بيانيه جنبش سبز اموي درباره جشنواره فيلم فجر

این طنز در روزنامه کیهان چاپ شده است.

جنبش سبز اموي، با تقليد از برخي مراكز، انجمن ها و سازمان ها كه با معرفي داور، فيلم هاي مورد علاقه خود را معرفي مي كنند، در بيست و هشتمين جشنواره بين المللي فيلم فجر، حضور پررنگي يافت و بيانيه اي را به اين مناسبت صادر كرد.
به گزارش خبرنگار ما، اين جنبش مردمي، با تاكيد بر شفاف سازي مسائل، از معرفي داوران خود، خودداري كرد و اعلام نمود: در همين حد كافي است بدانيد كه داوران ما، نويسندگان و منتقدان روزنامه هاي اعتمادالسلطنه، پول سالاري، خود شيفتگان، صداي خيانت، آفتاب لندن و لس آنجلس امروز هستند.
هيئت داوران جنبش سبز، اجراي مراسم اختتاميه جشنواره توسط مشاور هنري شيخ از همه جا بي خبر و سردبير نشريه اي كه معروف به استفاده ابزاري از عكس زنان است را بزرگترين نقطه قوت جشنواره فجر امسال دانستند وگفتند: همين كه مجري اين مراسم، ابتدا يك فيلم را به عنوان برنده سيمرغ بلورين بخش صدا معرفي كرده و بعدا معلوم شده، برنده واقعي آن سيمرغ، فيلم ديگري است، نشان مي دهد كه در انتخاب برندگان سيمرغ تقلب شده است. مگر مي شود ترك ها فرزند خود را بگذارند و به كس ديگري راي دهند و لرها داماد خود را بگذارند و به احمدي نژاد رأي دهند؟!!
جنبش سبز در ادامه بيانيه خود، افرادي كه در جشنواره و در هنگام نمايش فيلم سوت و كف مي زدند را «منتقدان خداجو» ناميد و تصريح كرد: علي رغم تحريم جشنواره، مسئولان با پذيرايي با كيك و قهوه، هنرمندان و خبرنگاران را به سينماي برج ميلاد كشاندند.
دراين بيانيه، با تقدير از دست اندكاران جشنواره فجر به خاطر راه اندازي سانس ويژه نمايش فيلم هاي توقيفي پيشنهاد شده است: همان طور كه سانس ساعت 5/10 تا 5/12 به فيلم هاي توقيفي اختصاص يافت، مي توان سانس 5/12 تا 5/2 بامداد را نيز به نمايش فيلم هاي پورنو اختصاص داد.
جنبش سبز در اين بيانيه، با انتقاد شديد از فيلم هايي كه شرافت انساني وعدالت را دستمايه خود قرار داده اند تاكيد كرد: متأسفانه برخي از فيلم هاي اين دوره از جشنواره فيلم فجر، پوپوليستي عمل كردند و مضامين گداپرورانه را نمايش دادند. اما مردم را با توزيع سيب زميني رايگان نمي توان فريب داد!
سبزهاي اموي، در ادامه بيانيه خود، پيشنهاد راه اندازي بخش ويژه سينماي «عقب نشيني» در دوره هاي آينده جشنواره را دادند و اعلام كردند: جاي نمايش فيلم هايي با مضمون «نه غزه، نه لبنان، جانم فداي ايران» دراين جشنواره خالي است.
هيئت داوران جنبش سبز با تقدير از سه فيلم «آتشكار»، «زمهرير» و «صدسال به اين سال ها» به خاطر زيرسؤال بردن همه حيثيت اين ملت، اعلام كردند: فيلم «آل» به خاطر توجه فراوان به اوهام و خيالات به عنوان برگزيده ويژه اين جنبش معرفي مي شود.
سبزهاي اموي، در پايان اعلام كردند: براي حمايت از آزادي بيان و مبارزه با كودتاي 22 خرداد، جوايز فيلم هاي برگزيده اين جنبش، بدون اجازه برندگان، به آقازاده فراري لندن نشين و آقازاده هميشه در اغتشاشات حاضر اعطا مي شود.

به بهانه پخش برنامه هاي «شاخص» و «ديروز امروز فردا»

شکست سانسور مردم!

این یادداشت در روزنامه کیهان چاپ شده است.

صدا و سيما در يك سال اخير- كه يكي از پرالتها ب ترين مقاطع زمان انقلاب بود- حضور و نمايشي بافراز و نشيب داشت. اما به نظر مي رسد كه اين رسانه ملي، درحال حاضر، مسير واقعي و بستر حركت جريان ساز خود را يافته است. اين خودآگاهي رسانه اي در ايام دهه فجر به اوج خودش رسيد.
اكنون، دغدغه اصلي، استمرار رو به تعالي اين خودآگاهي است.
با بررسي عملكرد صدا و سيما با حوادث و تحولات سياسي و اجتماعي اخير در كشورمان، مي توان فرآيندهاي گوناگوني را در حركت اين دستگاه فرهنگي مشاهده كرد.
يكي از مهم ترين اين حادثه ها، دهمين انتخابات رياست جمهوري بود. صدا و سيما در مواجهه با اين آزمون ملي، پويا و مبتكر عمل كرد و با طراحي و نمايش برنامه هايي خاص، جوسازي هاي رسانه هاي دشمن را خنثي كرد. از جمله اين برنامه ها، مناظره هاي نامزدهاي انتخابات بود. اين برنامه هاي مناظره اي، ضمن رنج بردن از برخي نقاط ضعف، باعث افزايش آگاهي مردم نسبت به مواضع و ديدگاه هاي نامزدها و در نتيجه، پرشورتر برگزار شدن انتخابات شد. علاوه بر اين موارد، اين مناظره هاي تلويزيوني تبديل به پربيننده ترين برنامه هاي تاريخ فعاليت تلويزيون در ايران شدند. به هر ترتيب، رسانه ملي در روزهاي منتهي به برگزاري انتخابات، توفيق آميز عمل كرد.
پس از برگزاري انتخابات و ادعاي تقلب از سوي نامزدهاي شكست خورده و به وجود آمدن فتنه، رسانه ها، به خصوص شبكه هاي ماهواره اي و تلويزيوني، بيش از هميشه به ايران سرگرم شدند. در اين شرايط كه امواج «دروغ»، «شايعه» و «فريب افكارعمومي» در دستور فتنه گران- داخلي و خارجي- قرار گرفت، رسانه هاي وابسته به آن ها نيز بر همين امواج سوار شدند. به طبع، در چنين فضايي، رسانه هاي شانتاژگر و ناسالم، «راحت » تر مي توانند كار كنند و اين كه آن ها ميدان دار محيط رسانه اي آن مقطع زماني شدند، چندان شگفت انگيز نيست.
اين مسئله تا حدي به انفعال صدا و سيما انجاميد. عجيب اين بود، در شرايطي كه رسانه هاي غربي و وابسته به غرب، كشورمان را آماج حملات رسانه اي و خبري خود قرار داده بودند، عده اي در داخل، رسانه ملي را مورد نكوهش قرار دادند! دردناك اين بود كه رسانه هاي فتنه گر، عموم مردم ايران را ناديده گرفتند و به گونه اي عمل كردند كه گويي، فتنه گران و اندك هواداران آن ها، كه تقريبا در سكونت گاه هاي مرفه نشين تهران تمركز داشتند، به عنوان «مردم» معرفي شدند. اما اين وضعيت بغرنج، ادامه نيافت.
با انتصاب مجدد عزت اله ضرغامي به مديريت صدا و سيما و تاكيد مقام معظم رهبري بر ايجاد تحول در اين رسانه ملي، اولين نشانه هاي اين تحول پديدار شد؛ همان موقعي كه فتنه گران از فاز «توهين به رأي ملت» وارد فاز «توهين به اصول و ارزش ها» شدند و اتفاقاتي چون هتك حرمت تمثال امام خميني(ره) و حوادث تلخ عاشورا پيش آمد. از اين زمان، صدا و سيما، مانند روزهاي تبليغات انتخابات، دوباره پويا و فعال شد.
اين رسانه ملي، همچنانكه در روزهاي قبل از انتخابات رياست جمهوري، نقش عمده اي در افشاي ماهيت واقعي نامزدها بازي كرد، در دو، سه ماه اخير نيز تاثير زيادي در افزايش آگاهي افكار عمومي از ماهيت حقيقي فتنه گران داشته است.
حركت مثبت صدا و سيما در دوره جديد آن، شكستن تقريبي فضاي رسانه اي سانسور مردم از سوي شبكه هاي ماهواره اي و رسانه هاي اصلاح طلب بود. به طوري كه مي توان گفت صدا و سيما در عمل، «ملي» بودن خود را نشان داد. شبكه هاي اين رسانه ، تنها امواجي بودند كه تصويري نزديك به واقع را از «ملت ايران» روي آنتن ها و صفحات گيرنده ها ارسال مي كرد.
فرايند خودآگاهي ملي صدا و سيما، در دهه فجر امسال كامل تر شد. پخش مستندها و برنامه هايي كه نسبت به سال هاي قبل، هويت وماهيت انقلاب و ضدانقلاب را بيشتر افشا مي كرد، نشان از حركت رو به جلوي رسانه ملي دارد. در اين ميان، دو برنامه «شاخص» و «ديروز امروز فردا» گوي سبقت را از ساير برنامه ها ربودند و مثل مناظره هاي انتخاباتي، پربيننده و جريان ساز شدند. شاخص، مستندي تاثيرگذار و به شدت «به روز» با موضوع بازخواني انديشه هاي امام خميني(ره) است. برنامه اي كه واكنش هاي بسياري را به دنبال داشت و نوع واكنش ها نشان مي دهد كه «شاخص» به خال زده است! لازم است كه اين مجموعه مستند كم نظير، به طور وسيعي در دسترس مردم قرار گيرد.
برنامه «ديروز، امروز، فردا» هم حرف هايي كمتر گفته شده را به مردم رساند. اين برنامه، با قراردادن تريبون خودش در اختيار شخصيت هايي كه انقلاب را به خوبي مي فهمند، غوغاي زيبايي را به پا كرد.
برنامه هايي چون «شاخص» و «ديروز، امروز، فردا» نشان دادند كه جذابيت و كشاندن تماشاگران به پاي سيما، تنها از طريق سريال هاي پرزرق و برق و مجموعه هاي كره اي و فوتبال و... امكان پذير نيست. سطح مخاطب ايراني آنقدر بالاست و ذائقه اش به حدي از شعورمندي رسيده كه «شاخص» و «ديروز امروز فردا» را به «90» و «گزارش ورزشي» ترجيح دهد. وقت آن رسيده كه صدا و سيما در مقابل اين بلوغ بالاي سياسي مخاطبان خودش، پا را از احترام فراتر بگذارد و تعظيم كند! كاهش برنامه هاي آبكي و عوام پسند و افزايش دادن برنامه هاي پرمحتوا و مردم گرا، بهترين پاسخي است كه اين رسانه ملي، مي تواند به ملت فهيم ايران بدهد.
نكته مهم ديگر اين است كه واكنش مردم به برنامه هاي دهه فجر صدا و سيما، گوياي آن است كه اين رسانه، هرچقدر خالصانه و انقلابي تر عمل كند، بيشتر مورد اعتماد عموم مردم قرار مي گيرد. يكي به ميخ و يكي به نعل زدن و سياستگذاري يك بام و دو هوا، نه تنها «مخاطب خاص» صدا و سيما را جذب نمي كند، كه موجب پس زده شدن عموم مردم هم مي شود. اما كنار گذاشتن تعارفات و تصريح در انتقال پيام ها و مفاهيم انقلابي و اصولي، باعث تحكيم اعتماد مخاطب به اين رسانه مي شود. در پايان اين كه ، استمرار رو به تعالي چنين برنامه هايي، به افزايش نقش تاثيرگذار صدا و سيما، در محيط رسانه اي ايران و حتي جهان مي انجامد، تداوم اين راه، موجب پويايي بيشتر رسانه ملي و عقيم شدن امپرياليسم رسانه اي شبكه هاي استعماري- صهيونيستي خواهد شد.

دو کاریکاتور جدید از مازیار بیژنی


 

توهم سبز

پیام های صریح مردم در راهپیمایی بت شکن 22 بهمن

راهپیمایی بت شکن ۲۲ بهمن امسال که خون تازه ای را در رگ های کشور عزیزمان دواند ، گویای مسائل بسیار مهمی است؛ آگاهی مردم ، شکست دشمنان نا آگاه مردم ، فرورفتن بیش از پیش جریان موسوم به جنبش سبز - کدام جنبش؟- در باتلاق دروغگویی، شکفتگی اکثریت بودن طرفداران نظام نسبت به مخالفان آن و... پیام های صریح تکرار ۲۲ بهمن ۵۷ پس از ۳۱ سال است. روزی که بار دیگر «روز پیروزی ما و روز شکست دشمن» بود.

 

اما یک نکته ای که کمتر به آن توجه شد پیشرو بودن مردم نسبت به مسئولان در انقلابی گری و پاسداری از آرمان های اصیل جمهوری اسلامی است.در شرایطی که متاسفانه بسیاری از مسئولان نظام ، از این آرمان ها فاصله گرفته و به روزمرگی ریاست افتاده اند ، این مردم اند که با پیروی از رهبری و اتکای به وحدت و همبستگی خود در حال نگهداری انقلاب هستند.

 

به واقع ، ۲۲ بهمن ۸۸ بار دیگر نشان داد که انقلاب اسلامی برای آن هایی است که برای عقاید و آرمان هایشان پای این نظام ایستاده اند ، نه کسانی که در پی منافعشان هستند.هر چقدر مسئولان با بی مسئولیتی و بی تدبیری خود به انقلاب و نظام ضربه می زنند ، مردم ، با اخلاص و ایمان خود نظام را احیا می کنند.

 

از خدا پنهان نیست ، از شما چه پنهان ، همین دو روز پیش با خبر شدم یکی از اقواممان ، با این که از رسیدنش به معاونت یکی از مدیران یکی از شهرستان های استان تهران بیشتر از دو ماه نگذشته ، صاحب دو باغ شده است! ببینید در مملکتی که برخی به نان شبشان هم محتاج هستند ، عده ای از مدیران پست - هم از نظر موقعیت و هم انسانیت - چگونه خون مردم را می مکند!

 

صاحبان واقعی جمهوری اسلامی این مدیران نیستند . بلکه همین مردم پابرهنه و کوخ نشینانند که خروش آن ها را در هنگامه هایی چون ۲۲ خرداد ، ۹ دی و ۲۲ بهمن دیدیم. رئیس جمهور واقعی ما آن کارگر زحمت کشی است که هم در ۲۲ خرداد به اصلاح طلبان نه گفت و هم زیر بار تملق مسئولان نمی رود.افتخار ما آن برزگر تهی دستی است که هم در انتخابات دهم ریاست جمهوری به «احمدی نژاد» رای داد و هم معترض و منتقد شرایط اجتماعی و اقتصادی است.

 

اگر جمهوری اسلامی را یک هرم در نظر بگیریم ، اکنون قاعده این هرم ، به راس آن نزدیک تر است تا سایر طبقات این هرم که از نظر مساحت به راس نزدیک ترند. در حالی که توده مستضعف مردم در اوج وفاداری به ارزش های انقلاب ، امام و رهبری اند، خواص و مدیران در پی چیز های دیگری هستند.آیا مسئولی که نسبت به تباهی زندگی بخشی از مردم به خاطر نابرابری معیشتی یا بی فرهنگی بی خیال است می تواند ادعای عضویت در جمهوری اسلامی را کند؟

 

این هم یک مسئله است که اندیشمندان باید بنشینند و تامل کنند چرا در ایران مردم از مسئولان آگاه تر و بیدار ترند. چرا در حالی که برخی از خواص به اصطلاح انقلابی و مدیران ، ۳۱ سال از انقلاب فاصله گرفته اند ، مردم با انگیزه تر و محکم تر از ۳۱ سال پیش هستند؟ بدون شک پاسخ اولیه ،به رکن مترقی و بیدارگر ولایت فقیه بر می گردد ، اما باید دید که چه بستر های جامعه شناختی باعث این مسئله شده است.

 

 

 

 

 

عکس هایی زیبا از طلوع خورشید برفراز آسمان ایران

عکس های دیدنی از طلوع خورشید در آسمان ایران در سپیده دم که توسط عکاسان شکار شده است ؛ در ادامه مطلب ببينيد:

ادامه نوشته

سپيده نو بر بام ايران ؛ بهمن 57 بار ديگر طلوع كرد

ایران، ای سرای امید

بر بامت سپیده دمید

بنگر کزین ره پر خون

خورشیدی خجسته رسید

اگر چه دلها پرخون است

شکوه شادی افزون است

سپیدهٔ ما گلگون است، وای گلگون است

به دست دشمن در خون است

ای ایران، غمت مَرِساد

جاویدان شکوه تو باد

راه ما راه حق، راه بهروزی است

اتحاد، اتحاد، رمز پیروزی است

صلح و آزادی، جاودانه در همه جهان خوش باد

یادگار خون عاشقان

ای بهار تازه جاودان در این چمن شکفته باد (هوشنگ ابتهاج)

اين يادگار خون سرو است

دلا دیدی که خورشید از شب سرد

 

چو آتش سر ز خاکستر برآورد

زمین و آسمان گلرنگ و گلگون

 

جهان دشت شقایق گشت از این خون

نگر تا این شب خونین سحر کرد

 

چه خنجرها که از دل‌ها گذر کرد

ز هر خون دلی سروی قد افراشت

 

ز هر سروی تذروی نغمه برداشت

صدای خون در آواز تذرو است

 

دلا این یادگار خون سرو است

(هوشنگ ابتهاج)

زمانه قرعه نو مي زند به نام شما

 این شعر را استاد هوشنگ ابتهاج ، ۳۱ سال پيش و براي نسل امروز گفته بود. چه خوب امروز را پيش بيني كرده بود:

زمانه قرعه نو می‌زند به نام شما

 

خوشا شما که جهان می‌رود به کام شما

در این هوا چه نفس‌ها پر آتش است و خوش است

 

که بوی عود دل ماست در مشام شما

تنور سینه سوزان ما به یاد آرید

 

که­ از آتش دل ما پخته گشت خام شما

فروغ گوهری از گنج خانه شب ماست

 

چراغ صبح که برمی‌دمد ز بام شما

ز صدق آینه کردار صبح‌خیزان بود

 

که نقش طلعت خورشید یافت شام شما

زمان به دست شما می‌دهد زمام مراد

 

از آنکه هست به دست خرد زمام شما

همای اوج سعادت که می‌گریخت ز خاک

 

شد از امان زمین دانه‌چین دام شما

به زیر ران طلب زین کنید اسب مراد

 

که چون سمند زمین، شد ستاره رام شما

به شعر سایه در آن بزمگاه آزادی

 

طرب کنید که پر نوش باد جام شما

حقايق پشت پرده زلزله هائيتي

هفته‌نامه آمريكايي طي مقاله‌اي با اشاره به شواهد مختلفي كه از غيرطبيعي بودن زلزله اخير هائيتي خبر مي‌دهند، به بررسي تلاش آمريكا براي تسلط بر منابع نفتي اين كشور پرداخته است.

به گزارش فارس، "ويكتور تورن " نويسنده و روزنامه‌نگار آمريكايي مقاله جديد خود براي هفته‌نامه "امريكن‌فري‌پرس " را با اين سوال آغاز مي‌كند كه " آيا شركت‌هاي نفتي آمريكا، صدها هزار تن از مردم هائيتي را در حالي كه مشغول استخراج نفت از چاه‌هاي نفتشان بوده‌اند، به قتل رسانده‌اند؟ "

بنابراين گزارش، "ازيلي دانتو "، مفسر اجتماعي و وكيل حامي حقوق بشر، معتقد است كه شكاف هيدروليك ناشي از عملكرد دريل‌ها براي جستجوي نفت، موجب بوجود آمدن زمين‌لرزه 12 ژانويه در هائيتي شده است.

تورن سپس با بيان اين مطلب كه در حقيقت نفت، عامل اصلي رويدادهاي اخير هائيتي است، مي‌نويسد: فكر مي‌كنيد چرا 20 هزار سرباز آمريكايي هم‌اكنون اين كشور بي‌قدرت را اشغال كرده و كنترل مي‌كنند؟

در همين رابطه "دنيل ماتورين "، زمين‌شناس آمريكايي نيز در 28 ژانويه 2009، اظهار داشت كه ذخاير نفتي هائيتي بزرگتر از ذخاير ونزوئلا بوده و به منزله يك استخر در برابر يك ليوان آب است.
گزارش تورن مي‌افزايد: هائيتي 20 برابر بيشتر از ونزوئلا نفت دارد. بطوريكه دنيل و جينت ماتورين، توانسته‌اند نقشه 20 سايت نفتي اين كشور را ترسيم نمايند.

اما نكته عجيب‌ آنكه مركز زمين‌لرزه اخير دقيقا در ناحيه‌اي بوده است كه منابع [نفتي] "پورتوپرنس "، پايتخت هائيتي، در آن قرار دارند.

نويسنده كتاب "نقش اسرائيل در 11 سپتامبر " ادامه مي‌دهد: تصور كنيد كه در يكي از بزرگترين مخازن نفتي نيمكره غربي، هم‌اكنون بيش از يك ميليون نفر كشته و يا بي‌خانمان شده‌اند.

اما "پاستور چاك بلادوين "، گزارش‌نويس ديگري كه در مورد طبيعي بودن زلزله اخير هائيتي ابراز ترديد كرده نيز مي‌گويد: چرا زلزله‌اي به اين شدت، تاثيري بر همسايگان پورتوپرنس نداشت؟ بطوريكه مردم "جمهوري دومينيكن "، در همسايگي هائيتي مي‌گويند در زمان وقوع زمين‌لرزه بزرگ هائيتي، هيچ لرزشي را احساس نكرده‌اند.

وي مي‌افزايد: بايد اتفاق "معجزه‌آسا "يي رخ داده باشد كه زلزله‌اي با شدت 7 ريشتر، موجب توليد يك سونامي عظيم نشده است.

در همين حال، دانتو نيز با مشكوك ارزيابي كردن ويراني‌هاي موضعي، مي‌گويد: پورتوپرنس از سال 1771 تاكنون هيچ زمين‌لرزه‌اي نداشته است. و چيزي كه ما شاهد آن هستيم، شبيه طوفان كاترينا است.

دانتو توضيح مي‌دهد: ببينيد كه چه تعداد از مردم هيچ‌گاه به محلي كه در ابتدا در آن زندگي مي‌كردند، بازنگشتند. شايد كارتل‌هاي نفتي مي‌خواستند تا مردمي كه در نزديكي خط ساحلي كه اين كارتل‌ها به آن نياز داشتند، زندگي مي‌كردند، پاكسازي شوند.

اين كارشناس تاكيد مي‌كند كه اگر هائيتي فاقد نفت و مواد معدني بود، شركت‌هاي آمريكايي نيز اين كشور را رها مي‌كردند و ديگر مردم هائيتي شاهد سرمايه‌گذاري‌هاي مالي و حضور سربازان نظامي نبودند. و ايالات متحده نيز هيچ‌گاه پنجمين سفارتخانه بزرگ خود را در چنين كشور كوچكي نمي‌ساخت.

تورن در توضيح شركت‌هاي آمريكايي كه دانتو به آن‌ها اشاره كرده بود، مي‌نويسد: اين شركت‌ها از سال 1908 دريافتند كه هائيتي مملو از ذخاير نفتي است. بنابراين طي دهه‌هاي 50 و 60، دو پيمانكار مختلف شروع به توسعه سايت‌هاي نفتي هائيتي كردند. همچنين پرونده‌هاي سازمان جاسوسي آمريكا، سيا، نيز نشان مي‌دهد كه "آژانس توسعه بين‌الملل " آمريكا نيز قراردادهايي را در سال 1962 و در ارتباط با ذخاير احتمالي نفتي هائيتي، مورد تاييد قرار داده است.

دانتو در اين‌باره مي‌گويد: پس از دهه‌هاي 60 و 70، شركت‌هاي آمريكايي بر منابع نفتي هائيتي قفل زده و بهره‌برداري از آن‌ها را متوقف كردند تا زماني كه در قرن 21 ذخاير نفتي خاورميانه رو به كاهش گذاشتند. اين در حالي بود كه طي 50 سال اخير، هائيتي يكي از فقيرترين كشورهاي نيمكرده غربي بوده است. و سود ناشي از فروش نفت مي‌توانست موجب بروز تغييرات وسيعي در زندگي اين مردم فقير شود.

اين كارشناس اهل هائيتي همچنين با بيان اين مطلب كه منابع جنگلي و معدني هائيتي همواره مورد دستبرد قرار گرفته‌اند، مي‌افزايد: نواحي غني از مواد معدني هائيتي توسط نيروهاي مسلح سازمان ملل پنهان و حصاركشي شده و مردم هائيتي نيز نمي‌دانند كه اين سربازان مشغول انجام چه كاري هستند.

دانتو مي‌گويد: آن‌ها (سربازان سازمان ملل) اطراف پورتوپرنس را مسدود و سنگربندي كرده‌اند و ما نمي‌دانيم كه اين سربازان مشغول انجام چه كاري هستند. اين فعاليت‌ها نيز پس از كودتاي سال 2004 هائيتي آغاز شد كه با حمايت و هدايت بوش انجام گرفت و در نتيجه آن مناطقي كه به گفته متخصصان، ذخاير نفتي هائيتي در آن قرار دارند، محصور شد.

اما براي درك بهتر وفور منابع نفتي هائيتي بايد به نوشته‌هاي دكتر "جورج ميشل " در 27 مارس سال 2004 ميلادي توجه كرد كه گفته بود: "در سال 1975، وقتي كه مشغول شنا در آب‌هاي لس‌كايس بوديم متوجه شديم كه پاهاي ما به نوعي نفت سياه كه از كف دريا تراوش مي‌كند، آغشته شده است. "

گزارش امريكن‌فري‌پرس با اشاره به اين مطلب كه يك زمين‌شناس تصريح كرده كه زلزله هفت ريشتري هائيتي، شش مايل پايين‌تر از جايي كه شركت‌هاي نفتي مشغول حفاري بوده‌اند، اتفاق افتاده، مي‌افزايد: نكته قابل توجه ديگر اين است كه بيانيه 15 ژانويه "باب بروين "، نويسنده فناوري نظامي و دبير پايگاه اينترنتي NextGov.com به اين مطلب اشاره كرده بود كه يك روز قبل از زمين‌لرزه هائيتي، "جين دمي " از "آژانس سيستم‌هاي اطلاعاتي دفاعي " از "فرمان جنوبي ايالات متحده " واقع در ايالت "ميامي " ديدار كرد و اين مكان، جايي بود كه نيروهاي آمريكايي، چگونگي مواجه با يك زلزله عظيم در هائيتي را تمرين مي‌كردند.

تورن در ادامه گزارش خود مي‌نويسد: با توجه به آنكه هم‌اكنون، ارتش آمريكا كنترل پورتوپرنس را در دست دارد، آيا تلاش‌هاي دولت آمريكا براي بازسازي زيرساخت‌هاي هائيتي، حيله‌اي براي به چنگ آوردن نفت هائيتي است؟
دانتو اين سوال را بسيار زيركانه پاسخ مي‌گويد: اكثر بنادر عميق و اصلي هائيتي، از زمان تغيير رژيم هائيتي در سال 2004 كه با حمايت بوش صورت گرفت، خصوصي شده‌اند. بنابراين اگر هم‌اكنون ذخاير نفتي و گازي قابل توجهي در هائيتي وجود داشته باشد، قتل‌ عام آمريكا و اروپا و جنايات آن‌ها عليه مردم هائيتي،‌ هنوز شروع نشده است.

22 بهمن ، روز رهايي ما ...

همراه شو عزيز...

 

تا ظلم و تبعيض و جنگ در دنيا وجود دارد ، ما به خيابان مي ريزيم !

 

تا حذف كامل مناسبات سرمايه داري از ايران و اجراي كامل اصول رهايي بخش اسلامي ، ۲۲ بهمن تكرار خواهد شد!

 

۲۲ بهمن امسال نيز براي دفاع از راه سبز ولايت و مرام سرخ امامت به خيابان "آزادي" مي آييم!

 

۲۲ بهمن ۸۸ را نيز به عنوان برگ زرين ديگري در تاريخ مبارزات مردم ايران ثبت خواهيم كرد!

 

۲۲ بهمن ۸۸ هم رو در روي استبداد ، استعمار ، استثمار و استحمار (كه امروز سبز تر از هميشه خود نمايي مي كنند) مي ايستيم و  مثل قهرمانان ۵۷ "نه تسليم ، نه سازش" را فرياد مي زنيم!

همراه شو عزيز!

تا صبح رهايي بدمد!

و پرچم "آدم" كه امروز به دست "ولايت زمان" است ، به دست "صاحب زمان" برسد!

پشت پرده حمایت مالی فرح از فیلم «قیصر»

احمد الهیاری عضو سابق کانون نويسندگان ايران در بخش تازه منتشر شده از خاطراتش در پاورقی کیهان، برای اولین بار پشت پرده حمایت گسترده فرح از فیلم «قیصر» مسعود کیمیایی و فیلم سینمایی «آرامش در حضور دیگران» تقوایی را روشن ساخته است.

الهیاری اینگونه روایت می کند که: «از فيلم هايي كه با كمك مالي و بودجه عريض و طويل دفتر فرح مطرح شد، مي توان به فيلم قيصر اشاره كرد. البته مسعود كيميايي از اولين فيلم خود يعني «بيگانه بيا» مورد حمايت اين دفتر بود. او از دوستان احمدرضا احمدي و فيروز شيروانلو و اسماعيل نوري علا بود... اين تنها در مورد قيصر اتفاق نيفتاد. وقتي قرار شد فيلم آرامش در حضور ديگران ساخته ناصر تقوايي اكران شود، همين كار انجام شد.»

این در حالیست که قیصر با ژست مخالف خوانی به حکومت پهلوی پرفروش شد و فیلم تقوایی نیز از جمله آثارجریان روشنفکری حامی حکومت بود. کیمیایی نیز در سالهای پس از انقلاب در پی تکرار نوستالژی قیصر بود اما با قطع حمایتها، هیچگاه نتوانست به رویای فروش این فیلم نزدیک شود.

اما این افشاگری از سوی احمد الهیاری صورت گرفته که در مقدمه خاطراتش، اینگونه معرفیشده است: وی روزگاري را در ميان گروههاي چپ گراي نوکر راست که کل فعاليت هاي چريکي يشان کافه نشيني و خيابان گردي بود، گذراند و روزگاري را هم در زندان شاه و بعد دوره اي را در جمع سلطنت طلبان سپري کرد با اين حال، در سال هاي پاياني عمرش «راوي درد» بود؛ درد بيماري روشنفکري و غرب زدگي و رنج سياست بازي و حقه بازي.

الهیاری که سال 86 با انبوهي از خاطرات و ناگفته ها از جريان روشنفکري دهه هاي چهل و پنجاه ايران درگذشت، هم انواع نحله هاي سياسي عصر پهلوي دوم - از بهائيان تامارکسيست ها گرفته تا جبهه ملي و درباريان - را ديده بود و هم اقسام محافل هنري را مي شناخت.

مشروح روایت تاریخی الهیاری از این ماجرا در ذیل می آید:

«لازم به ذكر است كه همين واحد فرهنگي دفتر فرح «فستيوال فيلم تهران» را سازماندهي كرده و اداره مي نمود. در حالي كه قاعدتاً اين كار بايد جزو وظايف وزارت فرهنگ و هنر باشد.

به خاطر دارم كه فيروز شيروانلو روزي در جمع خبرنگاران صحبت از برگزاري فستيوال فيلم تهران كرد و گفت براي اينكه كار از نظر تبليغاتي خوب هدايت شود مسئولان اين فستيوال را از ميان خود شما انتخاب خواهيم كرد. او چند روز بعد فريدون معزي مقدم را به عنوان دبير فستيوال فيلم تهران معرفي نمود. فريدون معزي مقدم از دوستان نزديك احمدرضا احمدي و اسماعيل نوري علا بود و به عنوان شاعر موج نو آثارش را در جزوه شعر و مجله فردوسي چاپ مي كرد.

من با قاطعيت اعلام مي كنم كه تمام فيلم هاي پرفروش و نامدار دوران پهلوي با حمايت دفتر فرهنگي فرح پهلوي مطرح شدند. البته آنها اعتقاد داشتند كه بايد سينماي ايران را تغيير محتوايي داد. به همين سبب تشكيلاتي به نام سينماگران پيشرو را سازمان دادند. پرويز صياد رابط اين تشكيلات با دفتر فرح بود و خودش هم از اين رهگذر بسيار منتفع گرديد. او هر سال با كمك مالي اين دفتر يك فيلم به اصطلاح روشنفكرانه مي ساخت و توانست با نفوذ فرح پهلوي قطعه زميني در مقابل خيابان جام جم را از دولت بگيرد و در آن سالني به نام سينما تئاتر كوچك تهران را ايجاد نمايد.

يكي از فيلم هايي كه با كمك مالي و بودجه عريض و طويل دفتر فرح مطرح شد، مي توان به فيلم قيصر اشاره كرد. البته مسعود كيميايي از اولين فيلم خود يعني «بيگانه بيا» مورد حمايت اين دفتر بود. او از دوستان احمدرضا احمدي و فيروز شيروانلو و اسماعيل نوري علا بود.

به خاطر دارم كه روزي احمدرضا احمدي به دفتر كارم تلفن كرد و از من خواست تا بعدازظهر همان روز براي ديدن يك فيلم به استوديويي در خيابان طالقاني كنوني (تخت جمشيد) بروم. آن روز در اين استوديو فيلم قيصر را نمايش دادند. پس از پايان فيلم قيصر مقداري درباره آن صحبت شد و روز بعد احمدرضا احمدي به سراغ من آمد و خواست تا چند نقد فيلم به شكل هاي مختلف درباره اين فيلم بنويسم. روزي كه اين فيلم اكران شد. اين نقدها در جرايد مختلف چاپ گرديد. با اكران شدن اين فيلم نوري علا، احمدرضا احمدي و فيروز شيروانلو در يك ديدار از من، ستار لقايي، عباس پهلوان(1) و عليرضا نوري زاده(2) خواست تا تمام توان تبليغاتي جرايد تهران را مصروف اين فيلم نماييم. به خاطر دارم كه من خودم به تنهايي بيش از 10 نقد فيلم درباره قيصر نوشتم و در روزنامه و مجلات مختلف چاپ كردم. افزون بر آن چند مصاحبه با شخصيت هاي سينمايي از هنرپيشه ها تا كارگردانان درباره اين فيلم انجام دادم و آنها را نيز چاپ كردم.

البته تمام اين نقدها و مصاحبه ها جنبه رپرتاژ آگهي داشت و مديران جرايد پس از چاپ براي آن فاكتور تهيه مي كردند و به احمدرضا احمدي مي دادند و او چك مربوط به آنها را برايشان مي آورد. فيروز شيروانلو براي من و ساير نويسندگاني كه اين مطالب را مي نوشتند نيز مزايايي در نظر گرفته بود و بابت هر نقد فيلم با مصاحبه اي كه چاپ مي شد هزار و پانصد تومان مي پرداخت و تهيه كننده فيلم عباس شباويز نيز بابت هر نقد يا مصاحبه مبلغ سيصد تومان به من يا ديگران مي داد.

اين تنها در مورد قيصر اتفاق نيفتاد. وقتي قرار شد فيلم آرامش در حضور ديگران ساخته ناصر تقوايي اكران شود، همين كار انجام شد و من و هوشنگ اعلم، ستار لقايي، محمدعلي سپانلو، ]اسماعيل[ نوري علا و عليرضا نوري زاده هر يك مطالبي درباره آن نوشتيم كه به صورت رپرتاژآگهي در جرايد چاپ شد. ناصر تقوايي اين فيلم را از روي داستاني نوشته غلامحسين ساعدي ساخته بود. لانسه كردن خسرو هريتاش يكي ديگر از اقدامات همين گروه بود.»

مخالفان خودکفا

به نقل از وبلاگ "مبارز فوتو"

پا برهنگان ؛ محصولات سیاست های لیبرال سرمایه داری

 

 

و انقلاب بیش از هرجا در میان همین پا برهنگان بیدار و هوشیار زنده است:

این عکس ها به وسیله هنرمند متعهد ،مهدی خالقی از روستاهای جنوب استان کرمان تهیه شده است.

درباره جشن هنر شیراز

نمایی از خیانت های فرهنگی شاه

سی و یکیمن سال پیروزی انقلاب اسلامی مردم ایران بر ضد رژیم غربی و استبدادی پهلوی را در حالی جشن می گیریم که هنوز بسیاری از زوایای این حادثه عظیم که مسیر تاریخ جهان را تغییر داد ، ناگفته مانده است . هنوز نسل جوان کشورمان با بسیاری از مظالم  حکومت شاه و ماهیت رهایی بخش انقلاب 57 آشنا نشده و این مسئله می تواند زمینه ساز مشکلات اجتماعی و فرهنگی شود. این حق نسل امروز است که تصویری درست و واقعی از زمان شاه پیدا کند و این وظیفه نسل آگاه انقلاب کرده است که آگاهی خودش را به فرزندانش منتقل کند.

جشن هنر شیراز یکی از پدیده های افشاکننده ماهیت پلید حکومت شاهنشاهی ایران است . جشنی که دستگاه طاغوت برای تضعیف فرهنگ دینی مردم و تحکیم کاخ های خودش برپایش می کرد. آن ها خوب فهمیده بودند که پایبندی مردم به ارزش های اسلامی و سلامت اخلاقی و روحی جوانان سد راهشان است ، به همین دلیل با راه انداختن برنامه هایی مثل این جشن در پی شکستن این سد بودند.

"جشن هنر شیراز" به عنوان یکی از گردهمایی های هنری دوره طاغوت ، محل تجلی و خود نمایی سیاستگذاری ها و علایق فرهنگی حکومت پهلوی بود. این جشن با طراحی  و حمایت فرح ،همسر شاه ، شکل گرفت – وبه همین دلیل به بازیچه شهبانو معروف شد – و با هزینه ای سنگین بالغ بر صد میلیون تومان ( که در آن زمان رقم سهمگینی به حساب می آمد) از سال 1346 تا 1356  به اجرا در می آمد.

جشن شیراز ، به اسم هنر ، به محلی برای ترویج فحشا و هرزگی تبدیل شده بود که در این باره اسناد بسیاری موجود است. ازجمله درسند مورخ 17 اسفند 56 ساواک آمده است "از اداره دوم اطلاعات و ضد اطلاعات 33 د ، به تیمسار ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور. برابر خبر واصله :نواری از نمایش خوک و بچه که هفتم ماه مبارک رمضان در خیابان فردوسی شیراز به نمایش گذارده شده و از طریق تلویزیون مداربسته نیز پخش گردیده است.در این نمایش عملیات جنسی زن و مرد به طور زننده در معرض دیدگان همگان گذاشته شده است.در این نوار واعظی " مشخصات نامعلوم " با شرحی کامل نمایش مزبور را محکوم نموده و مردم نیز ضمن تایید اظهارات وی دولت را محکوم کرده اند."

همچنین آنتوني پارسونز ، سفير وقت انگليس در ایران، که از مهمانان جشن هنر سال 56 بود درباره آن نوشته بود: «جشن هنر سال 1356 شيراز، از نظر كثرت صحنه‌هاي اهانت‌آميز به ارزش هاي اخلاقي ايرانيان از جشن هنر پيشين فراتر رفته بود. به عنوان مثال يك شاهد عيني صحنه‌هايي از نمايشي را كه ترتيب داده بودند، يك باب مغازه را در يكي از خيابان هاي پر رفت و آمد شيراز اجاره كرده و ظاهراً مي‌خواستند برنامه خود را كاملاً طبيعي در كنار خيابان اجرا كنند، صحنه نمايش نيمي از داخل مغازه و نيمي در پياده‌رو مقابل آن بود. يكي از صحنه‌هايي كه در پياده‌رو اجرا مي‌شد، تجاوز به عنف بود كه به طور كامل (نه به طور نمايشي و وانمودسازي) به وسيله يك مرد با يك زن كه پيراهنش به وسيله مرد متجاوز چاك داده مي‌شد در مقابل چشم همه صورت ‌گرفت. ولي موضوع به شيراز محدود نشد و توفان اعتراض كه عليه اين نمايش برخاست، به مطبوعات و تلويزيون هم رسيد. من به اين خاطر موضوع را با شاه در ميان گذاشته و به او گفتم اگر چنين نمايشي به طور مثال در شهر منچستر انگليس اجرا مي‌شد، كارگردان و هنرپيشگان آن جان سالم بدر نمي‌بردند. شاه مدتي خنديد و چيزي نگفت.»

اما علاوه بر این موارد غیر اخلاقی ، جشن هنر شیراز ، محلی برای خوش گذرانی خارجی ها شده بود . به طوری که در آن سال ها که اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران به خصوص در روستا ها و شهرستان ها از فقر و محرومیت شدید رنج می بردند ، حکومت برای خود نمایی در مقابل خارجی ها ، هواپیمای رایگان و دربست در اختیار آن ها قرار می داد و در شیراز بهترین هتل ها ، محل اقامت مهمانان بیگانه بود.

بر خلاف مشارکت یا سکوت روشنفکران و چپگرا های به ظاهر مخالف با رژیم شاه ، این روحانیت بود که به جشن هنر معترض شد. از جمله روحانیونی که به این جشن اعتراض کردند می توان به آيت‌ الله دستغيب و شيخ‌بهاءالدين محلاتي اشاره کرد.

حضرت امام خميني(ره) نیز که در آن زمان در حال گذراندن دوره تبعید در نجف بودند در واکنش به برگزاری جشن هنر شیراز در 7/6/56 سخنرانی کردند و فرمودند : «شما نمي‌دانيد كه اخيراً چه فحشايي در ايران شروع شده است. شما اطلاع نداريد، گفتني نيست كه چه فحشايي در ايران شروع شده است. در شيراز عمل شد و در تهران مي‌گويند بناست عمل بشود و كسي حرف نمي‌زند! آقايان ايران هم حرف نمي‌زنند، من نمي‌دانم چرا حرف نمي‌زنند؟! اين همه فحشا دارد مي‌شود و اين ديگر آخرش است ، يا نمي‌دانم از اين آخرتر هم دارد! در بين تمام مردم جمعيت نشان دادند اعمال جنسي را! و [آقايان] نفسشان در نيامد.

حضرت امام ضمن این که دولت و شخص شاه را مقصر آن فجایع دانستند ، از مردم خواستند که نسبت به آن بی حرمتی ها اعتراض کنند: "اينها بايد اعتراض بشود، بايد گفته بشود. اگر ملتها همه با هم، ملت‌ همه با هم، مطلبي را اعتراض كنند و احكام اسلام را بايستند و بگويند، امكان ندارد كه همچو قضايايي واقع بشود. از سستي ما و ضعف ما و استفاده از ضعف ما [مي‌گويند] اينها يك دسته‌اي هستند ضعيف و بيچاره! در صورتي كه شما قوه داريد، پشتوانه‌تان ملت است. ملت باز مسلمان است. اين ملت مسلمان علاقه دارد به اسلام، علاقه دارد به روحاني اسلام، ... اينها همه بايد دست به دست هم بدهند بايد اجتماع كنند، فقيهش با مهندسش، دكترش با محصلش، دانشگاهي با مدرسه‌ايش دست به دست هم بدهند تا بتوانند يك كاري انجام بدهند و بتوانند از زير اين بارهايي كه بر آنها تحميل مي‌شود، از زير اين بارها بيرون بروند ..."

 

نگاهی به فیلم طلا و مس

تعلیق انسانی در میزانسن ذیطلبگی

این یادداشت در هفته نامه پنجره چاپ شده است.

برخلاف برخی از فیلم های جشنواره بیست و هشتم فجر که با جار و جنجال فراوان آمدند و هیاهوی بسیار برای هیچ برپا کردند ، «طلا و مس» سربه زیر آمد و سربلند شد. فیلم جدید همایون اسعدیان ، بدون شک پدیده این دوره از جشنواره است؛ فیلمی فارغ از عقده و برآمده از عقیده که نمایشی نیایش وار را تجلی بخشیده است.

 

به تصویر کشیدن مفاهیم باطنی در فیلم کار دشواری است . محبت ، عشق حقیقی ، روحیه عدالت خواهانه ، رنج پنهان و مفاهیمی از این دست را به سادگی نمی توان از عمق وجود آدمی به نوار سلولوئید فیلم منتقل کرد. اما فیلم «طلا و مس» از پس این کار برآمده است. بی آن که ادعایی داشته باشد و بخواهد حرفی را تحمیل کند . بدون این که بیانیه صادر کند و حرف های دهان پر کن بزند!

 

رمز موفقیت این فیلم در کشف و ترسیم موقعیت هایی است که با پس زدن حجاب تکنیک و حقه های سینمایی ، میان مخاطب و روایت فیلم رابطه ای بی واسطه ایجاد نموده. هم فیلمنامه و هم اجرای آن ، واجد این ویژگی است. فیلمنامه ، دارای ظرایف و لطایف فراوانی است ، اما به خاطر عمق و استحکام ، ساده به نظر می رسد. در هیچ جای آن ، خلا یا حلقه مفقوده ای دیده نمی شود و تمام سکانس ها و پلان ها مملو از حوادث غیر منتظره ای هستند که به شکلی منطقی با هم ترکیب شده اند.

 

تعلیق در درام «طلا و مس» - که تقریبا در اکثر اوقات فیلم جاری است – نه به واسطه هیجان کاذب یا حوادث و اتفاقات خارق العاده ، بلکه به خاطر بازسازی نزدیک به واقع یک وضعیت انسانی هولناک پدید آمده است؛ مبتلا شدن زن به بیماری ناعلاج ام اس ، مشکلات معیشتی ، اداره خانواده و طلبه ای که هم باید درس بخواند و هم با مصایب پیش آمده مبارزه کند ، به همراه داستانک هایی که حول این موقعیت ها گرد آمده اند، روایتی پر خون و سرشار از بیم و امید را پدید آورده اند. پرداخت درست و حساب شده شخصیت های سید رضا و زهرا سادات توسط فیلمنامه نویس و اجرای خوب آن ها توسط بازیگران یکی از مهم ترین عوامل در تشکیل این تعلیق است . به طوری که مخاطب با این کاراکتر های غریب ، ارتباطی قریب برقرار می کند و در تمام لحظات تماشای فیلم ، دل مشغولی اش ، سرانجام آدم های درون فیلم می شود. به خصوص کنش ها و واکنش های این پرسونا ها که گاه مغایر با انتظار رخ می دهد. مثل پرستاری که در ابتدای فیلم ، برخوردی تحقیر آمیز با سید رضا دارد ، اما در پایان ، برخوردش معکوس می شود. یا عکس العمل خشمگینانه سید رضا  به رفتار همسرش.                                                

 

بخشی از روایت طلا و مس به فضای طلبگی و حوزه علمیه اختصاص یافته است . آنچه در فیلم می بینیم گواه آن است که خالقان این روایت – هم در فیلمنامه و هم کارگردانی – آشنایی خوبی با چنین فضایی دارند. در سال های اخیر فیلم های دیگری هم با شخصیت محوری طلبه ساخته شدند ؛ «زیر نور ماه» ، «او» ، «پا برهنه در بهشت» از جمله این فیلم ها هستند . اما انصافا هیچ یک از این آثار در بازسازی ذیطلبگی به گرد پای طلا و مس نمی رسند.

 

میزانسن قرار گرفتن فضای زندگی پر ملال اما گرم و صمیمی مردم مستضعف و تلاش آن ها برای تداوم زندگی شرافتمندانه ، مضمونی است که سال هاست در سینمای ما منزوی شده. با این حال با مروری بر سینمای 30 سال اخیر می توان حکم داد که برترین های این تاریخ ، آثاری با همین مضمون هستند. «طلا و مس» ، بار دیگر و در جشنواره بیست و هشتم ، این راه راست سینمای ایران را احیا نموده است. فیلم هایی مثل طلا و مس را می توان راه سومی  ورای سینمای عوام زده – که با نام هایی چون تجاری ، گیشه ای و ... شناخته می شود- و سینمای نخبه گرا – که با نام هایی چون روشنفکری ، جشنواره ای و ... معروف است- در سینمای ایران دانست.

 

به طور کلی همه عناصر و موضوعات فیلم طلا و مس در یک بستر مشترک با هم آمیخته شده اند که مولود آن فیلمی در راستای سینمای ناب ایرانی – اسلامی است ؛ سینمایی که انقلاب اسلامی ، هم پایه گذار و هم منادی آن است. فیلم دینی و سینمای انقلاب یعنی همین ! یعنی فیلمی که همه مخاطبان ، با هر علاقه و عقایدی را پای تماشای خودش میخکوب می کند و در نهایت می تواند بر ذهنش تلنگر بزند. در طلا و مس هم شاعرانگی هست و هم اصول اساسی انسانی و الهی ؛ عشق در این فیلم از جنس آثار عشق های متداول سینمایی نیست و نگاه تند انتقادی آن نسبت به نشیب ها و چالش های اجتماعی مبتلابه جامعه ما ، با آنچه در سینمای سیاست زده – و نه سیاسی – شبه روشنفکری متمایز است. هم سیر داستان و هم نتیجه گیری آن ، به جای دوری از خود ، ما را به خویشتن می خواند. طرح مشکلات در «طلا و مس» همراه با رخوت و ناامیدی نیست . همچنانکه قهرمان این فیلم ، در کوره حوادث پخته تر می شود. سید رضا برای یافتن استاد اخلاقی اش ، از دیار خود مهاجرت کرد و به این کلان شهر پر اضطراب آمد ؛ مشکلات پیش آمده ، به ظاهر او را از هدف مقدسش دور کرد ، اما درگیری طلبه طالب با موانع پیش آمده چون همراه با معرفت است ، در نهایت او را به سر منزل مقصود می رساند و به گوهر محبت می رسد.   

 

نگارنده عمیقا و شدیدا معتقد است که یکی از خلا های سینمای امروز ایران ، سینمای منتقد ، نسبت به شرایط اجتماعی است. سینمایی که در دفاع از شرایط آرمانی و وضع موعود ، با کژی ها و بیماری های اجتماعی و وضع موجود ، سر ناسازگاری داشته باشد . سینمایی که به مسئولان نهیب بزند و خواب غفلت آن ها را آشفته کند و به مردم گوشزد کند که امر به معروف و نهی از منکر را (به عنوان مطالبه بی امان اصلاح امور) فراموش نکنند.طلا و مس یکی از معدود آثار سینمای ایران با این نگاه است . نگاهی که پیش ازاین نیز در فیلم های مورد علاقه مان ، مثل «آژانس شیشه ای» ، «بچه های آسمان» و فیلم های دیگری جاری بود.

همراه با جشنواره فیلم فجر-12

ميزگرد اختصاصي كيهان با مهمانان خارجي جشنواره فجر

تكيه بر معنويت تنها راه مقابله سينماي ايران با هاليوود است

 

 


امسال، تعدادي از نويسندگان و هنرمندان عضو جنبش ضدصهيونيستي اروپا، به عنوان مهمان ويژه در جشنواره بين المللي فيلم فجر حضور يافتند. به همين مناسبت، با حضور 4نفر از اين افراد، در ميزگردي، سينماي صهيونيستي و راه حل تقابل جشنواره فيلم فجر ايران با اين جريان سينمايي را به بحث گذاشتيم. در اين ميزگرد- كه به دليل محدوديت وقت و برنامه هاي فشرده اين هنرمندان خارجي، فرصت طرح مبسوط مباحث فراهم نشد- ديودونه (كمدين و كارگردان سينما و تئاتر)، آنتوان ريباس (منتقد سينما، عضو سابق حزب كمونيست فرانسه كه تحت تاثير انقلاب اسلامي، مسلمان و شيعه شده است)، ماريا پونيه (نويسنده، فعال سياسي و از منكران هولوكاست)و... پيزانو (روزنامه نگار و رمان نويسي كه به عنوان بازيگر در چند فيلم فدريكو فليني هم نقش آفريني كرده است) حضور يافتند:
سوال: ابتدا بفرمائيد كه جايگاه هنر و به خصوص سينما در حزب ضدصهيونيست اروپا چيست؟
ديودونه: به طور مسلم، در اين حزب، توجه زيادي به هنر براي تاثيرگذاري بر افكار عمومي مي شود. ضمن اين كه اعضاي حزب ضدصهيونيسم اروپا، اكثرا دانشگاهيان، مترجمين يا هنرمندان هستند. مثل خود من كه يك هنرمند كمدين هستم و از اين طريق، موضوعات سياسي ممنوعه را بيان مي كنم.
ماريا پونيه: يكي از موضوعات مهم در اين حزب، توجه به كاربرد اينترنت است. چون در غرب، رسانه ها در كنترل صهيونيسم است. ما فيلم ها و كليپ هايي را مي سازيم، يا مقالات و مطالبي را مي نويسيم كه آن ها را از طريق اينترنت به نظر جهانيان مي رسانيم.
آنتوان ريباس: اول بايد يادآور شوم كه ما يك حزب نيستيم، بلكه يك جنبش ضدصهيونيستي هستيم. به طور طبيعي، يكي از نقاط اتكاي اين جنبش، مثل هر جنبش ديگري، فرهنگ وهنر است.
سئوال: چرا عليرغم اين كه تعداد بسيار زيادي از جشنواره هاي جهاني سينمايي، مدافع جنگ و صهيونيسم هستند، جشنواره هاي ضدصهيونيستي وجود ندارد؟
پيزانو: به خاطر اين كه مالك و رئيس جهان، صهيونيست ها و متحدان آن ها هستند. تمام سرمايه هاي جهان، در دست يك عده خاصي از صهيونيست هاست و اين جشنواره ها را نيز براي منافع خودشان برگزار مي كنند.
ماريا پونيه: مهم ترين مسئله، فشارهاي مالي بر دولت ها و جريانات ضدصهيونيستي است. در شرايطي كه صهيونيسم بر جهان حاكم است و يك كشور ضدصهيونيستي مثل ايران تحت محاصره اقتصادي است، آثار سينمايي اش به محض امكان انتشار و توزيع مي يابد. به همين دليل، وجود جشنواره هاي ضدصهيونيستي، بسيار دشوار است.
آنتوان ريباس: نخست بايد به اين مسئله اشاره كنم كه در 20، 30 سال گذشته، بين امپرياليسم و صهيونيسم، يك تلفيق ايجاد شده است و به همين دليل، جريانات رهايي بخش، نمي توانستند تشخيص دهند كه ابتدا بايد با كدام يك از آن ها مبارزه كنند. اما مبارزين غربي، امروز به اين نتيجه رسيده اند كه امپرياليسم، هيولايي است كه قلب آن صهيونيسم است. بنابراين براي نابودي اين هيولا، بايد قلب آن را هدف گرفت.
درباره صهيونيستي بودن جشنواره هاي جهاني و عدم وجود جشنواره هاي ضدصهيونيستي، يك نكته مهم اين است كه اختراع سينما و پيش رفت آن، توسط سرمايه داران يهودي انجام شد و آن ها توانستند با تزريق پول به اين هنر- صنعت، مسير آن را به سمت خاصي جهت ببخشند. در دهه هاي 20 و 30 ميلادي، سينما به صورت صهيونيزه شده در آمريكا شكل گرفت و در دهه هاي 40 و 50 با مسلط شدن سينماي آمريكا بر اروپا، سينماي صهيونيستي گسترش بيشتري يافت. بنابراين، خيلي ساده است كه چرا نمي توان يك جشنواره يا جريان سينماي ضدصهيونيستي در جهان داشت. چون توليد، توزيع و نمايش فيلم ها در غرب در دست صهيونيست هاست؛ سينما، يك صنعت بسيار پول ساز است كه آن ها ضمن تأمين منافع مادي خود، پروژه صهيونيستي را توسعه مي دهند. به خاطر همين مسئله، جريان ديگري در سينما نمي تواند در مقابل آن ها بايستد و ادامه حيات دهد. سينما، در جنگ ايدئولوژيك و تبليغاتي، نقش بسيار مهم و عمده اي دارد. به طور مثال، در دوران جنگ سرد، در بين سال هاي 1947 تا 1985، اتحاد جماهير شوروي (سابق) براي نفوذ دادن فيلم هايش در اروپا، يكي از سينماهاي فرانسه را خريد تا فيلم هايش را در آن نمايش دهد. اما به خاطر تسلط آمريكا، فيلم هاي سياسي شوروي نمي توانستند در آن سينما به نمايش دربيايند و فقط فيلم هاي كمدي و بي خاصيت روسي در آنجا نمايش داده مي شد. در بين سال هاي 1930 تا 1980 سينماي وسترن جريان يافت، كه وسترن در اصل، تاريخ صهيونيسم است.
ديودونه: اين مسئله، ناشي از استراتژي سلطه، براي تسلط بر فرهنگ و جنگ با فرهنگ هاست. اگر بخواهيم خوب تفسير كنيم، بايد بگوئيم، صهيونيسم يعني سينما. چون بر پايه دروغ بنا شده است. در جلسه اي، «شمقدري» معاون سينمايي ايران به نكته جالبي اشاره كرد؛ حادثه 11 سپتامبر خودش يك فيلم بود. بنابراين بايد گفت كه سينماي صهيونيستي دروغ است، همان طور كه خود صهيونيسم دروغ است. به همين دليل هم سينما اين همه براي صهيونيست ها جذابيت دارد. چون براساس واقعيت بنا نشده است.
سؤال: جشنواره فيلم فجر، چگونه مي تواند در عرصه سينما، در مقابل صهيونيسم بايستد و تبديل به همايشي بين المللي با حضور فيلمسازان صلح طلب و ضدصهيونيست شود؟
- پيزانو: از مشخصات سينماي ايران و جشنواره فيلم فجر، اين است كه برپايه اصول و ارزش هاي انساني و معنوي قرار دارد. برعكس سينماي صهيونيستي كه بر پايه دروغ بنا شده است. در جنگ بين معنويت و دروغ، در نهايت اين معنويت است كه پيروز خواهد شد. سينماي ايران و جشنواره فيلم فجر هم اگر مي خواهد در عرصه بين المللي پيروز باشد، بايد از ارزش ها و معنويات حمايت كند.
آنتوان ريباس: اين درست است كه ما نمي توانيم در مقابل سينماي هاليوودي و صهيونيستي، به طور پاياپاي رقابت كنيم. اما يك شرايط جديدي در غرب ايجاد شده است كه فضاي تازه اي را به وجود آورده است. گسترش اينترنت و دي وي دي، به نفع ماست. چون از اين طريق هم مي توانيم آثار خودمان را به مردم دنيا عرضه كنيم. نبايد فقط خودمان را به جشنواره ها محدود كنيم و بخواهيم، تنها با آن در مقابل سينماي صهيونيستي بايستيم. تا چند سال پيش، اگر كسي مي خواست تفكر سياسي خودش را بيان كند، بايد در روزنامه مي نوشت. اما الان با وجود اينترنت، مي توانيم ديدگاه هاي مورد نظر خودمان را پيش ببريم و بايد از اين فرصت استفاده كنيم.
ديودونه: صهيونيسم در حال جنگ با بشريت است و ما در حال دفاع هستيم. در اين جنگ، آن ها تكنيك دارند و ما معنويت و مشروعيت. آن ها ديگر به پايان خط رسيده اند. اينك نوبت ماست كه سينمايي براساس واقعيت را طراحي كنيم و جلو برويم و جلوي سينماي دروغ را بگيريم.

همراه با جشنواره فیلم فجر-11

انتشار شماره جدید سینما رسانه

شماره جديد ماهنامه سينما رسانه، ويژه بيست و هشتمين جشنواره بين المللي فيلم فجر، منتشر شد.
دراين نشريه، كه بخش اعظم آن به معرفي بخش ها، فيلم ها و هنرمندان جشنواره فجر اختصاص دارد، مطالبي با عناوين «جشنواره تئاتر، تغيير استراتژي پس از سي سال»، «تحليل فيلم هاي اكران دي ماه»، معرفي سريال هاي تلويزيون در دهه فجر و... نيز چاپ شده است.
ضمن اين كه گزارش ميزگردي درباره نقش رسانه ها در انقلاب هاي مخملين با حضور تعدادي از كارشناسان رسانه، دراين نشريه منتشر شده است.

 

همراه با جشنواره فیلم فجر-10

...و اينك «ملك سليمان»!


رونمايي فيلم «ملك سليمان» در بيست وهشتمين جشنواره بين المللي فيلم فجر، يك اتفاق بزرگ محسوب مي شود. نه فقط به اين خاطر كه اولين فيلم ديجيتالي سينماي ايران است يا داراي ويژگي هاي شاخص فني است، بلكه اتفاق والاتر، تجلي يك فيلم ديني به عنوان يك پديده نادر است؛ فيلمي كه ضمن برخورداري از فرم و ساختاري شكيل و خيره كننده، به معناي واقعي ديني است. ملك سليمان، بدون شك، يكي از جاذب ترين فيلم هاي تاريخ سينماي ايران است. اما اين جذبه برخلاف بسياري از فيلم هاي ديگر- از راه هاي دم دستي و پيش پاافتاده به وجود نيامده است. بلكه، جلوه هاي عظيم و چشم انداز سترگ اين فيلم است كه علايق و سلايق را به سمت خود مي كشاند.
همسان نمودن و هماهنگي فرم و محتوا، يكي از مشكلات فيلم هاي ديني سينماي ما بوده است. در اين گونه موارد فيلمسازان از يك طرف، به فكر انتقال پيام هستند و از طرف ديگر جانب جذب مخاطب را دارند. اما غالب آثار اين گونه، به دليل عدم قرارگرفتن محتواي ديني، در ميزانسن و ساختاري متناسب با آن، دچار خسران مي شوند. يا فرم را از دست مي دهند و پيام، به شكل گل درشت و شعاري به مخاطب عرضه مي شود، يا در مواردي، فيلمساز آن قدر تحت تأثير دغدغه جاذبه قرار مي گيرد كه معناي اصلي فيلم، گم مي شود. البته در تاريخ سينماي پس از انقلاب اسلامي، آثاري هم كه دچار اين خسارت ها نشده اند، كم نيستند. «ملك سليمان» يكي از اين آثار است. شهريار بحراني، كارگردان اين فيلم بزرگ، به دليل تسلط هم بر مباني و اصول ديني و هم تكنيك سينما، توانسته بر حجاب تكنولوژي غلبه كند و به زبان بعدي متناسبي دست يابد.
اين تناسب تا آنجاست كه ملك سليمان از اثري فانتزيك و اساطيري گذشته و به فيلمي به معناي واقعي كلمه اسلامي و قرآني رسيده است. تصور عام از سليمان نبي(ع)، پيامبري است صاحب قالي پرنده كه تمام شبانه روزش يا در كاخ، مشغول استراحت و وعظ و پند و اندرز مي گذرد، يا در فضايي پر از گل و بلبل، در حال گفت وگو با حيوانات و نباتات است. اما در اين فيلم مي بينيم كه آن حضرت، در كنار مردم و براي خدا، به مبارزه و جهاد مي پردازد و خود به عنوان پيشواي ملكش، در صف اول دفاع مقدس ايستاده است. هم از اين رو، فيلم «ملك سليمان» حتي مي تواند در ژانرهايي چون هنر مقاومت و حماسي هم قراربگيرد.
نكته مهم درباره اين فيلم، تطابق موضوعات مطرح شده در آن، با شرايط روز جامعه است. اين در حالي است كه مي دانيم، اين اثر، مراحل توليد خود را در سال هاي گذشته گذرانده بود و حتي سال قبل نيز تا آستانه اكران در جشنواره بيست وهفتم فجر پيش رفت. با اين حال، مي بينيم كه تم اصلي فيلم، روايت مبارزه حضرت سليمان با شياطين و اجنه اي است كه به ملك او هجوم آورده اند. سليمان نبي بارها تأكيد مي كند كه آن شياطين و اجنه، در پس ايجاد «فتنه» در آن سرزمين هستند. فتنه اي كه به تفرقه افكني بين اهالي ملك سليمان مي انجامد و تنها راه رهايي از آن وضعيت، وحدت در پيروي از آن پيامبر- به عنوان رهبر جامعه- است.
البته اين يك برداشت خاص، در تطابق با شرايط امروز جامعه ماست. وگرنه در موقعيتي ديگر، مي توان تفسير ديگري از آن داشت.
همچنان كه مردم سرزمين هاي ديگر نيز، براساس وضعيت خودشان، مي توانند، برداشتي متفاوت از ملك سليمان داشته باشند. از اين نظر، ملك سليمان نه تنها يك اثر ملي ، بلكه يك فيلم كاملا بين المللي محسوب مي شود كه در صورت برنامه ريزي مناسب در اكران جهاني، مي تواند سفير فرهنگي افتخارآميزي براي كشور ما باشد و ضمن ارتباط با انبوه مخاطبان، از كشورها، فرهنگ ها و اديان گوناگون، اثري جريان ساز در عرصه بين المللي باشد.

این یادداشت در روزنامه کیهان چاپ شده است.


 

همراه با جشواره فیلم فجر-9

طهران، تهران ؛ جای مردم خالی است!

«طهران، تهران» قرار بوده كه فيلمي درباره تهران باشد و احيانا پيشرفت ها يا معضلات آن را بيان كند. اما در نهايت، تبديل به دو تكه بي ربط با هم- مثل جزايري دور از يكديگر- شده است. معلوم نيست كه چرا اين فيلم اپيزوديك ساخته شده است. يك تكه (اپيزود) آن را داريوش مهرجويي ساخته و تكه ديگر را مهدي كرم پور. ظاهرا توليد كار اپيزوديك يك جور مد روز در سينماي ايران شده و فيلمسازان با بهانه يا بي بهانه، از اين طريق، نوعي متفاوت نمايي مي كنند. اين در حالي است كه در يك فيلم چند بخشي، به جز ارتباط موضوعي بين بخش ها، بايد ارتباط دراماتيك هم وجود داشته باشد كه اين مهم در مورد «طهران، تهران» اتفاق نيفتاده است.اپيزود مربوط به مهرجويي، يك
گل گشت تصويري در تهران است؛ در آن، آثار تاريخي و برخي از اماكن تهران، از جمله رستوران ها و هتل ها معرفي مي شوند. فيلم مربوط به مهرجويي داستان ندارد هر چند، داستانك هايي هم در بين آن تصاوير گنجانده شده است. مثل ماجراي گم شدن بچه ها، آشتي زن و شوهر و...
نگاه سفارشي بر فيلم مربوط به مهرجويي حاكم است و به همين دليل، در كار او، بيشتر سازه هاي نوپديد و فضاهاي گردشگري به نمايش درآمده. نگاه مهرجويي به تهران، در اين فيلم، توريستي است. فيلم او نه معرف «تهران واقعي» است و نه مردم آن. بلكه بيشتر به يك موزه نگاري مي ماند. اپيزود «تهران، روزهاي آشنايي» داريوش مهرجويي، حال و هوايي عتيقه دوستانه دارد. اين ديدگاه، در واقع، گفتمان غالب بر فيلم است. همچنان كه به زعم فيلم، نسل كنوني- كه مديريت جامعه را برعهده دارد- درمانده و ناتوان است و اين نسل هاي گذشته- كه بازنشسته شده اند- هستند كه همت كرده و خانه ويران شده نسل كنوني را دوباره آباد مي كنند!
اپيزود «سيم آخر» به كارگرداني مهدي كرم پور هم در واقع فيلم نيست. بلكه يك بيانيه سياسي تصويري است، پر از كليشه و شعارهاي تكراري. نسل جواني كه گرفتارند و از حق مسلم اجراي موسيقي نامتعارف محرومند، حاج آقاهاي پول دار و هوسران، فرزندي كه به اجبار پدرش زندگي اش تعيين مي شود، پليس هايي كه به مثابه مزاحم و اخلالگر در جواني جوانان حضور مي يابند و خلاصه هر آنچه در بيانيه هاي سياسي ديگر، بارها تكرار و تكرار شده است. «تهران، روزهاي آشنايي» و «سيم آخر»، قصد داشتند، جنبه هاي متفاوتي از تهران را به نمايش بگذارند. قسمت مربوط به مهرجويي، نقاط مثبت اين شهر را و قسمت مربوط به كرم پور، جنبه هاي منفي آن را. به همين خاطر هم در تيتراژ پاياني، بخش معرفي عوامل توليد اپيزود اول به رنگ سفيد و بخش معرفي عوامل اپيزود دوم سياه ترسيم شده است. اما هر دو فيلم، بخش اصلي تهران را ناديده گرفته اند؛ مردم! مهم ترين جاذبه اجتماعي در تهران، زندگي روزمره مردم اين شهر است؛ با تمام خوشي ها و تلخي هايش. اما ظاهرا، دو بخش «طهران، تهران» اولي بيشتر در پي گذشته از دست رفته و دومي، دغدغه هاي سياسي اش بوده است. برخلاف آنچه در «سيم آخر» بيان مي شود كه «نسل امروز به دنبال زندگي است» (كدام نسل جوان!) اساسا چيزي به نام زندگي مردم تهران در اين فيلم ديده نمي شود. به خصوص اپيزود دوم كه به «درد بي دردي» مي پردازد و نگران خوشگذراني رفاه زدگان است! اي كاش حداقل بخشي از دغدغه ها و مسائل واقعي زندگي مردم تهران در اين فيلم «سفارشي» منعكس مي شد.بعد از ديدن «طهران، تهران» باز هم افسوس خورديم كه كاش روشنفكران ما حداقل «منتقد» وضع موجود جامعه بودند!

این یادداشت در روزنامه کیهان چاپ شده است.

همراه با جشنواره فیلم فجر-8

سينماي ارزشي، باز هم ناجي جشنواره فجر


يكي از تعبيرات انحرافي كه محصول مديران فرهنگي دولت اصلاحات است، ناتوان دانستن سينماي ارزشي در جذب مخاطب و تاثيرگذاري است. اين «خرافه سينمايي» در جشنواره بيست و هشتم فيلم فجر، ابطال شد! زيرا آنچه در اين جشنواره مي بينيم، برتري فيلم هاي متعهد و ارزشي بر ساير فيلم هاست. تلاش هاي انجام شده در 4 سال اخير براي احياي اين نوع سينما، هر چند دير، اما بالاخره به بار نشست. به طوري كه جدي ترين و بحث برانگيزترين آثار اين دوره از جشنواره فيلم هايي هستند كه مي توان آن ها را جزو سينماي ارزشي به حساب آورد. سينمايي كه مضامين محوري آن دفاع مقدس، انقلاب، مفاخر ملي، ارزش هاي فرهنگي و درد مردم است و از نتايج فرهنگي انقلاب اسلامي محسوب مي شود. فيلم هايي با اين مضامين، در سال هاي حاكميت مديران فرهنگي «تساهل جو»ي دولت مدعي اصلاح طلبي مورد بي مهري قرار گرفتند و اين باعث شد كه جريان سينماي ارزشي تضعيف شود. اما باز كردن روزنه هاي اميد به روي اين سينما، از سوي مديران فرهنگي «عدالت جو»ي 4 سال اخير، بار ديگر باعث رويش نسبي سينماي دردمند و دغدغه دار شد.
جشنواره امسال، مصاف سينماي متعهد و ارزشي با سينماي بي مايه و سودطلب است.
در جشنواره امسال اگر فيلم هايي چون «تسويه حساب» «آشكار»، «خاطره»، «آل» و... به عنوان نمايندگان سينماي تجاري و دم دستي حضور دارند، در مقابل، آثاري چون «طلا و مس»، «آناهيتا»، «نفوذي»، «بيداري روياها»، «ملك سليمان»، «كيميا و خاك»، «شب واقعه» و... بسيار پرتوان تر و چشم نواز تر عرض اندام مي كنند و قاطعانه مي توان گفت؛ فيلم هاي ارزشي، آبروي اين جشنواره و به عبارتي منجي آن هستند.
جشنواره بيست و هشتم فيلم فجر را بايد نماد به بن بست رسيدن فيلم هاي تجاري و روشنفكري و رويش سينماي متعهد و ارزشي (سينماي انقلاب و دفاع مقدس) دانست.اين جشنواره گواه آن است كه اگر قابليت هاي سينماي ارزشي، بالفعل شود، مي تواند جرياني قابل تأمل و حيات بخش براي فرهنگ ما باشد.
فيلم هاي ارزشي مذكور، محصول مديريت دولت گذشته هستند و مديران محترمي كه حدود 4 ماه از ورودشان به وزارت ارشاد و معاونت سينمايي مي گذرد، بايد با بررسي و حذف نقاط ضعف گذشته، رفتارهاي مثبت مديران قبل از خود را با قدرت بيشتري تداوم بخشند تا شاهد رويش پربارتر سينماي مطلوب باشيم.

این یادداشت در روزنامه کیهان چاپ شده است.

همراه با جشنواره فیلم فجر-7

طلا و مس ؛ هنوز بهترین است!

 

با گذشت ۵ روز از برگزاری بیست و هشتمین جشنواره بین المللی فیلم فجر ، هنوز فیلمی بهتر از "طلا و مس" به کارگردانی همایون اسعدیان ندیده ام.فیلمی ساده و روان و بی شیله و پیله که نه ادعای روشنفکری دارد و نه چیز دیگری! عدالتخواه هست اما از شعار دادن و تظاهر به اعتراض پرهیز نموده. طلا و مس هم نمونه ای از سینمای مطلوب جمهوری اسلامی است. سینمایی که با غرق شدن در آن به جای این که خودمان را گم کنیم ، به خودشناسی می رسیم. کارگردان فیلم گفته که طلا و مس را برای دلش ساخته است. پس باز هم حکایت هر آنچه از دل براید بر دل نشیند تکرار شد.

همراه با جشنواره فیلم فجر-6

وظايف يك منتقد روشنفكر در جشنواره

حضور در هر آئين و مراسمي، آداب خاص خودش را دارد. به خصوص اگر اين آئين، يك جشنواره، به نام جشنواره فيلم فجر باشد. توي چنين برنامه اي، اگر سرتان را بياندازيد پائين، برويد فيلم را ببينيد و دوباره سرتان را پائين بياندازيد و از سينما خارج شويد، ممكن است ديگران فكر كنند شما با پارتي بازي كارت يا بليت گرفته ايد و هيچ نسبتي با سينما و نقد و رسانه نداريد. به همين دليل، قبل از حضور در جشنواره فيلم فجر، لازم است كه با مناسك و آداب حضور در اين آئين، آشنا شويد تا ديگران فكر كنند شما يك منتقد بسيارحرفه اي هستيد. از جمله اين آداب مي توان به موارد ذيل اشاره كرد:
- وقتي دوستانتان را داخل سالن سينما ديديد، حتما قر بزنيد كه چرا سيگار كشيدن ممنوع است. حتي اگر سيگاري نيستيد، اين موضوع را عنوان كنيد.
- در هنگام تماشاي فيلم در سالن و در آن تاريكي، سعي كنيد در برخي زمان ها نچ نچ يا فيس فيس كنيد. اگر در فيلم «شعار» داده شد، يا يك زن، توي گوش شوهرش زد، كف بزنيد. در حين تماشاي فيلم، چند بار از سالن خارج و دوباره وارد شويد. روي صندلي دراز بكشيد و پايتان را روي صندلي جلويي بچسبانيد.
- موقع تماشاي فيلم و يا در جلسات نقد و بررسي فيلم ها، حتما دقايقي بخوابيد! به اين طريق، مي توانيد نشان بدهيد كه چقدر سطح ذائقه تان بالاست و كارگردان، با هر تمهيدي هم كه شده، نمي تواند شما را به هيجان وادارد.
- در همه جاي سينماي مربوطه حضور پيدا كنيد: در كوچه ها و خيابان هاي اطراف، روي بالكن، پشت بام، زيرزمين و... اگر مجسمه يا وسايل تزئيني در سينما هست، روي آن هابرويد و نوشيدني بخوريد.
- حتي الامكان از پوشيدن لباس هاي ساده خودداري كنيد. هر چه قدر لباس ها يا آرايش موي سرتان عجيب و غريب تر و به هم ريخته تر باشد، معلوم مي شود بيشتر اهل جشنواره هستيد.
- استفاده از لپ تاب از اوجب واجبات است! اگر روي زمين ولو شويد و از آن استفاده كنيد با فضاي جشنواره بيشتر جور درمي آيد. از تلفن همراه زياد استفاده كنيد و به فرد پشت خط بگوئيد، توي جشنواره هستيد و گوشي خوب آنتن نمي دهد!
- اگر مديران سينمايي و فرهنگي كشور را داخل سالن ديديد، به سقف نگاه كنيد يا وقتي درحال عبور از كنارتان است، سوت بزنيد و حرف هاي چاله ميداني بر زبان بياوريد. كلا بايد طوري عمل كنيد كه مقام مربوطه تحقير شود و فكر نكند آدم مهمي است.
- اگر فيلمسازان يا بازيگران مطرح را ديديد، با اخم و تخم به سمتشان برويد و بدون اين كه به آن ها احترام بگذاريد، با صداقت تمام بگوئيد كه فيلمشان مفت نمي ارزد. در حين بحث، ازكلمات فلسفي و چيزهايي كه خودتان هم سر درنمي آوريد استفاده كنيد!
- در زمان حضور در جشنواره از خوردن چايي اكيدا پرهيز كنيد. تا مي توانيد قهوه بخوريد. در هنگام پذيرايي، بدون رعايت نوبت، خوراكي يا غذا را تحويل بگيريد.
- همه جا، جار بزنيد كه جشنواره مي رويد. پس از جشنواره هم، به عالم و آدم بگوئيد جشنواره رفته ايد و فيلم ها هم خيلي مزخرف بوده اند. در اتوبوس، تاكسي، مترو و هر مكان عمومي ديگري، درباره جشنواره و فيلم هاي آن صحبت كنيد.
-]...[
- اگر اون طرفي هستيد، موهايتان را از پشت، تا كمر بلند كنيد و دم اسبي ببنديد. اگر اين طرفي هستيد، ريش خود را از جلو تا زير شكم پايين بياوريد. خلاصه اين كه تعادل خودتان را نبايد حفظ كنيد.
- اگه جشنواره نمي رويد و يا اين كه اصلا به سينما هيچ علاقه اي نداريد، سعي كنيد هر طور شده يك بليت جشنواره از جايي جور كنيد يا حداقل از ديگران بليت مطالبه كنيد. اين طوري معلوم مي شود كه خيلي به هنر توجه مي كنيد و اهل فرهنگيد.

این یادداشت در روزنامه کیهان چاپ شده است.

همراه با جشنواره فیلم فجر-5

یک گزارش واقعی ؛انقلابي نه، به بهانه انقلاب!


پيش از اين اعلام شده بود كه فيلم «يك گزارش واقعي» يكي از پروژه هاي بنياد سينمايي فارابي به مناسبت سي امين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي است. يعني اثري كه با بودجه دولتي و با موضوع انقلاب ساخته و روانه جشنواره فجر شد. اما با رونمايي «يك گزارش واقعي» ديديم كه «انقلاب» در اين فيلم، تنها يك بهانه است. مثل بسياري فيلم هاي ديگر كه به نام فيلم دفاع مقدس يا انقلابي ساخته شده، اما تأثيرگذاري معكوس داشته اند.
«يك گزارش واقعي» به كارگرداني داريوش فرهنگ، از اساسي ترين عناصر موردنياز آثار انقلابي محروم است. نه حماسه، نه عدالت خواهي، نه آرمانگرايي!
فضاي حاكم بر فيلم آن قدر سرد و رخوت انگيز است كه حتي حس و حال انقلاب را هم برنمي انگيزد. گم شدن جوان و تلاش براي يافتن آن، به حدي خام دستانه اتفاق افتاده كه هيچ تعليقي را ايجاد نمي كند. معماي درون فيلم، ناتوان است و در فلاش بك ها و فلاش فورواردهاي پي درپي، باعث سردرگمي مخاطب مي شود. در پايان نيز، وقتي جوان گمشده پيدامي شود، شخصيت محوري فيلم كه يك نظامي اخراج شده از دستگاه طاغوت بوده، به دوست انقلابي اش مي گويد: «اين ما هستيم كه خودمان را گم كرده ايم.»! يعني اين همه مبارزه و طلب آزادي و استقلال و سرنگوني سلطنت، همه كشك است!
معلوم نيست، چرا چنين آثاري كه علاوه بر ضعف شديد ساختار، دچار سطحي نگري و ضعف انديشه وبصيرت هستند، چرا از حمايت دولتي بهره مند مي شوند. فراموش نكرده ايم كه سال گذشته نيز فيلمي به نام «زادبوم» كه با بودجه كلان بخش دولتي- مشاركت حوزه هنري و بنياد فارابي- ساخته شده بود، چگونه به انقلاب حمله كرد و مباني آن را زيرسؤال برد. نقد فيلم «يك گزارش واقعي» در اين مجال نمي گنجد. اما نمايش اين فيلم در جشنواره، نشان داد كه سياست هاي حمايتي دستگاه سينمايي ما، نياز به اصلاح و بازنگري دارد، تا فرصت ها و سرمايه ها، اين گونه هدر نروند.

این یادداشت در روزنامه کیهان چاپ شده است.

همراه با جشنواره فیلم فجر-4

یاد استاد

جشنواره فيلم فجر، در شكل و اقع گرايانه آن، به عنوان محلي براي تجلي برنامه ريزي ها و سياستگذاري هاي سينماي ايران در يك مقطع زماني خاص تعريف مي شود؛ به همين دليل نيز ملغمه اي از انواع فيلم ها در آن ديده مي شود و حجم زيادي از آن، اگر هم نباشد، هيچ اتفاقي نمي افتد. اما براي خروج از اين دايره بسته بايد طرحي نو درانداخت و از جشنواره فجر تعريف تازه اي كرد تا به جاي اين كه ويتريني براي نمايش وضع موجود سينماي ايران باشد، به همايشي براي رسيدن به جايگاه مطلوب تبديل شود . سخت و دشوار اما دست يافتني است كه جشنواره فيلم فجر را به تعريفي آرمانگرايانه رساند و نقش آن را از محدوديت واقعيت ها و نمايش آنچه هست به نقش مطالبات و آنچه بايد باشد تغيير داد. به اين ترتيب كه جشنواره فيلم فجر به جاي نمايش سياستگذاري هاي سينمايي، تبديل به تجلي گاه هويت سينماي ايران شود.
هربار كه از هويت سينما، سينماي انقلاب و سخناني از اين دست ياد مي شود، بيش از هركس، ياد و راه سيدمرتضي آويني مي درخشد. به همين دليل، نمي توان بدون پاسداشت ياد آن شهيد هنرمند و استاد سينماي انقلابي، جشنواره اي را آغاز كرد كه از محصولات فرهنگي انقلاب اسلامي است. جشنواره اي كه با انفصال از هويت اصيل انقلابي، به قول شهيد آويني، «هياهوي بسيار براي هيچ» است. هويت هر مخلوق و هر پديده اي، براساس هدف و مقصود آن شكل مي گيرد. آويني، هدف آرماني جشنواره فيلم فجر را «سينماي مبارزه» مي دانست و در اين باره تصريح كرده بود: «حرف ما اين نيست كه سينماي جنگ بايد در دستور كار جشنواره قرار بگيرد، بلكه مي گوييم كه سينماي مبارزه بايد منظر غايي و مقصود نهايي جشنواره و دست اندركاران محترم امور سينمايي كشور باشد. اگر امت مسلمان ايران، هويت حقيقي خويش را در مبارزه يافته است، سينماي ايران نيز بايد هويت مستقل خويش را در سينماي مبارزه پيدا كند.»

بدون شك مهم ترين عامل فراز و فرودهاي جشنواره فيلم فجر و اين كه گاهي شأن آن نزول مي كند، عدم تعريف هويت، مقصود وافق آن است. همچنانكه شهيد آويني نيز تأكيد مي كرد: «ما بايد بنشينيم و يك باربراي هميشه تكليف خود را بفهميم. به راستي اين همه هياهو براي چيست؟ هياهوي بسيار براي هيچ و يا حتي كمتر از هيچ؟ اگر جشنواره فجر حقيقتاً مي خواهد سينماي ايران را درطريق كسب هويت حقيقي خويش مدد رساند، بايد افق حركت خويش را به خوبي بازشناسد و گام هاي خويش را آنچنان تنظيم كند كه درنهايت به اين آمال و آفاق منتهي شود. لفظ برنامه ريزي هم از آن الفاظ رايجي است كه معده ژورناليسم از آن تغذيه مي كند. اما به هر تقدير، تعيين مقصد اولين كاري است كه بايد براي برنامه ريزي انجام گردد. ما در جست وجوي چه هستيم؟ جلوه فروشي و شهرت طلبي؟ تكنيك برتر؟ كسب وجهه دموكراتيك در نزد غربي ها و غرب زدگان؟ پرورش سينماگراني كه بتوانند جوايز جشنواره هاي از ما بهتران را درو كنند؟ اعتراف به ده سال اشتباه؟! از بين بردن و انكار همه دست آوردهاي گرانقدر هشت سال دفاع مقدس؟... و يا همراهي و همزباني با امتي كه علمدار مبارزه براي احياي اسلام در سراسر جهان هستند؟ كدام يك؟»
آري! اگر تعاريف، مقاصد و هويت جشنواره فجر معين گردد، باقي مسائل آن نيز حل خواهد شد. مي گويند «هركس چرايي زندگي اش را بداند، چگونگي آن را نيز خواهد دانست» اين پيام، درباره ساير فعاليت ها، ازجمله جشنواره فجر هم صادق است. مثلاً در هفته هاي منتهي به جشنواره امسال، حواشي بسياري درباره تحريم جشنواره، رد دعوت داوري و غيره ايجاد شد. اين درحالي است كه اگر هويت و غايت جشنواره در مسير درستي تعيين شود، هيچ يك از اين مشكلات، پيش نخواهد آمد. همان طور كه شهيد آويني درباره داوران و داوري جشنواره فجر معتقد بود: «مقصود ما اين نيست كه جشنواره فجر مي بايست جايزه خويش را از سر صدقه! به يك فيلم جنگي مي داد. خير، فيلمسازان حزب اللهي هم مثل بسيجي ها، رضايت خدا را درنظر دارند و از اين بازيچه ها مستغني هستند؛ اما وقتي همه اين حقيقت را مي دانند كه حركت سينماي كشور در سال هاي آينده به شدت متأثر از داوري هاي جشنواره فجر است، آيا نبايد توقع داشت كه اين داوري ها همسو با صيرورت تاريخي انقلاب اسلامي باشد و مؤيد اين هويت فرهنگي عميق كه امت مسلمان ايران يافته اند؟»به نظر مي رسد كه پس از گذشت 31 سال از انقلاب اسلامي مردم ايران و رسيدن جشنواره فيلم فجر به سن 28 سالگي، ديگر وقت آن رسيده است كه اين جشنواره هويت، مسير و مقصد خودش را معلوم كند.

این یادداشت در روزنامه کیهان چاپ شده است.

همراه با جشنواره فیلم فجر- 3

جشنواره فيلم فجر چگونه مي تواند بين المللي شود؟


جشنواره فيلم فجر، همان طور كه از عنوان آن پيداست، يك همايش بين المللي است. اين عنوان، صرفاً به معناي نمايش چند فيلم خارجي نيست. بلكه جشنواره اي بين المللي محسوب مي شود كه بتواند تاثيرگذاري جهاني داشته باشد.
بخش بين الملل جشنواره فيلم فجر، در همه دوره ها، با اين كه نمايش دهنده آثار قابل توجهي هم بوده، اما به عنوان يك بخش موثر بر سينماي جهان عمل نكرده است. البته نمي توان منكر تلاش هايي در اين راستا شد. از جمله راه اندازي بخش مسابقه سينماي آسيا، بخش حقيقت و عدالت و بخش تازه اي به نام سينماي سلطه گر. اما واقع امر اين است كه بخش بين الملل جشنواره فيلم فجر، نحيف و عقيم است.
براي پي بردن به اين مسئله، كافي است عملكرد بين المللي جشنواره فجر را با ساير جشنواره هاي موثر در عرصه جهاني مقايسه كرد. جشنواره هايي چون اسكار، كنسا، ونيز و... توانسته اند، تبديل به اهرم هايي به ظاهر فرهنگي براي پيش برد مقاصد دولت هاي خود در صحنه بين المللي شوند. اين جشنواره ها از يك طرف، به همايش هايي براي معرفي و تبليغ سينماي مهاجم و امپرياليستي تبديل شده اند و از طرف ديگر، شرايطي را فراهم كرده اند كه فيلمسازاني در دنيا، صرفاً براي حضور در اين جشنواره ها كار سينمايي كنند. همچنانكه در مورد ايران نيز چنين حيله اي را فراهم كرده اند. به گونه اي كه هم از سينمايي حمايت مي كنند كه مغاير با استقلال سياسي و فرهنگي كشورمان هستند و هم اين كه با جوايز خود، جريان فيلمسازان جشنواره اي را در ايران تشكيل داده اند.
البته، اهداف جشنواره فيلم فجر، نمي تواند و نبايد مثل آن ها باشد. اما اين همايش، قابليت آن را دارد كه در مسير مخالف آن ها حركت كند.
يكي از موانع ارتقاي جايگاه بين المللي جشنواره فجر، تصورات اشتباهي است كه برخي فيلمسازان، كارشناسان، رسانه ها و مسئولان فرهنگي دارند. آن ها پندارشان اين است كه اگر فيلم هاي هاليوودي و آثار معروف غربي در اين جشنواره شركت كنند، بخش بين الملل آن گل مي كند.
بدون شك تقليد و تكرار، همان طور كه در هيچ برنامه فرهنگي نتيجه اي را حاصل نمي كند، در اين مورد هم راه به جايي نمي برد. سياستگذاران و مسئولان جشنواره فجر هم بايد تعارف و تقليد را كنار بگذارند و باتوجه به رسالت جهاني انقلاب اسلامي، هويت بين المللي جشنواره اي را كه به نام فجر مزين است ، تدوين كنند. ايران، كشوري آزاده و صلح طلب در عرصه جهاني است و از مظلومان و مستقل ها حمايت مي كند. پس سينماي ايران نيز نمي تواند در زمينه جهاني، هدفي جز اين داشته باشد. امروز در دنيا جاي جشنواره هايي براي سينماي مستقل و ضدسلطه خالي است. سينماي ايران، مي تواند با امكانات و توان خود، مأمني براي فيلمسازان اخلاقگرا، آزادي خواه، ضدجنگ و مخالف استعمار و سرمايه داري شود. به طوري كه هنرمندان آزاده جهان، با انگيزه شركت در اين جشنواره فيلم بسازند و جشنواره فجر ايران، باعث تبليغ و ترويج اين نوع هنرمندان و فيلم ها شود.

این یادداشت در روزنامه کیهان چاپ شده است. 

همراه با جشنواره فیلم فجر- 2

 

امروز یکی ازبد ترین فیلم های جشنواره را دیدیم! +  درباره به رنگ ارغوان

 

۱- با این که تازه اولین روز از جشنواره فیلم فجر را پشت سر گذاشتیم ، اما مطمئن هستم که فیلم "تسویه حساب" به کارگردانی تهمینه میلانی یکی از بد ترین فیلم های جشنواره امسال است. این فیلم علاوه بر محرومیت از فیلمنامه ای مناسب و منسجم ، در فضایی مملو از کینه و نفرت ساخته شده است. میلانی برای افزایش جذابیت فیلمش ، تا نتوانسته از "حقه های هرز" در آن استفاده کرده است. به طوری که بخش اعظم زمان فیلم به صحنه های مربوط به مانور مردان بی بند و بار برای تور کردن زنان خیابانی اختصاص یافته است . تسویه حساب یک فیلم فمنیستی آنارشیستی است و فیلمساز تا توانسته در عالم سینمایی خودش مردان را کتک زده است!

به این نکته فیلم تسویه حساب توجه کنید : همه مردان فیلم بد هستند؛ مذهبی ، بازاری ، کارگر ، پایین شهری و ... تنها مرد مثبت فیلم ، یک آرشیتکت سرمایه دار است که از قضا ایفاگر نقش آن نیز شوهر خانم میلانی است!

۲-فیلم "به رنگ ارغوان" را قبلا در یک جلسه خصوصی دیده بودم. میلم نکشید که وقتم را صرف دوباره دیدن آن کنم. برعکس "آژانس شیشه ای" و "بوی ژیراهن یوسف" که بیش از ۱۰ بار آن را دیده ام و باز هم به همت صدا و سیما خواهم دید! به رنگ ارغوان در مقایسه با سینمای حاتمی کیای جدید - به نام پدر ، دعوت ، موج مرده ، ارتفاع پست - فیلم خوبی است. اما در قیاس با سینمای حاتمی کیای سنتی -آژانس ، دیده بان ، مهاجر ، بوی پیراهن یوسف و ... - ضعیف و غیر قابل توجه است.

در تمام لحظات دیدن فیلم احساس می کردم که حاتمی کیا خودش را در قالب کاراکتر شهاب (نیروی وزارت اطلاعات) متجلی ساخته است. به خصوص این که این کاراکتر - که فرخ نژاد انصافا از پس نقش آن برآمده است- دچار نوعی سرگردانی و شک و تردید است؛ بین عقده و عقیده اش گیر کرده است!

تصویر کارگردان از نیروهای گمنام امام زمان (عج) در این فیلم خوب و قابل باور است . اما نیروی انتظامی را به گونه ای تصنعی نمایش داده است ؛معلوم است که حاتمی کیا خودش هم به آنچه در این مورد به نمایش در آورده است اعتقاد عمیقی ندارد.

به رنگ ارغوان ، درام قدرتمندی دارد و مخاطب را با خودش درگیر می کند. ضمن این که زیرکانه سعی کرده تا تمام طیف های جامعه را راضی کند؛ مخالف ، موافق ، دو پهلو ها ، غیر سیاسی ها ، رمانتیک ها و ...!

۳- برج میلاد امسال به عنوان کاخ جشنواره فیلم فجر انتخاب شده است و خبنگاران و منتقدان هم فیلم ها را در آن تماشا می کنند . با این که دروی مسیر کمی مشکل ساز است ، اما فیلم دیدن در برج میلاد هم حال و هوای خاص خودش را دارد!

همراه با جشنواره فیلم فجر- 1

 

فیلم هایی که باید دید

 

جشنواره فیلم فجر ، برای رسانه ها از فردا (یکشنبه) و برای مردم از پس فردا(دوشنبه) آغاز می شود.

هر کس سلیقه ای دارد ، من اما این فیلم ها را پیشنهاد می کنم:

"شب واقعه" به کارگردانی شهرام اسدی

 "شکارچی شنبه" به کارگردانی پرویز شیخ طادی

"نفوذی" به کارگردانی مشترک احمد کاوری و مهدی فیوضی

"کیمیا و خاک" به کارگردانی عباس رافعی

"بیداری رویا ها" به کارگردانی محمد علی باشه اهنگر

"ملک سلیمان" به کارگردانی شهریار بحرانی

«آناهیتا» به کارگردانی عزیز الله حمید نژاد

"به رنگ ارغوان" به کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا