نگاهی به خندوانه

«خندوانه» چرا به این روز افتاد؟

این روزها افزایش سرسام‌آور فیلم‌های کمدی مبتذل و بی‌محتوا در سینما نگران‌کننده شده است. چون شوخی‌های غیراخلاقی در آنها به حدی زیاد است که آدم گاهی از دیدنشان در کنار دیگران شرم می‌کند. همان مدیریتی که امروز اقتصاد کشورمان را به شرایط نامطلوب کنونی کشانده، سینما را هم به سمتی برده که برای زنده ماندن، تن به لجن بدهد! بیشتر توجه و هدف انتقادات به سینماست، غافل از اینکه این نوع کمدی، به تلویزیون هم سرایت کرده است. برنامه «خندوانه» که در سری اول خودش، مکملی شادی‌بخش برای دورهمی‌های خانوادگی بود، این روزها به جایی رسیده که گاهی نمی‌توان آن را در کنار خانواده به تماشا نشست؛ به ویژه مسابقه «خنداننده شو» که بیشتر شبیه عزا و مصیبت است! آش به قدری شور شده که حتی برخی از طرفداران پر و پا قرص این نوع برنامه‌ها هم حالا از فرط لوس‌بازی‌های خنداننده شو صدایشان در آمده است و روزی نیست که در فضای مجازی یا واقعی، علاقه‌مندان این برنامه از ضعیف و بی‌مزه شدن آن ننویسند و نگویند. واقعا جای سؤال است که اجرا کنندگان استندآپ کمدی‌های این مسابقه چگونه انتخاب می‌شوند چون به نظر می‌رسد که استعداد چندانی ندارند و اگر داشتند، رو به طرح مسائل غیراخلاقی نمی‌آوردند؛ حتی با این تدابیر نیز به ندرت می‌توانند مخاطب را به خنده وادارند. حتی مربیان این مسابقه نیز جایگاهی در عرصه کمدی ندارند؛ به جز فرهاد آئیش، بقیه آنها در فیلم کمدی مهمی بازی نکرده‌اند و معلوم نیست که چطور به عنوان ناظر و مربی استندآپ کمدی مسابقه «خنداننده شو» انتخاب شده‌اند؟

سؤالی که برای بسیاری پیش می‌آید این است که چرا محصولات سرگرم‌کننده هنری و رسانه‌ای در کشور ما به این وضعیت رسیده‌اند؟

یکی از دلایل به وجود آمدن این معضل در فضای فرهنگی ایران، رویکرد شبه‌روشنفکرانه‌ای است که به ظاهر در پی پالایش هنر بوده ‌اما در عمل، آسیب‌های زیادی را به پیکره فرهنگ و هنر ایران وارد کرده است. این رویکرد چیزی نیست جز تفکیک هنر به دو گروه «جدی» و «تفننی» یا «عامه‌پسند» و «نخبه‌گرا»! در ایران از دهه‌ها قبل رسم بر این بوده که میان آثار هنری سرگرم‌کننده و به اصطلاح روشنفکرانه، مرز محکمی کشیده می‌شد. اگر کسی می‌خواست حرف مهمی بزند باید سخنش را طوری می‌گفت که مردم متوجه آن نشوند. کسی هم اگر می‌خواست برای تفریح مردم کار کند، حتما باید به لوده بازی رو می‌آورد. این تقسیم‌بندی‌ها بعد از انقلاب بیشتر شد. مدیرانی که دهه اول انقلاب، در پرتگاه چپ‌زدگی افتاده بودند و بعداً به پرتگاه عمیق‌تر لیبرال سرمایه‌داری سقوط کردند و وضع فرهنگی موجود را به وجود آوردند، انواع تقسیم‌بندی‌های باسمه‌ای را در عرصه هنر ایجاد کردند. مثلاً سینما به جزیره‌های جدا افتاده‌ای چون گیشه‌ای و تجربی و جشنواره‌ای و معناگرا و استراتژیک و چه و چه تفکیک شد. یک طرف فیلم‌هایی را داریم که آن‌قدر عصا قورت داده و زمخت هستند که مردم نمی‌توانند ۱۰ دقیقه هم آنها را تماشا کنند - جالب این است که برای این «نافیلم»ها گروه حمایتی «هنر و تجربه» را هم راه انداخته‌اند!- یک طرف هم فیلم‌های سرگرم‌کننده و مفرح را داریم که سر تا پا فحش و رکیک گویی و ناسزا‌نمایی هستند! در حاشیه نیز فیلم‌های انقلابی و استراتژیک و دفاع مقدسی هستند که آنها هم جزیره‌ای جدا از سایر بخش‌ها محسوب می‌شوند. این درحالی است که در کشورهای صاحب صنعت سینما، همه این انواع یکی هستند؛ خیلی از فیلم‌های هالیوودی، هم تجربی‌اند هم سرگرم‌کننده و هم استراتژیک. در زمینه کمدی هم این‌گونه بوده است. دم دستی‌ترین مثال، چارلی چاپلین است. فیلم‌های او پر از انگاره‌های سیاسی و اجتماعی و فلسفی‌اند، اما فیلم هایش را هم پروفسور فلسفه می‌بیند و می‌خندد و هم کودک خردسال.

«خندوانه» محصول نگاه معیوب و ضدفرهنگی شبه روشنفکران است که به تلویزیون هم راه یافته است؛ دیدگاهی که می‌گوید جای تفکر و اندیشه در میزگردهای خشک و بی‌مخاطب شبکه چهار است، برنامه‌های انقلابی باید در شبکه افق دپو شوند و جنگ‌های عامه‌پسند در شبکه نسیم! برنامه سرگرم‌کننده هم که از نگاه مدیران رسانه‌ای ما یعنی شوهای جفنگ و مسخره‌بازی و رکیک‌گویی... و لاغیر!

 به همین دلیل هم این روزها به شدت به یک انقلاب رسانه‌ای نیازمندیم که این بازی کهنه که فرهنگ کشور ما را به سمت قهقرا می‌برد را به هم بریزد و طرحی جدید و کارآمد را روی کار بیاورد. یعنی دستگاه تولید بی‌محتوا، هم در سینما و هم در تلویزیون باید جای خود را به نظامی بدهند که محصولاتش با نیازهای تفریحی و فرهنگی جامعه و اهداف کلان حاکمیت مماس باشد؛ راه پیشرفت و اعتلای صداوسیما و مقابله با جنگ نرم از مسیر همراه و یگانه شدن جذابیت، اندیشه گرایی و انقلابی بودن می‌گذرد. شبکه افق سیما تنها زمانی به کارآمدی می‌رسد که بتواند حرف انقلابی خودش را برای بینندگان «خندوانه» هم بزند و شبکه نسیم هم موقعی موفق ارزیابی می‌شود که به بینندگان انبوه «خندوانه» توهین نکند و سرگرم سازی این برنامه به خودآگاهی مخاطبش منجر شود. برنامه «خندوانه» در سری دوم خودش به این نگاه آرمانی تمایل داشت. در آن سری، این برنامه از ادابازی و خنده زورکی فراتر رفت و از ظرفیت به وجود آمده برای طرح مطالب مفیدتر هم استفاده می‌شد. در آن سری که سال 94 پخش می‌شد، برنامه «خندوانه» با دعوت از مهمان‌های ویژه خود، توانست به محتوایی تأثیرگذار هم دست باید. مهمانانی چون رزمندگان و ایثارگران دوران دفاع مقدس، شخصیت‌های موفق سیاسی، اجتماعی و علمی و... اما سری سوم برنامه که پخش آن از آغاز سال 95 شروع شد، سیری نزولی را طی کرد تا امروز که با خنداننده شو و اجرای بسیار ضعیف احسان کرمی، به پایین‌ترین سطح خودش رسیده است.

به نظر می‌رسد راه رهایی «خندوانه» از اوضاع بغرنج امروز این است که از اندیشمندان و نظریه‌پردازهای هنر و رسانه دعوت به عمل آید تا شاخص‌های عملی طنز واقعی که هم برای مردم قابل قبول باشد و هم تأثیر مثبت بگذارد را فراهم کنند. مسئولیت رسانه در این اوضاع بسیار سنگین‌تر است و به جای تلاش برای اینکه مخاطب مشکلاتش را فراموش کند، باید او را به خودآگاهی رساند و راه‌حل مشکلات را آموزش داد.

این یادداشت در روزنامه کیهان منتشر شده است.

 

مطالب من را در تلگرام هم دنبال کنید: https://t.me/arashfahim1396

 

نگاهی به فیلم «خاله قورباغه»

بیگانه با رؤیاهای کودکان

 

هر تلاشی برای زنده نگه داشتن سینمای کودک و نوجوان، قابل تحسین است، اما به شرطی که هدف، واقعا خدمت فرهنگی به کودکان باشد. ساخت فیلم برای بچه‌ها، به روح زلال و قلب پاک نیاز دارد. نمی‌توان با انگیزه‌هایی که این روزها بین بزرگترهای سینما غالب شده است، دل بچه‌ها را تکان داد، حتی اگر عروسک‌های فیلم 90 دقیقه شعر و آواز بخوانند و برقصند؛ مثل «خاله قورباغه» که به رغم برآمدن از یک افسانه قدیمی و محبوب در ادبیات عامیانه و نوستالوژی این شخصیت عروسکی در سینمای ما اما چندان دل‌نشین و زیبا نیست. همه چیز ظاهرا خوب و تمیز از آب درآمده؛ یک روستای فانتزی با حیواناتی شبیه آدم‌ها که ویژگی‌های شگفت‌انگیزی دارند و چند نصیحت اخلاقی و اجتماعی و یادآوری اهمیت میراث فرهنگی، به نظر برای موفقیت یک فیلم کافی باشد. گویا هزینه سنگینی هم به ساخت این فیلم اختصاص یافته است. اما اصلی‌ترین عنصر لازم و ضروری برای یک فیلم کودک در این اثر جا افتاده است؛ رویاپردازی مطابق با ذهن کودک حلقه مفقوده فیلم است. متأسفانه سازندگان «خاله قورباغه» در ساخت این اثر، روحیات و علایق بچه‌ها را نادیده گرفته‌اند و پنداشته‌اند هر آنچه برای خودشان جذاب است برای نونهالان نیز جذابیت دارد. این درحالی است که دنیای ذهنی بچه‌ها با چیزهایی رابطه عمیق برقرار می‌کند که در این فیلم کمرنگ هستند.

اصلی‌ترین چیزی که مخاطب کم سن و سال را با یک فیلم سینمایی یا هر روایت دیگری پیوند می‌دهد، وجود یک قصه شیرین و پرفراز و نشیب است. اما «خاله قورباغه» داستان بسیار لاغر و فقیری دارد و هیچ خلاقیتی در قصه پردازی آن دیده نمی‌شود. به همین دلیل هم ممکن است از اواسط فیلم موجب شود که حوصله بعضی از بچه‌ها سر برود و تماشای آن را دنبال نکنند. یکی از راه‌های جذب مخاطب در یک فیلم یا داستان، وجود یک قهرمان است. اما در این فیلم، هیچ قهرمانی وجود ندارد تا بچه‌ها به خاطر علاقه‌مند شدن به او، ماجراهای فیلم را تا آخر با‌اشتیاق دنبال کنند. حتی ظاهر عروسک‌هایی که در فیلم می‌بینیم هم جاذبه لازم را ندارد. یک فیلم فانتزی مثل «خاله قورباغه» وقتی می‌تواند موفق شود که با تخیل و رویاهای کودکان درگیر شود. بعد از قهرمان‌پردازی، باید شکل و شمایل شخصیت‌های فیلم نیز آنقدر شگفت‌انگیز باشد که بتوانند به ذهن بینندگان خردسال فیلم راه پیدا کنند. اما حیوانات و جانوران این فیلم که مانند آدم‌ها به نمایش درآمده اند، خیلی زود چشم بچه‌ها را خسته می‌کنند. علاوه‌بر این‌ها، در فیلم خاله قورباغه هیچ بچه‌ای وجود ندارد تا حداقل بینندگان کودک و نوجوان بتوانند با او همراه شوند. با کمی دقت می‌توان دریافت که یکی از رموز همه فیلم‌های موفق برای کودکان در گذشته این بود که شخصیت‌های اصلی آنها،بچه‌ها بودند و به همین دلیل هم همزادپنداری این گروه سنی را بر می‌انگیختند.

فیلم‌هایی مثل «خاله قورباغه» نشان می‌دهند که با هزینه هنگفت نمی‌توان فیلم خوب کودک و نوجوان ساخت، بلکه سرمایه اصلی برای دست یابی به این موفقیت، توان برقراری ارتباط با بچه هاست. افشین هاشمی، کارگردان «خاله قورباغه» در توجیه پایین بودن استقبال بچه‌ها از این فیلم آن را به گرانی و وضعیت اقتصادی و ناامنی(!) و افسردگی عمومی ربط داده است. این نوع اظهار نظر، خود گویای دور بودن ذهن سازندگان این فیلم از دنیای پاک و بی‌آلایش کودکان است.

 

مطالب من را در تلگرام هم دنبال کنید: https://t.me/arashfahim1396

گفت وگو با روزنامه قدس:

کاتیوشا؛ کمدی نسبتا سالم با فیلمنامه ای ضعیف

 

آرش فهیم، منتقد سینما در گفت وگو با روزنامه قدس با بیان اینکه کاتیوشا نسبت به آثار قبلی عطشانی یک قدم رو به جلو محسوب می‌شود، گفت: این فیلم در مقایسه با سایر فیلم‌های کمدی الان سینمای ما اثری قابل تأمل‌تر است. در این کمدی ابتذال و حرف‌های رکیک که این روزها رایج شده تقریباً کم است. عطشانی سعی کرده کمدی سالم و مناسبی را برای خانواده‌ها ارائه بدهد. فیلم دغدغه اجتماعی دارد و با شرایط امروز کشور و مسائل اقتصادی که دامنگیر مردم شده مأنوس است. کاتیوشا از زاویه یک رزمنده دفاع مقدس که امروز هم در جامعه پشتیبان مردم است، فاصله طبقاتی و معضلات اجتماعی را بیان می‌کند.

وی افزود: اتفاق خوب فیلم نشان دادن دو نسلی است که معمولاً با هم تعارض دارند؛ نسل جوان که در فیلم‌ها به نوعی بیشتر عیاش و بی قید و بند معرفی می‌شود و نسل گذشته که آدم‌هایی بیشتر سنتی هستند. عطشانی این‌ها را کنار هم قرار داده و نشان می‌دهد این‌ها می‌توانند با وجود همه تعارضات به یک همدلی و همزبانی برسند. احمد مهرانفر در همراهی‌اش با خلیل‌کاتیوشا رفته رفته به یک نوع آگاهی می‌رسد.

فهیم در ادامه به مشکلات فیلم می‌پردازد و از فیلمنامه ضعیف کاتیوشا گلایه می‌کند: مشکل بزرگ فیلم، نبود منطق در فیلمنامه و عدم باورپذیری شخصیت‌هاست. از اول خلیل را خیلی معترض می‌بینیم بدون اینکه دلیلش را بدانیم، بعد به یکباره می‌بینیم این آدم به شدت معترض به راحتی بادیگارد یک بچه پولدار و اشرافی می‌شود. فیلمنامه فاقد انسجام و منطق است. شخصیت‌ها به طور دقیق پرداخته نشده‌اند و انگار قصه در یک دنیای غیرواقعی است. موقعیت‌هایی که موجب تحول مهرانفر می‌شود اصلاً پیش نمی‌آید و بیننده تغییر او را اصلاً باور نمی‌کند.

 

http://qudsonline.ir/news/614085/%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%AF%D9%88-%D9%86%D8%B3%D9%84-%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D8%A7%D8%AA%DB%8C%D9%88%D8%B4%D8%A7

گزارش نشست نقد «فروشنده2» در سینماروایت

جای خالی سوژه‌هایی همچون فروشنده ۲ در سینما و تلویزیون

صد و بیست‌ و دومین برنامه سینما روایت با نقد و بررسی مستند «فروشنده ۲» با حضور مصطفی خوش‌چشم کارشناس بین‌الملل، آرش فهیم (منتقد)، محسن حاج‌کرمی (تهیه‌کننده) و محمدمهدی شیخ‌صراف (مجری – کارشناس) یکشنبه 14 مرداد برگزار شد.

آرش فهیم منتقد سینما در این برنامه با اشاره به محتوای این اثر گفت: من با دیدن این فیلم هم خوشحال شدم و هم به ناراحت! خوشحال از اینکه عرصه مستندسازی کشورمان تا این حد به پویایی رسیده و مستندسازهایی که در حال کار در حوزه‌های اجتماعی و سیاسی هستند، به نگاهی عمیقی نسبت به لایه‌های مختلف جامعه رسیده‌اند و از سوی دیگر ناراحت شدم به این دلیل که چرا مطالب مهمی که در مستندهایی همچون «فروشنده ۲» مطرح می‌شود، هیچوقت در آثار سینمایی و یا سریال‌های تلویزیونی دیده نمی‌شود.

وی افزود: مستند فروشنده ۲ رویکردی افشاگرانه و جسورانه دارد و از این نظر که نیمه‌پنهان خیلی از مسائل را بیان می‌کند، اثر قابل توجه و ارزشمندی است. این مستند علاوه بر اینکه توانسته سرنخ‌هایی را در برخی از موضوعات مهم به مخاطبان خود بدهد، قابلیت آن را دارد که به عنوان یک سند برای نسل‌های آینده مورد استفاده قرار بگیرد که این خود نشان‌دهنده قوت پژوهش اثر است.

غلبه فضای گزارشی بر مولفه‌های مستندسازی در «فروشنده ۲»

فهیم در ادامه با اشاره به رویکرد صریح سازندگان «فروشنده ۲» به سوژه‌ای که قصد پرداخت آن را داشتند، گفت: این نگاه بدون تعارف و بدون محافظه‌کاری سازندگان این اثر قابل تحسین و ارزشمند است ولی یک مسئله مهم در زمینه مستندسازی بحث اقناع است. آن که مخاطبی که پای چنین اثری می‌نشیند آیا می‌تواند همان پیامی که سازندگان مستند به دنبال بیان آن بودند را دریافت کند؟

وی افزود: نکته دیگر این است که مسئله توان موشکی در بخش ابتدایی کار در حاشیه مسائل هسته‌ای قرار گرفته و شاید اگر من جای سازندگان این اثر بودم، شروع کار را به بحث اهمیت صنایع موشکی اختصاص می‌دادم. البته فیلم بعد از یک سوم ابتدایی خود وارد این حوزه می‌شود ولی اگر این اتفاق در ابتدای فیلم می‌افتاد، اهمیت این موضوع در ذهن مخاطب تثبیت می‌شد و حرف‌ها و پیام‌هایی که در ادامه به مخاطب ارائه می‌شد، راحت‌تر توسط مخاطب پذیرفته می‌شد.

این منتقد سینما در پایان خاطرنشان کرد: یکی دیگر از نکاتی که در ارتباط با مستندسازی وجود دارد این است که اساسا مستند باید به سمتی حرکت کند که فضای دراماتیک‌تر و داستان‌گوتری را نسبت به گزارش‌های خبری و تلویزیونی ایجاد کنند تا مخاطب را با خود همراه کنند. این مستند هم در مقاطعی توانسته این فضای دراماتیک را ایجاد کند ولی به طور کلی فضای گزارشی در این مستند غلبه دارد.

در این نشست محسن حاج‌کرمی، تهیه‌کننده مستند «فروشنده 2» به برخی مشکلاتی که در مسیر ساخت و نمایش عمومی این اثر وجود داشت، اشاره کرد و گفت: ما بعد از «فروشنده 1» تحقیقات را برای ساخت نسخه دوم این مستند شروع کردیم و در مسیر ساخت آن چند بار سناریوی اثر را به دلایل مختلف عوض کردیم، بویژه آنکه از یک‌سو هم محدودیت‌های زیادی در این حوزه برای بیان حرف‌های‌مان داشتیم و از سوی دیگر سرعت اتفاقاتی که در حال وقوع بود، بسیار بیشتر از دفعه قبلی بود و تقریبا همه چیز در سکوت خبری در حال پیشروی بود. حاج‌کرمی با گلایه از رسانه ملی درباره نمایش چهره حقیقی برجام به مردم و بی‌حاصل بودن این توافق، گفت: به نظرم وظیفه رسانه ملی در این ماجرا این بود که به مردم نشان دهد آن وعده‌ای که گروهی در ارتباط با تاثیر مثبت مذاکره با آمریکا می‌دادند، پوچ بوده و در عمل هیچ فایده‌ای برای کشور نداشته است. انتظار نداشتیم آثاری همچون فروشنده در صداوسیما نمایش داده شود ولی می‌شد نمونه‌هایی مشابه آن را در ارتباط با این موضوع تولید کرد و به مردم نشان داد. به نظر من، اگر «فروشنده 2» دیده نشد به دلیل کم‌کاری ما نیست، بلکه به این خاطر است که هنوز فضای رسانه‌ای کشور باور نکرده نتیجه اعتماد به غرب هیچ است و در این زمینه هم صداوسیما و هم دولت مقصر هستند.

 

* راهبرد آمریکایی‌ها مهار قدرت ایران از طریق مذاکره است
مصطفی خوش‌چشم کارشناس حوزه بین‌الملل در ارتباط با سیاست‌های آمریکایی‌ها در مواجهه با ایران که در این مستند به بخشی از آن پرداخته شده، اظهار کرد: اصولا آمریکایی‌ها بر خلاف ما یک ساختار منسجم تصمیم‌سازی دارند و براساس آن کار می‌کنند. تا سال 2006 آن‌ها انواع روش‌ها را از جمله انقلاب مخملی، کودتا و محاصره اقتصادی را درباره ایران امتحان کردند؛ ولی وقتی متوجه شدند که نمی‌توانند «رژیم چنج» را انجام دهند، تلاش کردند تا ایدئولوژی جمهوری اسلامی را حداقل در منطقه محدود کنند.

 

وی افزود: برای این کار تا سال 2009 اندیشکده‌های مختلف آمریکا بر روی این موضوع کار کردند و به این نتیجه رسیدند که راهکار «تعامل» یا «درگیر کردن در گفتگو» با استفاده از ابزار فشار اقتصادی و تهدید به اقدام نظامی وارد این موضوع شدند؛ یعنی از یک سو فشار اقتصادی می‌آورند و از سوی دیگر پیشنهاد مذاکره می‌دهند.  

 

 

خوش‌چشم ادامه داد: آمریکایی‌ها برای این موضوع دست بر نقاطی گذاشتند که بیشترین تضاد را با منافع آن‌ها داشت که به ترتیب شامل قدرت منطقه‌ای، قدرت موشکی و قدرت هسته‌ای می‌شود. منتهی قدرت هسته‌ای بهانه‌ی بهتری برای شروع این کار بود. وقتی گام اول این کار را با توافق «برجام» برداشتند، مشخص بود که به دنبال انجام گام‌های بعدی این استراتژی با برجام‌های دیگر هستند. اول تصور می‌شد برجام‌های 2و3 داریم در حالی که بعد از آن مشخص شد که قرار است همه این اتفاقات در قالب یک معامله کلی صورت بگیرد. به همین خاطر اینکه چه کسی رئیس‌جمهور آمریکا می‌شد تفاوتی نداشت و همه در چارچوب همان راهبرد اصلی یعنی مهار قدرت جمهوری اسلامی ایران از طریق مذاکره عمل می‌کردند.

 

* دلیل اصرار آمریکایی‌ها به حفظ ساختار تحریم‌ها علیه ایران
خوش‌چشم در ادامه با اشاره به دلیل اصرار آمریکایی‌ها بر استفاده از حربه تحریم‌ها برای مهار قدرت جمهوری اسلامی گفت: اصولا هر کسی که رئیس‌جمهور آمریکا بود، این ساختاری که در حال حاضر برای تحریم‌ها ایجاد شده است را از دست نمی‌داد چرا که ساختار کلی این تحریم‌ها در طی چند دهه ساخته شده است؛ منتهی کسی می‌توانست ادامه این استراتژی را در ارتباط با سایر امور از جمله قدرت موشکی و منطقه‌ای را ادامه دهد که همچون ترامپ در چارچوب تئوری «مرد دیوانه» یا فردی که قابل پیش‌بینی نیست، حرکت کند.

 

وی افزود: آن‌ها این مسیر را از دو طریق دنبال می‌کنند؛ یا جمهوری اسلامی با آمریکا وارد مذاکره می‌شود و یا اینکه جمهوری اسلامی بر سر بخشی از آنچه که آمریکایی‌ها می‌خواهند را وادار به مذاکره با اروپایی‌ها کنند. آنچه که آمریکایی‌ها به دنبال آن هستند، یکی بحث کم کردن برد موشک‌های ایران است و دیگری ایجاد فشار از طریق اروپایی‌ها برای پیوستن جمهوری اسلامی به یک سری معاهده بین‌المللی در ارتباط با بحث‌های موشکی است. معاهده‌هایی که بخشی از آن در مستند «فروشنده 2» به آن اشاره می‌شود و نکته موجود در آن این است که بسیاری از بخش‌های این معاهده برای کشورهای دیگر الزام‌آور نیست ولی برای ایران به شکل کامل اجرا می‌شود.

 

* هر کشوری از موضع ضعف وارد مذاکره شود، نتیجه نمی‌گیرد
خوش‌چشم حرف‌های خود را این‌گونه ادامه داد: حالا شما تصور کنید، ایران عضو یک قرارداد بین‌المللی موشکی بشود که هیچکدام از کشورهای همسایه‌اش هم حاضر به امضای آن نشده‌اند و در بخشی از آن آمده است که شما باید ثابت کنید که صنایع موشکی بالستیک کشور ربطی به بحث هوافضا ندارد. این اتفاق در شرایطی رقم می‌خورد که ناظر بین‌المللی همه نقشه‌های مربوط به این موشک‌ها را ببیند و هیچکس حاضر نیست چنین چیزی را قبول کند.

 

این کارشناس مسائل بین‌الملل با اشاره به اینکه نباید از موضع ضعف وارد مذاکرات شد، گفت: شما هر جای دنیا ببینید کشوری از موضع ضعف وارد مذاکرات شده، نتیجه نمی‌گیرد. تا زمانی که جو روانی جامعه تحت تاثیر مذاکره با آمریکا باشد، طرف مقابل از آن استفاده خواهد کرد.