نقد سریال «حوالی پاییز» در مصاحبه با روزنامه جوان:

جسورانه اما نامنسجم


آرش فهیم، نویسنده و منتقد سینمایی  به «جوان» می‌گوید: «حوالی پاییز» فارغ از ساختار، به لحاظ موضوعی، کار جسورانه‌ای است. آن‌هایی که در جامعه سینمایی کشور تنفس می‌کنند به خوبی می‌دانند که رفتن سراغ موضوعات سیاسی- با رویکرد ملی و انقلابی- چه مسائلی را در پی دارد و هم از درون و هم بیرون از این عرصه، فشار‌های مختلفی به فیلمساز‌هایی که سراغ این گونه موضوعات می‌روند وارد می‌کند، این درحالی است که در همه کشور‌های دارای صنعت فیلم و سریال سازی، تلاش می‌شود موضوعات سیاسی ملی محور تولید آثار قرار گیرد تا توجه جامعه خود و مردم سایر کشور‌ها را به آن موضوع جلب کنند. با این اوصاف، ساخت سریال درباره فاجعه منا، یک جسارت محسوب می‌شود؛ فاجعه‌ای که موجب قربانی شدن صد‌ها نفر از هموطنانمان شد و علاوه بر خانواده‌های آن‌ها سایر مردم را نیز متألم ساخت. بدون تردید اگر مشابه این رویداد برای امریکا رخ داده بود، تا به حال چند فیلم و سریال درباره‌اش در هالیوود ساخته شده بود، اما متأسفانه در سینما و تلویزیون ما، این موضوع مهم و ملی، بایکوت شده بود تا اینکه شبکه ۳ سیما با سریال «حوالی پاییز» این خط را شکست. سریال «حوالی پاییز» همچنین به لحاظ ترسیم فضایی ملی و ایرانی و همچنین توجه به شاخصه‌های سبک زندگی قابل توجه است. در شرایطی که اغلب سریال‌های ما در فضا‌هایی لاکچری و پرزرق و برق ساخته می‌شوند، بومی‌گرایی و توجه به جلوه‌های زندگی و سنت‌های ایرانی هم یک اتفاق مثبت در این سریال است.

به گفته این نویسنده فرهنگی، حوالی پاییز به لحاظ ساختاری، یک سریال متوسط است و از سطح معمول آثار تلویزیونی پایین‌تر نیست، اما توجه در حوزه فیلمنامه و کارگردانی می‌توانست موضوع مهم این سریال را عمق بیشتری ببخشد و باعث تأثیرگذاری بهتر آن بشود، به طور مثال روی شخصیت ساره که بخش اصلی بار داستان بر دوش اوست، چندان کار نشده و ذهن مخاطب درباره او دچار ابهام است. همچنین عدم انسجام بین داستان اصلی و داستان‌های فرعی سریال، یک نقطه ضعف است. ماجرا‌های پلیسی و جاسوسی سریال، فاقد رویکرد معمایی هستند و ساده انگارانه به تصویر کشیده شده است. همچنین ضرباهنگ سریال در برخی قسمت‌ها، سرد و کند است. لحظات پس از بازگشت مهران، می‌توانست در میزانسن سنجیده‌تری شکل بگیرد تا تأثیر عاطفی بیشتری در پی داشته باشد، اما این بخش از داستان سریال نیز به خاطر ضعف در کارگردانی، حس چندانی را به مخاطب منتقل نمی‌کند.

منبع:
http://www.javanonline.ir/fa/news/934760/پرداختن-به-فاجعه-منا-برگ-برنده-سیما

تئاترهای گران قیمت، چرا و چگونه اجرا می‌شوند؟ - قسمت پایانی

کالا شدن بازیگران و مرگ فرهنگ در تئاتر‌اشرافی

 

«زئوس» اسطوره جاه‌طلب و قدرتمند یونان باستان است که نماد خدای خدایان و خدای آسمان و زمین شناخته می‌شود. اسطوره‌ای که در تئاتر نیز حضور پررنگی یافته و نمایش‌های متعددی با محوریت آن اجرا شده است.

 یکی از این نمایشنامه‌ها، ماجرای نبرد پرومته با زئوس است. زئوس که ابتدا حاکم عدالت‌خواه جهان است، به خاطر قدرت مطلق و بی‌انتهای خود، اسیر هوای نفسش می‌شود و تصمیم می‌گیرد نسل انسان را از بین ببرد، اما اسطوره دیگری به نام پرومته روبروی او می‌ایستد و بشریت را نجات می‌دهد.

ماجرای زئوس، اسطوره‌ای که ابتدا عادل بود و بعد ظالم شد، شباهت بسیار زیادی به برخی از اهالی تئاتر و همچنین نمایش‌های سال‌های اخیر در ایران دارد.

چه بسیار هنرمندانی که با شعارهای روشنفکرانه و عدالت خواهانه پا به این عرصه گذاشتند، اما رفته رفته خود را مالک بی‌چون و چرای تئاتر دانستند و برای خودشان حقی فراتر از دیگران قائل بودند. برخی از آنها، با اینکه حتی از حمایت‌های دولتی برخوردار بوده‌اند و به دلیل همین پشتیبانی‌ها، گاهی دو نمایش را به طور همزمان روی صحنه می‌برند، اما باز هم ژست مخالفت و اپوزیسیون می‌گیرند. این روزها نیز نمایش‌هایی روی صحنه می‌رود که شعارهایی چون خیر و حق می‌دهند، از آزادی و آزادگی می‌سرایند و داستان‌هایی درباره فرودستان و پابرهنگان را ترسیم می‌کنند، اما خودشان نماد بی‌عدالتی و انحصارگرایی شده‌اند؛ در مکان‌هایی که سایر هنرمندان تئاتر امکان حضور در آنها ندارند، روی صحنه می‌روند و قیمت تماشای آنها به گونه‌ای است که میزبان‌اشراف و طبقات فرادست هستند. به همین دلیل هم لقب این‌گونه نمایش‌ها را «تئاتر ‌اشرافی» یا به اصطلاح غربی، تئاتر لاکچری گذاشته ایم.

 

بازیگرانی که «کالا» شدند

علاوه‌بر قیمت بالای بلیت و همچنین انتخاب مکان‌های مجلل، حضور بازیگران گران قیمت و با دستمزدهای نجومی نیز از دیگر ویژگی‌های تئاتر‌اشرافی است. نمایش‌هایی که بازیگران حرفه‌ای تئاتر را نادیده می‌گیرند و تنها از چهره‌های مشهور سینما استفاده می‌کنند تا با استفاده از شهرت آنها، به سود بیشتری دست یابند. چهره‌های مشهوری که برای حضور در این نمایش‌ها، دستمزدهایی گزاف و نامتعارف نسبت به دستمزد سایر بازیگران تئاتر را دریافت می‌کنند.

به همین مناسبت، پای درد دل یکی از هنرمندان قدیمی تئاتر کشور نشستیم تا نظرات وی را درباره حضور بازیگران مشهور سینما و به اصطلاح سلبریتی‌ها در تئاتر و همچنین نمایش‌های ‌اشرافی بدانیم.

سیاوش طهمورث در گفت‌وگو با گزارشگر روزنامه کیهان، ابتدا به یادداشت وزیر ارشاد در فضای مجازی درباره این گونه نمایش‌ها‌ اشاره می‌کند و می‌گوید: « اینکه وزیر ارشاد در نوشته خودش از کلمه «لاکچری» استفاده کرد قابل انتقاد است. ما باید حافظ فرهنگ خودمان باشیم و بهتر است اصطلاحات زبان دیگری را وارد زبان خود نکنیم. جای سؤال است که چرا این مقام مسئول کلمه «اشرافی» را به کار نمی‌برد؟»

این بازیگر درباره حضور بازیگران مشهور سینما در نمایش های‌اشرافی، نظرش را این‌گونه بیان می‌کند: «من هیچ مشکلی با حضور این بازیگران در تئاتر ندارم؛ به نظرم همه می‌توانند در این عرصه کار کنند، چه به عنوان بازیگر و چه به عنوان کارگردان، به شرطی که واقعا بازیگری و کارگردانی کنند. البته اکثر این بازیگران افراد با  استعدادی هستند، اما وقتی به تئاتر می‌آیند تبدیل به کالا می‌شوند. اینکه هر کسی روی صحنه راه برود و اطوار بیاید و چند دیالوگ بگوید را نمی‌توان تئاتر دانست؛ بلکه باید تئاتر ایجاد شود. کدام یک از این افراد نمایش را تبدیل به تئاتر کرده‌اند؟ وقتی یک بازیگر نمی‌تواند یک نمایشنامه را به تئاتر تبدیل کند و به خاطر شهرتش روی صحنه می‌آید، تبدیل به یک «کالا» می‌شود. این بازیگران در اصل به خودشان خیانت و توهین می‌کنند که به خاطر مقداری پول بیشتر، تبدیل به کالا می‌شوند. من متأسفم برای آنها و دلم برایشان می‌سوزد و خواهش می‌کنم که این کار را نکنند.»

طهمورث با ‌اشاره به یکی از نمایش های‌اشرافی، تأکید می‌کند: «نمی‌توان در مکانی‌اشرافی یک نمایش را اجرا کرد و دم از فقر و عدالت زد! چه کسانی در آن مکان به دیدن این نمایش می‌روند؟ شهرام کرمی مدیرکل مرکز هنرهای نمایشی که شخصیت قابل احترام و هنرمند ارزنده‌ای است، در واکنش به اجرای یکی از نمایش‌های ‌اشرافی گفته که به تهیه‌کننده ابلاغ کرده‌ایم که دیگر از این کارها نکند، وگرنه توقیفش می‌کنیم! من نمی‌فهمم این حرف‌ها یعنی چه؟ مثل این می‌ماند که به یک قاتل بگوییم اگر بار دیگر دست به قتل بزند او را مجازات می‌کنیم. این نوع نمایش‌ها نیز قاتل هنر مملکت هستند و جامعه را به اضمحلال می‌برند.»

این بازیگر درباره نقش مدیران در به وجود آمدن این مسئله در تئاتر نیز می‌گوید: «من مقصر اصلی را مسئولین می‌دانم. هنرمندان گاهی به خاطر مشکلات مالی یا عقده‌های دورنی یا هر مسئله دیگری ممکن است که پایشان بلغزد، اما کسی که مسئولیت اداره عرصه فرهنگی را برعهده می‌گیرد، نباید تا این حد ‌اشتباه کند. ما هیچ وقت مسئول هنری نداشته‌ایم که وقتی این موقعیت را برعهده می‌گیرد مدتی تأمل کند ببیند برنامه‌ای برای این عرصه دارد یا نه؟ اگر هم بدون این تأمل مسئولیت را قبول کردند‌اشکالی ندارد، قدمشان روی چشم! وقتی که مسئولیت را پذیرفتند باید ببینید در کجای این هنر قرار داریم و به کجا می‌خواهیم برویم. اگر مبدأ و مقصد خود را بشناسیم، آن وقت در این مسیر می‌توانیم برنامه‌ریزی کنیم. در غیر این صورت، نمی‌توان در فرهنگ و هنر مدیریت کرد.»

 

خطری برای هویت تئاتر

تئاتر ‌اشرافی، بیش از آنکه از جنبه فرهنگی حائز اهمیت باشد و به عنوان یک نوآوری و دستاورد جدید در هنر کشورمان شناخته شود، نوعی تجارت و فعالیت اقتصادی تازه به حساب می‌آید. به طوری که این گونه نمایش‌ها، تبدیل به یک کارزار اقتصادی شده‌اند که با ترکیبی از سرمایه‌گذار، میزبان سرمایه‌دار، بازیگران چهره سینمایی و تعامل خاص آنها، یک پروژه اقتصادی را جلو می‌برند و هر یک به سهم خود می‌رسند. فعل و انفعالی که در نهایت به هویت اصلی تئاتر لطمه وارد می‌کند. اما چگونه؟

جواد محرمی، کارشناس فرهنگی در گفت‌وگو با گزارشگر روزنامه کیهان می‌گوید: «نگرانی اصلی درباره آنچه به عنوان تئاتر‌اشرافی از آن یاد می‌شود این است که گرایش‌هایی جدی برای تبدیل کردن تئاتر از هنری که تقریبا همه طبقات توان ارتباط برقرار کردن با آن را دارند به هنری که صرفا یک طبقه خاص بتواند مخاطب آن باشد وجود دارد. وقتی این جریان خزنده مهار نشود به طور طبیعی طی چند سال تبدیل به جریان اصلی خواهد شد چرا که دیگر این پول و سرمایه است که حرف اول را می‌زند و هر کس که نتواند در این شرایط با سرمایه رقابت کند کنار زده می‌شود. اینجا دیگر هنر، دانش و اندیشه نیست که حکمرانی می‌کند بلکه سرمایه، محور کار تئاتر قرار می‌گیرد. شما ببینید درباره یکی از این نمایش‌ها دقیقا کسی پشت کار قرار دارد که یک مسئول دولتی است و به رانت دولتی و پول و سرمایه دولتی وصل است. این آقا به وسیله پول می‌تواند سلبریتی‌هایی با دنبال‌کننده بالا در فضای مجازی را جذب کار کند و همان‌ها نیز برای این نمایش تبلیغ می‌کنند و فروش را تضمین می‌نمایند.»

وی با ‌اشاره به استفاده از متون غربی در نمایش‌های ‌اشرافی، بیان می‌کند: «طنز تلخ ماجرا آنجاست که برای اجرای این گونه نمایش‌ها معمولا آثاری که در نقد سرمایه‌داری و نگاه طبقاتی به جامعه نوشته شده‌اند دستمایه کار قرار می‌گیرند، اما ثروتمندان به تماشای آنها می‌آیند و مدتی را با شادی می‌گذرانند. حتی یکی از بانیان چنین نمایش‌هایی از عوامل برخی اتفاقات مالی در شبکه نمایش خانگی و ورود سرمایه‌های مشکوک به سینماست و امروز هم تئاتر را هم به همین سرمایه‌های مشکوک آلوده می‌کند.»

 

منابع غربی درخدمت تئاتر ‌اشرافی

اما مبنا قرار دادن ادبیات و منابع غربی در نمایش های‌اشرافی چه ایرادی دارد؟

جواد تمدنی، کارشناس تئاتر در گفت وگو با گزارشگر روزنامه کیهان، می‌گوید: «رهبر انقلاب در دیدارهای مختلف و در سخنانی که به تئاتر‌اشاره داشته، بارها تأکید فرموده‌اند که برای اجرای نمایش بهتر است از منابع ادبی و فرهنگی خودمان استفاده شود. کتاب‌هایی مثل منطق‌الطیر، مثنوی معنوی و... اما یکی از ویژگی‌ها منفی نمایش‌های ‌اشرافی، استفاده آنها از متون غربی است. مشکل این است که در این هجمه فرهنگی که جوانان ما در معرض تهدیدات فرهنگی قرار دارند، استفاده از منابع غربی، هر چند معروف و زیبا اما سؤال‌برانگیز است.»

وی در ادامه می‌افزاید: «تئاتر به عنوان یک کالای فرهنگی باید در دسترس عموم مردم باشد. نمی‌توان به این بهانه که یک نمایش دارای تهیه‌کننده یا سرمایه‌گذار خصوصی است و باید بازگشت سرمایه داشته باشد، بلیت‌هایی با قیمت نجومی را عرضه کند. این نوع نمایش‌ها با ارزش‌های فرهنگی و به ویژه با تأکیدات رهبر معظم انقلاب اسلامی مبنی بر توزیع عادلانه امکانات و ثروت کشور، تناقض آشکار دارد.»

وی همچنین‌اشاره می‌کند: «وظیفه دولت و مرکز هنرهای نمایشی است تا تمهیداتی را برای کنترل چنین نمایش‌هایی بیندیشد. چون نمایش‌های ‌اشرافی به ویژه با حاشیه‌هایی که در پی دارند به صنعت تئاتر آسیب می‌زنند. فقط کافی است، روحیه یک هنرمند جوان یا دانشجوی تئاتر را در نظر بگیرید که وقتی با ارقام نجومی مرتبط با چنین نمایش‌هایی مواجه می‌شوند و وضعیت خود را با آن نمایش‌ها مقایسه می‌کنند، تا چه حد سرخورده می‌گردند.»

به نظر می‌رسد که در این وانفسای پرهزینه بودن فعالیت در برخی از رشته‌های هنری به ویژه سینما، هنرهای میدانی و کم‌هزینه‌تر همچون تئاتر می‌توانند مجالی برای ذوق آزمایی هنرمندان جوان باشد که متأسفانه این روزها تئاتر‌اشرافی تبدیل به یک تهدید برای این عرصه شده است.

 در پایان این گزارش، بار دیگر باید به مقاله به یادماندنی سید شهیدان اهل قلم، شهید سیدمرتضی آوینی درباره تئاتر مراجعه کرد که چه نیکو، راهنمای این عرصه است: «تئاتر شرق مي تواند با رجعت به سوابق تاريخي و ملي خويش زنده بماند و در اين طريق، پيش از هر چيز بايد عنان تقليد را از گردن باز كند و زنجيرهاي رعب و شيفتگي به غرب را از دست و پاي خويش بردارد. معرفت نسبت به تئاتر غرب و سير تحولي كه پيموده است مقدمه خود آگاهي ماست، اما اين معرفت بايد از منظر تفكر مستقل ما حاصل آيد نه از آن طريق كه غربيان خود خويش را معرفي كرده‌اند... هنر نمايش اگر ريشه در خاك فرهنگ و ادب اين مرز و بوم بدواند، عرصه هاي ديگري نيز براي ادامه حيات خواهد يافت، چنان كه در سال هاي آغازين پيروزي انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي چنين شد و گروه هاي نمايشي خودپرورده‌اي از ميان مردمان پايين دست سر برآورد.»

تئاترهای گران‌قیمت چرا و چگونه اجرا می‌شوند؟ - بخش نخست

پول‌های مشکوک در پشت‌پرده نمایش‌های ‌اشرافی

 

تئاتر یک هنر کم‌خرج و ساده شناخته می‌شود. آنچه باعث جذابیت و زیباشناسی هنر نمایش می‌شود، هنرنمایی بازیگران از فاصله‌ای نزدیک با تماشاگران و همچنین طرح اندیشه‌های بزرگ در صحنه‌ای کوچک است.

اما این روزها نوع جدیدی از تئاتر به وجود آمده که مسیری معکوس را در پیش گرفته است. این نوع نمایش‌ها که به «تئاتر لاکچری» مشهور شده‌اند، با شکوه و جلال ظاهری خاصی روی صحنه می‌روند، بازیگران مشهور در آنها حضور دارند و روایتگر متن‌های ادبی غربی هستند. به همین دلیل هم قیمت بلیت آنها به طور چشمگیری بیش از حد معمول است.

این درحالی است که در کشور ما، هنرهای نمایشی ماهیتی مردمی داشته‌اند. هنوز هم در مناسبت‌هایی چون دهه اول محرم یا اربعین، تعزیه‌ها و نمایش‌های شبیه‌خوانی، گذرگاه‌های شهرها و روستاهای ما را تزیین می‌کنند.

در گردهمایی‌های مختلف، نمایش‌هایی چون نقالی و پرده‌خوانی اجرا می‌شد. این نمایش‌ها، هم بازتاب‌دهنده فرهنگ و اسطوره‌های دینی و قدیمی سرزمین ما بودند و هم اینکه موجب پیوند و تعامل بیشتر بین مردم می‌شدند. اما این روزها، اغلب نمایش‌هایی روی صحنه می‌روند که هم انتقال‌دهنده فرهنگ و اندیشه‌های کشورها و فرهنگ‌های دیگر هستند و هم اینکه مصداق بارز جدایی و فاصله اقشار و طبقات مختلف مردم شده‌اند.

تئاتر برای ثروتمندان!

«تئاتر برای همه» بیش از یک دهه، شعار مدیریت مرکز هنرهای نمایشی کشور بوده است. حتی جشنواره تئاتر فجر نیز با همین شعار برگزار می‌شد. اما عملکرد مدیریت و بدنه تئاتر کشور در این یک دهه دقیقا برخلاف این شعار بوده است! هم موضوعات و محتوای نمایش‌ها از دغدغه‌های مردم فاصله گرفته‌اند و هم اینکه هزینه حضور در تئاتر، روز به روز بیشتر شده است. طوری که برای برخی از این نمایش‌ها بلیت 200 هزار تومانی به فروش رسیده و حتی در بازار سیاه نیز به 400 هزار تومان هم رسیده است! محل اجرای یک نمایش نیز در یک هتل پر زرق و برق و مجلل است.

قیمت نجومی بلیت برخی از نمایش‌های در حال اجرا، واکنش وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی را نیز در پی داشت. به طوری که «سیدعباس صالحی» در فضای مجازی نوشت: «تئاتر لاکچری تیر خلاص به این هنر مردمی است. اداره کل هنرهای نمایشی با هم‌اندیشی و همیاری خانه تئاتر، حریم صحنه را از آن مصونیت دهد.» هرچند که یکی از مدیران تحت امر وزیر ارشاد، پیشتاز این جریان است!

کوروش سلیمانی، بازیگر تئاتر در صفحه شخصی خود در فضای مجازی می‌نویسد: «آقايان! تئاتر براى همه مردم است، نه فقط بخشى از مردم كه پول دارند... لطفا قيمت بليت اجراهاى خود را معقول كنيد. كسى با درآمدزايى منطقى و متناسب با شرايط عمومى صاحبان اثر و تماشاگران در تئاتر مخالف نيست اما اين شكل گران كردن قيمت بليت كه اخيرا شاهد نمونه‌هاى آن هستيم، حالا براى به رخ كشيدن خودتان است يا تامين حوائج كار يا به هر دليل ديگر كاملا غيرمنصفانه، غيرهنرمندانه و ظالمانه است.»

سیروس همتی، بازیگر و کارگردان تئاتر نیز در بخشی از یک برنامه تلویزیونی گفت: «چرا به بهانه قیمت بالای بلیت تئاتر، دانشجویان، علاقه‌مندان و تماشاگران بی‌بضاعت و کم‌درآمد از این نمایش‌هایی که زحمت زیادی بابتشان کشیده شده محروم باشند. حیف و صد حیف! حیف که تنها قشر خاصی از تئاتر به اصطلاح تجاری بهره می‌برند...»

 شکاف طبقاتی در تئاتر

اما چرا نمایش‌های ‌اشرافی، تیر خلاص به این هنر مردمی هستند و چرا باید از افزایش آنها جلوگیری کرد؟

محمد پارسا، یک فعال فرهنگی در واکنش به اجرای نمایش‌های ‌اشرافی به گزارشگر روزنامه کیهان می‌گوید: «این نوع نمایش‌های موسوم به لاکچری باعث افزایش شکاف طبقاتی در عرصه تئاتر شده است. اجرای چنین نمایشی، یادآور تقسیم مردم به شهروند درجه یک و شهروند درجه دو است که یک زمانی در حوزه اجتماعی و سیاسی مطرح شد و مخالفت‌های زیادی را برانگیخت. اینجا هم عملا شاهد ایجاد نوعی شکاف طبقاتی و برقراری شهروند درجه یک و دو در عرصه نمایش هستیم. چون قشر فرهنگی ما عموما توان پرداخت چنین هزینه‌ای را برای دیدن نمایشی با این قیمت بلیت ندارد. به طور مثال، خود بنده به همراه خانواده‌ام اگر بخواهیم برای دو ساعت به دیدن این نمایش برویم، باید یک میلیون تومان هزینه کنیم! اکثر شخصیت‌های فرهنگی ما نیز دچار چنین وضعیتی هستند. بر همین اساس، این نمایش برای از ما بهتران است.»

وی درباره تأثیر قیمت بلیت نمایش‌های ‌اشرافی بر محتوای آنها، اظهار می‌کند: «به طور طبیعی، نمایشی که هزینه زیادی صرف تولید آن شده و قیمت بلیت آن نیز نامتعارف است، به گونه‌ای طراحی می‌شود که بتواند مخاطب صاحب پول و سرمایه را به سمت خودش بکشاند و از ما بهترانی که به دیدن آن می‌روند، غالبا در پی نمایش‌هایی با محتوای اندیشمندانه و سالم نیستند. به طور قطع، چنین نمایشی برای جلب مشتری بیشتر و ثروتمندتر، به سمت هنجارشکنی و زیر سؤال بردن ارزش‌ها می‌رود.»

این فعال فرهنگی می‌افزاید: «مسئله دیگر، محل اجرای چنین تئاتری است؛ آیا یک هتل مجلل محل اجرای نمایش است؟ انتخاب چنین مکانی برای اجرای این نمایش نشان می‌دهد که پشت پرده خبری است، وگرنه تئاتر و اجرای نمایش، جای مشخصی دارد. واقعا جای سؤال است که مسئولان، چگونه برای اجرای چنین نمایش‌هایی مجوز صادر می‌کنند و چطور می‌خواهند پاسخگوی خون شهدا باشند؟ چون شهدا خون دادند که در جامعه شاهد زیر پا گذاشتن ارزش‌ها یا شکاف طبقاتی نباشیم.»

پشت‌پرده چه خبر است؟

اما چرا چنین نمایش‌هایی با سرمایه‌گذاری هنگفت و قیمت بلیت و با حضور تعداد زیادی بازیگر مشهور و همچنین پرداختن به داستان‌های غربی روی صحنه می‌رود؟ آیا فقط شاهد نمایش هستیم یا پشت‌پرده تئاترهای ‌اشرافی، خبرهایی است؟ این پرسش‌ها را پیش روی یک پژوهشگر و محقق در عرصه تئاتر گذاشتم. محمد محمدی در این باره به گزارشگر روزنامه کیهان می‌گوید: «من فکر می‌کنم مهم‌ترین مسئله در مواجهه با این نوع نمایش‌ها، منبع و مقصد مالی آنهاست. یعنی اولا اینکه چه کسی برای اجرای آنها سرمایه‌گذاری کرده و ثانیا، هدف از این سرمایه‌گذاری چیست؟ اگر هدف جذب سرمایه‌گذار باشد، به نظر می‌رسد که وسعت تئاتر به آن اندازه نیست که نیازمند به حضور سرمایه‌دارها و سرمایه‌گذاری آنچنانی باشد. اما می‌بینیم که از یک طرف به خاطر کم‌کاری مدیریت هنرهای نمایشی در حمایت مادی و معنوی از هنرمندان این عرصه و از طرف دیگر، به خاطر نزدیک شدن فضای تئاتر به سینما و حضور پررنگ شبه سلبریتی‌ها در آن، پای افراد فرصت‌طلب به تئاتر هم باز شده است.»

وی ادامه می‌دهد: «به همان شکلی که پول‌های آلوده به عرصه سینما وارد شد، در تئاتر هم اتفاق افتاده است. رئیس ‌سابق سازمان سینمایی و رئیس‌ قبلی مرکز هنرهای نمایشی با روش مدیریت خود زمینه را برای ورود پول‌های مشکوک به هر دو عرصه فراهم کردند. تئاتر از زمان مدیریت قبلی، رها شد و این رها شدگی فضا را برای حضور افراد غیرتئاتری که اهداف و مقاصد خاصی دارند باز کرد.»

این کارشناس تئاتر درباره چرایی ورود افراد غیرتئاتری و سرمایه‌گذاری بر نمایش‌ها نیز می‌گوید: «یکی از استفاده‌های آنها از تئاتر این است که با شبه سلبریتی‌ها و بازیگران مشهور عکس بگیرند و آنها را وارد کارهای خودشان کنند. افراد فرصت‌طلبی که وارد این عرصه شده‌اند، مقاصد سیاسی هم دارند. دیدیم یکی از افرادی که در این عرصه سرمایه‌گذاری کرده بود و حتی همه بلیت‌های برخی نمایش‌ها را خریداری نموده بود، در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال 96 خیلی از چهره‌های فعال در تئاتر را جذب یکی از ستادها کرد و آنها را به عنوان تبلیغاتچی نامزد پیروز انتخابات به خدمت گرفت. البته از مقاصد بین‌المللی نیز نمی‌توان گذشت. یعنی یکی از مقاصد این جریان‌ها، مرتبط ساختن هنرمندان تئاتر به سفارت‌خانه‌ها و پیش بردن اهدافی است که در آن سوی مرزها برنامه‌ریزی می‌شود.»

ضعف مدیریت تئاتر و تأثیر آن بر رشد نمایش‌های ‌اشرافی و ورود سرمایه‌های مشکوک به این عرصه، نکته‌ای است که بسیاری از هنرمندان تئاتر نیز بر آن صحه می‌گذارند.

علی‌اکبر باقری ارومی،کارگردان و منتقد تئاتر در گفت‌وگو با گزارشگر روزنامه کیهان می‌گوید: «متأسفانه وضعیت تئاتر در سال‌های اخیر به گونه‌ای پیش رفته که اصلا گویی جایی با نام مرکز هنرهای نمایشی وجود ندارد! خود بنده که در شهرستان حضور دارم، در این سال‌ها هیچ فعالیت یا حمایتی از سوی دولت در تئاتر شهرستان محل زندگی خود ندیده‌ام. سال‌هاست که بودجه تئاتر به شدت کاهش یافته است، ما که در این عرصه فعالیت می‌کنیم، نبود بودجه را کاملا درک می‌کنیم. نتیجه همه این‌ها می‌شود نمایش‌هایی گران‌قیمت که خود اهالی تئاتر امکان دیدن آنها را ندارند و فقط برای قشر خاصی اجرا می‌شوند. گفته می‌شود که این گونه نمایش‌ها توسط بخش خصوصی به اجرا می‌رسند، اما فعالیت بخش خصوصی نباید تا این حد رها باشد که در کمتر نمایشی بتوان نشانی از جریان‌های مردمی دید. الان چند سال است که شاهد جریان دفاع از حرم هستیم، اما واقعا چند نمایش با این موضوع اجرا شده است؟ یک یا دو نمایشی هم که در این باره روی صحنه رفته، توسط نهادهای خاصی اتفاق افتاده است. تئاتر ‌اشرافی یا لاکچری هم نوعی سرپوش گذاشتن بر ضعف‌ها و کم‌کاری‌ها در این عرصه است.»

این هنرمند پیشکسوت همچنین درباره یادداشت وزیر ارشاد مبنی بر مصون نگه داشتن عرصه هنرهای نمایشی از این گونه تئاترها اظهار می‌کند: «تئاتر ‌اشرافی یا لاکچری، برآیند عدم سیاستگذاری و برنامه‌ریزی درست برای هنرهای نمایشی است. وقتی رهبر معظم انقلاب اسلامی از لزوم برنامه‌ریزی 50 ساله برای کشور سخن می‌گویند، این باید در عرصه فرهنگ و هنر هم اتفاق بیفتد. باید برنامه‌ریزی‌های کوتاه‌مدت و بلندمدت برای تحول در این عرصه صورت گیرد و جهت اجرایی شدن برنامه‌ریزی‌ها، حمایت و سرمایه‌گذاری شود. یعنی باید بدانیم که در عرض پنج سال، تئاتر چه مسیری را طی کند و در طول 50 سال به کجا خواهیم رسید. در مجموع، متخصصان این عرصه باید گردهم بیایند و فکری برای آینده تئاتر کنند تا شاهد افقی روشن در این عرصه باشیم.»

تئاتر میدانی

 ضدحمله به تئاتر ‌اشرافی!

یکی از راه‌حل‌های ایجابی برای ضدحمله به تئاتر ‌اشرافی، گسترش نمایش‌های میدانی و مردمی است. نمایش‌هایی که تلفیقی از تئاتر مدرن و نمایش‌های آئینی هستند. موجی که با نمایش‌هایی چون «شب آفتابی» و «شبی در کهکشان‌ها» آغاز شد و طی سال‌های اخیر با آثاری چون «فصل شیدایی»، «خورشید از حلب طلوع می‌کند»، «نقطه رهایی» و... ادامه یافته است. این نمایش‌ها به جای تالارهای محدود و محصور، در فضایی باز و گسترده و همراه با جلوه‌های ویژه و حتی انفجار اجرا می‌شوند. موضوع این نمایش‌ها نیز اغلب تاریخ اسلام، دفاع مقدس، مدافعان حرم و از این دست بوده است. مخاطب این آثار نیز عموم مردم هستند و جمعی گسترده به تماشای آنها می‌نشینند. تعداد نمایش‌های میدانی اجرا شده هر چند اندک بوده اما مصداق تلاش برای مردمی‌سازی تئاتر به حساب می‌آیند.

این گزارش در روزنامه کیهان منتشر شده است.

 

مطالب بیشتر از من را در تلگرام دنبال کنید: https://t.me/arashfahim1396

 

سینمای آمریکا و نژادپرستی

سینمای آمریکا، طی یک قرن اخیر نماینده اصلی فرهنگ و ایدئولوژی آن کشور در جهان بوده است. سینمایی که به جز تعداد معدودی از فیلم‌ها، برای جنگ‌سالاری، نژادپرستی و غارت و استثمار دیگر کشورها، افسانه‌پردازی می‌کند. 
نگاه حاکم بر هالیوود، استمرار همان دیدگاه پیوریتن‌هاست؛ همان گروهی که آمریکا را اشغال کردند و صاحبان اصلی آن سرزمین، یعنی سرخ‌پوست‌ها را به خاک و خون کشیدند. بارزترین ویژگی پیوریتن‌ها، گرایش آنها به آموزه‌ها و تصورات صهیونی بود؛ به گونه‌ای که می‌توان رفتار آنها موقع تصرف آمریکا را با رفتار صهیونیست‌ها با فلسطینی‌ها مقایسه کرد. 
سمير امين، اندیشمند فرانسوی که مصری‌الاصل بود، درباره این گروه نوشته بود: «...فرهنگ سياسي‌ـ آمريكايي توسط فرقه‌هاي افراطي پروتستان (همان پيوريتن‌ها يا مسيحيان صهيونيست) در نيوانگلند يا شمال شرقي آمريكا شكل گرفت. اين فرهنگ سياسي علاوه بر اين جنبه شبه‌ديني، با اين ويژگي‌ها مشخص مي‌شد: قتل عام بوميان قاره آمريكا، به برده كشيدن آفريقاييان و ايجاد اجتماعات متعددي از مهاجران كه مرحله به مرحله، طي قرن نوزدهم به قاره آمريكا رفتند... .»
همچنین تامس اف گاست، جامعه‌شناس آمريكايي در كتاب «نژاد: تاريخ يك ايده در آمريكا»، نوشته است: «... اسرائيلي‌هاي ماساچوست (پيوريتن‌ها) به همان شيوه، سرخ‌پوستان را نابود ساختند كه اسرائيليان مورد نظر كتاب عهد عتيق، كنعانيان (فلسطينيان) را معدوم نمودند... .»
نگاه برتری نژادی و توجیه جنایت علیه دیگر ملت‌ها از همان ابتدا در سینمای آمریکا غالب بود. در دوران صامت و حتی در اولین سال‌های اختراع سینما، چنین آثاری به وفور تولید می‌شد. یکی از اولین فیلم‌های ساخته شده در تاریخ، یک فیلم ضد اسلامی به نام «فاطیما می‌رقصد» به کارگردانی توماس ادیسون است. یکی از اولین فیلم‌های سینمایی ساخته شده در آمریکا، «تولد يك ملت» ساخته ديويد وارك گريفيث در سال 1915 بود که می‌توان آن را آغاز ترویج ایدئولوژی آمریکایی‌ـ-صهیونی در تاریخ سینمای آمریکا دانست. از دیگر فیلم‌های مهم دوران صامت که تصویری منفی و غیر اخلاقی از مسلمانان و اعراب را نمایش می‌دادند، می‌توان به «عرب مسخره»، «رقص هفت زن»، «شیخ» و... اشاره کرد. جریانی که در سال‌های بعد هم ادامه یافت. در فیلم‌های مطرحی چون «کازابلانکا»، «دزد بغداد»، «جن‌گیر»، «سفیر»، «اکسدوس» و... نیز تصویری منفی از مسلمانان و اعراب به نمایش درآمد. در مجموع، آنچه طی صد سال اخیر از مسلمانان در سینمای آمریکا به نمایش درآمد، کلیشه‌هایی چون بادیه‌نشین، ثروتمند، رقاص و تروریست بوده است. در تعداد بسیار اندکی از فیلم‌های هالیوودی، چهره‌ای عادی و نیک از پیروان دین اسلام دیده شده است که آنها استثنا هستند.
به موازات ساخت فیلم علیه مسلمانان، فعالیت هالیوود علیه رنگین‌پوست‌ها نیز ادامه داشته است. فیلم‌های وسترن را می‌توان مصداق بارز القای نژادپرستی در سینمای آمریکا دانست. آثاری که تاریخ شکل‌گیری آمریکا را ترسیم می‌کنند. یکی از خطوط محتوایی ثابت فیلم‌های وسترن، تقابل آمریکایی‌ها با سرخ‌پوست‌هاست. 
این نوع نگاه به دیگر نژادها و ملت‌ها در سال‌های اخیر به اشکال دیگری ادامه یافت. همین امروز هم در خیلی از فیلم‌های هالیوودی، تبه‌کاران و جنایت‌پیشه‌ها معمولاً رنگین‌پوست هستند؛ اما دشمن اصلی آثار هالیوودی طی این سال‌ها، مسلمانان و ایرانیان بوده‌اند. این رویکرد، پس از 11 سپتامبر پررنگ‌تر شد؛ به گونه‌ای که حتی سریال‌های پرجاذبه آمریکایی نیز به این موضوع توجه کردند؛ برای نمونه سریال «لاست» یا گمشدگان که در ایران نیز دوبله و با مجوز وزارت ارشاد منتشر شد، روایتگر گروهی از انسان‌هاست که در اثر سقوط هواپیما در یک جزیره ناشناخته، گرد هم می‌آیند. تقریباً از همه نژادها و تمدن‌ها در این جمع حضور دارند؛ اما نکته قابل تأمل این است که نماينده مسلمانان در اين مجموعه، يك شكنجه‌گر بعثي عراقي است! او تا زماني كه به فرهنگ و هويت خودش وفادار است، تروریست معرفی می‌شود؛ اما با استحاله در فرهنگ آمريكايي به مثابه يك انسان مثبت، وضعيتش تغيير پيدا مي‌كند! 
فیلم‌هایی چون «بدون دخترم هرگز»، «گروگان»، «فرستاده»، «فرار عقاب‌ها» و «نیروی دلتا» در سال‌های نخست انقلاب، بازتاب‌دهنده هراس آمریکا از ظهور جریان نوظهور انقلاب دینی در ایران است. 
اما پس از 11 سپتامبر، این موج گسترش یافت و هر سال شاهد ساخت چند فیلم یا انیمیشن و مستند ضد ایرانی در کشورهای گوناگون غربی و به ویژه آمریکا بودیم. «مریم»، «سیریانا»، «خانه‌ای از شن و مه»، «تصادف» (crash)، «اسکندر»، «شبی با پادشاه»، «300»، «مرد بله‌گو»، «سنگسار ثریا» و «کشتی‌گیر»، طی مدتی کوتاه یا با محوریت ایران یا اختصاص دادن بخش‌هایی از داستان خود به کشور ما ساخته شدند. همچنین در آمریکا، از ایرانیان ترک وطن کرده و ضد انقلاب برای ساخت فیلم علیه کشورمان استفاده می‌شود. «زنان بدون مردان» به کارگردانی شیرین نشاط، «شرایط» ساخته مریم کشاورز، «دختری در شب تنها به خانه می‌رود» به کارگردانی لیلی امان‌پور و... نمونه چنین فیلم‌هایی هستند. حتی در دوران مذاکرات نیز ساخت فیلم‌های ضد ایرانی با همان شدت دوران تهدید و قرار داشتن گزینه حمله نظامی روی میز ادامه یافت. برای نمونه، در این مقطع فیلم «اورشلیم؛ شمارش معکوس» ادعا می‌کند، ایرانیان قصد نابود کردن ایالات متحده را دارند تا به این ترتیب روی مذاکرات تأثیر بگذارند. قسمت دوم «300» با عنوان «ظهور یک امپراتوری» هم اشاره‌هایی به موضوع مذاکره با ایران (البته در دوران هخامنشیان) می‌کند. فیلم «گلاب» نیز با دستمایه قرار دادن بازداشت یکی از جاسوس‌های انگلیس در تهران، فتنه 88 را به تصویر می‌کشد. در فیلم «ترانفورمرز3» هم درباره لزوم نابودی تأسیسات هسته‌ای ایران به وسیله ربات‌ها صحبت می‌شود! سکانس آغازین «پلیس آهنی» هم آزادی ایران به دست پلیس‌های رباتیک آمریکایی را روایت می‌کند. «سپتامبرهای شیرزا» نیز روایتی تحریف‌آمیز درباره آزار و اذیت یهودیان در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران است.
موج تولید فیلم‌های ضد ایرانی در سال‌های اخیر به اروپا نیز راه یافته و آثاری مشابه آنچه طی دو دهه اخیر در هالیوود ساخته می‌شد، در این سال‌ها در کشورهایی، چون انگلیس، فرانسه و آلمان نیز تولید شده است.

تلفیق هنر و حماسه در پیاده‌روی اربعین

پیاده‌روی اربعین، حماسه‌ای الهی-انسانی است که پیوند زننده تاریخ مقاومت در جغرافیای جبهه مقاومت است. این روزها، مسیر نجف تا کربلا، دیگر یک راه زمینی نیست، بلکه راهی است در پهنه آسمان؛ از یک خورشید، به خورشیدی دیگر؛ آنجا صحنه‌ای است که نیایش بر نمایش برتری دارد و همه حاضران، حتی تماشاگران، خود ستاره‌ای بر تارک این صحنه هستند که یک کهکشان زیبا را می‌سازند. کهکشانی است که البته سپهر رسانه‌ای جهان، سعی در نادیده گرفتن آن دارد. چون برخلاف ماراتن‌ها و مسابقات ورزشی، در پیاده‌روی اربعین، همه افراد و گروه‌ها، برای قهرمانی یکدیگر تلاش می‌کنند؛ یک فرد و یک تیم به مقام اول نمی‌رسد، بلکه یک جبهه و یک تمدن است که بر سکوی نخست می‌ایستد و مدال افتخار جامعه بشری می‌شود. در این راهپیمایی، برخلاف سایر ماراتن‌ها و تورنمنت‌های ورزشی، این نقش‌ها و نقشه‌های مادی گرایانه نیست که رهروان را به حرکت به سمت هدف بر می‌انگیزد، بلکه جوشش شور و شعور معنوی و انقلابی است و نتیجه، راه به رهایی می‌گشاید.

راهپیمایی اربعین، دارای پیام‌های بزرگ و ظریفی است که در صورت بازنمایی، دل هرانسان آزاد و آزاده‌ای را می‌رباید و مجذوب خودش می‌سازد. فقط کافی است، در هم آمیزی دو ملت ایران و عراق و همچنین مسلمانانی از سایر ملل را در این تجمع در نظر بگیریم. سال‌ها قدرت‌های جهانی برای مقاصد خود در پی ایجاد اختلاف و تفرقه بین این دو ملت و سایر مسلمانان بوده‌اند. امروز هم دستان اختاپوس‌های حاکم بر جهان، این هدف را در عرصه رسانه و شبکه‌های اجتماعی پی گیری می‌کنند. اما اتفاقات زیبایی که این روزها در مسیر نجف تا کربلا رخ می‌دهد و تجلی مهر و آشتی در امت اسلامی است، تصاویر ساختگی را بر هم می‌ریزد. تصور کنید؛ همان‌هایی که معمولا تصاویر قمه زنی و پر از خشونت را به عنوان نماد فرهنگ عاشورایی به دروغ معرفی می‌کنند، اما چشم بر این همه زیبایی و عظمت در پیاده‌روی نجف تا کربلا می‌بندند.

در چنین شرایطی است که مسئولیت و رسالت هنرمندان و رسانه‌های مستقل و متعهد سنگین‌تر می‌شود.

 اما متأسفانه هنوز حتی یک فیلم سینمایی یا یک رمان بزرگ درباره این موضوع خلق نشده است. این درحالی است که هر بار پای خاطرات راهپیمایان این مسیر می‌نشینیم، با حجم زیادی از حوادث دراماتیک مواجه می‌شویم. به طوری که این سفر را می‌توان محل ظهور موقعیت‌های نمایشی برتر دانست. عشق، حماسه، غیرت، از خودگذشتگی، اندوه، شعف، نیاز، مبارزه، سلوک، حرکت جمعی و... همه عناصری هستند که در این موقعیت ممتاز، قابل کشف هستند و منبعی الهام‌بخش برای درام‌پردازها محسوب می‌شوند.

یکی دیگر از شاخصه‌های مهم در آثار نمایشی و هنری، نمایش سبک زندگی است. این موضوع مهم در فیلم‌های سینمایی و انیمیشن، بیشتر به چشم می‌آید و اساس داستان و محتوا در خیلی از این آثار، بازنمایی نوعی خاص از روش زیستن است. بدون تردید، یکی از میدان‌های بزرگ ظهور و بروز آنچه سبک زندگی اسلامی و ایرانی می‌نامیم در پیاده‌روی اربعین اتفاق می‌افتد. ما در این عرصه، شاهد یک جامعه خالص و زیستن به شیوه‌ای ناب و برتر هستیم. به طوری که تمرکز یک فیلمنامه‌نویس یا فیلمساز یا کارگردان تئاتر روی گوشه‌ای از این رود مواج، تبدیل به اثری کامل و دیدنی درباره انسان و انسانیت متعالی می‌شود. پیاده‌روی اربعین، تنها جایی در جهان است که همه مرزها و رنگ‌ها، رنگ می‌بازند و همه برای نیکی و زیبایی مسابقه می‌دهند.

نگاهی به فیلم «جاده قدیم»

موج سواری با درام ویران!

 

فیلم «جاده قدیم» ساخته جدید منیژه حکمت، به یک معضل جهانی که طی سال‌های اخیر به صدر اخبار سینمایی جهان هم رسیده دست انداخته، اما نگاه ایدئولوژیک و سطحی وی باعث شده تا نتیجه کارش مثل موضوع فیلم، زشت از آب در بیاید.

برای آنهایی که اخبار خارجی به ویژه خبرهای هنری و سینمایی در غرب را دنبال می‌کنند، جنبشی در فضای مجازی با هشتگ«Me Too» (من هم) آشناست. جنبشی که هدفش، افشاگری آزار و اذیت زنان در حیطه‌های مختلف است؛ ابتدا نیز از سینما آغاز شد و سپس به عرصه‌های مختلف رسید. در این جنبش، هنرمندان و شخصیت‌های مختلف، درباره نا امنی و حرمت شکنی‌های گسترده‌ای که علیه زنان در اروپا و آمریکا اتفاق می‌افتد درددل می‌کنند. کارگردان «جاده قدیم» هم سعی کرده تا سوار بر این موج، فیلمی با موضوع مشابه بسازد.

این فیلم از چند روایت و درونمایه شکل گرفته که بیشتر آنها هیچ ربطی به هم ندارند. ماجرای امتناع زن آزار دیده (مینو) از طرح شکایت و پی گیری قضایی مسئله، عینا شبیه به همین ماجرا در فیلم «فروشنده» اصغر فرهادی است. پخش پی‌در‌پی اخبار صداوسیما درباره مذاکرات هسته‌ای، موضوع وام‌های کلان بانکی، مسئله بارداری عروس خانواده و تصمیم وی برای سقط جنین، طرح ماجرای برادر مینو و حتی وجود دختر نوجوان وی، با قصه اصلی فیلم پیوند نیافته‌اند.

حادثه کلیدی و راهبردی «جاده قدیم» از پایه و اساس غلط و باورناپذیر است. در این فیلم می‌بینیم که منزل مینو (مهتاب کرامتی) جایی در شمال تهران است و محل کار او نیز تقریبا همان حوالی به نظر می‌رسد یا حداقل در مرکز شهر قرار دارد. او برای اینکه از محل کار خود به خانه‌اش برسد سوار یک خودروی مسافرکش می‌شود و راننده این خودرو او را به جایی خارج از تهران و یک منطقه بیابانی می‌برد و مورد آزار قرار می‌دهد. در دیالوگ‌هایی که درباره این واقعه مطرح می‌شود متوجه می‌شویم که راننده، با رفتن به خیابان‌های فرعی، مینو را به آنجا برده. قاعدتا فاصله و زمان زیادی از مبدأ تا محل وقوع جرم می‌گذرد و جهت مسیر خودرو نیز باید برخلاف جهت مسیر منزل مینو بوده باشد. با این اوصاف و با توجه به اینکه مینو در طول راه، بیدار و هوشیار بوده، این سؤال پیش می‌آید که او طی این مسیر و درحالی که می‌دیده لحظه به لحظه به جای اینکه به مقصد خود نزدیک‌تر شود دورتر می‌شده، چرا هیچ واکنشی نشان نداده؟ چطور می‌توان باور کرد که مینو، بانویی که با زیرکی جلوی دادن وام کلان و بدون وثیقه به تاجران گردن کلفت را می‌گیرد، اصلا متوجه نشده که راننده مسافرکش او را به جایی فرسنگ‌ها دورتر از منزلش می‌برده؟ با توجه به اینکه این اتفاق در شب سال تحویل رخ داده و در تصاویر فیلم هم بارها بر ازدحام جمعیت در خیابان‌های شهر تأکید می‌شود، چرا این زن توانمند و باهوش سعی نکرده تا قبل از خارج شدن از شهر، از مردم کمک بگیرد یا تقلا کند تا از ماشین نجات یابد؟

به همین دلایل هم هست که مخاطب در حین تماشای «جاده قدیم» به جای اینکه از وضعیت بغرنج مینو متحیر شود، از فیلمنامه ویران و ضعیف این فیلم، حیران می‌شود.

مطالب بیشتر از من را در تلگرام دنبال کنید: https://t.me/arashfahim1396

نگاهی به مجموعه شبانه شبکه سه سیما

 جدایی هدف و محتوا در سریال «دلدادگان»

 

سریال «دلدادگان» از طرح و چارچوب داستانی قابل توجهی برخوردار است اما اتفاقات غیرمنطقی و دور از واقعیت، به اضافه مهندسی غلط فیلمنامه و راهبردهای‌اشتباه در تنظیم محتوا، به این سریال آسیب زده است. عدم رعایت برخی اصول در بازنمایی مضامین و نوع جهت‌دهی نشانه‌ها و استعارات، ذهن و ضمیر مخاطب را دچار نوعی تحریف و انحراف می‌سازد. به شکلی که حتی می‌توان بین موضوع اصلی و طرح کلی و هدف اعلام شده از سوی تهیه‌کننده سریال و آنچه بر ناخودآگاه مخاطب تأثیرمی گذارد، نوعی تضاد و شکاف دید. چگونه و چطور؟ در ادامه به این بحث می‌پردازیم.

سریال «دلدادگان» به کارگردانی منوچهر هادی و محصول شبکه سه سیما قرار بوده در قالب یک ملودرام خانوادگی و عاشقانه، هم برخی معضلات اجتماعی را هشدار دهد، هم بخش‌هایی از تاریخ معاصر ایران و بعضی موضوعات سیاسی را به تصویر بکشد و نیز به مفاسد اقتصادی بپردازد. قصه سریال براساس تم انتقام شکل گرفته است؛ ارغوان، زن جوانی است که به خاطر شکست عشقی تصمیم به خودکشی دارد، اما آشنایی به نام امیر او را به زندگی بر می‌گرداند و به همین دلیل از سوی مادر ارغوان یعنی افسانه به عنوان تشکر به خاطر نجات جان دخترش، دعوت می‌شود تا مدیریت یکی از بخش‌های شرکت آنها را به عهده بگیرد. رفته رفته ارغوان به امیر وابستگی عاطفی پیدا می‌کند و این باعث می‌شود تا به وی پیشنهاد ازدواج دهد و... اما معلوم می‌شود که همه این اتفاقات نقشه افسانه برای ضربه زدن به خانواده مالک است. در فصل دوم که همزمان با دوران انقلاب و دفاع مقدس است، با گذشته این دو نفر یعنی افسانه و مالک آشنا می‌شویم. افسانه که در اصل فرزانه بوده با مالک قرار ازدواج داشتند. اما بازداشت و تبعید مالک به دلیل فعالیت علیه رژیم شاه، موجب دوری و رنجش و آسیب دیدگی فرزانه و خانواده‌اش می‌شود. به همین دلیل هم وی با نادر، که در پوشش قنادی، خبرچین ساواک بود و در توزیع مواد مخدر هم فعالیت می‌کرد و مالک را هم او لو داد، ازدواج می‌کند. مالک هم پس از انقلاب با مرضیه، از دوستان فرزانه و دختر یکی از شخصیت‌های بزرگ محله ازدواج می‌کند. اما این پایان ماجرا نیست، چون نادر که بعد از انقلاب نیز به فعالیت خود در زمینه قاچاق مواد مخدر ادامه می‌دهد تحت تعقیب دوستان مالک قرار می‌گیرد و طی یک درگیری با آنها خانه‌اش آتش می‌گیرد؛ خواهر و شوهر خواهر فرزانه در آتش می‌سوزند و نادر هم بعدا بازداشت می‌شود و می‌میرد. فرزانه که از این به بعد به عنوان خواهر فوت کرده‌اش یعنی افسانه به زندگی خود ادامه می‌دهد همه این اتفاقات تلخ را از چشم مالک می‌بیند و تصمیم به گرفتن انتقام می‌گیرد. از یک طرف، امیر را که فرزند واقعی مالک هم نیست، به سمت ارغوان و شرکت خود می‌کشد تا وی را به فساد اقتصادی آلوده کند و همزمان، هزینه دیه و آزادی مادر داماد مالک را می‌دهد تا همسرش که دختر مالک باشد را رها کند، پسر او را هم به مواد آلوده می‌کند و خود مالک را هم درگیر یک پرونده قاچاق می‌سازد. هر چند که امیر، مأمور مخفی پلیس مبارزه با مفاسد اقتصادی است که در شرکت افسانه نفوذ کرده و این پاشنه آشیل افسانه است.

همان طور که از این خلاصه داستان مشخص است، «دلدادگان» از یک طرف دارای روایتی پر پیچ و خم و پر از اتفاقات غیرمنتظره و غافل گیر‌کننده است. علاوه‌بر این، افشای قطره چکانی اطلاعات و رازهای آدم‌ها به اضافه کشمکش‌های عاطفی و رقابت‌های عشقی داستان، باعث شده تا کاری عامه پسند و دارای اقبال در جذب مخاطب از آب در بیاید. همچنین طرح کلی داستان، استعاره‌ای از مفاهیمی چون «جنگ نرم» و «نفوذ» است. مالک و خانواده‌اش، نماد جریان انقلاب و ملت ایران هستند و افسانه و یارانش هم نماد جریان معاند یا به تعبیر، «دست چدنی زیر دستکش مخملین». به طوری که افسانه به عنوان یک دوست و خویشاوند جلو می‌آید اما هدف اصلی‌اش فروپاشی خانواده مالک است، راه‌های مختلفی را هم در پیش می‌گیرد؛ از فساد اقتصادی گرفته تا مواد مخدر و... اما همان طور که در ابتدا هم گفتیم، هم فیلمنامه «دلدادگان» پر از نقطه ضعف است و هم فرم و محتوای برخاسته از آن با طرح کلی آن ناهماهنگ هستند. از ضعف‌های اساسی داستان این است که مالک، مرد سرد و گرم چشیده و تحصیل کرده، به کوتاه آمدن سریع و فوری افسانه بر سر مسئله مهریه دخترش با آن زندگی‌اشرافی و تجملاتی و تکبر و همچنین نیش و کنایه‌های وی به خاطر بارداری حدیث و... هیچ گاه شک نمی‌کند، درحالی که دائم ذهنش درگیر این مسئله است که «یک نفر، درحال آسیب زدن به خانواده من است». فقط کافی است قسمت چهاردهم از فصل سوم را به عنوان مشت نمونه خروار در نظر بگیریم. در این قسمت می‌بینیم، امیر که مأمور مخفی است و درباره نفوذ خود به شرکت افسانه حتی به خانواده‌اش نیز حرفی نزده، ناگهان همه چیز را برای فردی دیگر، یعنی سید تعریف می‌کند! چطور می‌توان باور کرد، افسانه که این همه مکار و فریباست، از کسانی که حامد را به مواد آلوده کردند دعوت می‌کند تا دقیقا جلوی همان بیمارستانی که حامد در آن بستری است و خانواده و نزدیکانش دائم به آنجا رفت و آمد دارند بیایند تا با آنها تسویه حساب کند؟ بعد هم سید با دیدن آنها، افسانه را تعقیب می‌کند و همچون کودکان، سریع نزد او می‌رود و می‌گوید که من از همه چیز خبر دارم و دیگر بیچاره ای! یعنی سیدی که سال‌ها مبارزه مخفی انقلابی می‌کرده و این همه تجربه دارد، نمی‌فهمد که نباید این گونه عمل کند؟ البته در دنیای واقعی قطعا چنین اتفاقی نمی‌افتد و یک فرد عاقل و بالغ و با تجربه هیچ گاه به تنهایی آن هم نیمه شب خود را وارد خلوت یک فرد مجرم نمی‌کند تا به او اطلاع دهد که از تخلفاتش آگاه است و می‌خواهد گرفتارش کند، اما سازندگان سریال چنین داستانی را ساخته اند! همچنانکه انتخاب مسعود رایگان و آرش مجیدی برای دوران کهنسالی و جوانی «مالک»، عجیب به نظر می‌رسد. چون باعث شده تا ظاهر، شخصیت و حرکات جوانی و پیری مالک، هیچ شباهتی با هم نداشته باشند! از تفاوت قد و قامت و چهره مجیدی و رایگان که بگذریم، روحیات جوانی مالک نیز با پیری او تضاد دارد. در این سریال، جوانی مالک، سرشار از شور و پویایی و قلدرمآبی به تصویر کشیده شده، اما ویژگی‌های امروز او کاملا معکوس به نمایش درآمده!

بازی نسبتا ضعیف و تصنعی اغلب بازیگران جوان سریال، یکی از نقاط ضعف آشکار «دلدادگان» است. گویی کارگردان یا نخواسته و یا نتوانسته آنها را در مسیر درست هدایت کند. همچنانکه‌گریم بازیگران مرد، بسیار زننده است و سیمایی غیرطبیعی برای آنها پدید آورده است.

اما اصلی‌ترین نقطه ضعف «دلدادگان» که به محتوای کار هم لطمه بزرگی زده، نحوه نمایش خانواده مالک است؛ یک خانواده متدین و انقلابی که هر نوع انحراف و آسیبی را می‌پذیرد! فقط امیر که آن هم فرزند واقعیشان نیست، از گزند حواشی در امان می‌ماند، وگرنه دخترشان که از قضا محجبه و مذهبی هم هست - و چقدر دافعه‌انگیز و اعصاب خورد کن به تصویر کشیده شده- در دوران عقدبستگی باردار می‌شود. پسر جوانشان نیز به سادگی، اسیر دست یک زن خطاکار که چند سال هم از او بزرگ‌تر است می‌شود. ممکن است در عالم واقع، چنین اتفاقاتی رخ دهد و پدر و مادری خوش رفتار، فرزندی ناخلف داشته باشند، اما مشکل این است که در سریال «دلدادگان» این وضعیت باورپذیر و منطقی طراحی نشده است. چرا خانواده‌ای در این سطح از فرهنگ و اخلاق و با پشتوانه اعتقادی و انقلابی قوی که در ضمن، شرایط زندگی خوب و سالم و امکانات مناسب را برای بچه‌های خود فراهم کرده‌اند، فرزندانشان این چنین به خطا می‌روند؟ حتی می‌بینیم، حدیث تنها دختر آنها در دانشگاه رفتاری سبک سرانه و دور از رسوم چنین خانواده‌هایی را از خود نشان می‌دهد و در شرایطی نامتعارف، با نامزد خود آشنا می‌شود و تعامل می‌کند. حامد هم که گویا یک نخبه علمی است، دائم از رفتن و مهاجرت سخن می‌گوید و فریاد می‌زند که اینجا هیچ کس قدرش را نمی‌داند! سریال «دلدادگان» فارغ از هر نیتی که در سازندگانش بوده اما آنچه تصویر کشیده، هم از نظر منطق روایی و دراماتیک، ایراد فنی دارد و هم به تخریب یک خانواده انقلابی و متدین پرداخته است! خود مالک، فردی ضعیف، منفعل و مستأصل به نمایش درآمده که حتی نزدیک‌ترین اعضای خانواده‌اش هم با او احساس نزدیکی ندارند؛ دخترش مجبور می‌شود در دورانی که هنوز با نامزدش نامحرم است، او را تکیه گاه عاطفی خود قرار دهد، پسر کوچکش با وی غریبه است و هیچ گاه کنارش نیست و فریب می‌خورد، پسر بزرگش که در اصل پسرخوانده‌اش هست هم حتی رازهایش را به او نمی‌گوید درحالی که دوست مالک، یعنی سید را محرم‌تر از پدر خود می‌پندارد و یک راز مهم را برای وی برملا می‌کند. حتی همسر مالک هم در مقطعی، ماجرای باردار شدن دخترشان را از وی پنهان می‌کند. در این میان، تنها امیر هست که در عین مثبت بودن، دارای جاذبه و هوشمندی است.

در مقابل، می‌بینیم که شخصیت‌های منفی و ضدانقلاب سریال، تا چه حد قوی و باهوش و پرجاذبه به تصویر کشیده شده‌اند. افسانه زن تنهایی است که تمام عمر بار زندگی را بردوش گرفته و حتی برای خودش یک امپراطوری ساخته است. او برخلاف مالک که هیچ تملکی بر خانواده‌اش ندارد، بر فرزند و اطرافیانش مسلط است. حتی نادر که یک ساواکی و قاچاقچی مواد مخدر است، مردی خوب و خوش رفتار معرفی می‌شد. انتخاب شغل شیرینی فروشی برای یک طاغوتی هم کنایه آمیز است. آن هم شیرینی‌هایی که هر کس می‌خورد، شیفته‌اش می‌شود، همان طور که شیفته شخصیت نادر می‌شدند. البته، مثبت نشان دادن افراد منفی در کارنامه منوچهر هادی مسبوق به سابقه است و وی قبلا هم در سریال «عاشقانه» تصویری جذاب از یک فرد فاسد به تصویر کشیده بود.

 اینکه خانواده ضعیف و آسیب دیده فرزانه به سمت نادر طاغوتی می‌روند و دشمن مالک انقلابی می‌شوند هم یک تصویرسازی تحریف آمیز است. اوج مهندسی غلط درام «دلدادگان» در قسمتی اتفاق می‌افتد که گفته می‌شود شاه فرار کرده است. دقیقا در همین قسمت و در فضای پیروزی انقلاب، دو خانواده اصلی سریال، عزادار می‌شوند! در خانواده فرزانه، پدر فوت می‌کند و یتیم می‌شوند و مالک، هم مادرش را از دست می‌دهد و هم برادرش را.

سریال «دلدادگان» یک مصداق دیگر برای این است که لزوما موضوع یک سریال، عامل تحقق یک هدف نمی‌شود. موضوعات این سریال عبارتند از نفوذ فرهنگی، انقلاب اسلامی، خطرات مواد مخدر، مبارزه با مفاسد اقتصادی و صیانت از کانون خانواده؛ اما مولفه‌های دراماتیک و داستانی سریال که شرح دادیم، بین هدف سرمایه‌گذاری برای ساخت این سریال و محتوای به عمل آمده، جدایی به وجود آورده‌اند. امید است مسئولان جدید شبکه سوم سیما و به ویژه مدیریت گروه فیلم و سریال این شبکه، براساس تجربیاتی چون «دلدادگان» نظارت محتوایی و کیفی بیشتری بر سریال‌ها داشته باشند.

مطالب بیشتر از من را در تلگرام دنبال کنید: https://t.me/arashfahim1396