به كودتاي 28 مرداد و ... تا اين كه به فتح خرمشهر رسيد. اين ساختار روايي مطول باعث شده تا "در چشم باد" به جاي يك سريال ، مجموعه اي از چند سريال شود. به طوري كه برخي از اين بخش ها قابل مقايسه با هم نيستند. مثل بخش اختتاميه ، كه شاني جدا و جايگاهي متمايز با كل سريال بايد براي آن قائل شد. بر خلاف جريان كلي سريال اين بار هنر در خدمت ارزش ها قرار گرفت. چه ، در دو سه قسمت پاياني اين مجموعه تلويزيوني زيبايي بصري و تكنيكي ، با زيبايي معنايي در هم آميختند. دكوپاژ ، ميزانسن ، طراحي صحنه و از همه مهم تر ، جلوه هاي ويژه چشم نواز و تماشايي ، كالبدي شدند براي تجلي حماسه فرزندان ايران. در ترسيم صحنه هاي جنگي از بزرگنمايي اعمال نظامي پرهيز شد و تكيه اصلي بر ايثارگري لشكر امام زمان (عج) بود. همه ما فيلم هاي جنگي بسياري را به خاطر داريم كه براي برانگيختن حس حماسه و بازتوليد روحيه سلحشوري رزمندگان ، به اغراق در توانمندي هاي سربازان ما دست زدند. مثلا دو سه رزمنده ايراني ، بدون هيچ منطقي يك گردان دشمن را شكست مي دادند. اين گونه تصوير سازي از جنگ اگرچه با نيت خير انجام مي شده ، اما غير قابل باور بوده و فداكاري رزمندگان را نيز كمرنگ جلوه داده است. مسعود جعفري جوزاني در سريال "در چشم باد" برعكس اين نوع فيلم ها عمل كرده و نشان داده كه پيروزي هاي ايران در جنگ 8 ساله ، با چه دشواري هايي به دست آمدند. فضاي سهمگين حاكم بر عمليات ها و نفس هايي كه در هر دم و بازدمشان با شهادت درآميخته بودند ، به خوبي در اين سريال بازنمايي شده اند.

قرار دادن تصاوير مستند آرشيوي در فواصل تصاوير توليدي هم در همين راستا انجام شد. اين تمهيد ، نوعي تفاخر براي واقع نمايي نيست . بلكه تدبيري براي اين است كه براي مخاطب بيگانه با دفاع مقدس اثبات شود كه اين از خود گذشتگي ها و مرارت ها فقط فيلم نيستند. و جواناني كه جواني خود را خرج آزادي و سربلندي ايران كردند ، افسانه نبودند. بودند جوانان و مرداني كه خود را سپر بلا كردند تا يك وجب از خاكمان به دست دشمن نيافتد.

البته صحنه هاي جنگي سريال تنها به اين ابعاد محدود نشده و به جنبه عاطفي نيز پرداخته است. بار عاطفي و دراماتيك بخش جنگي سريال بر دوش شخصيت پردازي دقيق فيلمنامه و اجراي پر تحرك و جاندار آن است. شخصيت رزمندگان در اين مجموعه نه آن قدر پيش پا افتاده و زميني تصوير شده كه نتوان تحت تاثير آن ها قرار گرفت و نه آنقدر بزرگ و آسماني كه دست نيافتني باشند. بلكه طوري پرداخت شده اند كه بيننده به آن ها علاقه مند شده ، از پيروزي ها و جان سالم به در بردنشان از خطرات خوشحال مي شود و از شهادتشان نيز غمگين.

در حالي كه در آخرين پلان ،  منتظر يك پايان خوش بوديم ، دچار غافلگيري شديم. درست در لحظه اي كه بيژن ايراني به فرزندش عباس رسيد و همه از اين وصل شادمان شدند ناگهان تركشي به جسم پدر خورد و اين وصال به فصال تبديل شد. به هم رسيدن بيژن و عباس ايراني –كه در واقع نمادي از ملت ايران هستند- در روز آزاد سازي خرمشهر نمادي از همبستگي مردم كشورمان و بازيابي دوباره هويت ماست. اما شهادت بيژن ايراني گوياي تولد ايران جديد به وسيله نسل عباس هاست.

"در چشم باد" باز هم بر ما ثابت كرد كه هنر تنها در سايه تعهد ، اخلاق و ارزش ها مي تواند ماندگار و ديدني شود. همچنانكه قسمت آخر اين سريال –بر خلاف تمام قسمت هاي قبلي آن- محبوبيت پيدا كرد و دل مخاطب خود را به دست آورد. آيا مديران صدا و سيما از اين نشانه درس خواهند گرفت؟

درباره زندگي و آراي خوزه ساراماگو

قلم در چشم امپرياليسم

«خوزه دساوسا ساراماگو» نويسنده پرتغالي مخالف آمريكا و رژيم صهيونيستي روز جمعه در سن 87 سالگي درگذشت.وي كه به دليل مخالفت با حكومت كشورش سالها خارج از وطنش زندگي مي كرد، در جزاير قناري اسپانيا از دنيا رفت.

خوزه ساراماگو در روز 16نوامبر سال 1922 در «آزينيا» پرتغال متولد شد و به عنوان شاعر، نويسنده، روزنامه نگار و نمايشنامه نويس فعاليت مي كرد.ساراماگو در فعاليت هاي انقلابي كه منجر به نابودي رژيم ديكتاتوري آنتونيو سالازار در سال 1974شد، حضوري فعال داشت. وي با اين كه در سال 98 برنده نوبل ادبيات شد، همواره از معترضان به رژيم ضد بشر اسرائيل بود.ساراماگو در سال 2002 در اعتراض به محاصره فلسطيني ها توسط رژيم صهيونيستي اين اقدام را با رفتارهاي نازي ها مقايسه كرده و گفته بود: «آنچه در فلسطين مي گذرد، همچون جنايتي است كه ما اعتقاد داريم در آشويتس روي داده است.» او در آن زمان همراه با نويسندگان ديگري به نام هاي راسل‌ بانكس‌ (آمریكا)، بریتن‌ بریتن‌ باخ‌ (آفریقای‌ جنوبی‌)، وینچنزو كنسولو (ایتالیا)، بی‌ دائو (چین‌)، خوان‌ گوی‌ تیسولو (اسپانیا)، كریستیان‌ سالمو (فرانسه‌) و ووله‌ سوئینكا (نیجریه‌) به رام الله سفر كرد. ساراماگو ماحصل اين سفر را ، با همكاری‌ نوآم‌ چامسكی‌ (زبان‌ شناس‌ آمریكایی‌) و جیمز پتراس‌ (جامعه‌شناس‌) كتابی‌ را با نام‌ «فلسطین‌ زنده‌ است‌» منتشر كردند. ساراماگو همچنين در مصاحبه اي كه در اين كتاب هم آمده گفته است: «اين عظيمترين و مستمرترين بي عدالتي اسرائيلي هاست. آنها بر اين باورند كه هر جنايتي هم كه امروز مرتكب شوند، غير قابل مقايسه با ستمي است كه بر آنها رفته. آنها با وجدان موروثي و خوني قوم برگزيده خويش، تصور مي كنند ظلمي كه بر ايشان رفته، مجوزي است كه تا قرنها بي هيچ عقوبتي بر ديگران ستم كنند.» ساراماگو همچنين از مخالفان تندرو حمله آمريكا به عراق بود . او در اين باره گفته بود : «اين جنگ به واسطه امپراتوري ايالات متحده طرح ريزي شده است. در قرن نوزدهم امپراتوري هاي جهان به نقطه اوج خود رسيدند، در قرن بيستم سقوط كردند، اما حالا در آستانه سده بيست و يكم دوباره برمي خيزند. اما تفاوت در اينجاست كه امروزه تنها يك امپراتوري منفرد حكمفرماست. قبلاً پرتغالي ها، اسپانيايي ها، فرانسوي ها و انگليسي ها وجود داشتند. حالا اما فقط يك سيستم امپراتوري داريم.» ساراماگو فروش اسلحه و دستيابي به نفت عراق را از انگيزه هاي حمله آمريكا مي دانست. به نظر او: «البته، اينها بخشي از انگيزه هاي موجود در اين جنگ هستند. اما دلايل بي شمار ديگري نيز وجود دارد، براي روشن ساختن اين مسأله بايد گفت (البته اگر در اين جهان بتوان چيزي را به قدر كافي روشن ساخت)، هيچ كشور ديگري در ايالات متحده، نيروي نظامي ندارد اما اين امپراتوري در سراسر جهان، نيروي نظامي دارد. اين حقيقت ـ كه البته به نظر نمي رسد سبب ناراحتي مردم را فراهم آورد ـ فقط و فقط يك معني دارد: من تقريباً در سراسر جهان نيروي نظامي دارم. به عبارت ديگر من سلطه طلب هستم. اين سلطه طلبي در مورد دانشگاه ها و بيمارستان ها به چشم نمي خورد، بلكه فقط در مورد سربازها و اسلحه ها وجود دارد. اين موضوع پايان مشخصي دارد: سلطه بر تمام جهان. بهتر است ما در مورد آنچه پشت همه اينهاست، صحبت كنيم نه فقط آنچه در سطح مي گذرد.» از مشهورترين كتاب هاي ساراماگو مي توان به «كوري»، «بركه سنگي»، «مسافرت فيل»، «خاطرات طفوليت»، «برخاسته از زمين»، «مباني نقاشي و خوشنويسي»، «سرزمين گناه» و ... اشاره كرد. آخرين كتاب ساراماگو «یاداشت‌های رایانه‌ای» است که مجموعه اي از وب نوشت هاي اين نويسنده درباره بحران اقتصادی جهان، دوره انتقالی بوش تا اوباما، جنایات اسرائیل در کشتار مردم غزه و رسوایی‌های اخلاقی برلوسکونی را در بر مي گيرد.

دیکتاتور ها را بایکوت کنید

 دوست عزیزم روح الله امین آبادی در بسیج جهانی مطلبی نوشته که جای تامل دارد.اما من به گونه ای دیگر فکر می کنم. به نظر من هر چقدر به این جور آدم ها کمتر محل گذاشته شوند به ضرر آن هاست. آن ها می خواهند هر طور شده مطرح و به اصطلاح تیتر یک شوند. ولو به عنوان زشت و بد! 

آن ها می دانند که مردم نیک سیرت و آزادی خواه ایران هیچ گاه تحویلشان نخواهند گرفت ، به همین خاطر تنها راه میدان داری را بازی در زمین دشمن می دانند. بهترین راه مبارزه با این دیکتاتور ها -که در وقایع پس از انتخابات دهم نشان دادند هیچ عقیده ای به حاکمیت مردم بر سرنوشت خود ندارند- بایکوت آن هاست. 

نگاهی به فیلم دموکراسی توی روز روشن

کدام دموکراسی ؟ کدام روز روشن؟

این نقد با عنوان "جای خالی حقیقت" در هفته نامه صبح صادق چاپ شده است.

فيلم «دموكراسي تو روز روشن» به كارگرداني علي عطشاني به ظاهر درباره دفاع مقدس و معنويت است. اما در نهايت در رده فيلم هايي تقسيم بندي مي شود كه مولد شك و شبهه هستند؛ آن هم درباره عزيزترين ارزش هاي اين مرز و بوم و همچنين مي توان اين فيلم را در حيطه آثاري قرار داد كه ضد جنگ ناميده مي شوند.
«دموكراسي تو روز روشن» روايت يك سردار دفاع مقدس است كه ترور مي شود و به كما مي رود. در حالي كه در فضايي ما بين مرگ و زندگي سير مي كند، مورد محاكمه فرشته ها قرار مي گيرد. اين سردار كه فكر مي كرده آدم بسيار خوبي است در آنجا تازه متوجه مي شود كه اين خبر ها هم نيست! مخاطب هم كه تصور مي كرده با فردي پاك سيرت روبه روست، حالا مي فهمد كه سردار فيلم «دموكراسي تو روز روشن» چه اشتباهات و خطاهايي داشته است.
اولين مسئله در مورد اين فيلم اين است كه چرا در شرايطي كه از هشت سال دفاع مقدس ناگفته هاي فراواني وجود دارد، موضوعي انحرافي به تصوير كشيده شده است؟! آيا طرح اين موضوع كه همه رزمندگان و ايثارگران ما لزوماً آدم هايي نيك سيرت و بهشتي نيستند، برآمده از يك دغدغه فرهنگي خالص است؟!
سازندگان «دموكراسي تو روز روشن» مي توانستند يك شخص معمولي را به عنوان سوژه خود انتخاب كنند. اما قرار دادن يك قهرمان جهاد در راه خدا به عنوان كسي كه با قطعيت نمي توان از او به عنوان يك قهرمان ياد كرد، بوي غرض ورزي مي دهد. اين درست كه در بين چنين افرادي ممكن است آدم هاي خطاكار هم وجود داشته باشد. اما در يك فيلم يا اثر هنري وقتي يك نفر از يك جماعت انتخاب مي شود، آن يك نفر، نماينده و به عبارتي كل آن گروه محسوب مي شود؟ بنابراين تنها تفسيري كه مي توان از «دموكراسي تو روز روشن» داشت بي حرمتي آن به بچه هاي جنگ است. زيرا تصويري كه فيلم از رزمندگان و سرداران سرافراز دفاع مقدس ارائه مي دهد غير از اين نيست. «دموكراسي تو روز روشن» در شهادت شبهه ايجاد مي كند و مي گويد كه سرداراني كه گاهي در خبر ها اعلام مي كنند «شهيد» شده اند، نبايد كاملاً مطمئن بود كه شهيد شده اند! چه بسا در زماني كه ما داغدار آن عزيزان هستيم و به شهادت شان افتخار مي كنيم، آن ها درحال جواب پس دادن به فرشتگان به خاطر گناهان و اشتباهات بزرگ شان هستند!
تأثير اين گونه فيلم ها در خوش بينانه ترين حالت، كم كردن حرمت ارزش هاي دفاع مقدس و آرمان زدايي از آن مقطع طلايي تاريخ ايران است.
«دموكراسي تو روز روشن» علاوه بر هجو ارزش هاي دفاع مقدس، همين نگاه را نسبت به ارزش هاي ديني و مباحث مربوط به آن دنيا دارد. تصوير عزرائيل با آن هيبت غرب زده، كه از فيلم ماتريكس كپي شده يكي از موارد عجيبي است كه در اين فيلم مطرح شده است. سازندگان فيلم مدعي هستند كه خواسته اند با اين كار، چهره اي زيبا و خوشايند از مرگ نشان بدهند. يعني از نگاه آقايان مخاطب، فيلم آن قدر ضعيف و سطحي است كه بايد به ضرب و زور استفاده از يك سوپراستار و وام گرفتن از يك فيلم آمريكايي براي تيپ سازي عزرائيل، مخاطب را از مرگ آگاه كرد.
به طور كلي «دموكراسي تو روز روشن» از آن دست فيلم هايي است كه دست اندركاران توليد آن بايد در مصاحبه ها و صحبت هاي خود آن را توضيح بدهند تا سوءتفاهمات بر طرف شود. اين در حالي است كه يكي از مشخصات يك فيلم خوب اين است كه خودش وكيل مدافع خودش باشد. نه اين كه نويسنده و كارگردان و تهيه كننده و چه و چه دنبال تريبون بگردند تا در مورد فلان صحنه و اين كه مثلاً به دنبال ايجاد شبهه درباره شهادت نبوده اند، توضيح بدهند.
«دموكراسي تو روز روشن» اتكاي بسيار زيادي به جلب توجه كاذب است. براي ما عادت شده است كه در هر فيلمي محمدرضا گلزار را مي بينيم نسبت به سطح كيفي آن شك كنيم. چون برخي فيلم هايي كه از راه هنري توان عرض اندام ندارند، با استخدام آن بازيگر، ضعف هاي خود را جبران مي كنند. البته اين بار هم شك ما درست بود. چون با فيلمي كم رمق و زير متوسط رو به رو هستيم ؛ به جز مشكلات محتوايي كه شرح آن گذشت. البته مردم هم كم كم در حال فاصله گرفتن از اين نوع تمهيدات هستند. فروش نه چندان اميدواركننده اين فيلم، گوياي اين مهم است.
در پايان اينكه، مسئولان فرهنگي و سينمايي كشورمان لازم است كه فكري به حال موج فيلم هاي تحريف آميز درباره جنگ تحميلي نمايند. آنچه نياز و ضرورت زمانه ماست، واگويه حقايق و واقعيت هاي آن دوره است، نه برعكس.


در حاشيه: كدام مشاور مذهبي

يكي از ويژگي هاي فيلم «دموكراسي تو روز روشن» بهره بردن از حجت الاسلام محمد علي زم، به عنوان تهيه كننده و مشاور مذهبي است. با اين حال اين فيلم مملو از اشكالات مذهبي است!
يك منتقد سينما و عضو انجمن گفت وگو و تبادل فرهنگي به اين اشكالات پرداخته است كه اشاره به آن خالي از لطف نيست. حسن شيخ حائري در اين باره اظهار داشت: آنچه در ابتداي تيتراژ فيلم مي بينيم غيرقابل باور است. عبارت «يا ارحم الراحمين» به صورت «يا الرحم الراحمين» نوشته شده است! همچنين آيه 10 سوره انفطار بهتر بود با آيات 11 و 12 اين سوره همراه مي شد تا مفهوم كامل تري داشته باشد.
وي در ادامه تأكيد كرد: آنچه در روايات ما به صراحت بيان شده اين است كه حضرت عزرائيل در گرفتن جان افراد مومن با رويي باز و گشاده و در گرفتن جان افراد غير مومن با چهره اي درهم و عبوس ظاهر مي شود در حالي كه چهره عزرائيل در اين فيلم تقريباً در اكثر نماها يكسان است و تغييري نمي كند.
وي خاطرنشان كرد: در دو آيه پاياني سوره مباركه زلزال، ابتدا بحث «خير» مطرح مي شود و سپس بحث «شر» اما در اين فيلم جاي اين دو به طرز عجيبي عوض شده است. يعني ابتدا بحث شر مطرح مي شود و سپس بحث خير! همچنين استفاده از تسبيح يا به تصوير كشيدن نماز در برزخ زير سوال است. ديگر اين كه طبق صريح روايات و آيات «عمل» و «نيت عمل» هر دو در جهان ديگر براي انسان ها هويدا مي شود، در حالي كه در سكانس بازي حميد فرخ نژاد و محمدرضا فروتن، بارها شاهد پرسش از «نيت عمل» هستيم.
شيخ حائري به فارس افزود: به نظر مي رسد فيلمساز در اين فيلم كه با طنز موقعيت همراه است، با استفاده از بحث «حساب و كتاب» به شكل كليدي و بسط اين روايت كه هر روز عزرائيل پنج بار براي هر فرد ندا مي دهد كه براي مرگ آماده باشد و حساب و كتاب كارهايش را داشته باشد، مترصد بوده تا اثر درخور تأمل تري را خلق كند.

نگاهي به مستند «تقلب واقعي» به كارگرداني نادر طالب زاده

مظلومان و ظالمان

همين چند دقيقه پيش مستند «تقلب واقعي» به كارگرداني نادر طالب زاده را از طريق شبكه پرس تي وي ديدم . طالب زاده در اين فيلم سعي كرده بخشي از واقعيات مربوط به «فتنه» را به مخاطب خارجي نشان دهد . شايد براي بيننده غربي اين فيلم كه منبع كسب اطلاعش رسانه هايي چون سي ان ان ، بي بي سي ، فرانس 24 ، العربيه ، صداي آمريكا ، فاكس نيوز و مانند اين شبكه هاست ، تماشاي خيل آدم هايي كه به خاطر پيروزي احمدي ن‍ژاد در انتخابات سال گذشته شادي مي كردند عجيب باشد . چون اين شبكه ها در تمام يك سال گذشته به گونه اي خبرسازي كردند كه گويي واقعا اكثريت مردم ايران به موسوي راي داده و مخالف نتيجه انتخابات هستند . اما بيننده فيلم مي بيند كه در واقع اين آقاي مير حسين موسوي و برخي اطرافيان و حاميان با نفوذ و قدرتمند او بودند كه در حق مردم «تقلب» كردند . در يكي از صحنه ها ، مردي ميان سال از مردم تقاضا مي كند كه رو در روي هم قرار نگيرند . مي گويد ما همه خواهر و برادر يكديگريم و نبايد مثل دشمن با هم برخورد كنيم (نقل به مضمون) و تلخ ترين جنبه فتنه –كه خدا را شكر ختم به خير شد- همين صف بندي مردم در مقابل يكديگر بود . طالب زاده در مستند خود مي گويد كه در اين وقايع همه مظلوم واقع شدند . هم آن كساني كه به نامزد منتخب راي دادند و هم بقيه هموطنان عزيزي كه به ساير نامزد ها . و ظلم بزرگ را آن كساني مرتكب شدند كه تلاش كردند مردم را به جان هم اندازند . در جريان فتنه همه مردم ، از اكثريت گرفته تا اقليت سبز رنگ ، حق داشتند . اما جريان فتنه ساز و فتنه گر ، حق همه ، حتي سبز ها را نيز زير پا گذاشتند. يك نكته قابل توجه درباره مستند «تقلب واقعي» نگاه بي طرفانه نادر طالب زاده است . در يك اثر اسنادي آن هم درمورد موضوعي سياسي مثل وقايع پس از انتخابات ، بي طرف ماندن بسيار دشوار است . اما طالب زاده به خوبي از پس اين مهم بر آمده است . در اين فيلم به همه فرصت ابراز نظر داده مي شود ، همه مردم خود نمايي مي كنند و همه طيف ها حضور دارند . و از همه مهم تر اين كه هيچ گونه پيش داوري صورت نمي گيرد و به كسي اهانت نمي شود. نتيجه گيري هم به خود مخاطب واگذار شده است . اي كاش مستنداتي مانند «تقلب واقعي» در همان نخستين روز هاي در گرفتن فتنه تهيه و از طريق صدا و سيما براي همه نمايش داده مي شد.

نگاهی به فیلم حرام زاده های لعنتی

تارانتينو در محاصره غزه

یادداشت نگارنده در روزنامه کیهان:


در سال هاي اخير، با كاهش سطح كيفي آثار هاليوود، جنبه سياسي آن ها افزايش يافته است. اين رسالت و هويت سينماي آمريكا از ديرباز تاكنون بوده كه براي جهاني سازي آمريكايي، روياسازي كند. اما روند اين نظام رسانه اي به گونه اي پيش مي رود كه روز به روز، هنر از آن كاسته و ايدئولوژي بر آن غالب مي شود. اوج مانور ايدئولوژيك سينماي آمريكا، در دوره اخير مراسم اسكار تجلي پيدا كرد. به طوري كه بيشتر جوايز به فيلم هاي «اهرم كاخ سفيد» اهدا شد.
نكته قابل تأمل درباره اين سينما، كه به رغم تضعيف هنري، هنوز هم قدرتمند و امپراطور است، پوشش همه مسائل و منافع آمريكا و دار و دسته اش مي باشد. امكان ندارد كه در يك سال، فيلم هايي درباره جنگ عراق، مسئله رژيم صهيونيستي، ايران، آخرالزمان و ساير موضوعاتي كه آمريكا با آن ها درگير است توليد و به نمايش درنيايد. موضوع اساسي هم اين است كه اين وظايف، عمدتا به كارگردانان به ظاهر مستقل محول مي شود. يكي از فيلم هاي پرآوازه ماه هاي اخير آمريكا inglourious basterds (حرام زاده هاي ننگين) است. [که در ایران به نام های دیگری چون حرام زاده های لعنتی ، بی ریشه های بدخو و ... هم معروف شده] اين بار، قرعه به نام «كوئنتين تارانتينو» زده شده تا خدمت صهيونيست ها برسد! فيلمي كه در اسكار هم با استقبال مواجه شد و علاوه بر نامزدي در چند رشته، برنده بخش بهترين بازيگر مرد هم شد.


فيلمسازان غربي كه هم مي خواهند به صهيونيست ها كمكي كرده باشند و هم وجهه مستقل و روشنفكر بودن خود را حفظ كنند، به سراغ موضوع جنگ جهاني دوم و يهودستيزي نازي ها مي روند. رويكردي كه استيون اسپيلبرگ، رومن پولانسكي و... در پيش گرفتند و اين داستان تكراري، اين بار توسط تارانتينو به تصوير كشيده شده است. با اين روش هم مي توانند خود را ضد جنگ و بيزار از نسل كشي معرفي كنند و هم نسل كشي حاكم بر فلسطين را توجيه كنند. البته اين فيلم جديد درباره ظلم به يهود ، اثري متوسط و نه چندان ماندگار محسوب مي شود كه دچار ضعف فيلمنامه هم هست . قابل باور نيست كه تمام سران دولت آلمان در يك سالن سينما جمع شوند ، ولي هيچ گونه مراقبت امنيتي از آن ها نشود . چطور ممكن است هيتلر و يارانش به سينمايي قدم بگذارند كه هيچ كنترلي بر آن نشده تا آنجا كه اطرافش مملو از بمب و مواد منفجره مي شود ؟
«حرام زاده ها» فيلمي با تم انتقام و داستاني تخيلي درباره بخشي از تاريخ معاصر اروپاست؛ يك دختر جوان، در جريان كشتار خانواده يهودي اش به دست سربازان هيتلر مي گريزد و با حضور در پاريس، به اداره يك سالن سينما مشغول مي شود. برگزاري مراسم اكران خصوصي فيلم قهرمان ملي براي هيتلر و سران دولت فاشيستي آلمان در همان سينما، فرصت انتقام گيري را براي او فراهم مي كند. ماجراي اين دختر با يك گروه از يهوديان آمريكايي كه به حرامزاده ها مشهور هستند و براي انتقام گيري، به قتل نازي ها مي پردازند به هم گره مي خورد.
تارانتينو به طور هوشمندانه اي فيلم را پايان داده: دختر يهودي سرانجام قرباني مي شود و نمي تواند طعم انتقام خانواده اش را بچشد. اما گروهي كه «يهودي هاي آمريكايي» معرفي مي شوند، انتقام او را مي گيرد. آيا غير از اين است كه صاحبان اصلي هاليوود، با نفوذترين سياستمداران كاخ سفيد و بزرگترين سرمايه داران جهان، همين يهودي هاي آمريكايي هستند؟ اين موضوع، در تقسيم جوايز اسكار سال 2010 نيز در نظر گرفته شد. ايفاي نقش سردسته گروه يهودي هاي آمريكايي برعهده براد پيت بود. كاراكتري كه به نيروهاي خود دستور مي دهد به فجيع ترين شكل، انتقام يهوديان مظلوم را بگيرند. اجراكننده اين شخصيت در فيلم حرام زاده ها جايزه بهترين بازيگر اسكار را گرفت، كاراكتري كه در عين خشونت، جذاب و دوست داشتني است؛ مهندسي فرهنگي يعني همين!

فيلم Inglourious Basterds ،خريد فيلم حـرامـزاده های لعنتی ، فيلم Inglourious Basterds ، فيلم حـرامـزاده های لعنتی ، خريد فيلم Inglourious Basterds ، فروش فيلم حـرامـزاده های لعنتی ، خريد پستي فيلم Inglourious Basterds ، فيلم زيرنويس حـرامـزاده های لعنتی ، فيلم زيرنويس فارسي Inglourious Basterds ، فروش فيلم حـرامـزاده های لعنتی ، فروش پستي فيلم Inglourious Basterds ، فيلم حـرامـزاده های لعنتی ،خريد فيلم ، فروش سريال ، خريد پستي فيلم ، فروش فيلم ، خريد سريال ، فيلم Inglourious Basterds ، فيلم حـرامـزاده های لعنتی ، خريد فيلم Inglourious Basterds ، فروش فيلم جديد حـرامـزاده های لعنتی ، خريد پستي فيلم Inglourious Basterds ، فيلم زيرنويس Inglourious Basterds ، فيلم زيرنويس فارسي حـرامـزاده های لعنتی ، فروش فيلم Inglourious Basterds ، فروش پستي فيلم حـرامـزاده های لعنتی


يك اصل غيرقابل انكار درباره آثار هنري با موضوعات تاريخي اين است كه اتفاقا اين آثار به طور دقيقي درباره امروز هستند. رجوع به گذشته در فيلم هاي تاريخي، بهانه و پوششي است براي ارائه نگاهي غيرمستقيم در مورد حال. از اين رو، ساخته و به نمايش درآمدن فيلم «حرام زاده هاي ننگين» همزمان با محاصره غزه و كشتار فلسطيني ها توسط نسل جديد صهيونيست ها، تصادفي نيست. اين يك اتفاق نيست كه كارگرداني كه خشونت و خونريزي، چاشني اصلي آثارش است و در فيلم هايش، تصويري محبوب از جانيان نشان مي دهد، عهده دار ترسيم مبارزاتي يهوديان آمريكايي (صهيونيست ها) شود.
تارانتينو در جديدترين فيلم خودش، قتل و توحش صهيونيست ها را امري عادي و به حق جلوه مي دهد. گويي به مخاطب خود مي گويد، «تصاويري كه هر روز از كشته شدن انسان ها در فلسطين مي بينيد، مي تواند زيبا و سرگرم كننده باشد، اگر اين طوري ببينيد!» مگر وظيفه رسانه ها، به خصوص سينما غير از اين است كه واقعيات را وارونه جلوه دهند؛ زشت را زيبا و زيبا را زشت! (چند روز ديگر جام جهاني آغاز مي شود و خواهيد ديد كه رسانه ها، چگونه از اين فرصت استفاده مي كنند و مسئله غزه و حمله ضدانساني صهيونيست ها به آزادي خواهان جهان را به انزوا مي برند)
به اين ترتيب، يك فيلمساز به ظاهر متفاوت و مستقل ديگر هم به صف روياسازان كاخ سفيد پيوست؛ تارانتينو هم نامش در كنار افسانه سازان هولوكاست و كساني كه فيلمشان «حق انتقام يهوديان» را به تصوير كشيد ثبت شد. آن هم درست در شرايطي كه جهان شاهد خونبارترين جنگ هاي معاصر به دست صاحبان هاليوود در خاورميانه است.

درباره شبکه فارسی1

فارسی وان ؛ اهرم تحمیل الگوی زیستی سرمایه داری

این یادداشت با عنوان «دشمن شناسی ماهواره ای» در روزنامه کیهان چاپ شده است:

مدتي است شبكه اي ماهواره اي ، موسوم به فارسي وان در حال فعاليت است. طي روز هاي اخير نيز روزنامه ها و برخي سايت ها مطالبي را درباره آن نوشته اند. مطالبي كه متاسفانه داراي رنگ و بويي از مرعوبيت و هراس هستند. اين رسانه ها با اين نوع برخورد خود باعث بزرگ شدن بي جهت اين شبكه مي شوند. و اين در حالي است كه اساسا انقلاب اسلامي و كشوري عظيم به نام ايران ، محال است تحت تاثير يك شبكه دچار اختلال شود. به هر حال نظام جهاني سرمايه داري ، براي تحميل الگوي زيستي مورد نظر خودش ، از هر راهي پيش مي رود. فارسي وان هم يكي از سلاح هاي اين نظام كثيف براي گسترش بازار بار خودش است. سرمايه داري فقط در جست و جوي سود بيشتر است و در اين راه از هر روشي كه بتواند استفاده مي كند. حال مي خواهد برافراشتن پرچم حقوق بشر باشد ، يا هجوم نظامي و به آتش كشيدن زندگي انسان ها. دور از انتظار نيست ، جرياني كه براي منافع خود چند كشور دنيا را به جنگ كشانده و ميليون ها نفر از بني بشر را قتل عام كرده ، ماهواره راه اندازي كند تا اخلاق و انسانيت را به نابودي كشاند. اصلا بعيد نيست.
رويكرد ما نيز در بررسي چنين تحركاتي ، بايد با هدف شناخت اين روش ها باشد ، نه وحشت و انفعال. اگر هوشيار باشيم پديده هايي چون فارسي وان ، مي تواند وسيله اي براي دشمن شناسي باشد ؛ دشمن شناسي ماهواره اي !
اتفاقا دشمانان ما -و انسانيت- با اعمال اين گونه روش ها ، نقاط ضعف خود را نيز نمايان تر مي كنند. مثلا همين شبكه فارسي وان كه پايه و اساس يك جامعه ، يعني خانواده را به رگبار معاني و پيام هاي خود بسته ، نشان مي دهد كه استكبار جهاني تا چه حد از استواري «خانواده» در يك جامعه مي ترسد . و نشان مي دهد در مقابل خانواده گرايي در اين سرزمين -و تمام جهان- تا چه حد آسيب پذير است. فارسي وان معلوم مي كند كه اخلاقگرايي و هويت مندي ، پاشنه آشيل صهيونيسم جهاني است.
همين شناخت مي تواند راهنماي خوبي براي بسياري از سياستگذاري ها و برنامه هاي ما باشد. ماهيت فارسي وان و رسالت آن گوياي آن است كه براي ايستادن در مقابل بدخواهان اسلام و انسان بايد بيش از پيش به واكسينه سازي اخلاقي جامعه بپردازيم . برنامه هاي چنين رسانه هايي ديگر جاي هيچ شكي را باقي نمي گذارند كه بايد نهاد خانواده در كشور را مستحكم تر كنيم.
فارسي وان نه تنها مايه نگراني نيست كه نشان دهنده ترس مالكان آن از اسلام است. اين كه جهان سرمايه داري به پيشگامي صهيونيست هايي چون رابرت مرداك و رسانه هايي مثل فارسي وان ، با اين شدت و حدت به فرهنگ جامعه ما هجوم آورده اند ، فاش كننده احساس خطر آن ها نسبت به ماست.
صفحه «تصوير روز» كيهان نيز با رويكرد دشمن شناسي ، و نه وحشت از فارسي وان و امثالش به بررسي آن از زواياي گوناگون مي پردازد. مي دانيم كه غرب وحشي و سردمداران سياه و سفيد آن با اين حيلت ها طرفي نمي برند. با اين حال هرچه دشمن را بهتر بشناسيم و از خواب هاي آشفته آن آگاه تر باشيم ، به بيداري خود بيشتر كمك مي كنيم .
بدون شك ، اين شبكه و ساير چيز هاي مشابه آن ، پايان هجوم رسانه اي نخواهد بود بلكه ابتداي اين نبرد همه جانبه است و بايد منتظر فرايند هاي جديد ديگري هم باشيم . پس نمي توان در فارسي وان متوقف شد و بايد جلو تر از آن را هم ديد. بايد به جاي يافتن راهي براي خنثي كردن اين توطئه رسانه اي ، در پي آسيب ناپذير سازي جامعه خود باشيم. وگر نه تا ما بخواهيم راه مقابله با آن را پيدا كنيم ، غربي ها مسير هاي جديدي را باز مي كنند .

نگاهي به واكنش هاي هنرمندان به فتنه

خواب و بیدار

یادداشت نگارنده در هفته نامه صبح صادق:

يكي از حوزه هاي مورد توجه در همه فرايندها و تحولات سياسي و اجتماعي ، قلمرو فرهنگ و هنر است. محبوبيت ، شهرت و تأثيرگذاري هنرمندان سبب شده كه در بزنگاه هاي مهم و ملتهب ، افكار عمومي به سوي آنها جلب شود. اما نكته مهم اين است كه نقش آفريني هنرمندان در كشمكش هاي اجتماعي، دو جنبه متضاد و متناقض دارد. اين گروه از نخبگان جامعه در عين حال كه مي توانند با حريت و هويت خود زمينه را براي بيداري مردم فراهم كنند ، قابليت استفاده ابزاري از سوي قدرت پرستان در به خواب سپردن اجتماع را نيز دارند. در وقايعي كه طي يك سال گذشته ، چه به عنوان انتخابات و چه در قالب فتنه رخ داد نيز هنرمندان حضور و نقش آفريني متفاوت ، متنوع و متضادي داشتند.

ادامه نوشته

آیینه گر عیب تو بنمود راست                         

خود شکن ، آیینه شکستن خطاست

صداو سيما در بيانات امام خميني(ره)

از ابزار تباهي تا دانشگاه عمومي

یادداشت نگارنده در روزنامه کیهان:

تلويزيون و راديو، به عنوان پرمخاطب ترين رسانه هاي جمعي، نقش موثري بر فرهنگ و رفتار عمومي دارند. از اين رو نيز بنيانگذار جمهوري اسلامي، تاكيدات فراواني نسبت به لزوم دقت در نحوه نقش آفريني آن داشتند. از نگاه امام راحل، تلويزيون و راديو - كه در ايران به عنوان صدا و سيما فعال هستند- داراي كاركردي دوگانه اند. هم مي توانند تبديل به يك دانشگاه عمومي شوند و هم عامل تخدير انسان ها. آنچه مي خوانيد، بخشي از بيانات آن حضرت درباره اين رسانه مهم است:
    
    دانشگاه عمومي
    «اهميت راديو- تلويزيون بيشتر از همه است. اين دستگاه ها دستگاه هاي تربيتي است؛ بايد تمام اقشار ملت با اين دستگاه ها تربيت بشوند؛ يك دانشگاه عمومي است. دانشگاه ها دانشگاه هاي موضعي است. اين يك دانشگاه عمومي است يعني دانشگاهي است كه در تمام سطح كشور گسترده است. بايد از آن، عمل دانشگاه را، به آن اندازه اي كه مي شود، استفاده كرد. بايد اين دستگاه دستگاهي باشد كه بعد از چند سال تمام قشر ملت را روشن كند، تمام را مبارز بار بياورد، تمام را متفكر بار بياورد. تمام اينها را مستقل بار بياورد. آزادمنش بار بياورد. از غربزدگي بيرون كند؛ استقلال به مردم بدهد، اين از همه چيزهايي كه در اين دستگاه ها هست مهمتر است؛ و اين وظيفه دارد كه با مردم حكم معلم و شاگرد داشته باشد. اشخاص نويسنده، اشخاص گوينده، اشخاص فهيم. اشخاص مطلع در اينجا صحبت بكنند. فرصت به آنها بدهند كه در اينجا صحبت بكنند. زيادند اشخاص كه پيشنهاد اين معاني را مي كنند؛ به اينها بايد فرصت بدهند و آنها صحبت بكنند. به جاي آنكه چيزهايي كه به درد ملت نمي خورد يا مضر به حال ملت است. يك چيزهاي مفيد را به مردم بدهند و يك غذاي مفيدي به مردم بدهند؛ مردم را تغذيه كنند و غذاهاي صحيح سالم. و من اميدوارم كه اين دستگاه هم همان طوري كه وعده كردند كه بتدريج درست بشود، قدم را يك خرده بلندتر بردارند و زودتر انشاءالله تصفيه بشود و تعديل بشود.» (بيانات در 29/12/57)
    
    ابزار تباهي
    «راديو و تلويزيون و مطبوعات و سينماها و تئاترها از ابزارهاي موثر تباهي و تخدير ملت ها خصوصا نسل جوان بوده است، در اين صدسال اخير به ويژه نيمه دوم آن چه نقشه هاي بزرگي از اين ابزار چه تبليغ ضداسلام و ضدروحانيت خدمتگزار... به طوري كه افتخار بزرگ فرنگي مآب بودن در تمام شئون زندگي از رفتار و گفتار و پوشش و فرم آن به ويژه در خانم هاي مرفه يا نيمه مرفه بود...» (وصيت نامه سياسي-الهي امام خميني«ره»)
    
    فيلم هاي خارجي در سيما
    بايد فيلم هايي كه در تلويزيون هست، فيلم هاي آموزنده باشد. فيلم هايي باشد ولو از خود ايران درست كنند، آموزنده باشد يا فيلم هايي كه از خارج مي آيد درست تفتيش شود كه ممكن است آنها با شيطنت فيلم هايي را بفرستند كه بخواهند فاسد كنند جوانان ما را. (بيانات در 25/2/59)
    
    عامل اصلاح و انحراف
    «از تمام دستگاه هاي تبليغاتي الآن، امروز نقش راديو تلويزيون از همه دستگاه ها بالاتر است. اگر اين اصلاح بشود، يك كشور را مي تواند اصلاح كند و اگر- خداي نخواسته- انحراف در اين باشد، يك كشور را مي تواند منحرف كند.» (بيانات در 27/12/60)
    صدا و سيما و جوانان
    «بايد راديو تلويزيون مربي جوان هاي ما، مربي مردم كشور باشد. نه اينكه مطالبي در او گفته شود كه مخالف با وضعيت كشور است، مخالف با مصلحت كشور است، و جوان هاي ما را جوري بار مي آورند كه براي خودشان نباشند، براي ديگران باشند.» (بيانات در 31/2/59)
    
    تربيت نيروي انساني
    «آن كه از همه خدمت ها بالاتر است اين است كه نيروي انساني ما را رشد بدهد و اين به عهده مطبوعات است؛ مجله هاست؛ راديو تلويزيون است؛ سينماهاست؛ تئاترهاست. اينها مي توانند نيروي انساني ما را تقويت كنند و تربيت صحيح بكنند و خدمتشان ارزشمند باشد.»
    (بيانات در 16/4/58)
    
    لزوم تصفيه عناصر طاغوتي
    «حالابايد يك فكري براي راديو- تلويزيون بشود كه - چنانچه فكر شده است و مي شود- لكن بيشتر عنايت بشود كه كساني كه در اينجا سابق در خدمت طاغوت بودند و همه فسادها را مي كردند، حالابايد اينها تصفيه بشوند. كساني كه تا ديروز بر ضد ملت و بر ضدانقلاب ما سخنراني مي كردند، نمايش مي دادند، همه بساط را درست مي كردند، و حالاآمدند و اظهار اسلام و ديانت مي كنند، از اينها نمي توانيم ما بپذيريم. اين هم بايد تصفيه بشود. راديو و تلويزيون يك دستگاهي است كه هم در طرف تبليغات فاسد اهميت زياد دارد و هم در طرف تبليغات صحيح. اين با آن طوريكه از اول شايد آنهايي كه درست كردند اينها را نظر آموزشي داشتند به اينها.(به) اين دستگاه ها. تمام مطبوعات (هم) اين طور است منتها اهميت تلويزيون بيشتر از همه است.» (بيانات در 29/12/57)
    
    مراقبت و تعهد
    «الآن شما موظفيد كه همه اين كساني كه در اين كارها هستند، و راس كار هستند در تلويزيون- البته بنگاه بزرگي است- مراقبت كنيد كه يك اشخاص متعهد باشند به اسلام و معتقد به جمهوري اسلامي باشند و بدانند كه جمهوري اسلامي يعني چه. محتوايش بايد اسلامي باشد. بايد آنها را در راس كارها قرار بدهيد در سرتاسر ايران.» (بيانات در 29/7/58)

شاخص آزادي سينما

یادداشت نگارنده در روزنامه کیهان:

 

با گذشت 21 سال از داغ فراق امام خميني(ره) امروز بيش از گذشته به انديشه هاي آن حكيم فقيه محتاجيم. و هرچه زمان بگذرد، بر اين احتياج افزون خواهد شد. اين موضوع، در عرصه فرهنگ و هنر، به خصوص سينما، پررنگ تر است. سال هاست عرصه هنر هفتم در اين كشور درگير چالش هايي است؛ ابتذال، مخاطب گريزي، توقيف و رفع توقيف، مافيا، سينماي تجاري، سينماي جشنواره اي، تورم طنزهاي سخيف، ستاره سالاري و... و سال هاست كه آرزوي برطرف شدن اين مسائل را داريم.گاهي تلاش هايي هم براي آن مي كنيم. اما تمام مشكلات امروز و ديروز - و البته فرداي- سينماي ايران، از وقتي آغاز شد كه از انديشه هاي تابناك امام فاصله گرفت. كافي است به بررسي توفيقات و شكست هاي سينمايمان بپردازيم. بدون شك خواهيم ديد هرجا توفيقي بوده، حتماً به تفكر امام راحل نزديك تر شده ايم و هر جا باخت، از «نگاه امام» دور بوده ايم.

پيام صريح و شورانگيز حضرت امام در سال 67 كه بايد آن را مانيفست هنر رهايي بخش بدانيم و بناميم، راه روشني بود كه براي هنر و هنرمندان نمايانده شد. كه براي رسيدن به منازل مقصود، بايد اين راه را طي كرد. پيامي كه خودش يك اثر هنري است و از اين رو، الگو و سرمشقي هم براي هنرمندان و هم مديران و سياستگذاران و منتقدان و مدرسان اين عرصه است.

يكي از زيباترين وجوه پيام امام به هنرمندان آينده نگري تنيده در تار و پود آن است. وجهي كه كمتر مورد توجه قرار گرفته. گويي امام پيش بيني مي كردند در آينده نزديك، «مدعيان هنر بي درد»، كه در واقع پياده نظام سياستمداران و سياست بازان مدعي و بي درد هستند، با دو فرقه سينماي گيشه اي و شبه روشنفكري، خون فرهنگ اصيل را مي مكند.

بين اين پيام كه خطاب به هنرمندان صادر شد و آن پيام كه براي قطعنامه پايان جنگ تحميلي صادر شد، نسبت روشني وجود دارد. در آنجا امام از آغاز يك جنگ ديگر سخن گفتند: «امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استكبار، جنگ پابرهنه ها و مرفهين بي درد شروع شده است...»

و با صدور پيام براي هنرمندان، تكليف اهالي اين عرصه را ماندن هنرمندان در كنار مردم و در مقابل ستمگران داخلي و خارجي دانستند. در جنگ جديد، - كه امروز در اوج آن به سر مي بريم- دو جبهه داخلي و خارجي در مقابل مردم كشورمان صف آرايي كردند. براساس بيانيه امام خميني(ره) هنرمندان در مقابل جبهه داخلي موظف به «تجسيم تلخكامي گرسنگان مغضوب قدرت و پول»، صيقل دادن «اسلام تازيانه خوردگان تلخ و شرم آور محروميت ها» و كوبنده سرمايه داري و كمونيسم شدند. «ترسيم روشن عدالت و شرافت» ، «نشان دادن نقاط كور و مبهم معضلات اجتماعي، سياسي و نظامي»، «تصوير زالوصفتاني كه از مكيدن خون فرهنگ اصيل اسلامي و فرهنگ عدالت و صفا لذت مي برند»، از ديگر تكاليف هنرمندان ماست.از نگاه امام، هنرمندان مي توانند مردممان را به حيات جاودان برسانند، مگر زماني كه مطمئن شوند مردم بدون اتكا به غير، در چارچوب مكتبشان زندگي كنند.

و در جبهه دوم هنرمندان موظف هستند تنها به هنري بپردازند كه «راه ستيز با جهانخواران شرق و غرب» را نشان دهد.

اما متأسفانه در ميان آثار توليد شده و به نمايش درآمده در سينماي كشورمان، درصد بسيار پائيني از آثار را مي توان ديد كه واجد چنين شاخصه هايي هستند. به همين دليل هم سينمايمان آشفته و به هم ريخته و به عبارتي گرفتار است.

گفتارها و نوشتارهاي امام، شاخص آزادي سينما از اين گرفتاري هستند. اگر به آن بازگشتيم، مي توانيم انتظار تحول در اين عرصه را داشته باشيم، در غير اين صورت، گرفتاري ادامه دارد.

 

بازخواني پيام امام خميني (ره) به هنرمندان

 مسئوليت هنر در دو جبهه داخلي و خارجي

یادداشت نگارنده در هفته نامه صبح صادق:

هنر امروز ايران براي يافتن جايگاهي به مراتب متعالي تر و قابل توجه تر، نيازمند دربر داشتن همزمان و همراه دو شاخصه است. اول؛ هويت مندي و داشتن شخصيت است. هنر بي هويت، رو به زوال و ابتذال مي رود و نتيجه آن جامعه اي خواهد شد كه در مقابل تندباد هاي روزگار، به راحتي شكست مي خورد. مثل انساني كه فاقد شخصيت استوار و بلوغ يافته اي است.
شاخصه دوم، به روز بودن و پيوند با شرايط اجتماعي و ابتلائات روز جامعه است. هنري كه با مردم همراه نباشد و نتواند بازتاب دهنده آرمان ها، اعتقادات، زندگي و رنج هاي انسان ها باشد، نمي تواند جايگاه قابل اعتنايي را كسب كند. آثار هنري غيرمسئول در قبال انسان و انسانيت، فقط در بين برج عاج نشينان محبوبيت مي يابند و نمي توانند بر آحاد مردم تآثير بگذارند.
اما چه مباني، آبشخورها، سمت و سوها و گرايش هايي براي اين هنر نياز است؟ بايد به كجا رجوع كرد تا راه را از بيراه تشخيص داد؟ مانع ترين و جامع ترين و در عين حال كاربردي ترين منبع راه يابي و راهنمايي، شخصيت، آرا، گفتارها، نوشتارها و عملكرد رهبر كبير انقلاب اسلامي است. چرا امام خميني (ره) و تلاش براي تبلور بخشيدن به دغدغه هاي ايشان را بهترين راه براي هرچه زنده تر كردن هنر مي دانيم؟ بدون شك دليل اصلي فقط در ايمان ما به ايشان نيست. بلكه امام راحل خود يك هنرمند بودند و به خوبي بر زواياي مختلف آن و همچنين آنچه كه بر هنرمندان مي رفت اشراف داشتند. فتاواي دوران رهبري پر بركت شان درمورد مسائل مبتلابه هنر آن زمان، به خوبي گوياي اين نكته است. امام يك انسان كامل بود كه از نيك و بد انسان به خوبي اطلاع داشتند و به همين خاطر نسبت ميان هنر و انسان را مي شناختند. امام يك فقيه بزرگ و دانشمند بودند. پس نسبت بين فقه و شرعيات و هنر را كاملاً درك مي كردند. از تمام اين ها گذشته، امام يك سياستمدار و استراتژيست توانمند بودند كه توانستند پس از قرن ها، اسلام را مجدداً احيا نموده و اولين انقلاب ديني عصر جديد را رقم بزنند. امام مصلحت و حقيقت هنر و نقش آن در شرايط خاص اجتماعي و سياسي را نيز مي دانستند. پس گام اول براي بازيابي هويت هنر آينده براي آينده ايران، بازانديشي در انديشه هاي هنري امام خميني است.


هنر قرآني از نگاه امام

امام خميني (ره) در سال 1367 پيامي را براي نشان دادن خط مشي و آرمان «هنر و هنرمندان» در ايران اسلامي صادر نمودند. با بازخواني اين متن، مي توان نگاه آينده نگر امام درباره شرايط جديد اجتماعي پس از جنگ در ايران و وظيفه هنر در قبال اين شرايط را ديد. چه اين كه پس از اتمام جنگ تحميلي - كه مدتي پس از آن نيز داغ بي تسلاي رحلت امام بر ايران سايه افكند- تهاجم دشمن از عرصه سخت و نظامي به حوزه نرم و فرهنگي تغيير يافت. اما به جز عرصه تقابل خارجي، جبهه ديگري نيز در داخل پيش روي مردم گشوده شد؛ امام خميني (ره) از اين جبهه نوين داخلي به عنوان جنگ فقر و غنا ياد كردند. همچنانكه در پيام قطعنامه و به مناسبت پايان جنگ فرمودند: «امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعفاف و استكبار، جنگ پابرهنه ها و مرفهين بي درد شروع شده است...» (1) و پيام امام به هنرمندان نيز در راستاي مقابله با شبيخون فرهنگي غرب و جنگ فقر و غنا در داخل بود. به طوري كه در بخشي از اين مانيفست تصريح شده است: «هنري زيبا و پاك است كه كوبنده سرمايه داري مدرن و كمونيسم خون آشام و نابودكننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومايگي، اسلام مرفهين بي درد و در يك كلمه اسلام آمريكايي باشد.»(2)
هنر در مكتب امام، نه زينتي در كاخ اشراف و نه افيوني در دست روشنفكران ضدمردمي و برج عاج نشين است. هنر در اين مكتب، به شدت مردمي و كاربردي است. هنري كه توهم و تسكين درد نيست، بلكه واقعيتي است كه براي درمان دردهاي انسان خلق مي شود. امام در ادامه پيام خود به هنرمندان تأكيد كرده اند: «هنر در مدرسه عشق، نشان دهنده نقاط كور و مبهم معضلات اجتماعي، اقتصادي، سياسي و نظامي است. هنر در عرفان اسلامي ترسيم روشن عدالت و شرافت و انصاف و تجسم تلخ كامي گرسنگان مغضوب قدرت و پول است. هنر در جايگاه واقعي خود تصوير زالوصفتاني است كه از مكيدن خون فرهنگ اصيل اسلامي، فرهنگ عدالت و صفا لذت مي برند.»(3)
يكي از مسائل امروز كشور ما تنش هاي جهاني و بين المللي است. اين تنش ها از عالم سياست به وادي هنر هم كشيده شده است. به طوري كه همواره شاهد سوءاستفاده قدرت هاي سلطه گر جهاني از رسانه ها و آثار هنري بوده ايم. نمونه اش ساخت فيلم هاي ضداسلامي و ضدايراني، چاپ كاريكاتورهاي موهن در نشريات غربي، خلق رمان ها و داستان هاي مهاجم به ارزش هاي اسلامي و اجراي تئاترها و موسيقي هايي در اين زمينه است كه هر روز شاهد وقوع شان هستيم كه نياز به برنامه ريزي و مقابله به مثل در اين زمينه نيز وجود دارد.
يكي ديگر از آرمان هاي حضرت امام در زمينه هنر، حضور جهاني و بين المللي آن است. در اين چارچوب، هنر مكلف است كه در عرصه جهاني نيز حضوري فعال و حق طلبانه داشته باشد. امام در بخش ديگري از پيام تاريخي خود به هنرمندان فرموده اند: «تنها به هنري بايد پرداخت كه راه ستيز با جهان خواران شرق و غرب و در رأس آنان آمريكا و شوروي ]سابق[ را بياموزد. هنرمندان ما تنها زماني مي توانند بي دغدغه كوله بار مسئوليت و امانت شان را زمين بگذارند كه مطمئن باشند مردم شان بدون اتكا به غير، تنها و تنها در چارچوب مكتب شان به حيات جاويدان رسيده اند و هنرمندان ما در جبهه هاي دفاع مقدس مان اين گونه بودند، تا به ملأ اعلا شتافتند و براي خدا و عزت و سعادت مردم شان جنگيدند و در راه پيروزي اسلام عزيز، تمام مدعيان هنر بي درد را رسوا نمودند.»(4)


هنر ديني و ضدديني

يكي از دغدغه هاي فرهنگي كشور ما، دستيابي به هنر ديني و به جريان انداختن آن در جامعه بوده است. طي سه دهه انقلاب اسلامي، آثار بسياري در رشته هاي مختلف هنري به نام دين ساخته و عرضه شده اند. اخيراً هم كه هنر ماورايي و معناگرا باب شده است. اما اين آثار به اصطلاح ديني تا چه حد از نگاه حضرت امام در خدمت انقلاب و مردم كشورمان هستند؟ امام در اين زمينه فرموده اند: «تنها هنري مورد قبول قرآن است كه صيقل دهنده اسلام ناب محمدي(ص)، اسلام ائمه هدي(ع)، اسلام فقراي دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازيانه خوردگان تلخ و شرم آور محروميت ها باشد.»(5)

ابتذال در هنر

حضرت امام عمدتاً در بيانات خودشان هنر مبتذل را برابر با فحشا دانسته اند. مثلاً در تبيين فعاليت هاي فرهنگي و هنري «شاه» فرموده بودند: «اين آدم به واسطه نوكري كه داشته، مراكز فحشا درست كرده، تلويزيونش مركز فحشاست، راديويش بسياريش فحشاست... براي چه سينماي ما مركز فحشاست؟ ما با سينما مخالف نيستم ما با مركز فحشا مخالفيم. سينما يكي از مظاهر تمدن است كه بايد در خدمت اين مردم، در خدمت تربيت اين مردم باشد.»(6) مخالفت اصلي امام با آثاري بود كه نقشي تخديركننده، تباه گر و غفلت زا داشته اند. به خصوص در مورد نسل جوان بسيار حساس بودند. اين نوع آثار در اين چارچوب مبتذل محسوب مي شوند. مثلاً در جايي فرمودند: «راديو، تلويزيون و مطبوعات و سينماها و تئاترها، از ابزارهاي موثر تباهي و تخدير ملت ها، خصوصاً نسل جوان بوده است. در اين صد سال اخير، به ويژه در نيمه دوم آن، چه نقشه هاي بزرگي از اين ابزار، چه در تبليغ ضداسلام و روحانيت خدمتگزار و چه در تبليغ استعمارگران غرب و شرق كشيده شد.»

عملياتي نمودن نظرات امام درباره هنر

بنابراين افق و چشم انداز پيش روي فرهنگ و هنر ايران، براي رسيدن به هويت و يافتن جايگاه جهاني، ترسيم نقشه راه براساس آراي مترقي و متعالي حضرت امام(ره) است. نكته مهم ديگر اين است كه براي عملياتي نمودن انديشه هاي امام در زمينه هنر بايد وسعت نگاه و همه جانبه نگري ايشان در نظر گرفته شود.
امروز اگرچه امام در ميان ما نيست، اما نايب بر حق او هست. انديشه هاي رهبر انقلاب هم در اين زمينه، در راستاي آراي امام است. معظم له هم در زمينه هنر ديني معتقد هستند: «هنر ديني به هيچ وجه به معناي قشري گري و تظاهر رياكارانه ديني نيست. اين هنر لزوماً با واژگان ديني به وجود نمي آيد. اي بسا هنري صد درصد ديني باشد، اما در آن از واژگان عرفي و ديني استفاده نشده باشد... هنر ديني «عدالت» را در جامعه به صورت يك ارزش معرفي مي كند. ولو شما هيچ اسمي از دين و هيچ آيه اي از قرآن و هيچ حديثي در باب عدالت در خلال هنرتان نياوريد... شما مي توانيد در باب «عدالت» رساترين سخن را در هنر بياوريد. در اين صورت به هنر ديني توجه كرده ايد.»(7)
ــــــــــــــــ
1- پيام قطعنامه، (29/4/1367)
2، 3، 4 و 5- پيام امام به هنرمندان در (30/6/67)
6- بيانات امام خميني در بهشت زهرا(س) در (12/11/57)
7- سخنان رهبر انقلاب در جمع هنرمندان در مرداد 82

بشریت مجروح

صهیونیسم ؛ از فاشیسم سبقت گرفت

ما و همايش سياسي و اقتصادي كن!

یادداشت نگارنده در روزنامه کیهان:
جشنواره فيلم كن، شصت و سومين دوره خودش را نيز با هياهوي رسانه ها پشت سر گذاشت. اين جشنواره امسال نيز روندي مشابه سال هاي گذشته خود را پس گرفت. به طوري كه همچون دوره هاي اخيرش، دو شاخصه را مي توان در آن مشاهده كرد: اول رويكرد پررنگ سياسي و دوم ضعف و ابتذال.
شاخصه اول، طبيعي و قابل انتظار است؛ به هر حال كن، فستيوالي وابسته به دولت فرانسه است. دولتي كه حتي به هنرمندان كشورش نيز اجازه ساخت اثر در انتقاد از استعمار را نمي دهد. مصداق آن هم هنرمندي به نام «ديودونه» است كه نه امكان توليد فيلم مورد نظرش درباره استعمار را يافته و هم اين كه به دليل تقدير از يك دانشمند منكر هولوكاست در يكي از آثارش مورد پيگرد قانوني قرار گرفته است! چنين جشنواره اي، حتي آنجا كه فيلمي انقلابي و روشنفكرانه را نيز مي پذيرد و نمايش مي دهد، بدون هدف و غرض نيست. مثل همين دوره كه از يك طرف يك فيلم انتقادآميز نسبت به استعمار به نمايش درآوردند و از آن طرف، عليه آن تظاهرات راه انداختند. آن ها دو انگيزه از اين كار داشتند.هم خواستند باز هم ژست روشنفكرانه بگيرند و هم با برگزاري تظاهرات عليه يك فيلم (!) بگويند مردم كشورشان چقدر به استعمار دلبسته اند كه حتي انتقاد از آن را هم برنمي تابند!
امسال نيز جشنواره فيلم كن، رويكرد ضد ايراني خودش را نشان داد. نشان داد كه برخلاف آنچه غربي ها مي گويند، هنر نزد آنان چقدر سياسي است. حتي در كن، كه ادعاي مستقل و روشنفكر بودن دارد. عمق سياسي بودن كن تا آنجاست كه سال گذشته به اعطاي جايزه به فيلم سطحي و سخيف «گربه هاي ايراني» تن داد و امسال، كار به دخالت در امور داخلي كشورمان كشاند.
البته بازهم تاكيد مي كنم؛ از جشنواره اي متصل به دولتي جنگ طلب و زورگو انتظاري جز اين نبايد داشت. اما از مسئولان سينمايي مان مي توانيم انتظار داشته باشيم كه قدري فعالانه تر با اين جشنواره ها برخورد كنند. ديدار و مذاكره با دبير جشنواره اي رودررو با انقلاب اسلامي، با سينماي عزت مند در تضاد است. هرچند امسال نامه اي اعتراض آميز نوشته شد. اما جا داشت كه از شكوه و قدرت سينماي مان استفاده مي كرديم و با بايكوت و ترك نمودن جشنواره كن، نشان مي داديم كه دخالت بيگانگان در امور كشورمان را تحمل نمي كنيم.
شاخصه دوم جشنواره كن، تداوم افول و سقوط آن است. اين جشنواره هر سال، رو به عقب حركت مي كند و اين هم از عواقب غلبه سياست و اقتصاد بر فرهنگ است. در جشنواره كن هم مثل اسكار، ونيز و...، فرهنگ و هنر پس از سياست و اقتصاد قرار دارد. در واقع، سينما و جاذبه و قدرتش، ابزاري است براي نيل به اهداف سياسي و تجاري در دست غرب. همين كه محصولات خلق شده توسط سرمايه داران صهيونيست آمريكا، حجم زيادي از برنامه كن را پر مي كند، گوياي اين مسئله است. آيا سندي مهم تر از اين مي خواهيد كه فيلم ساخته شده توسط ريدلي اسكات- كارگردان مبلغ تفكر و سياست آمريكا- جشنواره كن را افتتاح كرد.
متأسفانه جشنواره كن، باعث مردود شدن برخي از رسانه هاي ما مي شود. چطور مي توان باور كرد رسانه هايي كه براي اين نمايش سياسي و اقتصادي تبليغ مي كنند، مستقل و آزاده هستند؟ بايد ديد، آيا داستان ما و همايش سياسي و اقتصادي كن، در سال هاي آينده نيز به همين منوال تكرار مي شود يا مسئولان تدبيري ديگر مي انديشند؟

تنها نشریه تخصصی انیمیشن در ایران

آغاز انتشار سري جديد «پيل بان» به سردبیری فهیم

نخستين شماره از سري جديد مجله «پيل بان» نشريه تخصصي انيميشن منتشر شد.
اين نشريه به سردبيري محمدتقي فهيم، دور جديد فعاليت خود را با بررسي فعاليت هاي مربوط به حوزه انيميشن آغاز كرد.
از جمله مطالب اين شماره از پيل بان مي توان به «جايگاه انيميشن در اصلاح و ارتقاي فرهنگ عمومي»، «انيميشن در سال 88 و چشم انداز آن در سال 89»، «جست و جو براي يافتن اراده توليد 100 فيلم انيميشن»، «درباره انيميشن ضدصهيونيستي گلعاد شاليط» به همراه ويژه نامه اي با موضوع بازي هاي رايانه اي و تحليل كارتون ها و انيميشن هاي روز ايران و جهان اشاره كرد.

به بهانه راهپیمایی طلبه سیرجانی

طلبه معترض و عدالت خواه سیرجانی (حجت الاسلام جهانشاهی) برای دومین بار قیام یک تنه خود علیه بی عدالتی را برگزار کرد. به عقیده من این حرکت ، در عین حال که تاثیر گذار و تحسین برانگیز است اما بیش از آن که جنبه کاربردی و عملی داشته باشد ، جنبه نمادین دارد.

به نظر می رسد که آقای جهانشاهی و دوستانش ، از جمله آقای وحید جلیلی و تشکل هایی چون جنبش عدالتخواه دانشجویی ، مجمع حزب الله ، انصار حزب الله و ... باید با الگو گیری از این حرکت انفرادی ، زمینه را برای ایجاد جنبشی فراگیر فراهم کنند. مثل حرکتی که در روز های اخیر در اعتراض به بد حجابی صورت گرفت و در چند شهر تظاهراتی با شکوه برگزار شد. باید ترتیبی داد که راهپیمایی ها و تظاهراتی نیز در اعتراض به بی عدالتی و فساد اقتصادی برگزار شود.

چنین اقدامی نه به عنوان یک نمایش ، بلکه وظیفه قطعی مسلمانان واقعی است. بر اساس دیدگاه مکتب مترقی اسلام –به خصوص اندیشه شیعی- همه معضلات و گرفتاری ها از بی عدالتی آغاز می شود. همچنانکه نبی مکرم اسلام فرمودند "نزدیک است که فقر به کفر بیانجامد"

ضمن این که فراگیر شدن اعتراض گروهی به فساد اقتصادی راه را بر جریان موسوم به فتنه بیش از پیش خواهد بست و خون تازه ای در رگ های نظام مقدس اسلامی جاری خواهد ساخت.

انتقادات و پیشنهاداتی درباره مدیریت حوزه هنری

محسن مومني ، رئيس جديد حوزه هنري چند روز پيش فعاليت خود را شروع كرد و به اين ترتيب دوره اي جديد در اين مركز آغاز شد. مركزي كه حالا بيش از 31 سال عمر دارد و ديگر بايد از آن انتظار «پخته» شدن داشت. بدون شك هر كس دغدغه فرهنگ و هنر را دارد ، نسبت به موفقيت يا عدم موفقيت آن حساس است. آنچه در ادامه مطلب مي خوانيد ، انتقادات و پيشنهادات بنده درباره گذشته ، حال و آينده حوزه هنري است.

ادامه نوشته

بررسی سینمای طنز امروز ایران

در قهقراي خنده بي هدف

یادداشت نگارنده در هفته نامه صبح صادق:

سينماي تجاري، وجه غالب سينماي ايران در سال هاي اخير و از جمله همين امروز است. سينماي تجاري، يك ژانر يا گونه سينمايي نيست، بلكه يك جريان سينمايي محسوب مي شود. به فيلم هايي تجاري مي گوييم كه هدف اساسي در آن ها كسب سود اقتصادي است. به اين معني كه داستان، درام، سبك بازيگري، مضامين و ساير عناصر و تمهيدات سينمايي در آن ها طوري با هم تركيب مي شوند كه مخاطب را فريب داده و به سينما بكشانند. نكته مهم اين است كه در فيلم هاي تجاري به جاي به كار بردن ظرافت هاي هنري، انديشه و تكنيك، از طريق روش هاي پيش پا افتاده، سطحي و به عبارت بهتر جذابيت كاذب مخاطب را فرا مي خوانند. سينماي گيشه اي، عوام پسند و فيلم فارسي نيز از اصطلاحاتي است كه مترادف سينماي تجاري به كار مي روند.

فيلم هاي تجاري سينماي ايران عمدتا در ژانر هاي طنز يا ملودرام هستند. در اين بخش از اين نوشته فيلم هاي طنزآميز و در بخش دوم، فيلم هاي ملودرام مورد بررسي قرار مي گيرند.

نمايش فيلم هاي طنز و خنده آور در سينماها، به خودي خود نه تنها امري مذموم نيست، بلكه به يك معنا توليد و نمايش چنين فيلم هايي مفيد است. فيلم هاي طنزآميز، مي توانند با استفاده درست، منطقي و اخلاقي، به كمك فرهنگ سازي بيايند. در بسياري موارد، بيان حرف حق و آگاهي بخشي به مخاطب، به وسيله اين قالب موثرتر خواهد بود. اما مشكل سينماي ما با اين نوع فيلم ها دو مورد است. يك ؛ فيلم هاي طنزآميز، سال هاست كه فرهنگ و جامعه ما را مورد هجوم بي وقفه خود قرار داده اند، به شكلي كه مي توان سينماي ايران را مبتلا به «تورم طنز» دانست. تنوع موضوع و ژانر از لازمه هاي پويايي فرهنگي است . حال آن كه گرايش شديد فيلمسازان ما به اين نوع آثار، سينماي ما را دچار نوعي يكنواختي و ركود نموده است.

دومين مسئله كه نگران كننده است، تبديل شدن نوع خاصي از كمدي نازل به جرياني فراگير در سينماي ماست. اين نوع آثار كه اپيدمي وار خود نمايي مي كنند، از نظر ساختاري، مملو از كپي كاري و كليشه و از نظر محتوايي، در حد بيان شعارهاي سطحي هستند.

فيلم هايي چون «پوپك و مش ماشاءالله»، «دوخواهر»، «زندگي شيرين»، «نيش زنبور»، «آقاي هفت رنگ» و ... كه فيلم هاي طنز آميز ماه هاي اخير سينما هاي كشورمان هستند، غالبا از رويكرد واحدي برخوردارند. در همه آن ها هدف اصلي خنده و تفنن است؛ در صورتي كه خنده و تفنن نمي توانند به عنوان هدف استفاده شوند، بلكه بايد وسايلي باشند براي رسيدن به اهدافي والا و متعالي. حال آن كه در اين فيلم ها برعكس است؛ هدف، دستيابي به سود و سرمايه است و صرفاً براي اين كه در دريافت مجوز ساخت و نمايش به مشكل برنخورند، حداقل هاي اخلاقي را رعايت كرده و شعار هاي اخلاق گرايانه را نيز دستمايه قرار مي دهند.غفلت مخاطبان و دور ساختن آنها از انديشيدن و خودآگاهي در فضايي معنوي و آرمان گرايانه، كاركرد اصلي اين گونه سينمايي در ايران بوده است. بسياري از حركات و كلمات مورد استفاده در آثار كميك ايراني، با فرهنگ متعالي ايراني در تضاد هستند. شادي برخاسته از چنين آثاري، همراه با انتقال نوعي سبك عقلي و روحيه خودباختگي در مقابل ضدارزش ها است.

طنز سبك و بي هدف جذابيتي كاذب دارد كه مخاطبان خود را موجوداتي فاقد تعادل روحي و رواني مي پندارد و با تحميق مردم، زمينه را براي عوا زدگي و ميان مايگي آماده مي سازد و چنين مسئله اي نتيجه اي جز استثمار روحي و فكري جامعه براي «تاجران سينمايي» نخواهد داشت.

گذشته از تمام اين مسايل، فيلم هايي چون «پوپك و مش ماشاء الله» و ... باعث به انزوا كشاندن سينماي ارزشي و متفكرانه مي شوند و جا را براي نمايش فيلم هاي فاخر تنگ مي كنند. چنين روندي، در درازمدت به اضمحلال و زوال سينما مي انجامد؛ نكته مهم اين است كه اكثر اين فيلم ها داراي شباهت هاي موضوعي و ساختاري هستند و اين مسئله نوعي تكرار و كليشگي را بر سينما تحميل كرده است.

اين معضل، نه تنها فرصتي براي بازسازي بدنه سينماي ايران و آشتي دادن مخاطبان نيست، بلكه تهديدي عليه فرهنگ جامعه محسوب مي شود؛ به خصوص اينكه مي دانيم تعداد زيادي از اين نوع آثار در نوبت اكران هستند و تعداد بسيار بيشتري نيز در مراحل مختلف توليد قرار دادند.

نگاهي به تصوير خرمشهر در سينماي ايران

جالي خالي روايت فتح خرمشهر

یادداشت نگارنده در روزنامه کیهان:

با بررسي موضوعاتي كه در ايران درباره آن ها فيلم ساخته شده است، به نتايج تلخ و تكان دهنده اي مي رسيم كه برملا كننده عمق فاجعه در سينماي كشورمان است. از جمله اين نتايج اين است كه تا به حال يك فيلم - و حتي يك فيلم - هم درباره حماسه بزرگي چون آزادسازي خرمشهر ساخته نشده است.

 آري! باور كنيد كه فيلم سينمايي بلند داستاني كه موضوع آن پس گرفتن بخشي از خاك سرزمين مقدس ايران به نام خرمشهر، از اشغال دشمن متجاوز باشد، تا به حال ساخته يا نمايش داده نشده است. البته فيلم هايي درباره خرمشهر ساخته شده، اما همه آن ها روايت «شكست» بوده اند، نه روايت فتح. اين در حالي است كه پس گرفتن خرمشهر از ارتش بعث عراق (بخوانيد نماينده ارتش كفر جهاني) نه يك حادثه تاريخي،كه يك نماد انساني است؛ براي نخستين بار در تاريخ معاصرمان، ايران وارد يك جنگ نابرابر و همه جانبه شد و اجازه نداد وجبي از خاك سرزمينمان اشغال شود. فتح خرمشهر، پاياني بود بر صدها سال به يغما رفتن خاك اين كشور اهورايي كه به واسطه حماقت و خيانت شاهان بي لياقت بر تاريخ ما تحميل شد. حتي رژيم استبدادي- استعماري پهلوي نيز، بحرين، به عنوان پاره تن اين وطن را فروخت. هرچند وطن فروشان مي خواستند خرمشهر را نيز حراج كنند. اما اين بار ملتي كه با دم مسيحايي امام خميني(ره) زنده شده بود، با تكيه بر توانمندي ها و ايمان خود، تاريخ را تغيير داد و به اين ترتيب، سوم خردادماه، روزي شد به وسعت همه تاريخ و خرمشهر، شهري شد به بزرگي يك ملت.
با اين همه، اين مهم، تقريبا هيچ گاه مورد توجه سينماي ما قرار نگرفت. در پرونده هنر هفتم در ايران، چند فيلم مستند و سينمايي ديده مي شود كه موضوعشان خرمشهر است.
عرصه مستند در مقايسه با سينماي داستاني زودتر به اين موضوع روي آورد. البته به دليل اين كه آرشيو فيلم هاي مستند جنگ، دقيق و كامل نيست، اطلاع زيادي درباره كم و كيف تمام مستندهايي كه درباره خرمشهر ساخته شده اند در دست نيست. اما چند نمونه را مي توان شرح داد. در اين ميان مجموعه «روايت فتح» همچنانكه سهمي عمده در توليد مستند درباره دفاع مقدس دارد، در مورد پرداختن به خرمشهر نيز پيشرو بوده است. اين گروه كه آن زمان شهيد سيدمرتضي آويني سرپرستي اش را برعهده داشت، اولين آثار تصويري درباره اشغال و سقوط خرمشهر را توليد كردند: «فتح خون»، عنوان مستندي سه قسمتي بود كه در سال 59 خلق شد. آن زمان، خرمشهر هنوز در حال مقاومت بود و به طور كامل به اشغال دشمن درنيامده بود. (به قول شهيد آويني، خرمشهر هنوز خونين شهر نشده بود) فيلم بعدي را هم همين گروه و همان هنرمندان با عنوان «حقيقت» در 11 قسمت ساختند كه به بررسي سقوط خرمشهر مي پردازد.
از ديگر فيلم هاي مستندي كه درباره خرمشهر ساخته شده است، مي توان به «پل آزادي» به كارگرداني مهدي مدني اشاره كرد كه در سال 1362 ساخته شد و در رديف اولين فيلم ها با اين موضوع قرار گرفت.
«كربلاي 5» هم عنوان مستندي با اين موضوع است كه توسط سيدعليرضا سجادپور ساخته شده است. جواد شمقدري هم «پل پيروزي» را در مورد عمليات بيت المقدس ساخته و از معدود آثار محسوب مي شود كه در حوزه مستند، به برخي از ابعاد آزادسازي خرمشهر پرداخته است.
اما از سينماي مستند كه بگذريم، سينماي داستاني هم ديرتر و هم با تنوع كمتري به اين موضوع پرداخته است. اگر به آمار نگاه كنيم، بين 250 تا 300 فيلم دفاع مقدس و جنگي در طول 30 سال گذشته ساخته شده كه از اين تعداد فقط 8 فيلم، موضوعشان خرمشهر است.
اولين مورد، «بلمي به سوي ساحل» به كارگرداني مرحوم رسول ملاقلي پور است. اين فيلم در سال 64 ساخته شد و روايت مقابله يكي از گردان هاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي با عراقي ها در خرمشهر را به تصوير كشيده است.
«حريم مهرورزي» نيز به كارگرداني ناصر غلامرضايي به جنگ زدگان خرمشهر و زندگي آن ها در تهران مي پردازد. فيلمي كه در سال 1365 ساخته شد و از اولين آثار با موضوع مورد بحث محسوب مي شود. ساير فيلم ها، پس از جنگ و در دهه هاي 70 و 80 ساخته شدند كه احمدرضا درويش، سه فيلم با موضوع خرمشهر را به نام خودش ثبت كرده است. «سرزمين خورشيد» عنوان فيلمي است كه در سال 75 توليد شد و روايتگر اشغال آن شهر است. «كيميا» و «دوئل» هم از فيلم هاي درويش هستند كه به خرمشهر مي پردازند. «كيميا» اثري در خور اعتناست كه در زمان خودش مورد توجه قرار گرفت. اين فيلم در قالب يك داستان اجتماعي، به زندگي آدم هاي خرمشهر مي پردازد. با اين حال، فيلم «دوئل» با هزينه هاي سخت افزاري فراوان، دچار ضعف نرم افزاري است و به دليل بي توجهي به برخي از حقايق ارزشمند دفاع مقدس به موفقيت چنداني دست پيدا نكرد.
اما در سال هاي اخير، دو فيلم ساخته شد كه هر دو، به طور مستقيم به بازسازي فضاي خرمشهر در حال سقوط پرداختند.
يكي «روز سوم» به كارگرداني محمدحسين لطيفي است كه داستاني پر تعليق و مهيج را از مقاومت مردم خرمشهر و اشغال آن شهر روايت مي كند. اين فيلم به رغم پرداختن به موضوع بكر و قابل توجه و همچنين فيلمنامه اي نسبتا خوب، جلوه هاي ويژه و صحنه هاي جنگي چندان استواري ندارد.
فيلم «كودك و فرشته» به كارگرداني مسعود نقاش زاده، آخرين فيلم ساخته شده درباره خرمشهر است كه در اين مورد نيز، موضوع اصلي، سقوط و اشغال اين شهر و مقاومت هايي است كه مردم آن در مقابل دشمن انجام دادند.
با اين شاخصه كه اين بار شخصيت هاي محوري فيلم، كودكان و نوجوانان هستند و در ضمن به حضور بانوان در متن پايداري هم توجه ويژه اي شده است. بازسازي خرمشهر در حال اشغال در آن قابل باور است و داستان پركشش و تكان دهنده اي دارد.
«كودك و فرشته» در ميان فيلم هاي در حال اكران، يكي از بهترين هاست و در عين حال، زمان نمايش آن با سالگرد آزادسازي خرمشهر همزمان است. اما متاسفانه، مثل خرمشهر مظلوم واقع شده و تعداد سينماها و سانس هاي نمايش آن بسيار محدود است.
اين بررسي و مرور اجمالي، نشان مي دهد كه سينماي ايران، درباره خرمشهر تقريبا هيچ كاري نكرده است؛ به خصوص درباره آزادسازي آن. بدون شك، اين كه در سينماي ما، درباره نقطه عطف تاريخي مهمي چون فتح خرمشهر هيچ فيلم سينمايي ساخته نشده، يك فاجعه است.
اين در حالي است كه اين موضوع، قابليت هاي بسياري دارد و مي تواند منبع تغذيه مناسبي براي تقويت سينماي ما شود. فتح خرمشهر، شايد تنها موضوعي باشد كه عشق، حماسه، شجاعت، كشمكش، تضاد و تخاصم، ماوراءالطبيعه، تعليق، قهرمان، درام، تراژدي و در نهايت شادي و شكوه را با هم دارد. و البته اين دفاع مقدس و فتح خرمشهر نيست كه به ما نياز دارد، ما به اين فرهنگ و اين تاريخ، حفظ آن و بزرگداشتش نيازمنديم.
اين سينماست كه امروز بيش از هر زمان ديگري، براي يافتن دوباره هويت و راه حقيقي خودش و ترسيم افقي روشن و اميدواركننده، انسان ساز و بيدار كننده نياز به توجه به چنين موضوعات و حقايقي دارد.