نگاهی به انیمیشن محبوب این روزهای سینمای ما

شاهزاده روم آخرالزمانی و نبرد با پرنسس های غربی

انیمیشن «شاهزاده روم» نمونه ای موفق از تلفیق فرهنگ و باورهای دینی با ابزار مدرن است. این انیمیشن پس از موفقیت در جشنواره فیلم فجر، در کشور لبنان به نمایش عمومی درآمد و توانست به یکی از پرفروش ترین فیلم های سال های اخیر آن کشور تبدیل شود.

به قلم: آرش فهیم

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس، انیمیشن «شاهزاده روم» نمونه ای موفق از تلفیق فرهنگ و باورهای دینی با ابزار مدرن است. یکی از چالش های فرهنگی امروز جامعه ایران، سیطره رسانه های تکنولوژیک و جدید است؛ رسانه هایی همچون نرم افزارهای تلفن همراه، شبکه های اجتماعی، بازی های رایانه ای، شبکه های ماهواره ای و ... که مولود دنیای غرب و مولد فرهنگ مدرنیته هستند. اما تجربه نشان داده که با تسلط تکنیکی و شناخت عمیق و دقیق قابلیت های این ابزارها، می توان آن ها را در خدمت آرمان های اخلاقی و فرهنگ دینی درآورد.

http://www.axgig.com/images/13363999919717537697.jpg
انیمیشن هم یکی از همین رسانه های جدید است که از یک بازی و سرگرمی کودکانه فراتر رفته و به عنوان زبان کارآمد ترسیم مفاهیم عمیق و پیچیده استفاده می شود. شکل و شمایل فانتزیک و توانایی مجذوب ساختن ذهن و روح مخاطب و همچنین امکان خلق تصاویر و صحنه هایی که توسط فیلم نمی توان ساخت، انیمیشن را به رسانه ای قدرتمند و تأثیرگذار برای بیان و انتشار ایده ها و افکار تبدیل کرده است. همین ویژگی ها سبب شده تا دستگاه های ایدئولوژیک حاکم بر جهان نهایت استفاده را از انیمیشن ببرند. تا آنجا که هر سال، ده ها انیمیشن با لایه های محتوایی خاص و جهت دار در هالیوود ساخته می شود. انیمیشن هایی که هم به ذهنیت مخاطب جهت می دهند و هم به آموزش سبک زندگی می پردازند.
با این حال، هنوز هم در کشور ما قدرت انیمیشن آنچنان که باید و شاید شناخته نشده است. درحالی که در همه جشنواره ها و مراسم سینمایی و تلویزیونی مطرح جهان، جایزه ای هم برای انیمیشن طراحی شده است، در جشنواره های ما چنین جایزه ای وجود ندارد. مثلا در مراسم اسکار، هر سال علاوه بر جوایزی که به فیلم ها و بازیگران اعطا می شود، یک جایزه هم به بهترین انیمیشن سال از نگاه آکادمی اسکار می دهند. اما جشنواره فیلم فجر به عنوان معتبرترین و بزرگ ترین جشنواره سینمایی در ایران، هنوز هم از حضور انیمیشن در بخش اصلی خود امتناع می کند. به طوری که در جشنواره فیلم فجر گذشته با اینکه انیمیشن «شاهزاده روم» از سطح متوسط انیمیشن هایی که تاکنون در ایران ساخته شده اند بالاتر بود، اما مجبور شد که به حضور در بخش غیررسمی و خارج از مسابقه این جشنواره قناعت کند. هر چند که موضوع جدید و ساختار مبتکرانه این اثر بر محدودیت های جشنواره فیلم فجر غلبه کرد و هیئت داوران سی و سومین جشنواره فیلم فجر را واداشت تا به این اثر، دو جایزه بدهند.
آنچه درباره این انیمیشن اهمیت دارد این است که با همت و همکاری گروهی از هنرمندان جوان انقلابی و متدین ساخته شده است. کارگردان «شاهزاده روم» یک جوان 33 ساله با نام «هادی محمدیان» است. هنرمندی که قبلا هم با انیمیشن کوتاه «پرواز تا بی نهایت» در دومین دوره جشنواره فیلم عمار موفق به دریافت جایزه و نشان دادن استعداد و توانایی خود شده بود. این انیمیشن پس از موفقیت در جشنواره فیلم فجر، در کشور لبنان به نمایش عمومی درآمد و توانست به یکی از پرفروش ترین فیلم های سال های اخیر آن کشور تبدیل شود. عراق، بحرین، عربستان، ساحل عاج و کویت هم مقصدهای بعدی «شاهزاده روم» بودند. این کارتون، سپس در سینماهای ایران اکران شد. با اینکه این انیمیشن از سرگروهی در اکران محروم ماند و این به معنای محدودیت تعداد سینماهای نمایش دهنده است اما با استقبال خوب تماشاگران مواجه شد به طوری که در صدر جدول فروش اکران فصل پاییز قرار گرفت. اما موفقیت «شاهزاده روم» در همین حد باقی نماند. این کارتون ایرانی با کمک و واسطه لبنان (شاهزاده روم، محصول مشترک ایران و لبنان است) توانست به برخی از سینماهای انگلستان هم راه یابد. به گفته تهیه کننده این أثر، شاهزاده روم در دو هفته نمایش خود در چهار سینمای کشور انگلیس، در همه سانس ها با سالن پر از تماشاگر به نمایش درآمد.
موفقیت «شاهزاده روم» دو دلیل دارد: اول محتوای خاص و متفاوت و دوم ساختار قوی و زیبا.
درباره محتوای «شاهزاده روم» باید گفت که این انیمیشن، فضای روایی غالب در عرصه انیمیشن جهان را می شکند و طرحی نو را به مخاطب خود نشان می دهد. موضوع غالب بر اکثر انیمیشن های سینمایی در دنیا را ماجراهای آخرالزمانی تشکیل می دهد. آثاری چون «6 قهرمان بزرگ»، «داستان اسباب بازی ها»، «وال ای»، «پشت و رو» و ... مهم ترین انیمیشن های چند سال اخیر جهان محسوب می شوند، اما تصویر و تصور همه این آثار از آخرالزمان، آلوده به پندارهای خرافی و انگاره های صهیونیستی است. از این نظر اما «شاهزاده روم» به نیاز انسان ها برای شناخت بهتر تفکر اصیل و حقیقی آخرالزمانی کمک می کند. چراکه داستان آن به منجی واقعی تاریخ بشریت مربوط می شود.

http://www.axgig.com/images/68822012127567429669.jpg
همچنین موضوع دیگری که در خیلی از انیمیشن های مطرح تاریخ سینما به تصویر کشیده شده است، پرنسس هاست. والت دیزنی، احیا کننده اسطوره پرنسس ها در عرصه انیمیشن بوده است. کارکرد فرهنگی و اجتماعی این نوع کارتون ها این است که شخصیت و سبک زندگی زن غربی را به دختران آموزش می دهد.«سیندرلا»، «زیبای خفته»، «سفید برفی»، «پری دریایی» و... مهم ترین کارتون های تاریخ با محوریت پرنسس ها هستند. اما «شاهزاده روم» نوع متفاوتی از پرنسس را به جامعه بشری معرفی می کند. بزرگی پرنسس این کارتون، نه به خاطر ازدواج با شاهزاده ها یا چهره زیبا، بلکه به خاطر منش و شخصیت پاک اوست. شخصیت بزرگ این زن باعث می شود که در میان همه انسان ها، او به عنوان مادر بزرگ ترین انسان تاریخ و منجی آخرالزمان انتخاب شود.
ویژگی دوم «شاهزاده روم» ساختار قوی و گرافیک تصویری خوب و پرجاذبه این انیمیشن است. انیمیشن ها باید دارای یک تناقض باشند. یعنی هم فانتزیک باشند و هم باورپذیر. فانتزی، یعنی غیرواقعی بودن، اما آنچه سبب برتری یک انیمیشن می شود، این است که مرز بین خیال و واقعیت را از بین می برد. انیمیشن خوب، هم باید به شدت فانتزیک و تخیلی باشد و هم دنیای خیالی آن، واقعی و باورپذیر به نظر برسد. «شاهزاده روم» هم تاحدودی از این ویژگی دشوار و پیچیده برخوردار است. این أثر، بدون اینکه به ورطه اغراق و تحریف واقعیت بیفتد، داستان و موضوع را به زبانی بیان می کند که به فانتزی نزدیک است. بنابراین می تواند ذائقه بچه ها را برآورده کند. استفاده از طنز، اتفاقات غیر معمول در دنیای واقعی، بخشیدن شخصیت انسانی به حیوانات و ... ازجمله این ترفندهاست. البته فقدان برخی از سیستم های پیشرفته تصویرپردازی، برای «شاهزاده روم» محدودیت هایی ایجاد کرد. هم اکنون انیمیشن های غربی با کیفیت تصویری 8k پردازش می شوند، اما با دستگاه های موجود در ایران، حداکثر کیفیت ممکن full HD است.
به طور کلی «شاهزاده روم» یک گام بلند در راه پیشرفت هنرهای جدید و تکنولوژیک ، بدون آلوده شدن به فرهنگ و انگاره های مدرن است. اتفاق مهمی که با پیشاهنگی هنرمندان و تکنسین های جوان انقلابی و متدین رخ داده است.

صفحه فرهنگ مقاومت 8 آذر 94

لینک: http://kayhan.ir/fa/publication/591/7004
در این صفحه مصاحبه ای با همسر شهید مدافع حرم، حاج حمید مختاربند منتشر شده است. این مصاحبه توسط فاطمه زورمند انجام شده است.
حرمت آب، عنوان خاطره ای از شهید علیرضا آزمایش است که توسط مریم عرفانیان تهیه و تنظیم شده است.
جوان ترین شهید مدافع حرم هم عنوان عکس و یادداشت کوتاهی است برای شهید سیدمصطفی موسوی است.
واکنش دختر شهید رکن آبادی به یافته شدن جسد این دیپلمات شهید در فاجعه منا هم ستون مقاومت در فضای مجازی را تشکیل داده است.
امام خامنه ای و بسیج هم گزارشی است که توسط کامران پورعباس تهیه شده است.

http://www.axgig.com/images/98514142120058174909.gif

صفحه تصویرروز 16 آذر 94

لینک: http://kayhan.ir/fa/publication/596/7064
در این صفحه، این مطالب را می خوانید:
تجارت سیاه با سینمای سفارتی، عنوان یادداشتی است به قلم بنده درباره فیلم های جشنواره ای.
فرجام زهر! یادداشتی است درباره سی و دومین جشنواره فیلم کوتاه تهران به قلم امیر اسکندری.
«جامه دران» و یک ایدئولوژی منسوخ شده؛ نقد مسعود قدیمی بر فیلم جامه دران.
قسمت چهارم سلسله یادداشت های پژوهشی درباره تعزیه به قلم سعید محمدی.
نبرد با اهریمن در آسمان؛ نگاهی است به سریال «آسمان من»

تنها کاری که از دستم بر می آید

http://www.axgig.com/images/82582632042944667202.jpg

صفحه تصویرروز 9 آذر 94

لینک: http://kayhan.ir/fa/publication/592/7016
در این صفحه می خوانید:
مصاحبه با محمد میرکیانی، نویسنده و کارشناس، درباره آسیب شناسی مدیریت فرهنگی امروز ایران.
نقش فروشی در سینمای ایران.
سینما چگونه ذهن ما را کنترل می کند؛ مقاله ای خواندنی و با نکاتی قابل تأمل به قلم مسعود قدیمی.
رقیب پرنسس؛ یادداشتی درباره انیمیشن سینمایی «شاهزاده روم» به قلم محمد محسنی تنکابنی
جایگاه زنان در تعزیه هم سومین قسمت پژوهش کامل و علمی سعید محمدی درباره تعزیه است.

http://www.axgig.com/images/57426760935677713141.gif

سینمای ایران؛ از رویای جهانی شدن تا درجا زدن در جشنواره ها

تجارت سیاه با سینمای سفارتی

جهانی شدن، یکی از ویژگی‌های سینمای کشورهای صاحب صنعت سینما در سطح جهان است. مصداق بارز جهانی شدن سینما، هالیوود است. به طوری که بخشی از قدرت نرم آمریکا در عرصه بین‌الملل از طریق فیلم‌ها و سریال‌های هالیوودی تثبیت شده است. با این حال، سینمای کشور ما با وجودی که یک پای ثابت اغلب جشنواره‌های مشهور سینمایی جهان است اما هنوز نتوانسته مایه «قدرت نرم» ایران در حوزه بین‌الملل شود. در ویترین افتخارات سینمایی ما انواع جوایز دیده می‌شود، اما جای سوال است که چرا با وجودی که فیلم‌های ایرانی حضور پررنگی در جشنواره‌های جهانی دارند و ما انواع جوایز این جشنواره‌ها را کسب کرده‌ایم، اما همچنان فاقد سینمای جهانی هستیم؟  

http://www.axgig.com/images/00064115791761311532.jpg
مسیر انحرافی
گرچه معرفی فیلم از ایران برای حضور در جشنواره‌های غربی به قبل از انقلاب بر می‌گردد، اما تکامل و همچنین اوج‌گیری جریان سینمای جشنواره‌ای در سال‌های پس از انقلاب رخ داد. در دوران طاغوت، جریان غالب در سینمای ایران، «فیلمفارسی» بود. سینمایی که با هدف تخدیر و فریب طبقات محروم جامعه نضج گرفته بود. با این حال نوع دیگری از سینما به تقلید از سینمای اروپا هم با تظاهرات روشنفکرانه و نخبه‌پسند به وجود آمد. سینمای روشنفکری قبل از انقلاب که با عنوان موج نو شناخته می‌شد، محصول سیاست‌های فرهنگی فرح دیبا بود. این نوع سینما از آنجایی که در داخل کشور مشتری چندانی نداشت، جشنواره‌های خارجی را هدف قرار داد. نخستین حضور جدی سینمای ایران در جشنواره‌های خارجی با فیلم «گاو» به کارگردانی داریوش مهرجویی کلید خورد. البته در آن دوران و به دلیل ضعف کلی فیلم‌های ایرانی، در عرصه بین‌الملل موفقیت چندانی نصیب سینمای ایران نشد.
با پیروزی انقلاب اسلامی و پیشرفت سینما در ایران، به طور طبیعی مخاطبان خارجی نیز به سینمای ما علاقه‌مند شدند. حتی برخی از آثار سینمای ما نظیر فیلم «بچه‌های آسمان» ساخته مجید مجیدی به کتاب‌های درسی مدارس راه یافتند و با اقتباس از آنها، فیلم‌های دیگری هم تولید شد. و یا برخی از فیلم‌های نخست سیدرضا میرکریمی توانستند نمایندگان مناسبی برای سینمای ایران در خارج باشند. فیلم‌هایی چون «زیر نور ماه» و «خیلی دور،خیلی نزدیک» در عین بازنمایی نزدیک به واقع جامعه، فرهنگ و مردم ایران، با ذائقه سینمادوستان در دیگر نقاط جهان نیز تناسب داشتند.
با این حال و با سیاستگذاری‌های خاص مدیران فرهنگی، این سینمای گلخانه‌ای شبه‌روشنفکری بود که خودش را به عنوان انتخاب اصلی برای صدور به فرامرزها غالب کرد. متأسفانه رویکرد مدیران سینمایی در دهه 60 به گونه‌ای بود که به تقویت این نوع فیلم‌ها می‌انجامید. نکته قابل توجه این است که سردمداران اصلی جریان سینمای روشنفکری در همان ابتدای انقلاب نامه سرگشاده تند و تیزی را علیه سیاست‌های فرهنگی نظام تازه مستقر اسلامی منتشر کردند. آنها در این نامه نظام را به سانسوری شدیدتر از دوره قبل از انقلاب متهم کردند. اتفاق عجیب این بود که همان افرادی که نامه مذکور علیه نظام را امضا کرده بودند، بعدا به فیلم‌سازهای نورچشمی مدیران دولتی تبدیل شدند! با حمایت‌ها و بودجه‌های دولتی به مسافرت می‌رفتند و فیلم‌هایی می‌ساختند که برای مخاطب ایرانی کمترین جذابیت ممکن را داشت و بیگانه پسند بودند. سردمدار این جریان، عباس کیارستمی بود. او با فیلم‌هایی چون «خانه دوست کجاست» و «زندگی و دیگر هیچ» خودش را به عنوان کارگردانی با زبان و لحنی در تعارض با مخاطب عام سینما مطرح کرد. کیارستمی با فیلم «طعم گیلاس» که تصویری پوچ‌گرایانه، مخوف و دهشتناک از زندگی مردم در ایران نمایش می‌دهد توانست جایزه بهترین فیلم جشنواره کن را بگیرد. این اولین و تنها فیلم ایرانی بوده که تاکنون چنین جایزه‌ای را دریافت کرده است.
دوران انحطاط
از اواسط دهه 70 و با روی کارآمدن دولت موسوم به اصلاحات، انحطاط سینمای ملی در ایران نیز آغاز شد. تضعیف سینمای دفاع مقدس و فیلم‌های مردم پسند از یک طرف و فضاسازی برای رشد دوباره فیلمفارسی و خودنمایی بیشتر سینمای شبه‌روشنفکری باعث شد که در این دوره سینمای ایران با کاهش روزافزون تماشاگر و فقر اقتصادی مواجه شود. با وجودی که در سال‌های بعد از انقلاب، سینما با رونق نسبی اقتصادی همراه بود، از سال 76 تا 84، هنر هفتم به طور تدریجی از سبد فرهنگی خانواده‌های ایرانی خارج شد. تا آنجا که از این دوره، مخاطب‌های سینما به قشر خاصی محدود شد.
همگام با افول سینما در دوران دوم خرداد، سینمای جشنواره‌ای اوج گرفت. برخی از فیلمسازان که از مخاطب وطنی ناامید شده بودند، راه نجات از ورشکستگی اقتصادی را در ساخت فیلم برای فستیوال‌ها یافتند. از این دوران بود که عباس کیارستمی دیگر فیلم‌هایش را در داخل ایران نمایش نداد و آثار خود را به طور اختصاصی برای محافل غربی ساخت. محسن مخملباف هم که دیگر کاملا دچار دگردیسی شده بود، ایران را ترک کرد و به فیلمسازی برای کمپانی‌های غربی مشغول شد. فیلم‌سازهای تازه واردتری مانند بهمن قبادی و جعفر پناهی هم راه کیارستمی و مخملباف را در پیش گرفتند. بعدها برخی از سینماگران دست‌پرورده دولت و صداوسیما نیز جشنواره‌های غربی را هدف گرفتند. نمونه شاخص این گروه، اصغر فرهادی بود. فرهادی که در صداوسیما و با سریال‌هایی چون «روزگار جوانی» (به عنوان فیلمنامه‌نویس) و «داستان یک شهر» (به عنوان کارگردان) کار را آموخته بود، رفته‌رفته به طیف فیلم‌سازهای جشنواره ای پیوست. البته اصغر فرهادی برخلاف امثال مخملباف و قبادی، سعی کرد تا پایگاه خود را در داخل کشور نیز حفظ کند. به این تریب، فیلم‌های او هم مطابق سیاست‌های جشنواره‌های غربی، تصویری منفی از کشور ایران و نظام اسلامی نمایش می‌دهند و هم به عنوان نماینده رسمی نظام جمهوری اسلامی به جشنواره‌های خارجی معرفی می‌شوند! ویژگی مشترک همه فیلم‌های ایرانی که به جشنواره‌های غربی راه می‌یابند، «چرک نمایی» جامعه امروز ایران و عقب افتاده نشان دادن مردم سرزمین ماست. این موضوع در فیلم‌های اصغر فرهادی کمی خفیف‌تر و در لایه‌های پنهان است، اما در فیلم‌های سایرین، به طور آشکار و زننده به تصویر کشیده می‌شود.

http://www.axgig.com/images/00706016801918279151.jpg
سینمای سفارتی
دولت‌های غربی به وسیله جوایز جشنواره‌های خود، نوعی مدیریت از راه دور را بر سینمای ایران اعمال می‌کنند. به این صورت که این جشنواره‌ها با انتخاب فیلم‌هایی با مضامین خاص و دادن جایزه به آنها، فیلمسازها را به ساخت آثاری با همان مضامین تشویق و ترغیب می‌کنند. هنوز فراموش نکرده‌ایم که دست‌اندرکاران جشنواره کن، برای کارگردان فیلم «زیر نور ماه» شرط تعیین کردند که فقط در صورتی به این فیلم جایزه می‌دهند که سکانس مربوط به معرفی یک روحانی مسلمان شیعه در نقش منجی را حذف کند!
با جایزه‌های فستیوال‌های غربی در این سال‌ها، جریان موسوم به «سیاه‌نمایی» به یک جریان غالب و حاکم بر سینمای ما تبدیل شده است. این موضوع پس از اهدای جوایز متعدد به فیلم «جدایی نادر از سیمین» بیشتر به چشم آمد. چون بعد از این اتفاق، ناگهان حجم فیلم‌های تلخ و سیاه در سینمای ایران چند برابر شد. حتی برخی از فیلم‌ها با کپی‌برداری مستقیم از آثار اصغر فرهادی ساخته شدند. به همین دلیل هم در ادبیات سینمایی ما برای این گونه فیلم‌ها، گاه از لفظ «سینمای سفارتی» یاد می‌شود. یعنی این فیلم‌ها با سفارش خارجی‌ها از طریق شرطی‌سازی برخی از فیلمسازان به وسیله هدایای جشنواره‌ها ساخته می‌شوند. متأسفانه نهادهای دولتی و حاکمیتی در ایران، به خصوص وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تسلیم این جشنواره‌ها شده‌اند. تا جایی که حتی دیگر قادر به کنترل فیلم‌ها برای حضور در خارج از کشور نیستند. حتی جعفر پناهی با وجودی که با حکم قوه قضائیه از ساخت فیلم ممنوع شده بود اما در همه سال‌های محکومیت خود، فیلم می‌ساخت و حتی فیلم‌های خود را به جشنواره‌های خارجی نیز ارسال می‌کرد! فیلم‌هایی به خاطر اغراق در نمایش معضلات اجتماعی و حمایت از فتنه سال 88 در داخل کشور ممنوع از نمایش هستند، اما به جشنواره‌های خارجی رفته و جایزه هم می‌گیرند. شوربختانه، رسانه‌های خارجی نیز براساس این فیلم‌ها، اهانت‌های بی‌شرمانه‌ای را به کشور ما روا داشته‌اند. به طور مثال، پس از نمایش فیلم «قصه‌ها» به کارگردانی رخشان بنی‌اعتماد در جشنواره فیلم ابوظبی، روزنامه ضدایرانی «النهار» نوشت: «این فیلم، برملاکننده زشتی‌های جامعه ایرانی است»
جهانی یا جشنواره‌ای؟
برخلاف سینمای ما که جشنواره‌ها و جایزه‌هایی چون اسکار، کن، ونیز و برلین را برای راه یافتن به عرصه‌های جهانی برگزیده است، کشورهای غربی ورود به بازارها و سینماها را هدف قرار داده اند. فیلم‌های کارگردان‌هایی مثل آلفرد هیچکاک، جان فورد، اورسن ولز و ... هیچ جایزه مهمی را از جشنواره های جهان –و حتی اسکار- نگرفته‌اند، اما به خاطر به نمایش در آمدن در سالن‌های سینما میان سینمادوستان در سرتاسر جهان محبوبیت یافته‌اند. این فیلم‌ها، بیش و پیش از آنکه با «سیاه‌نمایی» و طرح مسائل سیاسی خلاف منافع ملی خود بخواهند دل شرکت‌های توزیع فیلم در سایر کشورها را به دست بیاورند، با غنای هنری و تکنیکی ملهم از فرهنگ بومی خود به چنین جایگاهی دست یافتند. اگر امروز فیلم‌های هالیوود و بالیوود توانسته‌اند بازارهای دنیا را فتح کنند، به خاطر پرهیز از سیاه‌نمایی علیه کشور خودشان بوده است. اگر دقت کنید، فیلم‌های سینمای آمریکا و هند به عنوان پرمخاطب‌ترین فیلم‌ها در سطح جهان، نه تنها هیچ اثری از اغراق در زشتی‌ها و کاستی‌های سرزمین خود ندارند که برعکس، به جلوه‌ها و زیبایی‌های کشور خود می‌پردازند. به عنوان مثال، کمتر فیلمی از کشور فرانسه را می‌توان یافت که اثری از برج ایفل در آن نمایان نباشد. چون برج ایفل، نمادی از کشور فرانسه است و در جذب توریست نیز موثر است. در فیلم‌های هالیوودی هم به این ترتیب است. یعنی حتی در انتقادی‌ترین فیلم‌های اجتماعی سینمای آمریکا، می‌توان جلوه‌ای از زیبایی‌های آن کشور را دید. حتی در فیلم‌های وسترن که عمدتا در فضایی دور از تمدن رخ می‌دهند نیز، عنصری به نام «گاو‌چرانی» به عنوان فرهنگ اصیل ایالات متحده می‌درخشد.
اما این وضعیت درباره سینمای ایران کاملا معکوس است. یعنی آنچه از سینمای ایران به عنوان سفیر فرهنگی به اقصی نقاط جهان می‌رود، عمدتا نمایانگر تصویری چرک و زننده از این سرزمین است. به همین دلیل هم سینمای ما هنوز هم با یک سینمای جهانی فاصله دارد و عنوان سینمای جشنواره‌ای برای آن شایسته‌تر است.

صفحه فرهنگ مقاومت به یاد دو دانشجوی شهید

لینک: http://kayhan.ir/fa/issue/595/8
صفحه فرهنگ مقاومت روزنامه کیهان در این هفته به مناسبت روز دانشجو به دو دانشجوی شهید؛ مهدی رجب بیگی و حسین علم الهدی اختصاص دارد. با توجه به مسئله این روزهای ما یعنی «نفوذ» موضوع نفوذ فرهنگی از نگاه این دو شهید بررسی شده است.

http://www.axgig.com/images/14824235758323447851.gif

توهم بافی بی بی سی درباره سریال شهرزاد

خدا را شکر که در تیتراژ پایانی سریال «شهرزاد» از واژه «حصر» استفاده شده است تا بار دیگر «گداصفتی» دست اندرکاران رسانه بی بی سی فارسی برملا شود!
سرویس فرهنگی سایت بی بی سی فارسی که همواره از فقر سواد رنج می برد، در تازه ترین شاهکار رسانه ای خود، سریال «شهرزاد» را قصه انتخابات سال 88 ایران (حمایت از فتنه) دانسته است! پادوهای دولت انگلیس که به جای لشکرکشی و استعمار و استبداد، تغییر چهره داده و به عنوان خبرنگار و فعال رسانه ای در لندن سنگر بسته اند و مشغول شخم زدن کشور ما هستند ، از هر فرصتی برای ایجاد تفرقه و به میان هم انداختن مردم سرزمین ما دست بر نمی دارند. این بار هم کلمه «حصر» بهانه ای شده تا روباه پیر احساس شعف کند و از «سلاخ خانه رسانه ای» خود فریاد بزند که «آی ملت! کجایید ببینید که سریال «شهرزاد» به بهانه پرداختن به کودتای 28 مرداد سال 1332 ، دارد از کودتا و مزدورهای ما در سال 88 حمایت می کند!»
اما همه آگاهان تاریخ می دانند که بی بی سی همان طور که فرمان کودتای سال 88 را صادر کرد، فرمان کودتای 32 را هم صادر کرده بود.
از توهم بافی و فریبکاری بی بی سی فارسی همین قدر کافی است که بگوییم؛ در سریال «شهرزاد» شخصیتی به نام «بزرگ آقا»(با بازی علی نصیریان) حضور دارد؛ او یکی از «اشراف» بزرگ آن دوران معرفی می شود که نفوذ زیادی در دربار دارد، اما در عین حال در مواجهه با نظامیان، ژست انسان دوستی و آزادی خواهی هم می گیرد. از قضا «آقا بزرگ» قصه ما برای فرزندان خود، فرزندان ایران را قربانی می کند. آیا این داستان، به برخی از حامیان کودتای سال 88 شباهت ندارد؟ حتی چهره و ظاهر «بزرگ آقا» و لحن سخن گفتن او نیز به یکی از آقایان بزرگ دوران ما که خود و فرزندانش هم از حامیان کودتا بودند شباهت دارد.
خلاصه اینکه پشت هر کودتایی، اشراف و کاخ نشین ها حضور دارند. هم در کودتای سال 32 اشرافی همچون «بزرگ آقا» حضور داشتند و هم در کودتای سال 88!
من، از اینجا، از تهران و در سال 94 ، باز هم همان جمله تاریخی «رئیسعلی دلواری» در سریال «دلیران تنگستان» را بر سر بی بی سی فارسی فریاد می زنم: «آهای انگلیسی! تو با من طرفی. دِ بیا بیرون لعنتی...»
به امید روزی که انتقام خون فرزندان ایران را از «بی بی سی چی ها» بگیریم؛ خواهیم گرفت!

http://www.axgig.com/images/67452898764536762510.jpg

صفحه سینمایی روزنامه کیهان 2 آذر 94

لینک: http://kayhan.ir/fa/issue/586/8

این صفحه با دو یادداشت از سعید مستغاثی درباره بحران در سینمای ایران و یادداشتی از بنده درباره «ترور تصویری» منتشر شده است.

http://www.axgig.com/images/23216795556975678234.gif

صفحه فرهنگ مقاومت اول آذر 94

خواندنی های شگفت انگیز درباره سردار شهید همدانی


لینک: http://kayhan.ir/fa/issue/585/8
در این صفحه، به مناسبت اربعین شهید همدانی، با خانواده و دوستان نزدیک این سردار گفت وگو کرده ایم. نکات تکان دهنده و قابل تأمل بسیاری درباره زندگی این قهرمان ملی و جهانی، بازگو شده است که همه شما را به خواندن آن دعوت می کنم. به طور مثال، همسر شهید همدانی در بخشی از این مصاحبه می گوید: "هیچ گاه ماشین مدل بالا و گران قیمت سوار نمی‌شد. ما به ایشان اعتراض می‌کردیم که به خاطر پادردتان(ایشان جانباز بوده و به زانوهایشان تیر خورده بود) یک ماشینی بخرید که دنده اتومات باشد تا اینقدر اذیت نشوید اما قبول نمی‌کرد و می‌گفت من با مردم عادی فرقی ندارم." یا اینکه "شهید همدانی وقتی وارد خانه می‌شد هر کاری که بود انجام می‌داد. اگر من در آشپزخانه بودم به من کمک می‌کرد؛هیچ ابایی نداشت. طوری که وقتی در خانه بود از من بیشتر کار می‌کرد!"
پسرش هم در بخشی از این مصاحبه گفته است:"شهید همدانی همیشه می‌گفتند آن چیزی که من را از پا در می‌آورد بی‌عدالتی است. من وقتی در حق کسی بی‌عدالتی می‌بینم خیلی ناراحت می‌شوم."

http://www.axgig.com/images/94802970195552255914.gif

به بهانه وقایع تروریستی در فرانسه

مراکز ساماندهی ترور تصویری علیه ایران

 http://kayhan.ir/fa/news/61356

http://www.axgig.com/images/83772272193586970881.jpg

این روزها کشورهای اروپایی و در رأس آنها فرانسه دامن گیر شعله‌های آتشی هستند که خود برافروخته‌اند، اما این کشورها، قبل از ترور نظامی و امنیتی، مرکز سازمان دهی ترور فرهنگی کشورها و فرهنگ‌های مستقل جهان بودند. بیش از یک دهه است که دولت‌هایی چون فرانسه، انگلیس و آلمان، به تأسی از آمریکا، سیاست تخریب تصویری ایرانیان و مسلمانان را در پیش گرفته‌اند. علاوه بر تولید و انتشار کاریکاتور و کتاب و مقاله و استفاده از فضای مجازی برای ترور فرهنگی، در عرصه هنرهای نمایشی و تصویری نیز نوع جدیدی از فعالیت تروریستی که می‌توان آن را «ترور تصویری» نامید گسترش یافت.

توانایی و تسلط غربی‌ها بر قابلیت‌های حیرت‌انگیز تصویر و درک این واقعیت که یک تصویر، تأثیرگذارتر از هزاران کلمه است، آنها را به این سمت سوق داد که می‌توان به جای اسلحه از رسانه‌ها و هنرهای تصویری هم استفاده کرد. این موضوع بیش ازهر جای دیگری در مراسم نخستین سالگرد  واقعه 11 سپتامبر سال 2001 بروز یافت. نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی در آن مراسم به صراحت اعلام کرد که دولت‌های غربی باید جمهوری اسلامی ایران را با تلویزیون شکست دهند. دقیقا بعد از این اظهارات و نظراتی مشابه آن بود که شاهد سیل گسترده راه اندازی شبکه‌های تلویزیونی مختص مخاطب ایرانی و همچنین گسترش یک رویکرد خاص در سینمای غرب بودیم. در 15 سال اخیر، تعداد انبوهی از فیلم‌ها و سریال‌های غربی، فرمول‌ ثابت و کلیشه‌ای معرفی و نمایش مسلمانان به عنوان خرابکار و تروریست و مقابله ماموران امنیتی غربی برای نجات مردم از ماجراجویی‌های آنها را به کار مي‌برند.

این تصویری است که در سریال‌های هالیوودی نیز به کرات نمایش داده شده است. از جمله سریال «24» که در آن مقابله‌سیستم امنیتی آمریکا با فعالیت‌های تروریستی  منسوب‌ به‌ مسلمانان به نمایش درآمده است. سریال «لاست» (گمشدگان) روایتگر گردهمایی افرادی از تمدن‌های گوناگون در یک جزیره ناشناخته و مرموز است. اما نماینده تمدن اسلامی در این سریال، یک شکنجه‌گر ارتش بعث عراق است که حتی پس از فرار از عراق نیز در آمریکا به فعالیت‌های تروریستی و تبهکارانه مي‌پردازد! سریال «میهن»(هوملند) نیز نمونه اخیر چنین آثاری است.

اما در این میان، «ترور تصویری» به یکی از محورهای عمده دیپلماسی عمومی دولت‌های غربی تبدیل شده است.نکته قابل تأمل، شباهت فرایند ترور تصویری دولت‌های غربی با ترور نظامی است. یعنی همان طور که از نیروهای کشورهای مقصد برای ترور تسلیحاتی استفاده می‌کنند، برای ترور تصویری نیز هنرمندانی از درون کشورهای هدف را شکار کرده و به کار می‌گیرند. غربی‌ها خودشان به‌طور مستقیم کمتر دست به اقدامات تروریستی در ایران زده‌اند، اما این مأموریت را به عهده گروه‌هایی چون سازمان منافقین که ملیت ایرانی دارند واگذار کرده‌اند. دولت‌های غربی بیشتر از آنکه خودشان برنامه نسل کشی مسلمانان خاورمیانه را برای تضمین امنیت اسرائیل انجام دهند، این کار را به عهده  گروه‌های به ظاهر مسلمان مانند داعش گذاشتند. در عرصه سینما نیز چنین برنامه‌ای اجرا شد.

اگر فیلم‌های ضدایرانی ساخته شده در فرانسه را مرور کنیم، به این واقعیت بیشتر پی می‌بریم. دو فیلم ضدایرانی «پرسپولیس» و «مرغ با آلو» هر دو ساخته یک فیلمساز ایرانی مقیم خارج از کشور هستند که با حمایت دولت فرانسه ساخته شده‌اند. این دو فیلم، مصداق بارز ترور تصویری یک کشور، توسط نیروهای خود آن کشور هستند. هر دو فیلم، به شکلی غلیظ و غیرمنطقی و مفرط، مردم و فرهنگ کشور ما را هدف تهمت و توهین قرار داده‌اند. فیلم «شرایط» نیز از دیگر فیلم‌هایی است که توسط فرانسه و با کارگردانی یک ایرانی ساخته شده و به فرهنگ اسلامی مردم کشور ما حمله کرده است. فیلم «زنان بدون مردان» هم یک فیلم ضداسلامی دیگر درباره ایران است که باز هم توسط فیلمسازی از ایران است که با سرمایه گذاری مشترک فرانسه، آلمان و اتریش ساخته شده است. فیلم «رز سرخ» هم یک فیلم ضداسلامی و ضدایرانی دیگر با کارگردانی ایرانی است که دولت فرانسه در ساخت آن سرمایه گذاری کرده است. اتفاقا این فیلم هم، فرهنگ مذهبی و اعتقادات دینی مردم ایران را زده است.  «نزدیک‌تر از آشنا» هم دیگر فیلم ضداسلامی ساخت فرانسه است که با تمرکز بر ازدواج موقت، هم دین اسلام را هدف توهین قرار داده و هم به سیاه نمایی علیه ایران پرداخته است.

http://www.axgig.com/images/00235139622660683018.jpg

حمایت چند باره جشنواره فیلم کن فرانسه از فیلمسازها و فیلم‌های ضدایرانی را هم به این موارد اضافه کنید. حمایت از برخی فیلمسازهایی که جرائم امنیتی دارند یا تعیین صندلی خالی برای برخی از آن‌ها(!) در جشنواره کن، مصداق بارز ترور تصویری ایران با توسل به نیروهای درون کشور است.

دولت انگلستان نیز در سال‌های اخیر به صف سازندگان آثار ضداسلامی پیوسته است. این دولت ضمن راه اندازی شبکه‌های تلویزیونی بی‌بی‌سی فارسی و من و تو که به شکل نرم به ترور تصویری فرهنگ ایرانی مشغول هستند ساخت فیلم «تميز كننده پوست» را هم در کارنامه دارد. این فيلم به بازتوليد روايتي تكراري پرداخته است؛ ترورها و انفجارهايي زنجيره‌اي در شهر لندن رخ مي‌دهد كه طبق كليشه‌هاي رايج در فيلم‌هاي غربي، يك گروه اسلامي تندرو و برخوردار از پندارهاي ضد امپرياليستي و غرب ستيزانه عامل آنها هستند.  دولت انگلیس همچنین یک فیلم ضدایرانی درباره انقلاب اسلامی و سقوط رژیم پهلوی را در دست تولید دارد.

http://www.axgig.com/images/15382709432068985905.jpg

دولت آلمان نیز که چند شب پیش از ترس داعش مسابقه فوتبال تیم‌های ملی آلمان و هلند را لغو کرد، با ساخت فیلم «طبیب» و با محوریت شخصیت ابوعلی سینا، دین خود را به اسلام هراسی ادا کرد! این فیلم که سال قبل در سینماهای جهان به نمایش درآمد، به بهانه پرداختن به زندگی ابن سینا، این دانشمند بزرگ ایرانی و مسلمان، ضمن تحریف‌های آشکار تاریخ ایران، چهره دین اسلام را نیز ضدعلم و خرافی معرفی کرد!

از آخرین مصداق های ترور تصویری در غرب، می‌توان به فیلم‌ «دختری شب تنها به خانه می‌رود» اشاره کرد. این فیلم توسط یک کارگردان ایرانی الاصل اما آمریکایی ساخته شده است که در آن، یک زن مومن و محجبه مسلمان، در قالب یک خون آشام به تصویر در آمده است!