آيا تئاتر زنده مي شود؟
یادداشت نگارنده در هفته نامه صبح صادق
سال هاي سال است كه تئاتر ايران در مقايسه با ساير گونه هاي هنري در انزوا به سر مي برد. به جز برخي از آثار كه از گاهي و به طور تصادفي سر و صدايي به پا مي كنند و بعضي از جشنواره ها كه در چند روز برپايي ، چشم هايي را جذب خود مي كنند ، در ساير زمان ها گويي تئاتري در اين كشور وجود ندارد. >نه جامعه ما را با تئاتر كاري هست و نه تئاتر را با جامعه. به راستي مضامين و داستان هايي كه در آثار نمايشي تجلي ميابند تا چه حد ملهم از فرهنگ و جامعه ما هستند؟ بدون شك خيلي كم. اگر هم چيزي به نام فرهنگ ايراني در معدود آثاري به منصه ظهور مي رسد ، موضوعات و داستان هايي تكراري از ادبيات كهن هستند. داستان هايي همچون «ليلي و مجنون» «خسرو و شيرين» و ... كه گرچه در جاي خود زيبا و ارزشمند هستند ، اما مسئله اين است كه رويكرد به اين داستان ها در آثار نمايشي بيشتر ناظر بر جنبه هاي عشقي آن هاست.
در اين ميان آنچه جايش در تئاتر ما بسيار خالي است ، وقايع اجتماعي روز و اتفاقات مهمي همچون انقلاب اسلامي و دفاع مقدس است.نمايش هاي ما عمدتا در يك خلا اجنماعي به سر مي برند و آنجا هم كه نگاهي اجتماعي روي صحنه متبلور مي شود ، انتزاعي و بي ربط به دغدغه هاي عمومي است. به همين دليل هيچ گاه در بين مردم صحبتي از تئاتر ، بازيگران آن ، آثاري كه اجرا مي شود و فراز و نشيب هاي آن نمي شود. بلكه مخاطب تئاتر ، قشري محدود و ثابت است. اگر بررسي شود مي توان به اين نتيجه رسيد كه عمده تماشاگران آثار نمايشي افراد خاصي هستند كه مي توان آن ها را در اكثر اجرا ها ديد. تئاتر در كشور ما محدود به يك مركز يعني مجموعه تئاتر شهر است و آثاري هم كه در سالن هاي اين مجموعه اجرا مي شوند ، هيچ گاه بازتابي در جامعه پيدا نمي كنند. تئاتر ما خنثي شده و بيشتر نقش تزييني دارد و به عبارتي براي خالي نبودن عريضه هر روز نمايش هايي اجرا مي شوند و هر چند ماه يك جشنواره برگزار مي شود. به نام كارگردان هاي نمايش ها كه دقت مي كنيم غالبا نام هاي ثابتي را مي بينيم. گويي تئاتر فقط به همين چند نفر خلاصه مي شود. انگار كه نام ها از انديشه ها مهم تر است!
از همه اين ها بد تر هرزگي و ابتذالي است كه در بسياري از آثار رواج دارد. عده اي از اهالي اين عرصه كه راهي براي خود نمايي و جذب مخاطب از راه درست و هنرمندانه را نمي يابند مجبور به استفاده از تمهيداتي خارج از دايره عرف و اخلاق اجتماعي مي شوند.
اما چرا تئاتر ما گرفتار اين مسائل و مصائب شده است؟ سيد شهيدان اهل قلم ، شهيد مرتضي آويني در مقاله اي كه در سال 1371 به رشته تحرير درآمد ، اين وضعيت را پيش بيني كرده بود. آويني در مقاله «آيا تئاتر زنده مي ماند؟» نوشته بود :«تئاتر امروز ايران مصداق شجره اي است كه ريشه در عمق خاك ندارد و به طوفاني نه چندان شديد فرو خواهد افتاد... دوران جلوه فروشي طاوس پير غرب گذشته و آن شيفتگي جنون آميز كه ما را از تأمل و تفكر در خودمان باز مي داشت فرو نشسته است. عهد بشر با خدا تجديد گشته است و اگر تئاتر از مقتضيات اين تجديد عهد تاريخي غفلت كند، سر از بستر اين بيماري برنخواهد داشت و خواهد مرد» و امروز شاهد به وقوع پيوستن سخن آن سيد شهيد هستيم و تئاتر ما حتي با نگاهي خوش بينانه ، در اغما به سر مي برد ؛ اگر نمرده ، زنده هم نيست.
اما اين وضعيت دال بر اين نيست كه ديگر به تئاتر اميدي نيست و بايد آن را رها كرد. خير! اتفاقا شرايط كنوني رسالت علاقه مندان حقيقي ، مسئولان دلسوز و هنرمندان متعهد هنر هاي نمايشي را دو چندان مي كند. چرا كه نمايش هم يك هنر اصيل ايراني است. نه اين تئاتر كه تقليدي كوركورانه ، با حداقل خلاقيت است. بلكه گونه هايي چون نقالي، پرده خواني ، تعزيه، سوگ سياوش و ... كه ريشه در اين خاك دارند و در هواي فرهنگ ايراني و اسلامي تنفس كرده اند. امروز هم جامعه ما به هنر تئاتر احتياج دارد. هنري كه قابليت ارائه انديشه انقلابي و معنويت را دارد. اما به شرطي كه از اين پوسته خارج و از اين خواب زمستاني بيدار شود. بار ديگر به جامعه و در ميان مردم برگردد و منبع تغذيه خود را از متون و تفكرات غربي و اومانيستي به اقيانوس بي كرانه و پر گوهر فرهنگ اسلامي تغيير دهند. امروز در جامعه و در جهان پيرامون ما اتفاقاتي در حال رويدادن است كه هنرمندان تئاتر ما نمي توانند بي خيال آن ها شده و پي مسائل شخصي و اوهام خود بروند؛ جنگ ، تجاوز و اشغالگري ، كودتا، از خود بيگانگي ، ناتوي فرهنگي ، بي هويتي ، بي عدالتي ، فساد و بسياري ديگر از مسائل كه ليستي بي انتها را مي توان از آن ها تهيه كرد و هنرمندان نيز براي مقابله با آن ها مسئول هستند. اهالي تئاتر هم بايد نسبت به اين موضوعات احساس مسئوليت كنند و از توانايي هاي خود براي اعتلاي انسانيت و بازگشت انسان به خويشتن خويش كمك كنند. در اين صورت مي توانيم بگوييم تئاتر زنده شده است.
براي احياي تئاتر لازم است قبل از هر چيز يك افق و چشم انداز براي تئاتر كشورمان ترسيم شود. در شرايط كنوني ، معلوم نيست كه هويت تئاتر ما چيست و قرار است چه مسيري را بپيمايد ، از كدام منزل ها عبور كند و به چه غايتي دست پيدا كند. در گام دوم بايد آموزش تئاتر متحول شود و در هنرستان ها، دانشگاه ها و ساير مراكز آموزشي ، هنر هاي نمايشي با تكيه بر منابع و فرهنگ بومي كشورمان تدريس شود. در كنار اين مسائل بايد به توليد متون ملهم و منبعث از منابع فرهنگي ، فقهي و ادبي با رويكرد به شرايط روز همت گماشت. تئاتر بايد از پيله تهران و تئاتر شهر خارج شود و علاوه بر نام هاي محدود ساير هرمندان كه مظلوم واقع شده اند نيز به تالار هاي نمايشي راه پيدا كنند.
در پايان باز هم به انديشه استاد بزرگ هنر انقلاب اسلامي كه بزرگ ترين اثر هنري يعني شهادت را برزگيد بر مي گرديم كه نوشت :«تئاتر شرق مي تواند با رجعت به سوابق تاريخي و ملي خويش زنده بماند و در اين طريق، پيش از هر چيز بايد عنان تقليد را از گردن باز كند و زنجيرهاي رعب و شيفتگي به غرب را از دست و پاي خويش بر درد. معرفت نسبت به تئاتر غرب و سير تحولي كه پيموده است مقدمه خود آگاهي ماست، اما اين معرفت بايد از منظر تفكر مستقل ما حاصل آيد نه از آن طريق كه غربيان خود خويش را معرفي كرده اند... هنر نمايش اگر ريشه در خاك فرهنگ و ادب اين مرز و بوم بدواند، عرصه هاي ديگري نيز براي ادامه حيات خواهد يافت، چنان كه در سال هاي آغازين پيروزي انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي چنين شد و گروه هاي نمايشي خودپرورده اي از ميان مردمان پايين دست سر برآورد؛ اما اين نهال هاي نازك مورد بي مهري باغبان واقع شدند و از تشنگي خشكيدند.»