صفحه فرهنگ مقاومت 31 مرداد 95

در صفحه فرهنگ مقاومت این هفته، یادبود شهید منصور سودی فرمانده اطلاعات تیپ انصار المهدی منتشر شده است. سردار سودی، 16 مرداد سال 66 شهید شده بود، اما استخوان های او، یک سال قبل بازگشتند.

در این صفحه همچنین به مناسبت روز مساجد، از یک شهید مسجدی هم یاد شده است. این شهید، حمید اردستانی نام دارد.

یادبود سرداران شهید شهر مهران هم دیگر مطلب این هفته ماست. همچنین خاطره ای هم از شهید  محمدرضا مهدیزاده طوسی ذکر شده است.

لینک: http://kayhan.ir/fa/issue/796/8

گفتنی است، صفحه فرهنگ مقاومت، روزهای یکشنبه هر هفته در روزنامه کیهان منتشر می شود. منتظر مطالب، انتقادات، پیشنهادات و نظرات شما هستیم.

http://www.axgig.com/images/88852328619727502870.gif

گفت وگوی من با محسن مقصودی، تهیه‌کننده و مجری برنامه «ثریا»

فشارها زیاد است اما «آنتن فروشی» نمی‌کنیم

 

حدود چهار سال است که هر چهارشنبه شب، برنامه «ثریا» با محور قرار دادن بحث‌های چالشی در حوزه‌های مختلف، روی آنتن می‌رود. این برنامه با اینکه ساختاری ساده و معمولی دارد و تکنیک‌های رسانه‌ای خاصی هم در آن به کار نمی‌رود، اما به خاطر همین نگاه چالشی در حوزه‌های بسیار مهم و حساس، به یکی از مهم‌ترین برنامه‌های سیما تبدیل شده است. با این حال، حدود دو ماه، خبری از «ثریا» نبود. شایعات و حاشیه‌هایی درباره این غیبت مطرح شد، اما بعد از دو ماه، باز هم «ثریا» برگشت. به همین دلیل با محسن مقصودی، مجری و تهیه‌کننده این برنامه گفت وگو کردم تا آنچه را بر «ثریا» گذشت از زبان او بشنویم. این گفت وگو در روزنامه کیهان منتشر شده است.

*  قبل از هر چیزی، درباره علت تعطیلی دو ماهه برنامه «ثریا» صحبت کنید.

هر برنامه یا رسانه‌ای که رویکرد چالشی دارد و بدون ملاحظه و محافظه‌کاری به بررسی موضوعات می‌پردازد و نقاط ضعف و قوت را می‌گوید، بطور طبیعی با فشارها و چالش‌هایی از سوی مسئولان و دولت و حتی مراکز و افراد غیردولتی مواجه می‌شود. خود شما هم در کار روزنامه نگاری قطعا این موضوع را تجربه کرده‌اید. هر چند که صداوسیما با توجه به ضریب بیشتر و برخورداری از مخاطب عمومی، ممکن است با فشارهای بیشتری روبرو شود. این مسئله عادی است. همان طور که این فشارها از همان آغاز پخش برنامه «ثریا» و در دولت قبل هم وجود داشت. اما در دولت یازدهم، شیوه‌ها و روش‌ها در برخورد با نقد و منتقدان، تندتر و غیرمعمول‌تر شده است. این درحالی است که انتظار ما از دولتی که شعارش آزادی بیان است، این نبوده و برخلاف آنچه فکر می‌کردیم و انتظار داشتیم فشارها خیلی تندتر شده است. به خصوص بعد از پخش مستندهای هسته‌ای «ثریا» این فشارها جدی‌تر شد و مشکلات جدی ایجاد کردند.

یک بخشی از ماجرا تحت تأثیر همین فشارها بود و بخش دیگری هم به مشکلات مالی برمی‌گردد که این مشکلات هم به تبع همین فشارها برای برنامه به وجود آمده بود. تغییرات مدیریت داخلی صداوسیما هم مزید بر علت شد، چون تا مدیران جدید با این برنامه آشنا شوند و بدانند که رویکرد برنامه چیست و یک تفاهم دوجانبه ایجاد شود، زمان می‌برد و الان الحمدلله بعد از دو ماه این تفاهم ایجاد شده است.

*  این اولین بار نیست که چنین مشکلاتی برای برنامه «ثریا» پیش آمده است. آن طوری که یادم می‌آید چند مورد دیگر هم سنگ‌اندازی‌هایی برای این برنامه پیش آمده بود. ازجمله مانع بازپخش مستند هسته ای ثریا « سکوت‌استقلال،فریادپیروزی» شدند. چرا مسئولان صداوسیما به این فشارها تن می‌دهند؟

بالاخره سازمان هم مصلحت‌هایی دارد و تحت فشار است. فشارها به‌طور مستقیم به سازمان می‌آید. به همین دلیل هم گاهی ناچار می‌شوند برخی ملاحظات را اعمال کنند. اما گاهی نیز فشارها را نمی‌پذیرند. مثل مجموعه مستندهای «سال‌های هسته ای» که پخش آنها از رسانه ملی کار قابل تقدیری بود. البته تعداد معدودی از آثار هم پخش نشده. ما در کل قائل به این هستیم که سازمان به ما تا حد زیادی کمک کرده است. اما به هر حال، مردم توقع دارند که صداوسیما تحت هر شرایطی استقلال خود را حفظ کند؛ توقع به جایی است. امیدواریم که به رغم تنگنای مالی که متأسفانه دولت برای صداوسیما ایجاد کرده و به خاطر ضعف انتقاد پذیری گاهی بودجه رسانه ملی را گرو می‌گیرد، فضای حمایتی از برنامه‌های چالشی و انتقادی ادامه پیدا کند.

*  ادعای برنامه «ثریا» این است که محور محتوای آن، علم و پیشرفت است. اما چرا اغلب اوقات، مباحث سیاسی و اقتصادی و دیپلماتیک در این برنامه غلبه پیدا می‌کند؟

بله شعار ما از ابتدا «دیده بانی برای پیشرفت ایران» بوده است، اما طبق تعریفی که رهبر انقلاب دارند ما پیشرفت را در همه زمینه‌های علمی، فناوری، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی با هم در نظر می‌گیریم. فاز اول برنامه با محوریت علم و فناوری شروع شد. چون یک برنامه برای شروع باید روی یک موضوع خاص تمرکز داشته باشد تا بتواند کم کم کامل شود. استقبال مردم هم باعث شد تا ما همه مطالبات را در جهت آرمان‌های انقلاب اسلامی پیگیری کنیم. به‌طور مثال، در حوزه دفاعی یک مجموعه کامل مستند ساختیم. در حوزه هسته‌ای، نفوذ و ... سعی می‌کنیم مطالبات مختلفی که از سوی رهبری اعلام می‌شود و اغلب هم در حوزه رسانه روی زمین می‌مانند را با توان پژوهشی و محتوایی و ارتباط با مراکز پژوهشی، پوشش دهیم. سعی ما این است که در این برنامه با نگاه دیده بانی برای پیشرفت ایران، هم دستاوردهای کشور و هم چالش‌های مسیر پیشرفت را بررسی می‌کنیم.  ثریا علاوه بر برنامه‌های چالشی، برنامه‌ها و مستندهای امیدآفرین و غرورآمیز زیادی از دست‌آوردها و رویش‌های جریان انقلاب اسلامی در حوزه‌های مختلف علمی، فناوری و فرهنگی هم داشته و خواهد داشت که این بخش‌ها هم مورد استقبال بسیار زیاد مخاطبان بوده است.

*  یکی از انتقاداتی که از سوی گفتمان حاکم بر دولت ممکن است به برنامه «ثریا» وارد شود این است که این برنامه، محتوایی ضد توسعه و مخالف برجام و مذاکرات دیپلماتیک دارد. نظر شما چیست؟

برنامه «ثریا» ابایی ندارد از اینکه یک تفکر و عقیده و آرمان را پیگیری می‌کند. ما اصلا «ثریا» را برنامه بی‌جهت و فاقد تفکر نمی‌دانیم. یعنی این انگاره که برنامه‌ها باید خنثی و بی‌جهت باشند را قبول نداریم و معتقدیم که اصلا رسانه‌ای وجود ندارد که بی‌طرف یا بی‌جهت باشد. قطعا برنامه «ثریا» تفکر و جهت دارد و این تفکر و جهت گیری از دل مجموعه‌های پژوهشی انقلابی درآمده است و بر مبنای کار پژوهشی و کارشناسی مبتنی بر نگاه انقلابی موضوعات را انتخاب می‌کند. اما این جهت‌گیری بر مبنای منافع جناحی و سیاسی و حزبی نیست. تفاوت خیلی مهمی وجود دارد بین برنامه‌ای که بر مبنای اعتقادی کار می‌کند با برنامه یا رسانه‌ای که براساس منافع جناحی و سیاست بازی کار می‌کند. اتفاقا شعار «ثریا» این است که عینک سیاسی و جناحی را کنار بگذاریم. درواقع، این برنامه را یک کارپژوهش محور و در عین حال انتقادی و انقلابی و امید آفرین می‌دانیم.

* شاید یکی از دلایلی که برخورد دولت کنونی با «ثریا» تندتر شده این است که انتقادات شما هم تندتر شده است!

ببنید، روش کار ما این است که در هر حوزه‌ای بر مبنای کار کارشناسی اگر به این نتیجه برسیم که یک فعالیت دولت با آرمان‌های انقلاب زاویه دارد یا روش‌های دولت برای رسیدن به اهداف با آرمان‌ها در تضاد است، قطعا روشنگری می‌کنیم و نظر منتقدین را انعکاس می‌دهیم، در عین حال که سخن مدافعان دولت را نیز می‌شنویم. این جریان، در دولت قبل اتفاق افتاده بود و در این دولت هم اتفاق می‌افتد. دولت قبل هم بیانیه‌هایی جدی علیه این برنامه منتشر کرد که در اینترنت موجود هستند. در این دولت هم بوده. برنامه «ثریا» تحت هر شرایطی مشی انتقادی و استقلال خودش را حفظ کرده است و هزینه هم زیاد داده است. مثلا به خاطر همین رویکرد چالشی و انتقادی، مدتی آواره شدیم و دو سه ماه از محلی که داشتیم، بیرونمان کردند و اکنون هم مستاجریم؛ فقط به این دلیل که این برنامه در حوزه مسائل هسته‌ای نگاه مستقل خود و تأکید بر آرمان‌های انقلاب اسلامی را حفظ کرده است.  البته ما این مسئله را رسانه‌ای نکردیم و الان هم نمی‌خواهیم جزییات آن را باز کنیم. چون این نوع برخورد با رسانه‌ها اساساً در شأن مسئولان نظام ما نیست.

* با توجه به این هزینه‌ها، چرا این همه روی رویکرد انتقادی خود اصرار دارید؟ چرا با دولت‌ها همراه نمی‌شوید؟

اتفاقا ما معتقدیم که این انتقادها به نفع دولت است. اگر انتقادات «ثریا» و سایر منتقدان و از آن بزرگ‌تر، انتقادات و نکاتی که رهبر معظم انقلاب درباره برجام می‌گفتند، از طرف دولت به درستی شنیده می‌شد و به آنها عمل می‌شد، دولتمردان ما الان بعد از یک سال از برجام نباید دنبال مقامات غربی می‌دویدند و از آنها خواهش می‌کردند تا حق ایران را بدهند! این انتقادات و توصیه‌ها سند افتخار رسانه‌های جبهه انقلاب است. واقعا هم در آن مقطع نیت «ثریا» کمک دلسوزانه بود تا الان دولت در مقابل مردم شرمنده نباشد! به هر حال فکر می‌کنم که امروز دولت محترم در مقابل مردم شرمنده است، هرچند علنی مطرح نمی‌کند اما این مشخص است که  اعتماد یک طرفه دولت  به‌غرب و بویژه‌ آمریکا باعث شد که بخش مهمی از دستاوردهای هسته‌ای ایران تعطیل شود و بخشی را هم بتن‌ریزی کرد، اما این کارها، به قول خود مسئولان دولت، تقریبا هیچ آورده‌ای برای مردم در حوزه اقتصاد نداشته است. اگر دولت محترم انتقادات را با نگاه سیاسی نمی‌دید، الان دستاوردهای برجام خیلی بیشتر بود. حداقل اینکه تقریبا هیچ نبود. همه حرف ما این بود. برای مثال می‌گفتیم که همه اقدامات ایران یکجا انجام نشود، اگر قرار است بخشی از دستاوردهای ما بتن شود، بگذارید ابتدا بخشی از تحریم‌ها برداشته شود، بعد شما این کار را بکنید! تجربه نشان داده که اگر دولت‌ها  مجموع انتقادات را به موقع گوش کنند و به منتقدان با عینک سیاسی نگاه نکنند، به نفع خودشان است. دو سال و نیم پیش که به طرح تحول سلامت انتقاد کردیم، اگر دولت به جای واکنش عصبی به «ثریا» این انتقادات را می‌پذیرفت، این همه هزینه به دولت تحمیل نمی‌شد و این طرح که باعث منفعت طلبی بخش خصوصی در حوزه سلامت شده، می‌توانست بهتر اجرا شود و  بیشتر به نفع مردم و دولت باشد! اما انتقادات را با عصبانیت جواب دادند و نتیجه اش این شد که هزینه سلامت، دو سه برابر نسبت به آن چیزی که باید باشد، بیشتر شده است. خب، اگر به انتقادهای ما توجه می‌کردند، جلوی بسیاری از این هزینه‌ها گرفته می‌شد. اگر انتقادات مربوط به تعطیلی مسکن مهر را با نگاه کارشناسانه دریافت می‌کردند، الان این رکود سنگین در حوزه مسکن و اشتغال کشور به وجود نمی‌آمد. در همه حوزه‌ها همین طور بوده است.البته ما از نقاط قوت دولت یازدهم هم گفته ایم،برخی دستگاه ها هم تعامل خوبی دارند.

* درباره واکنش‌های دولت و مسئولان صحبت کردید، لطفا درباره نظر و واکنش مردم نسبت به برنامه «ثریا» هم صحبت کنید.

واقعیت این است که اگر برنامه «ثریا» چهار سال و نیم ادامه یافته و توانسته رویکرد انتقادی و چالشی خود را حفظ کند، یکی از دلایلش حتما حمایت‌های مردم است. چون هر وقت بحث تعطیلی این برنامه پیش آمده و برای مدتی پخش برنامه متوقف شده است، مردم از قشرهای مختلف، با تماس‌های خود به صداوسیما از این برنامه حمایت کردند و گفتند که «ثریا» دارد حرف دل آنها را می‌زند و صادقانه، دغدغه‌های مردم را پی گیری می‌کند. البته قبول داریم که این برنامه دچار ضعف‌های جدی هم هست. اصلا اعتقادی نداریم که این برنامه فاقد ضعف است. اما سعی می‌کنیم، آنچه در توان داریم را عرضه کنیم. ما خودمان ده‌ها انتقاد به «ثریا» داریم و معتقدیم که این برنامه خیلی جا دارد که به کمال برسد. اما سعی کردیم با بضاعت مالی و هنری خودمان، کم فروشی نکنیم. امیدواریم که مردم هم کمبودها و ضعف‌های این برنامه را ببخشند. برخی از برنامه‌ها به خاطر مشکلات مالی به ورطه آنتن فروشی می‌افتند که ما سعی کردیم دچار چنین مشکلی نشویم. تمام سعی ما این بوده که حریت و استقلال برنامه حفظ شود. علی رغم همه مشکلات مالی که هنوز هم این مشکلات هستند؛ حتی با اینکه گاهی برنامه توان ادامه نداشته است. ما اگر نتوانیم برنامه‌ای در شأن مخاطب را روی آنتن ببریم، قطعا برنامه را تعطیل خواهیم کرد و حاضر نیستیم که خنثی  و بی خاصیت‌ بشویم. امیدواریم که هیچ‌گاه چنین شرایطی پیش نیاید.

*  برنامه آینده شما چیست؟ «ثریا» در هفته‌های آتی، در چه موضوعاتی به چالش و انتقاد خواهد پرداخت؟

یکی از موضوعاتی که در دستور کار ما قرار دارد، مسائل اجتماعی است. با توجه به دغدغه‌ای که رهبر انقلاب در حوزه مسائل و آسیب‌های اجتماعی، با حمایت‌های‌ معاون سیما قرار شد در این حوزه هم به‌طور گسترده برنامه‌هایی را تهیه کنیم. اگرچه موضوعات قبلی ثریا و مستندهای آن نیز با قوت ادامه می یابد.

* فکر می‌کنید که راه برون رفت صداوسیما از مشکلاتی که امروز با آن مواجه است چیست؟

همان طور که رهبر انقلاب هم در دیدار با مدیران سابق صداوسیما تأکید کردند، راه اصلی برون رفت صداوسیما این است که تربیت نیروی انسانی توانمند با نگاه انقلابی را جدی بگیرد. صداوسیما در حوزه‌های مختلف فرهنگی، هنری، سیاسی، اجتماعی، علم و فناوری، سریال‌سازی و ... به چنین نیروهایی نیاز دارد.

* و سخن پایانی؟

از مخاطب‌های برنامه و همچنین از نخبگان سیاسی و اقتصادی و رسانه‌ای و صنعتی و جریان رسانه‌ای انقلاب که در دو ماه توقف پخش «ثریا» از این برنامه حمایت کردند تشکر می‌کنم. همچنین از مدیران سازمان صداوسیما که در یک ماه اخیر جلسات خوبی داشتیم و از ادامه این برنامه حمایت کردند هم باید قدردانی کرد. امیدواریم که «ثریا» به عنوان یک فرصت دیده شود. نیاز صداوسیما این است که ده‌ها برنامه همچون «ثریا» داشته باشد.

آسیب شناسی سینمای جشنواره‌ای (بخش پایانی)

مسیر جهانی شدن سینمای ایران از جشنواره‌ها نمی‌گذرد

هیاهوی بسیار و بعد؛ هیچ! عبارتی که شاید جامع‌ترین و مانع‌ترین توصیف برای جوایز سینمای ایران از جشنواره‌های غربی باشد.هر سال، صدها جشنواره سینمایی در جهان برگزار می‌شود و فیلمسازان ایرانی نیز هر سال ده‌ها جایزه و رتبه و عنوان از این جشنواره‌ها کسب می‌کنند. اما این جشنواره‌ها، تنها برای مقطعی کوتاه عامل ایجاد هیجان و احساس موفقیت در بخشی از جامعه سینمایی ما می‌شود و بعد از چند روز، فراموش می‌شود. حتی گاهی، همان افرادی که تحت تأثیر این جایزه‌ها جو گیر شده‌اند، ناگهان تغییر رفتار می‌دهند. مثل اتفاقی که برای شهاب حسینی افتاد؛ پس از اینکه شهاب حسینی جایزه خود به عنوان بهترین بازیگر شصت و نهمین دوره جشنواره فیلم کن را به ساحت مقدس ولی عصر(عج) تقدیم کرد، ناگهان با موجی از تهمت و توهین از سوی افراد بداندیش مواجه شد. هر چند که این افراد یک گروه کم شمار و ناچیز هستند و محلی از اعراب ندارند، اما مسئله اینجاست که حتی خود هنرمندانی هم که جوایز جشنواره‌ها را دریافت می‌کنند، گاهی با این واقعیت مواجه می‌شوند که آن‌ها با یک موج هیجانی و زودگذر مواجه هستند. 

http://www.axgig.com/images/34725059321110034831.jpg

نکته مهم این است که تنها راهبرد دولت برای حضور و درخشش سینمای ایران در سطح جهان، همواره بر حضور در جشنواره‌های خارجی متمرکز بوده است. این راهبرد در همه ادوار و دولت‌های مختلف، اتخاذ شده است، اما هنوز هم سینمای ایران به عنوان یک سینمای جهانی و بین‌المللی شناخته نمی‌شود. به این مفهوم که فیلم‌های ایرانی بطور عمده در سینماهای کشورهای دیگر نمایش داده نمی‌شوند و جشنواره‌های سینمایی ما هم چندان محل رجوع سینماگران و علاقه‌مندان به سینما در دیگر نقاط جهان نیستند. این درحالی است که اگر مقایسه کنیم می‌بینیم که کاریکاتور ایران بدون هیچ حمایت دولتی و سرمایه‌گذاری کلان با تکیه بر مولفه‌های بومی و انقلابی توانسته به معنای واقعی کلمه، جهانی بشود. به طوری که وقتی فراخوان دومین دوره مسابقه کاریکاتور «هولوکاست» در ایران اعلام شد، علی رغم همه تبلیغات منفی و اعمال محدودیت‌های دولت‌های غربی اما باز هم برجسته‌ترین کاریکاتوریست‌های 50 کشور در این مسابقه شرکت کردند.

اولین گام؛ تغییر سیاست جشنواره‌ای

سیدمرتضی آوینی، نخستین منتقد جدی جشنواره‌های غربی و جایزه‌های آن‌ها بود.در گفتارها و نوشتارهای شهید آوینی که در کتاب «آینه جادو» در سه جلد گردآوری شده، می‌خوانیم: «حقیقت این است که کسب توفیق در جشنواره‌های خارج از کشور، ارزشی را اثبات نمی‌کند. آنها به تکنیک محض جایزه نمی‌دهند و راه‌شان نیز با ما متفاوت است. تکنیک و محتوا را نیز نمی‌توان از یکدیگر تفکیک کرد و چون این چنین است، پر روشن است که آنها کدامین فیلم‌ها را می‌خواهند.» و در جای دیگر نوشته بود:«بنده مخالف شرکت در جشنواره‌های جهانی و دعوت از منتقدان بین‌المللی نیستم، اما مخالف آن هستم که به ارزیابی جشنواره‌ها و داوری منتقدان بین‌المللی ایمان بیاوریم. سینمای ایران باید در جهت دستیابی به یک هویت مستقل حرکت کند و خود را در آینه صیقلی وجود مردم ببیند، نه در سراب روشنفکری و روشنفکرنمایی.»

اما سینمای ایران چطور می‌تواند با تکیه بر هویت مستقل خویش به عرصه‌های جهانی راه یابد؟

پرویز شیخ طادی کارگردان فیلم‌هایی چون «روزهای زندگی» و «شکارچی شنبه» در گفت‌وگو با گزارشگر کیهان می‌گوید: «باید ابتدا سیاستگذاری ما در مواجهه با جشنواره‌های غربی تغییر کند. پیشنهاد من به مسئولین فرهنگی و سینمایی کشور این است که یک گروه یا کمیته برای اثرسنجی فیلم‌های جشنواره‌ای ما بر افکار عمومی مردم جهان تشکیل دهند. آنها از طریق این اثرسنجی می‌توانند به روشنی دریابند که فیلم‌هایی که به جشنواره‌های خارجی ارسال می‌کنند، چه تصویری از ایران را در افکار عمومی مردم دنیا ایجاد می‌کنند. بسیار ساده و راحت می‌توان فهمید که پرچمی که در چنین جشنواره‌ها و برنامه‌هایی بالا می‌رود، پرچم کارگردان است، نه پرچم ایران. کدام عقل سلیمی می‌پذیرد، فیلمی که کشور ما را در همه زمینه‌ها و ابعاد، یک کشور ناامن و پر از مشکل معرفی می‌کند، باعث بالا رفتن پرچم ایران می‌شود؟»

شیخ طادی به این پرسش که تکلیف ما با جشنواره‌ها چه باید باشد، آیا با این توصیفات باید از حضور در جشنواره‌های غربی صرف نظر کنیم، این گونه پاسخ می‌دهد:«به نظرم اشکالی ندارد که به جشنواره‌های غربی فیلم معرفی کنیم، اما مراقب باشیم که با دست خودمان، پازل‌های آن‌ها را تکمیل نکنیم. نباید فیلم‌هایی رامعرفی کنیم که«اعتراف خودی» به فلاکت محسوب می‌شوند. من با حضور درجشنواره‌های غربی موافق هستم، اما به نظرم باید محصولات خودمان را به آنجا بفرستیم نه محصولاتی را که آن‌ها می‌خواهند. اینکه در معرفی نماینده سینمای ایران به مثلا مراسم اسکار، ملاک‌های برگزار‌کننده‌های این مراسم را اصل قرار دهیم، رویکردی حقیرانه و ضدملی است.»

کارگردان فیلم «پشت پرده مه» درباره تأثیر این نوع مواجهه با جشنواره‌های غربی توضیح می‌دهد: «حداقل فایده این کار این است که اثبات می‌کنیم که ما مخالف ارتباط با جهان نیستیم، اما به هویت و عزت ملی خودمان هم پایبند هستیم و حاضر نیستیم زیر بار شرایط و مولفه‌هایی که دیگران می‌خواهند به ما تحمیل کنند برویم. از طرف دیگر، این نوع مواجهه با جشنواره‌های غربی، در داخل کشور و به ویژه در سیاستگذاری فرهنگی خیلی مهم و تأثیرگذار است. اهالی هنر و فیلمسازان ما متوجه می‌شوند که هیئت‌های انتخاب فیلم برای جشنواره‌ها و جوایز خارجی، منویات و انگیزه هایشان ملی است، نه ضد ملی.این رویکرد، فیلمسازان داخلی را غیرتمند بار می‌آورد و آن‌ها را متوجه می‌کند که دستگاه فرهنگی کشور، براساس منافع ملی و فرهنگی و اخلاقی خود عمل می‌کنند.»

شیخ طادی همچنین درباره روش‌های جهانی شدن سینمای ایران نیز می‌گوید: «یک راه این است که باید جشنواره‌های داخلی خودمان را بیشتر تقویت کنیم، به طوری که هنرمندان ما تا این حد به اینکه به هر قیمتی در آن سوی مرزها مطرح بشوند،احساس نیاز نکنند. راه دیگر این است که ما باید تلاش کنیم تا شرایط اکران خارجی با سرمایه‌گذاری ایرانیان مقیم خارج را فراهم کنیم. خیلی از ایرانی‌های وطن دوست که در سایر کشورهای جهان زندگی می‌کنند، حاضرند برای اکران فیلم‌های ایرانی در کشوری که ساکن هستند، سینما بسازند؛ اما چون مافیای پخش جهانی تحت سلطه صهیونیست هاست،در این شرایط نمی‌توان به اکران عمومی فیلم‌های ایرانی در سینماهای جهان امیدی داشت.»

http://www.axgig.com/images/56556151815127298435.jpg

برای سینمای غرب شاخ و شانه بکشیم!

هرگاه به نقد و تحلیل جشنواره‌های غربی می‌پردازیم، عده‌ای خرده می‌گیرند که این گونه مباحث موجب نادیده گرفتن یا تحقیر موفقیت‌های هنرمندان کشورمان می‌شود!

سعید مستغاثی، رئیس اسبق انجمن منتقدان سینما، درباره این نکته به گزارشگر کیهان می‌گوید: «شهید آوینی تعبیر جالبی درباره پیشرفت داشت و می‌گفت که اول باید تعریف شود که پیش و پس کجا هستند و بعد بگوییم پیشرفت کرده‌ایم یا نه؟ درباره کسب جایزه از جشنواره‌های غربی هم ما باید ابتدا تحلیل کنیم که موفقیت یعنی چه؟ آیا موفقیت یعنی اینکه با هر فیلمی و با هر معیاری جایزه‌ای بگیریم؟ آیا اینکه به سفارش یک کمپانی خارجی فیلمی بسازیم که به هیچ وجه با افکار و عقاید و باورهای فرهنگی خودمان خوانا نیست و متعلق به یک فرهنگ دیگر است، موفقیت قلمداد می‌شود؟ وقتی یک فیلم به خاطر تبلیغ فرهنگ مدنظر اروپایی‌ها و به سفارش آن‌ها جایزه می‌گیرد، مثل این می‌ماند که یک ورزشکار به جای اینکه به عنوان بازیکن تیم ملی ایران به مدال طلا برسد، تابعیت کشور دیگری را بگیرد و برای تیم ملی آن کشور،مدال بیاورد. وقتی کسب جایزه از جشنواره‌های غربی موفقیت حساب می‌شود که یک فیلمساز در فیلم خود، از هویت، عقاید و ملت خودش دفاع کند.»

کارگردان مجموعه «تمدن آسمانی» درباره راه حل جهانی شدن سینمای ایران هم معتقد است: «نکته مهم این است که پرفروغ‌ترین فیلمسازان تاریخ سینما در جهان مثل هیچکاک، چاپلین و ... اصلا از جشنواره‌ها جایزه‌ای دریافت نکردند. این سینمای ماست که باید از انفعال خارج شود. سینمای ما از قدرت بالقوه‌ای برخوردار است و فرهنگی پشتوانه آن است که می‌تواند در عرصه جهانی در برابر جشنواره‌ها و جوایز غربی جریان‌ساز باشد.یعنی جشنواره‌هایمان حداقل در سطح کشورهای اسلامی و آزادی‌خواه جهان فراگیر شوند.چون بسیاری از سینماگران مستقل دنیا و بسیاری از فضاهای فرهنگی حتی در خود غرب و در آمریکا، از سلطه امروز به اصطلاح لیبرالیسم غربی یا همان دیکتاتوری مدرنیسم سرخورده و دلزده شده‌اند و دنبال مفرهای جدیدی می‌گردند، به ویژه که این فضاهای گریز از طرف کشورهایی که برای غرب شاخ و شانه می‌کشند، ایجاد شود. دنیا دنبال حرف جدید است.ما باید میادین بازی آن‌ها را رها کنیم و میدان بازی خودمان را طراحی نمائیم. امروز مگر غیراز این است که جبهه مقاومت در مقابل اسرائیل همه روشنفکران دنیا را به دنبال خودش کشانده است؟ ما باید این‌ها را دریابیم.»

مدیریت «کنیزه»؛ مانع جهانی شدن سینمای ایران!

سیدمحمد حسینی، منتقد سینما مهم‌ترین عاملی که مانع جهانی شدن سینمای کشورمان شده است را دو فرایند «قصه زدایی» و «ایدئولوژی‌زدایی» جشنواره‌های غربی می‌داند. او در این باره توضیح می‌دهد: «بدون تردید مهم‌ترین آلترناتیو هالیوود، سینمای ایران است،چون روش ایجاد جذابیت در سینمای ایران با آنچه در سینمای آمریکا و بسیاری دیگر از کشورهای جهان اتفاق می‌افتد، به کلی متفاوت است. به همین دلیل هم جشنواره‌های تحت نفوذ سیاست‌های آمریکا همواره تلاش کرده‌اند تا علاوه بر مطرح کردن سینمای بدون قصه (کاری که بطور عام با کل سینمای جهان کردند) گرایش دینی و ایدئولوژیک سینمای ایران را نیز کنترل کنند. به نظر من جشنواره‌های مذکور در هر دو زمینه موفق شده‌اند. امروز قطعا جشنواره‌های غربی بطور شگفت‌آوری در مدیریت سینمای ایران تأثیرگذار هستند. بطور مثال، وقتی اصغر فرهادی در جشنواره کن جایزه می‌گیرد، اتفاقی که می‌افتد این است سنیمای ایران تا چند سال تحت تأثیر این جایزه قرار می‌گیرد و دیگر به مردم و فرهنگ و مسائل این کشور توجهی نخواهد کرد. نتیجه اینکه مدیریت سینمای ما به تدریج از داخل به خارج از مرزها انتقال داده می‌شود.»

وی تصریح می‌کند: «معتقدم که مدیریت سینمای ما امروز «کنیزه» شده است. یعنی هم متمایل به جشنواره کن است و هم تحت سلطه چنین جشنواره‌هایی قرار دارد. متأسفانه مدیران سینمایی ما چندان در جریان واقعیت‌های روز سینمای جهان نیستند و اطلاع ندارند که سینمای فرانسه که ما را مسخ خودش کرده و مدیران سینمایی ما سعی دارند تا از آن تقلید کنند، ورشکسته شده است و دیگر مخاطب جهانی ندارد.»

مجری برنامه «سینما چهار» بازگشت به خویشتن را راه جهانی شدن سینمای ایران می‌داند و می‌گوید: «سینمای ما باید سواد مطالعاتی خود در زمینه فرهنگ و ادبیات بومی کشورمان را بالا ببرد. باید بدانیم حرف‌های ما برای دنیا خیلی جذاب‌تر است. به نظرم باید برگردیم و حرف‌های خودمان را بزنیم. این تنها راه جهانی شدن سینمای ماست. منتها تا زمانی که مدیریت سینمایی ما «کنیزه» باشد و از سینمای فرانسه متابعت کند، چنین اتفاقی روی نخواهد داد!»

راه‌های ارتباط با مخاطب جهانی

همان طور که در قسمت اول این گزارش هم اشاره شد، برخی از فیلم‌های سینمای ما بدون حضور در جشنواره‌های غربی، امکان درخشش و دیده شدن در خارج از کشور را هم یافته‌اند. فیلم «فرشتگان قصاب» نمونه این گونه آثار است. این فیلم هیچ‌گاه در هیچ جشنواره‌ای حضور نیافت، اما نمایش محدود آن در کانادا توانست توجه و رضایت ساکنان بومی قاره آمریکا، یعنی سرخپوست‌ها را جلب کند. چون آنچه در فیلم مطرح می‌شود؛ ظلم نظامیان متجاوز آمریکایی و صهیونیستی به مردم یک کشور دیگر، برای آن‌ها ملموس و واقعی بود. این نشان می‌دهد که سینمای ما برای درخشیدن در جهان، می‌تواند راهی به جز مراسم اسکار و جشنواره‌های کن و برلین و ... را نیز در پیش بگیرد.

http://www.axgig.com/images/79425629606305301474.jpg

سهیل سلیمی، کارگردان فیلم «فرشتگان قصاب» در این باره می‌گوید: «سینمای ایران برای یافتن مخاطب جهانی باید چند مولفه را در نظر بگیرد. نخست اینکه؛ سینمای ما، امروز ایده‌ها و حرف‌های مهمی برای دنیا دارد، اما نحوه بیان ما نیز باید بین‌المللی باشد.به عبارتی بهتر، باید زبان برقراری ارتباط با مخاطب جهانی را بیابیم. یکی از راه‌های رسیدن به زبان جهانی این است که در پی نوعی از سینما باشیم که به شدت انحصاری است و به لحاظ فرمی و ساختاری، فقط در ایران می‌توان آن را تولید کرد.»

وی همچنین بیان می‌کند: «در مرحله اول باید محل‌های ارائه فیلم در سراسر دنیا را شناسایی کنیم و ببینیم که چه مناطقی در سطح جهان، پذیرای آثار سینمای ایران هستند. پیدا کردن افرادی که خودشان در کشورهایشان فضای ارائه محصولات فرهنگی را دارند هم یک راه دیگر است.مدیریت فرهنگی ما برای یافتن مخاطب جهانی، باید به جست وجوی چنین افرادی بپردازد. دوبله فیلم‌های ایرانی به دیگر زبان‌ها هم می‌تواند تأثیرگذار باشد. بطور مثال اگر یک فیلم ایرانی به زبان چینی دوبله شود، حدود یک و نیم میلیارد نفر مخاطب بالقوه برای آن فیلم فراهم می‌شود.»

برای مطالعه قسمت های قبلی این گزارش، به لینک های زیر مراجعه نمایید:

قسمت اول: http://arashfahim.blogfa.com/post-891.aspx

قسمت دوم: http://arashfahim.blogfa.com/post-895.aspx

قسمت سوم: http://arashfahim.blogfa.com/post-897.aspx

گزارش من در روزنامه کیهان درباره آسیب شناسی سینمای جشنواره‌ای (بخش سوم)

تجارت سیاه با سینمای سفارتی

http://www.axgig.com/images/94913336344236592620.jpg

 پاییز سال 92 خبری کوتاه اما تلخ منتشر شد؛ سه جوان ایرانی که عضو یک گروه موسیقی زیر زمینی در نیویورک بودند، به سبک فیلم‌های هالیوودی با شلیک گلوله یکی از همکاران خود، به قتل رسیدند.

در نگاه اول، ماجرا ربط چندانی به سینما نداشت،اما نکته قابل تأمل این بود که هر سه جوان مقتول، سابقه همکاری با یک پروژه سینمایی را داشتند که از قضا به سفارش دولت‌های غربی و برای تبلیغ مهاجرت ساخته شده بود؛ فیلمی به کارگردانی بهمن قبادی که مثل بسیاری دیگر از فیلم‌هایی که به سفارش خارجی‌ها ساخته می‌شوند،حرف آخرشان این است که «ایران جهنم است و غرب بهشت‌؛ مهاجرت کن تا رستگار شوی!» اما سرنوشت سه جوان بخت برگشته این فیلم، گلوله و مرگ بود!

طی دو دهه گذشته، فیلم‌های بسیاری با محوریت چنین نگاهی و با سرمایه‌گذاری شرکت‌های غربی ساخته شده است. با توجه به اینکه این فیلم‌ها از یک طرف به سفارش خارجی‌ها ساخته می‌شوند و از طرفی، معمولا فرایند ساخت آنها با میانجی‌گری یک سفارتخانه صورت می‌گیرد، از این نوع آثار با عنوان کنایه‌آمیز «سینمای سفارتی» یاد می‌شود. می‌توان بخش اعظم فیلم‌های جشنواره‌ای ایران را در دایره «سینمای سفارتی» قرار داد. چون بطور کلی، فیلم‌هایی امکان راه‌یابی به جشنواره‌های غربی را دارند که همه یا بخشی از هزینه آنها توسط شرکت‌های وابسته به کشوری که آن جشنواره را برگزار می‌کند تأمین شده باشد.

به طوری که حتی ناصر تقوایی هم چند سال قبل در گفت‌و‌گویی که در کتاب «به روایت ناصر تقوایی» منتشر شده، تصریح کرده بود: «سرمایه‌ اغلب فیلم‌های فرهنگی ما، توسط خارجی‌ها تامین می‌شود. این از یک طرف ضایعه‌ بزرگی است برای سینمای ایران چون باورها و چیزهای دیگری به فیلم‌سازان ما تزریق می‌شود، ولی از طرف دیگر اگر  آنها سرمایه ندهند همین فیلم‌های معدود هم تولید نمی‌شوند، اما تکلیف فردای ما چه می‌شود؟»

آنچه ناصر تقوایی به آن اشاره کرده است، بطور کم یا زیاد، در همه فیلم‌هایی که با بودجه کمپانی‌های غربی یا مشارکت مالی آنها ساخته می‌شود، عیان است. اما فرآیند تزریق محتوا در فیلم‌هایی از این دست چگونه است و «سینمای سفارتی» چه تأثیری بر سینمای ما دارد؟ در ادامه این گزارش، به جست وجوی پاسخ این پرسش‌ها می‌پردازیم.

شیوه‌های سفارش در سرمایه‌گذاری خارجی

مهدی آذرپندار، فیلمنامه‌نویس و کارشناس سینما درباره فیلم‌هایی که هزینه آنها از خارج تأمین می‌شود، به گزارشگر کیهان می‌گوید: «بسیاری از فیلمسازان شبه روشنفکر، عنوان «فیلم سفارشی» را نوعی توهین می‌دانند، اما با کمال میل هم آماده دریافت سفارشات خارجی هستند! حتی خودشان هم هیچ ابایی از عنوان کردن این موضوع ندارند. به طور مثال، کامبوزیا پرتوی در مصاحبه‌ای گفت که یک سفارش از فرانسه گرفته و یک سفارش از روسیه. بعدها هم در مصاحبه‌ای دیگر از بلاتکلیفی همین فیلم‌های تولید مشترک گلایه می‌کند. یا ابوالفضل جلیلی که کارگردان محترم و بااخلاقی هم هست در یک نشست به صراحت عنوان کرد که فیلم «ابجد» را به سفارش فرانسوی‌ها ساخته است.»

وی می‌افزاید: «الان فیلمسازهایی در کشور وجود دارند که در مرحله‌ فیلمنامه از جشنواره‌های مختلف سفارش یا همان حمایت مالی می‌گیرند. وضعیت به‌گونه‌ای است که تعداد زیادی از فیلم‌ها همراه با زیرنویس انگلیسی تحویل جشنواره فیلم فجر داده می‌شوند، یعنی آماده ارسال به جشنواره‌های خارجی هستند.حتی گاهی پیش آمده که نمایندگان جشنواره‌های غربی، ازجمله نماینده جشنواره فیلم برلین به ایران آمده‌اند و فیلم‌ها را قبل از هیئت انتخاب جشنواره فیلم فجر دیده‌اند.»

مسئول مرکز فیلم و نمایش معاونت فرهنگی سازمان بسیج مستضعفین درباره سفارش‌پذیری برخی از فیلمسازان از سرمایه‌گذارهای غربی می‌گوید: «بدون تردید اصغر فرهادی هیچ گاه حاضر نخواهد شد که در داخل کشور فیلم خود  رابا پایان خوش بسازد، اما او برای اولین بار در فیلم «گذشته» که به سفارش اتحادیه اروپا ساخته شده، بدون هیچ منطقی، فیلم را با یک صحنه رمانتیک به پایان رساند!»

آذرپندار درباره شیوه‌های سفارش فیلم از سوی جشنواره‌های غربی، توضیح می‌دهد: «یک مدل سفارش به این ترتیب است که خود جشنواره تعیین می‌کند که فیلمسازها باید به چه مضامینی بپردازند. بطور مثال، اگر به سایت «فاند سود سینما» مراجعه کنید،می بینید که تقریبا به همه زبان‌ها و به روایت‌ همه‌ کشورهایی که از آنها حمایت می‌شود، برخی قصه‌های واحد تبدیل به فیلم شده‌اند؛ مثلاً خشونت علیه زنان در جامعه‌ای مردسالار، یکی از این موضوعات است، اما مدل عمده این است که خود فیلمساز با اهداف و سیاست‌های جشنواره‌ها همسو می‌شود. یعنی فیلمسازها وقتی می‌بینند که فیلم‌هایی با شکل و مضامین خاصی از جشنواره‌ها جایزه می‌گیرند تلاش می‌کنند تا فیلم‌هایی به همان سبک وسیاق و با همان مضامین بسازند. فقط کافی است، شکل و موضوع فیلم‌های جشنواره‌ای را در یک بازه زمانی معین بررسی کنید تا ببینید که چقدر شبیه به هم هستند. به طور مثال، در یک دوره موج فیلم‌های شبیه «کیارستمی» راه می‌افتد و در دوره‌ای دیگر، خیلی از فیلمسازها سعی می‌کنند تا فیلم‌هایی شبیه فیلم‌های «اصغر فرهادی» بسازند.»

http://www.axgig.com/images/65804942548002211416.jpg

وی تأکید می‌کند: «نگاه این نوع فیلم‌ها عموما به مردم داخل کشور نیست. مانند فیلم «بهمن» که اصلا نمی‌تواند با مخاطب ارتباط برقرار کند و بعد بی‌بی‌سی فاش می‌کند این فیلم با حمایت مالی جشنواره ساندس آمریکا ساخته شده است. یا در سال 88 فیلمی در مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی و با مشارکت مالی فرانسه توسط یک فیلمساز دورگه ایرانی- فرانسوی با نام رضا سرکانیان ساخته شد که مسئولان کنونی این مرکز اعلام کردند که این فیلم به همه ارزش‌های ما توهین کرده است و حتی دارای صحنه غیراخلاقی هم بود! به همین دلیل هم به جای نمایش در سینماها به انبار سپرده شد!»

به خاطر یک مشت دلار!

امیر ابیلی سردبیر سایت سوره سینما نیز در این باره می‌گوید: «بسیاری از موضوعات مثل سینمای روشنفکری، سینمای جشنواره‌ای، فیلم‌های زیرزمینی، مضامین سیاسی و اجتماعی شبیه به هم و …. با مفهوم «سرمایه‌گذاری خارجی» قابل تحلیل و بررسی هستند. به طوری که امروز باید فیلم‌هایی که با سرمایه خارجی‌ها ساخته می‌شوند را مهم‌ترین چالش سینمای ایران دانست.»

وی می‌افزاید: «واقعیت این است که جهت‌گیری محتوایی بسیاری از این نوع فیلم‌ها ناشی از مناسبات اقتصادی آنهاست. به طوری که شبه‌روشنفکران سینمای ما به رغم ادعای مستقل بودن، برای بدست آوردن دلارهای خارجی‌ها به «سفارشی‌ساز»‌های سفارت خانه‌ها و روزی خوار سفره آنها تبدیل شده‌اند!»

وی فیلم اخیر کمال تبریزی یعنی «دونده زمین» را مصداق بارز«جهت‌گیری محتوایی مطلوب سرمایه‌گذار خارجی» می‌داند و می‌گوید: «تبریزی با سرمایه‌ ژاپن فیلمی ساخته که در آن یک ژاپنی، مردم ایران که زندگی را فراموش کرده‌اند و به مردگانی متحرک تبدیل شده‌اند را نجات می‌دهد! کارگردان فیلم «دونده زمین» مدعی است که این فیلم را در نقد دولت گذشته ساخته، اما حاصل کار او فیلمی از آب درآمده که اساسا ربطی به دولت قبل ندارد و علیه مردم است، علیه همه مردم ایران. یعنی آقای کمال تبریزی و تهیه‌کننده‌شان یعنی آقای شجاع نوری حاضرند با دریافت اندکی سرمایه از خارجی‌ها، تصویری آنقدر عقب‌مانده از مردمشان به نمایش بگذارند!»

http://www.axgig.com/images/23066854859499011059.jpg

ابیلی همچنین درباره فیلم «فروشنده» اصغر فرهادی نیز اظهار می‌دارد: «ما هنوز این فیلم را ندیده‌ایم و نمی‌توانیم بطور دقیق درباره خود فیلم قضاوت کنیم؛ اما اصغر فرهادی فیلم قبلی‌اش یعنی «گذشته» را هم به اعتراف خود اتحادیه اروپا با هدف «تلاش برای ترویج فرهنگ اروپایی» و با سرمایه آنها ساخته بود که آن فیلم با نگاه فرانسوی به مسئله مهاجرت و مهاجران می‌پرداخت، این‌بار هم با سرمایه‌گذاری وابستگان به خاندان پادشاهی قطر فیلمی ظاهرا علیه خشونت ساخته، به گفته‌ خودش خشونتی که باعث پدید آمدن معضلاتی مثل داعش و گروه‌های تندرو می‌شود. این اتفاق قابل تأملی است که نزدیک‌ترین موسسه فیلمسازی به حکومت قطر که یکی از بزرگترین حامیان داعش است بر فیلمی با موضوع خشونت در ایران سرمایه‌گذاری کرده است. در این وضعیت آیا ساده‌انگارانه نیست که نگاه سرمایه‌گذار قطری را صرفا جوهر هنری فیلم بدانیم؟»

ابیلی همچنین به تأثیر پشتیبانی مالی خارجی‌ها در کسب جوایز جشنواره‌های غربی اشاره می‌کند و می‌گوید: «سینمای جشنواره‌ای» ما هم از منظر سرمایه‌گذاری خارجی قابل ارزیابی‌است. به طوری که ۹ فیلم از 10 فیلم ایرانی راه یافته به بخش اصلی جشنواره کن در ادوار مختلف این جشنواره با سرمایه‌ اروپایی ساخته شده‌اند.همچنین می‌بینیم که فیلم «جدایی نادر از سیمین» به عنوان تنها فیلم ایرانی که در محافل آمریکایی بسیار دیده شد با کمک مالی «انجمن فیلم آمریکا» ساخته شده است.»

سرمایه‌گذاری طرفداران داعش علیه غیرت ایرانی

سعید کریمی کارشناس فرهنگی هم سرمایه‌گذاری غربی‌ها روی فیلم‌های ایرانی را هدفمند می‌داند و به گزارشگر کیهان می‌گوید: «سه فیلم اخیر اصغر فرهادی نمونه‌های قابل بررسی این جریان است. فقط کافی است محتوای این فیلم‌ها را بررسی کنیم. جدا از مسائل فنی و تکنیکی، نمی‌توان مسائل و تأثیرات محتوایی این فیلم‌ها را نادیده گرفت. بطور مثال، فرهادی در فیلم جدایی نادر از سیمین، موضوعی را با زبان هنری بیان کرد؛ در این فیلم، زن خانواده بر مهاجرت تأکید می‌کند. نکته مهم این است که یکی از محورهای اصلی تهاجم فرهنگی غرب به کشور ما در سال‌های اخیر، دگردیسی هویت زن ایرانی است. فیلم «جدایی نادر از سیمین» هم دقیقا در همین راستاست و نشان می‌دهد که زن جامعه ما خاطرخواه غرب و فرهنگ غربی است.»

وی با اشاره به سرمایه‌گذاری کمیسیون فرهنگی اتحادیه اروپا بر فیلم «گذشته» نیز، بیان می‌کند: «در فیلم گذشته شخصیت اصلی فیلم با نام احمد و ملیت ایرانی شناخته می‌شود.توجه داشته باشید که منادی اصلی اسلام ناب محمدی(ص) در جهان، جمهوری اسلامی ایران است. با توجه به اینکه امروز اروپا با مسئله مهاجران مواجه است و کشور فرانسه هم بیشترین جمعیت مسلمان در اروپا را دارد، پیام فیلم «گذشته» برای اروپا این است که مسلمانان و مهاجران نباید در اروپا بمانند و باید آنجا را ترک کنند.»

http://www.axgig.com/images/26880904398451528238.jpg

سعی دارند از طریق فرهنگی روی مردم ایران تأثیر بگذارند

کریمی همچنین درباره فیلم «فروشنده» هم که با سرمایه‌گذاری مشترک فرانسه و حمایت مالی قطر ساخته شده نیز می‌گوید: «ما فیلم «فروشنده» را ندیده‌ایم و به همین دلیل هم بطور دقیق نمی‌توان درباره آن قضاوت کرد، اما با توجه به اینکه در این فیلم مسئله غیرت و تعصب مطرح می‌شود، درباره موضوع سرمایه‌گذاری قطری‌ها که مهم‌ترین حامی داعش در منطقه هستند، این فیلم به عمق استراتژی مبارزاتی ایران در منطقه مربوط می‌شود. هیچ کس نمی‌تواند انکار کند که از وقتی در سوریه ورق برگشت و جریان‌هایی مثل داعش مجبور به عقب‌نشینی شدند که جوانان ایرانی برای دفاع از حرم به آنجا رفتند. چیزی که باعث شد این جوانان برای نبرد با داعش به سوریه و عراق بروند، غیرت و تعصب دینی آنها بود. اینکه می‌بینیم کشور قطر روی یک فیلمی با موضوع غیرت در ایران سرمایه‌گذاری می‌کند بدون تردید برای تقابل با این جبهه است.» این کارشناس فرهنگی می‌گوید: «قطر از نظر نظامی کشور قدرتمندی نیست، اما طی سال‌های اخیر در عرصه‌های فرهنگی و هنری و گردشگری، سرمایه‌گذاری فراوانی می‌کنند.  آنها چون می‌دانند از طریق نظامی نمی‌توانند ایران را مهار کنند، چون حوزه فرهنگ در کشور ما دچار نوعی ولنگاری است، سعی دارند از طریق فرهنگی روی مردم ایران تأثیر بگذارند. آنها قصد دارند اصغر فرهادی را جذب اهداف خود کنند و روی او سرمایه‌گذاری می‌کنند. چون فیلم‌های آقای فرهادی در داخل کشور ما به نمایش در می‌آید و برای جامعه ایرانی ساخته می‌شود. آنها تلاش دارند تا از طریق سرمایه‌گذاری روی فیلم فرهادی مقوله غیرت زدایی و غیرت ستیزی را در جامعه ایران پیش ببرند. دلیل جایزه کن به این فیلم هم در همین راستا قابل شناسایی است.»

صفحه فرهنگ مقاومت 24 مرداد 95

صفحه فرهنگ مقاومت در این شماره با یادبودی از سردار شهید علی منصوری منتشر شده است. این گزارش، مبارزات این سردار در دوران دفاع مقدس و همچنین حضور وی در سوریه و نبرد با داعش را مرور کرده است.

گفت وگو با عبدالله رجبی، از همبندهای مرحوم ابوترابی درباره دوران اسارت در زندان های رژیم بعث عراق هم دیگر مطلب این صفحه است. ستون «یک شهید، یک خاطره» هم این هفته به ذکر خاطره ای از شهید محمد رضا سمندری اخصاص دارد.

لینک: http://kayhan.ir/fa/issue/790/8

گفتنی است، صفحه فرهنگ مقاومت، یکشنبه هر هفته در روزنامه کیهان منتشر می شود. از نوشته ها، انتقادات، نظرات و پیشنهادات شما استقبال می کنیم.

http://www.axgig.com/images/74637472791457928181.gif

گزارش من در روزنامه کیهان درباره آسیب شناسی سینمای جشنواره‌ای (بخش دوم)

جوایز فرمایشی برای فیلم‌های سفارشی!

 http://www.axgig.com/images/30508736765358650542.jpg

حضور فیلم «فروشنده» به کارگردانی اصغر فرهادی در جشنواره کن و کسب دو جایزه از این جشنواره مسئله تأثیرگذاری سرمایه گذار خارجی را بیش از گذشته مطرح کرد. چرا که این فیلم با سرمایه شرکت ممنتوی فرانسه و انستیتوی دوحه (وابسته به خاندان پادشاهی قطر) ساخته شده است. قرار گرفتن این شاهزاده قطری در پشت فیلم اصغر فرهادی، انتقادات زیادی را برانگیخته است. بطور مثال، حسین نوش آبادی سخنگوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی گفته بود: «برای جمهوری اسلامی ایران زیبنده نیست که فیلم‌هایش از طریق کشور یا شرکت غیرایرانی عرضه شود تا موجب تحقیر ما در سطح بین‌الملل نشود و در این بین شرایطی را نبینیم که یک شرکت عربی واسطه و میزبان ما باشند.» همچنین مسعود فراستی، منتقد سینما نیز گفته که حمایت‌ بزرگترین‌ خاندان‌ تروریسم در منطقه‌ از فیلم «فروشنده» مایه سرافکندگی است.                                                       

 اما فیلم اصغر فرهادی اولین نمونه این گونه آثار نیست، آمارها نشان می‌دهد که از میان 10 فیلمی که از ایران به بخش مسابقه جشنواره فیلم کن راه یافته اند، 9 فیلم با سرمایه خارجی ساخته شده‌اند. این فیلم‌ها عبارتند از: «زیر درختان زیتون» به کارگردانی عباس کیارستمی، «طعم گیلاس» باز هم به کارگردانی عباس کیارستمی، «ده» باز هم به کارگردانی کیارستمی! «تخته سیاه» به کارگردانی سمیرا مخملباف، «سفر قندهار» به کارگردانی محسن مخملباف، «پنج عصر» باز هم به کارگردانی سمیرا مخملباف! «رونوشت برابر اصل» یکی دیگر از فیلم‌های عباس کیارستمی، و دو فیلم «گذشته» و «فروشنده» به کارگردانی «اصغر فرهادی». البته همان طور که اشاره شد، اغلب فیلم‌های ایرانی که به جشنواره‌های غربی راه می‌یابند، با پول خارجی‌ها ساخته شده اند.باید انتظار داشت که ورود پول غربی و عربی به سینمای ما بیش از گذشته شود. چون حجت الله ایوبی رئیس سازمان سینمایی بطور رسمی اعلام کرده بود که اولویت ما در سال 95 تولید فیلم مشترک است.

تولید مشترک یا سفارشی؟

نظر نایب رئیس اسبق انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران را درباره این جریان جویا می‌شویم. محمدتقی فهیم به گزارشگر کیهان می‌گوید: «بی‌تردید تولید مشترک فیلم نیز مانند بسیاری از پدیده‌ها‌ی دیگر یک فرصت است که در صورت مدیریت شدن از موضع منافع ملی و اقتدار لازم، می‌تواند در خدمت کشور قرار گیرد، ولی با تامل در حدود 15 پروژه سینمایی تحت عنوان تولید مشترک در سال‌های پس از انقلاب، به وضوح درمی یابیم که محتوایی مغایر با ارزش‌های انقلاب و ایران بر آنها جاری است و دم خروس بیشتر نمایان می‌شود.»

این کارشناس سینما درباره تولید فیلم با بودجه کمپانی‌های غربی و عربی ابتدا به تفاوت «تولید مشترک» و ساخت فیلم سفارشی از سوی خارجی‌ها اشاره می‌کند و می‌افزاید: «آنچه توسط حجت الله ایوبی رئیس سازمان سینمایی به عنوان «تولید مشترک» عنوان می‌شود، اساسا با مفهوم واقعی تولید مشترک فاصله دارد و بیشتر سفارشی‌سازی محسوب می‌شود؛ یعنی سرمایه‌گذار خارجی، به جای تولید مشترک، به «سفارشی سازی» می‌پردازد و البته جریان ساخت فیلم‌های سفارشی با سرمایه خارجی‌ها، سال‌هاست جریان دارد و هدف حجت‌الله‌ ایوبی، از اعلام تولید مشترک به عنوان رویکرد و اولویت اول سازمان سینمایی در سال جاری برای علنی‌نمایی و قبح‌زدایی از این جریان است.»

http://www.axgig.com/images/48758934903144599490.jpg

وی درباره تفاوت تولید مشترک و سفارشی‌سازی توضیح می‌دهد: «دراینجا هدف سرمایه‌گذار، مصادره محتوای آثار به سود خود است.در واقع  به رغم سابقه طولانی فعالیت سینما درایران، هیچ وقت تولید مشترک به مفهوم اصولی آن صورت نگرفته است و آنچه غالب شده و عمل می‌کند نوعی سفارشی‌سازی است. به عبارت روشن، در اینجا فیلم‌های مورد نظر دقیقا از مناسبات سفارش‌دهنده و سفارش‌گیرنده پیروی می‌کند و اساسا این رویکرد با تولید مشترک منافات دارد و صریحا نقش سرمایه مانند دیگر حوزه‌ها تابع برداشت سود است؛ حالا در اینجا ممکن است سود آن فرهنگی باشد، یا به تعبیر درست‌تر غلبه فرهنگی. بعید است در دنیا کشوری صاحب سینما باشد و اجازه دهد تا دیگران با تزریق پول، محتوای آثار را مصادره کنند.»

مناسبات استعماری در تولید فیلم

فهیم در ادامه این بحث تصریح می‌کند: «فارغ از اینکه  امروز جریان مدعی روشنفکری ابایی از اینکه مستخدم سرمایه‌داران خارجی باشد، ندارد، سوال این است؛ سرمایه‌دارانی که برای سود اقتصادی و گسترش منافع تجاری خود جنگ راه می‌اندازند و حتی یک منطقه از جهان را به آتش می‌کشند، چرا تصمیم می‌گیرند تا در سینمای ایران که از قضا از لحاظ سیاسی هم با دولت‌های آنها مشکل دارد،  سرمایه‌گذاری کنند؟ آن هم در شرایطی که اطمینانی برای بازگشت سرمایه آنها از طریق این فیلم‌ها نیست.توجه کنید که ایران در تحریم، طی سال‌های گذشته همواره نیز تحت فشار بوده که امنیت ندارد و هیچ سرمایه‌‌داری ریسک فعالیت اقتصادی در ایران را به خود راه نمی‌داده است، در عین حال همین جریان سرمایه داری در همین سال‌ها بطور میلیون دلاری در عرصه فرهنگ و حوزه سینمای ما  سرمایه‌گذاری کرده است. آیا می‌توان پذیرفت که این‌ها دلارهای خود را توی جوی آب ریخته‌اند یا اینکه دو سر سود برده اند؟ یعنی هم با حمایت جشنواره‌ها نصیب برده‌اند و هم تاثیر مدنظر خود را از طریق محتوای فیلم‌ها بر اذهان مردم ایران و جهان گذاشته‌اند. مثال معروف که هیچ گربه‌ای برای رضای خدا موش نمی‌گیرد، در این زمینه هم کاملا مصداق دارد .» این منتقد سینما ادامه می‌دهد: «جریان روشنفکری ما همواره دچار تناقض‌های آشکاری است؛مثلا از سویی تحت تاثیر تحلیلی عوامانه خود را مخالف اعراب نشان می‌دهند و نوعی شونیسم را اعمال می‌کنند، اما همین‌ها در جای لازم حاضرند با پول عرب‌هایی که خود عمال امپریالیسم و میلیتاریسم جهانی هستند فیلم بسازند و در مجامع مختلف با آنها عکس خانوادگی بگیرند!»

او در پاسخ به این سوال که چرا برخی دولت‌های عربی از بعضی فیلم‌های ایرانی حمایت می‌کنند هم می‌گوید: «پاسخ را از مضمون و محتوای فیلم‌ها می‌توان به وضوح دریافت؛ می‌خواهند از طریق این فیلم‌ها روی ذهن مردم و به ویژه خانواده‌ها تأثیر بگذارند، اما برخلاف اوایل انقلاب که چنین فیلم‌هایی توسط فراری‌ها و به شیوه مستقیم صورت می‌گرفت، یک دهه است که این کار را از طریق سرباز گیری و توسط برخی فیلمسازان داخلی انجام می‌دهند یا به عبارتی به جای اینکه این کار مستقیما توسط فیلمسازان غربی انجام شود، شرایطی را فراهم می‌کنند تا فیلمسازان ایرانی، خودشان علیه کشور خودشان فیلم بسازند! دقیقا مانند استعمار کهن که در گذشته نیروهای بیگانه در کشوری دیگر حضور داشتند و اکنون از طریق عمال داخلی خود مطامع‌شان را پیش می‌برند،حالا در عرصه فرهنگی هم فقط پول خرج می‌کنند، ولی نتیجه‌اش به دست نیروهای بومی محقق می‌شود.»

فهیم می‌افزاید: «این گرایش را نمی‌توان معمولی ارزیابی کرد که وقتی در سال‌های گذشته همواره در دیگر حوزه‌ها، سرمایه‌گذارهای خارجی به بهانه عدم امنیت یا تحریم و مسائل دیگر، از  سرمایه‌گذاری در ایران خودداری کرده‌اند، اما در سینما، آنها با دست و دل بازی پروژه‌های مورد نظرشان را حمایت نموده اند! چرا در دیگر عرصه‌ها ایران ناامن بوده و هیچ سرمایه‌داری ریسک  سرمایه‌گذاری درایران را به خود راه نمی‌داده،ولی همین سرمایه‌داران بدون نگرانی روی فلان آدم و فیلمش سرمایه‌گذاری کرده و می‌کنند؟ واقعیت این است که در اینجا هم سرمایه‌گذاری به سود می‌رسد و منافعش غلبه فرهنگی است.»

وی می‌گوید: «برای درک بهتر این موضوع، یک خاطره را بیان می‌کنم. بخش بین الملل جشنواره فیلم فجر ماقبل گذشته به مدیریت  رضا‌داد، مهمانانی اروپایی داشت که منتقد معروف مجله اشپیگل هم از جمله آنها بودند.اینان  در کنفرانس خبری و نیز در صحبت با بنده گفتند: ما ایران را قبلا از طریق فیلم‌های کیارستمی، پناهی و... می‌شناختیم، ولی ایرانی که این روزها داریم می‌بینیم اساسا با آنچه در آن فیلم‌ها نمایش داده می‌شد، متفاوت است.»

جایزه فرمایشی به فیلم سفارشی

سعید مستغاثی، منتقد، پژوهشگر و مستندساز، درباره توجه جشنواره کن به آثاری که کمپانی‌های وابسته به اتحادیه اروپا و یا سرمایه داران قطری و سعودی روی آنها  سرمایه‌گذاری کرده، به گزارشگر کیهان می‌گوید: «واقعیت این است که بسیاری از فیلم‌های جشنواره کن، به صورت سفارشی ساخته می‌شوند. کمپانی‌هایی مثل «انستیتو فیلم دوحه» وابسته به خاندان امیر قطر (که گویا 5میلیارد و 250 میلیون برای تولید فیلم فروشنده پرداخت کرده) و «ممنتو» وابسته به اتحادیه اروپا، سرمایه‌گذار اصلی فیلم «فروشنده» اصغر فرهادی هستند. انستیتو فیلم دوحه که به ریاست خواهر امیر قطر با سرمایه‌های نفتی این کشور بنا شده از اسپانسرهای جدی جشنواره کن محسوب شده و اتحادیه اروپا هم که مجری سیاست‌های غرب در اروپاست، در واقع حامی اصلی جشنواره کن به شمار می‌آید. طبیعی است که فیلم‌هایی که سفارش خودشان هست را راحت‌تر می‌پذیرند و بیشتر هم جایزه می‌دهند. به همین دلیل هم هست که برخلاف مقررات، فیلم «فروشنده» بعد از مهلت اعلام شده، پذیرفته شد. با توجه به سخت گیری این گونه جشنواره‌ها روی قوانین و مقررات خود، وقتی برای پذیرفتن فیلم «فروشنده»، قانون را نادیده گرفتند، مشخص بود که روی این فیلم برنامه دارند و می‌خواهند به آن جایزه بدهند. و از طرف دیگر 7 فیلم انستیتو فیلم دوحه (از جمله همین فیلم فروشنده) را در بخش‌های رقابتی می‌پذیرند و به همه آنها جایزه می‌دهند! »

دبیر اسبق انجمن منتقدان، درباره دلیل  سرمایه‌گذاری قطری‌ها و غربی‌ها روی فیلم جدید اصغر فرهادی هم می‌افزاید: «دو موضوع امسال سوژه‌های اصلی جشنواره کن بود؛ یکی موضوع تبعیض و تعرض جنسی که مدتی است مسئله روز غرب شده است. یکی از دلایل این مسئله هم گسترش تجاوز به عنف در جوامع اروپایی و آمریکایی است. به طوری که چندی پیش دانشگاه استکهلم، نتیجه پژوهشی را اعلام کرد که نشان می‌داد، بسیاری از کشورهای غربی مثل دانمارک، سوئد، انگلیس، آمریکا، استرالیا، کانادا و... بالاترین آمار تجاوز را دارند. همچنین چندی پیش نیز 17 زن سیاستمدار فرانسوی نامه‌ای را در اعتراض به اینکه در محل کار خود، مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفته‌اند را منتشر کردند. پس موضوع تجاوز، برای غرب بسیار اهمیت یافته است. جو بایدن معاون اوباما نیز روی صحنه مراسم اسکار امسال آمد و از این نالید که تعرض‌های جنسی در محیط‌های دانشگاهی آمریکا خیلی زیاد شده است و درپی آن، بطور غافلگیر‌کننده‌ای، فیلم «اسپات لایت» با محوریت تجاوز جنسی، جایزه بهترین فیلم اسکار 2016 را دریافت کرد. در فاصله سه ماه، این بار نوبت به جشنواره کن شد تا به این موضوع توجه کند و فیلم «فروشنده» به کارگردانی اصغر فرهادی با محوریت تبعیض و تعرض علیه زنان، دو جایزه دریافت کرد. دومین موضوع مورد توجه جشنواره کن امسال، تحقیر هویت و ریشه‌های فرهنگی و ملی مردم شرق در مقابل برتری و اقتدار فرهنگ و تمدن غرب بود که هر 7 فیلم تولید «انستیتو فیلم دوحه» (از جمله فیلم «فروشنده» فرهادی) این موضوع را دستمایه داستان‌های خود قرار داده بودند.»کارگردان مجموعه «راز آرماگدون» همچنین درباره تأثیر سرمایه خارجی روی فیلم‌ها می‌گوید:«به طور طبیعی وقتی یک سرمایه‌دار یا صاحب یک کمپانی غربی یا عربی، روی یک فیلم  سرمایه‌گذاری می‌کند، درپی حفاظت از منافع خودشان هستند. چرا فیلم «محمد رسول الله(ص)» مجیدی را حاضر نشدند تا در یکی از این جشنواره‌ها اکران کنند؟ چون نگاه ایدئولوژیک دارند.هیچ سرمایه‌داری، روی چیزی  سرمایه‌گذاری نمی‌کند که مخالف رویه و منش او باشد.»

http://www.axgig.com/images/85778720807792639466.jpg

 تضاد جشنواره‌های غربی با فرهنگ و اعتقادات داخلی

مستغاثی در پایان تأکید می‌کند: «فضای فرهنگ و هنر و رسانه در جهان امروز، کاملا ایدئولوژیک است. جشنواره‌هایی مثل کن یا مراسم اسکار هم براساس همین ایدئولوژی‌ها کار می‌کنند. ما باید باور کنیم که ایدئولوژی حاکم بر جشنواره‌های غربی با فرهنگ و اعتقادات ما متضاد وسازش‌ناپذیر است. یا باید آنها تسلیم فرهنگ و اعتقادات ما شوند یا شما باید حرف آنها را بزنید، تا از کارتان حمایت کنند و به شما جایزه بدهند. اگر نمونه‌ای برخلاف این موجود است، یعنی یک فیلمساز از هویت و غیرت و ریشه‌های فرهنگی ملت خودش دفاع کرده و غربی‌ها تحویل گرفته‌اند، معرفی کنید!» اگر یک کمپانی عرب وابسته به خاندان قطری از فیلم ما حمایت می‌کنند و پول برای ساخت آن می‌دهند، قطعا نه به خاطر هنر و سینماست و نه برای چشم و ابروی ما! همان خاندان امیر قطر که همه دنیا معترفند از حامیان اصلی تروریست‌های داعش بوده و اساسا با ایرانی و شیعه دشمن هستند، حاضر نیست برای آثار و تولیداتی که منافع آنها را به خطر بیندازد، حتی یک دینار هزینه کند. همین امروز اگر به دفتر همان خانم الرمیحی (نماینده انستیتو فیلم دوحه) که بیش از  5 میلیارد برای ساخت فیلم فرهادی پرداخت، بروید، برروی دیوار اتاقش نقشه‌ای از ایران و خاورمیانه خواهید دید که برای خلیج فارس از همان نام جعلی استفاده کرده‌اند! واقعا این شبه روشنفکران ما به چه قیمتی خود را و همه حیثیت و سابقه و شرافتشان را می‌فروشند؟ آیا این همان پیروزی فرهنگ بر سیاست و جنگ و خونریزی است که آقایان از آن دم می‌زدند؟ آن هم با پول حامیان جنگ افروزترین و خونریزترین و وحشی‌ترین تروریست‌های تاریخ معاصر.

صفحه تصویرروز 21 مرداد 95

در صفحه تصویرروز این هفته ما، این مطالب منتشر شده است:

- فیلمی که تکنوکرات ها را عصبانی می کند.(یادداشتی بر مستند «من تکنوکرات هستم»)

- «چند کلمه هم از مادر عروس بشونیم»؛ یادداشت سعید مستغاثی درباره بیانیه «شورای راهبردی تحقیق و توسعه سینمای ایران» در واکنش به توهین به هنرمندان.

- قهرمان هایی که بر پرده سینما ترور شدند؛ یادداشت محمدصادق باطنی درباره کوتاهی سینمای ایران در نمایش قربانیان تروریسم.

- یادداشتی بر نمایش «جهان انزوا» با موضوع حمله آمریکا به عراق.

لینک: http://kayhan.ir/fa/issue/788/8

صفحه تصویرروز دوشنبه هر هفته در روزنامه کیهان منتشر می شود. البته این هفته استثنائا به دلایلی، این صفحه روز پنجشنبه منتشر شد.

http://www.axgig.com/images/18536712922105152375.gif

نگاهی به مستند «من تکنوکرات هستم»

فیلمی که تکنوکرات ها را عصبانی می کند

  تکنوکرات‌ها چه کسانی هستند؟ اصطلاح تکنوکرات، یکی از تعابیر رایج در ادبیات سیاسی ایران است و معمولا به گروهی از سیاستمداران اطلاق می‌شود. اما آنچه کمتر درباره آن صحبت شده، تأثیر تکنوکرات‌ها روی حیات اقتصادی ایران است. ازقضا، عرصه اصلی تحرک تکنوکرات‌ها در حوزه اقتصاد بوده است.به ویژه اینکه مدیریت اقتصاد در کشور ما طی سال‌های پس از جنگ، عمدتا در دست این طیف بوده است. فیلم مستند «من تکنوکرات هستم» با محور نقد و بررسی عملکرد اقتصادی تکنوکرات‌ها، آن هم در حوزه خطیر و زیربنایی «نفت» ساخته شده است.
طی سال‌های اخیر، برخلاف سینمای داستانی که نسبت چندانی با اتفاقات و موضوعات روز جامعه و نقد عمیق و کارشناسانه اجتماعی و سیاسی نداشته اما عرصه سینمای مستند، سعی کرده تا به چالش با چنین سوژه‌هایی بپردازد. نکته مهم این است که طلایه‌دار چنین جریانی، نسل جوان هستند. «من تکنوکرات هستم» نمونه چنین آثاری است که به یکی از اساسی‌ترین میدان‌های اقتصاد ملی، یعنی تولید و فروش نفت پرداخته است.
کارگردانی این فیلم مستند توسط گروهی با نام قرارگاه شهید شهریاری انجام شده و موسسه سفیر فیلم هم این اثر را تهیه و منتشر کرده است. اثری که در مدت 40 دقیقه، با ساختاری حرفه‌ای و استاندارد و ضرباهنگی متناسب و همچنین صدای گرم ناصر طهماسب به عنوان گوینده متن کار، مخاطب را تا پایان جذب خود می‌کند.
افشاگری، یکی از شاخصه‌های اصلی مستندهای سیاسی است و «من تکنوکرات هستم» هم به همین سبک است. رفتار و عملکرد دولتمردان و مدیران وزارت نفت، هدف اصلی این اثر است. 


داستان از واشنگتن و آخرین روز سال 2011 میلادی آغاز می‌شود؛ وقتی که رئیس‌جمهور آمریکا (باراک اوباما) قانون تحریم‌های نفتی علیه ایران را به بهانه فعالیت‌های هسته‌ای امضا می‌کند. قانونی که اتحادیه اروپا هم از آن پیروی می‌کند. همچنین ژاپن و برخی کشورهای دیگر. اتفاقاتی که بیش از هر چیزی، ضعف ما در وابستگی به نفت را برملا می‌کرد. چندی بعد، دولت یازدهم روی کار می‌آید. رئیس‌جمهور جدید، برای حل این گونه مشکلات، فروش نفت خام و جذب سرمایه گذار خارجی و رفع تحریم‌ها را اصلی‌ترین هدف خود قرار می‌دهد. دور جدید مذاکرات آغاز می‌شود و دولت، برای رسیدن به این‌گونه اهداف، می‌پذیرد که بخش زیادی از پیشرفت‌های هسته‌ای کشور، محدود یا تعطیل شوند.
 اما «نفت» هم یکی از موضوعات در خلال مذاکرات هسته‌ای ایران و غرب بود که کمتر به آن اشاره شده است. به‌طوری که برخی از شرکت‌های صنعتی جهان، در این زمینه وارد مذاکره با برخی از مدیران دولت شدند. در ادامه این روایت مستند، مسائل مختلفی درباره این مذاکرات در فیلم مطرح می‌شود.
 آنچه در فیلم «من تکنوکرات هستم» زیر ذره‌بین قرار گرفته، اتفاق مهمی بود که مسئولان و رسانه‌ها - به ویژه دولتی‌ها- کمتر علاقه‌‌مند به صحبت کردن درباره آنها بودند؛ بازنگری در قراردادهای نفتی، برای جذاب کردن همکاری شرکت‌های خارجی. اما همه این فعالیت‌ها بی‌سر و صدا و به قول معروف، با چراغ خاموش انجام شدند. اما مستند «من تکنوکرات هستم» سعی کرده تا همچون همه مستندهای افشاگر، این خاموشی را روشن کند. بازگشت نفت به وضعیت قبل از ملی شدن صنعت نفت، یکی از عواقب این گونه قراردادهاست؛ البته به ادعای مستند «من تکنوکرات هستم». کمی که جلوتر می‌رویم، مستند به ما می‌گوید که این قراردادها، تکرار آن چیزی است که قاجارها بر سر نفت آوردند و آن را در اختیار انگلیس قرار دادند. 
اسناد و تصاویر، بطور پی‌درپی به نمایش در می‌آیند. موضوع این مستند اگرچه نفت است، اما به حفاری در میدان تاریخ می‌پردازد و نشان می‌دهد که آنچه درباره برخی از کارهای قجری در کتاب‌های دوران مدرسه می‌خوانیم، افسانه‌هایی دور و غیرقابل وقوع نیستند، منتها این بار، همه چیز با ظرافت بیشتری اتفاق می‌افتد. آن هم تحت پوشش مذاکره و گشایش و برجام و پیوستن به اقتصاد جهانی و ...
 آنچه در مستندهایی همچون «من تکنوکرات هستم» هیجان‌انگیز است، همین رژه پر سرعت اسناد و کشف واقعیات است. در مستندهای تاریخی هم مخاطب با تماشای عکس‌ها و فیلم‌های قدیمی، همان طور که خاطراتش زنده می‌شود و لذت نوستالژیک می‌برد، ذهنش درگیر تطبیق حال و گذشته و یافتن راه درست برای آینده می‌شود. سفر به دوران قاجار و سلطنت رضا شاه در چند دقیقه، کام تماشاگر فیلم را تلخ می‌کند، اما ملی شدن صنعت نفت، نقطه روشن این بخش از فیلم است که امیدوار‌کننده است. اما این بخش هم چندان نمی‌پاید و با کودتای آمریکا و انگلیس در سال 1332، باز هم نفت به یغمای بیگانگان می‌رود. «من تکنوکرات هستم» از کودتای 28 مرداد 32 به دوم خرداد 1376 جهش می‌کند؛ دوره‌ای که باز هم به خاطر سیاست‌های خاص و حضور آقایان تکنوکرات در معاملات نفتی، پای بیگانگان به این عرصه باز می‌شود و به خاطر محرمانه بودن قراردادها، خسارات زیادی را به صنعت نفت ایران تحمیل می‌کند. شرکت‌های نفتی خارجی، قرارداد، رشوه، واگذاری نفت به بیگانگان و ... بحث‌هایی است که در این بخش مستند مطرح می‌شود. اما این داستان به همین جا ختم نمی‌شود. سال 93 هم ماجراها و قراردادهای مشابهی رخ می‌دهد؛ اما ضعیف‌تر. باز هم قراردادهای محرمانه و باز هم پای همان تکنوکرات‌ها در میان است. در این مستند، جزئیاتی از این قراردادی محرمانه اما خسارت بار فاش می‌شود؛ قراردادی با پیش‌نویس انگلیسی که تکنوکرات‌های نفتی آن را «برد - برد» می‌نامند!
در انتها، مستند «من تکنوکرات هستم» سعی می‌کند تا به این پرسش‌ها پاسخ دهد که چرا این قرارداد محرمانه بود و چه کسانی از آن نفع می‌برند؟ در مرحله کشف پاسخ این پرسش‌ها، با مراکز نفتی داخلی و خارجی جدید و کارهای آنها آشنا می‌شویم. حتی پای یک شرکت نفتی عربستانی هم به ماجرا باز می‌شود. کار به رژیم صهیونیستی و ویروس‌های آنها هم می‌کشد.


مستند «من تکنوکرات هستم» با اینکه جزو آثار سیاسی محسوب می‌شود اما در آن همه چیز در قالب فنی و حرفه‌ای بیان می‌شود. هیچ اثری از تظاهرات و شعارهای سیاسی نیست. در نتیجه، ما با یک مستند فاخر و دارای ارزش بالای اطلاعاتی مواجه هستیم. آن هم در زمانی بسیار کوتاه و با ضرباهنگی بالا با تصاویر و روایت جذاب و سنجیده.
اگر بخواهیم به «من تکنوکرات هستم» ایرادی را وارد بدانیم، زبان تخصصی آن است که به‌خصوص در نیمه اول فیلم، ارتباط مخاطب عام و غیرمتخصص با مفاهیم فیلم را کمی دشوار می‌کند. مشکلی که رفته‌رفته و با عبور از طرح مسائل تخصصی در زمینه مناسبات نفتی و ورود به نقد عملکرد تکنوکرات‌ها، برطرف می‌شود.
«من تکنوکرات هستم» یکی از آثار مستند مهم دوران ماست. چون ما وابسته به نفت هستیم، اما می‌خواهیم این وابستگی را از بین ببریم، یا حداقل کم کنیم. به همین دلیل هم تکنوکرات‌ها از دیدن این اثر عصبانی خواهند شد. تحریم‌کننده‌ها، کاسبان تحریم، آقازاده‌های فاسد و پدران آنها، صاحبان فیش‌های نجومی و آنهایی که اینها را ذخیره نظام می‌دانند، همه از دیدن «من تکنوکرات هستم» ناراحت می‌شوند. اما بقیه مردم باید برای آگاه شدن از مسائل صنعت نفت، این فیلم را ببینند. فضای مجازی با وجود برخی از مشکلات و ویژگی‌های منفی اما این خوبی را هم دارد که می‌توان این‌گونه آثار را در هر نقطه‌ای از جهان و در هر زمانی از طریق اینترنت دریافت کرد و دید. ضمن اینکه درباره نفت، حتما ناگفته‌های زیاد دیگری هم هست که در این مستند با محدوده زمانی 40 دقیقه امکان بسط و بحث درباره آنها نبوده است. سایر مستندسازها هم باید وارد چنین میدان‌هایی شوند. حفاری واقعیت و کشف حقایق، رسالت اصلی یک مستندساز است. به ویژه مستندساز انقلابی.

صفحه فرهنگ مقاومت 17 مرداد 95

داستان یک زندگی عاشقانه

در صفحه این هفته فرهنگ مقاومت، گفت وگویی با همسر شهید ابوالفضل نیکزاد، از شهدای مدافع حرم منتشر شده است. یادی از خبرنگارانی که در جبهه های نبرد و میدان های جنگ، شهید یا جانباز شدند، دیگر مطلب این صفحه است. همچنین ستون مقاومت در فضای مجازی هم به گزیده ای از نوشته های شخصیت های مختلف درباره شهید رجب محمدزاده (بابا رجب) در شبکه های اجتماعی اختصاص دارد. خاطره ای از شهید مهدی هنرور باوجدان هم زینت بخش این صفحه شده است.

لینک: http://kayhan.ir/fa/issue/784/8

گفتنی است، صفحه فرهنگ مقاومت، یکشنبه هر هفته در روزنامه کیهان منتشر می شود. منتظر نوشته ها، نظرات، انتقادات و پیشنهادات شما هستیم.

http://www.axgig.com/images/07709762345349025363.gif

گزارش من در روزنامه کیهان درباره آسیب‌شناسی سینمای جشنواره‌ای(بخش نخست)

جشنواره‌های غربی و نفوذ مدیریتی در سینمای ایران

 http://www.axgig.com/images/85842519674131348476.jpg

حضور فیلم «فروشنده» به کارگردانی اصغر فرهادی در شصت و نهمین دوره جشنواره فیلم کن و اعطای دو جایزه به این فیلم و همچنین حمایت مالی دولت قطر از اثر اخیر فرهادی، باز‌هم مسئله فیلم‌های جشنواره‌ای و پرداخت پول دولت‌های خارجی به این نوع فیلم‌ها را در صدر موضوعات فرهنگی کشور قرار داد. این جوایز، با استقبال مسئولان دولتی و تقدیر صداوسیما مواجه شد، اما فارغ از هیاهو و شادمانی نسبت به کسب جایزه در جشنواره‌های وابسته به دولت‌های غربی، باید به تحلیل واقع گرایانه این گونه اتفاقات پرداخت. جشنواره کن 2016 اولین جشنواره‌ای نبود که در آن به فیلم‌ها و هنرمندان ایرانی جوایزی داده شد و بطور قطع، آخرین بار هم نخواهد بود. هر سال، ده‌ها جشنواره و مراسم سینمایی در سرتاسر جهان برگزار می‌شود که معمولا فیلم‌ها و سینماگران ایرانی هم یک پای ثابت این محافل هستند.

کن، اسکار، گلدن گلوب، برلین، ونیز، تورنتو، ساندنس و ... نام‌های آشنایی برای مردم و علاقه‌مندان به سینما در کشور ما هستند. شاید در نگاه اول طبیعی باشد که برخی از مردم، از حضور و جایزه گرفتن فیلم‌ها و هنرمندان ایرانی در این محافل خوشحال شوند، اما به هر حال، چه موافق این جشنواره‌ها و جوایز باشیم و چه مخالف، نمی‌توان بسیاری از واقعیت‌ها را درباره آنها نادیده گرفت. چه نوع فیلم‌هایی در جشنواره‌های غربی پذیرفته می‌شوند و جایزه می‌گیرند؟ تأثیر این جشنواره‌ها بر سینما و بطور کلی، بر فرهنگ کشور ما چیست؟ در مواجهه با جشنواره‌های غربی چه تدبیری را باید در پیش بگیریم؟ چرا برخی از دولت‌های خارجی روی بعضی از فیلمسازان ایرانی سرمایه گذاری می‌کنند؟  این‌ها پرسش‌های مهمی هستند که در این مجموعه گزارش، سعی می‌کنیم تا به آنها پاسخ دهیم. با ما همراه باشید.

برتری در جشنواره‌های غربی یا جهانی شدن؟

ماجرای حضور فیلم‌های ایرانی در خارج از کشور به قبل از انقلاب بر می‌گردد. البته در آن دوران و به دلیل ضعف و کیفیت پایین فیلم‌های ایرانی، موفقیت چشمگیری هم حاصل نشد و حضور آثار سینمای ایران در خارج، صرفا به شرکت در چند جشنواره محدود شد. اما با پیروزی انقلاب اسلامی و پیشرفت سینما در ایران، بطور طبیعی مخاطبان خارجی نیز به سینمای ما علاقه‌مند شدند. حتی برخی از آثار سینمای ما نظیر فیلم «بچه‌های آسمان» ساخته مجید مجیدی به کتاب‌های درسی مدارس راه‌یافتند و با اقتباس از آنها، فیلم‌های دیگری هم ساخته شد. چندی قبل، روزنامه «مکه» چاپ عربستان نوشت که فیلم «ملک سلیمان» به کارگردانی شهریار بحرانی در حد فیلم‌های حرفه‌ای هالیوود است.حتی برخی از سریال‌های تلویزیونی ما مثل «یوسف پیامبر» نیز در ده‌ها کشور جهان به نمایش درآمده و در بعضی کشورها، رقیب سریال‌های غربی بوده است. فیلم «محمد رسول الله(ص)» اثر اخیر مجید مجیدی نیز با وجود محدودیت‌هایی که از سوی لابی‌های صهیونیستی و جریان‌های تکفیری برای آن ایجاد شده، اما در نمایش‌های محدودی هم که در چند کشور داشته، حیرت و تحسین مخاطب‌ها را برانگیخته است. انیمیشن «شاهزاده روم» هم تا به حال در کشورهای مختلفی همچون فرانسه، انگلیس، لبنان و ... به نمایش درآمده و با استقبال بسیار خوبی مواجه شده است.

اما متأسفانه این نوع آثار که هدفشان جذب مردم جهان است و برای به نمایش درآمدن در سینمای همه کشورها متناسب هستند، در اقلیت قرار دارند و نوع دیگری از فیلم‌ها که فقط با هدف شرکت در فستیوال‌ها ساخته می‌شوند، غلبه پیدا کرده اند! به همین دلیل هم این نوع فیلم‌ها را نه جهانی، بلکه جشنواره‌ای می‌خوانیم.

«فیلم‌های جشنواره‌ای» اصلی‌ترین و عمده‌ترین جریان سینمایی در ایران، به ویژه در سال‌های پس از انقلاب اسلامی بوده‌اند. اصطلاح سینمای جشنواره‌ای اگرچه در سایر کشورها، رواج ندارد و ما چیزی با این نام یا لقب در سایر کشورها نداریم، اما در ایران، چون نسبت این نوع فیلم‌ها در مقایسه با سایر آثار بسیار زیاد است، ما از این عنوان، برای مشخص و متمایز کردن آنها با دیگر فیلم‌ها استفاده می‌کنیم. سینمای جشنواره‌ای، محصول سیاست‌های گلخانه‌ای مدیران فرهنگی و سینمایی دولت در دهه 60 بود. جریانی که طی دهه‌های بعد، رشد و گسترش بیشتری پیدا کرد.

فاصله ایران واقعی با ایران فیلم‌های جشنواره‌ای

با مروری بر فیلم‌های جشنواره‌ای و جوایزی که به این نوع آثار داده می‌شود، می‌توان به چند شاخص یا ویژگی مشترک دست یافت. از جمله اینکه، عموم این فیلم ها، به جز چند نمونه استثنایی، در داخل کشور فاقد مخاطب هستند، به خصوص فیلم‌های عباس کیارستمی. فیلم‌های این کارگردان، با وجود کسب جایزه از جشنواره‌های غربی، در داخل کشور نمی‌توانند با مردم ارتباط برقرار کنند. یکی از آخرین فیلم‌های کیارستمی که به نمایش عمومی درآمد، فیلم «شیرین» بود. این فیلم در سال 90 روی پرده سینماها رفت و برخی از مردم، بعد از دیدن چند دقیقه از فیلم، به گیشه مراجعه کردند و خواستار پس گرفتن پول بلیت خود شدند!

ویژگی دیگر این است که همه فیلم‌هایی که از ایران به جشنواره‌های مشهور غربی راه می‌یابند، تصویری صرفا منفی و وحشتناک از کشورمان نمایش می‌دهند. بارها و بارها از هنرمندان و منتقدان خارجی که به کشورمان سفر کرده‌اند شنیده ایم که آنچه از «ایران واقعی» می‌بینند، با آنچه به عنوان ایران در فیلم‌های جعفر پناهی و کیارستمی و ... می‌بینند، به کلی متفاوت است. البته خود مدیران جشنواره‌ها نیز معترف هستند که فقط فیلم‌هایی از ایران را می‌پذیرند که تصویری سیاه از این کشور نشان دهد؛ به طور مثال، عزت‌الله ضرغامی رئیس اسبق صداوسیما که در دوره‌ای هم معاون سینمایی وزارت ارشاد بود، در صفحه اینستاگرام خود مطلبی را از مدیر جشنواره فیلم کن نقل کرده است. او نوشته بود که ژیل ژاکوب، رئیس جشنواره فیلم کن بعد از دیدن یکی از فیلم‌های امیر نادری، گفته بود که فیلم خوبی است، اما چون به نمایش فقر و فساد و فحشا در آمریکا می‌پردازد، نمی‌توانیم آن را قبول کنیم، اما اگر همین مسائل را درباره ایران گفته بود، حتما می‌پذیرفتیم. (نقل به مضمون)

با مطالعه فیلم‌های جشنواره‌ای، می‌توان یک تناقض قابل تأمل را هم دید؛ بیشتر جوایز، از سوی جشنواره‌هایی به فیلم‌های ایرانی اهدا می‌شود که در عرصه بین الملل، علیه کشور ما هستند. چرا دولت‌هایی چون آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان و‌... که در دوران جنگ تحمیلی هر نوع حمایتی از صدام کردند و بعد از آن هم کشور ما را تحت فشار انواع تهدیدها و تحریم‌ها قرار دادند، در جشنواره‌ها و محافل سینمایی خود، فیلم‌های ایرانی را می‌پذیرند و به آنها جایزه می‌دهند؟

 تکمیل پازل ایران هراسی

پرویز شیخ طادی، کارگردان فیلم‌هایی چون «روزهای زندگی» و «شکارچی شنبه» به گزارشگر کیهان می‌گوید: «عمده سیاست جشنواره‌های غربی در قبال ایران بر این بنا شده تا با نحوه انتخاب    فیلم ها، به هنرمندان و مسئولین ما نشان دهند که فیلم‌هایی با ویژگی‌هایی خاص را می‌خواهند و ما برای ورود به این جشنواره‌ها و کسب جایزه، باید قواعد و ملاک‌های مدنظر آنها را رعایت کنیم. این ویژگی‌ها اغلب مبتنی بر ارائه نگاه انتقادی از مجموعه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشورمان بوده است. با جوایز خود، ما را وادار کرده‌اند تا برای خودنمایی در جشنواره‌های آنها آثاری بسازیم که تصاویری تیره و تار از کشور، مردم و نظام خودمان به آنها ارائه دهیم.ما هم مجموعه این ویژگی‌ها را پذیرفته‌ایم تا در آن جشنواره‌ها حضور یابیم.»

http://www.axgig.com/images/36759210680450987821.jpg

وی درباره عواقب این جریان، توضیح می‌دهد: «آثاری که به عنوان نماینده سینمای ایران در جشنواره‌ها و مراسم سینمایی غربی حضور می‌یابند، وارد منظومه ایران شناسی غربی‌ها می‌شوند. متأسفانه اغلب این آثار، تکمیل‌کننده پازل ایران هراسی غرب هستند.مجموعه فیلم‌های سینمای ما که برای حضور در جشنواره‌های غربی ساخته می‌شوند، در پروژه «اعتراف جامعه هدف» قرار دارند.این یک فرضیه نیست، بلکه یک نمودار است. مجموعه آثار ما که به جشنواره‌ها ارسال می‌شود یک قضاوت را برای افکار عمومی جهان می‌سازند. مدیران فرهنگی کشور می‌توانند یک گروه را برای تحقیق درباره این موضوع تشکیل بدهند تا محصولات سینمای ایران و حضور در این جشنواره‌ها را بسنجند. ما این کار را انجام نمی‌دهیم و افکار عمومی جهان را نمی‌بینیم و به جای آن، معیارهای جشنواره‌ها را ملاک قرار داده ایم. معیار جشنواره‌ها با افکار عمومی مردم، خیلی متفاوت است. افرادی که در یک جشنواره جمع می‌شوند، افکار عمومی نیستند. ملاک ما به لحاظ فرهنگی باید قضاوت افکار عمومی جهان باشد.»

این کارگردان سینمای ایران در ادامه تأکید می‌کند:«ما با فیلم‌های جشنواره‌ای خودمان به افکار عمومی جهان القا می‌کنیم که برخلاف واقعیت، مردمی بی‌اخلاق، با سطح پایین فرهنگی و دارای جامعه‌ای فاقد امنیت هستیم! عمده فیلم‌هایی که از کشور ما به جشنواره‌های غربی می‌روند، چنین درکی را از مردم و کشور ایران به افکار عمومی منتقل می‌کنند. این گونه نگاه‌ها روی سرمایه‌گذاری خارجی هم موثر است.

کسانی که قصد سفر به ایران را دارند، اگر چند تا از این فیلم‌ها را ببینند انگیزه خود برای سفر به چنین کشوری را از دست می‌دهند. اگر سرمایه‌گذار باشند و بخواهند سرمایه‌گذاری خارجی کنند، ترجیح می‌دهند در یک کشور امن سرمایه‌گذاری کنند، نه آن طوری که فیلم‌های جشنواره‌ای ما نشان می‌دهند؛ یک کشور ناامن و آشفته! این گونه فیلم‌ها در همه حوزه‌ها، حتی تعامل میان اندیشمندان و روابط نخبگان هم اثر منفی می‌گذارد.»

شیخ طادی در پاسخ به این پرسش که آیا مصادیقی از تأثیرگذاری منفی فیلم‌های جشنواره‌ای بر افکار عمومی جهان دارید؟ می‌گوید: «وقتی با دوستان، اقوام و آشنایانی که برای کار یا تحصیل به آن سوی آب‌ها رفته‌اند، تماس می‌گیریم، عمدتا به برداشت حقارت آمیز خارجی‌هایی که این فیلم‌ها را دیده‌اند اشاره می‌کنند. آنها می‌گویند که همسایگان و همکارانشان در کشورهای اروپایی وقتی این فیلم‌ها را می‌بینند، نگاهشان به ایرانی‌ها تغییر می‌کند. حتی برخی برای ما به خاطر داشتن چنین کشوری ابراز ترحم می‌کنند.»

جوایزی برای مدیریت سینمای ایران!

محمدحسین نیرومند، مدیرعامل انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس هم معتقد است که جشنواره‌هایی همچون کن، با جوایز خود، مسیر و جریان تولید آثار سینمایی در ایران را مدیریت می‌کنند. این کارشناس فرهنگی در گفت وگو با گزارشگر کیهان می‌گوید: «درحالی که طی سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سینمای ایران می‌توانست به قطب سینمای انقلابی جهان تبدیل شود و نوعی از سینما را شکل دهد که بتواند در حوزه مقاومت تأثیرگذار باشد، جشنواره‌هایی مثل جشنواره کن الگویی را برای ما ساختند که موجب بی‌خاصیت و خنثی شدن سینمای ما شد. روش جشنواره کن به گونه‌ای است که درحال سیاست‌گذاری فرهنگی در ایران هستند، به ویژه در حوزه تولید. مصداق بارز این نوع فیلم‌ها هم آثار عباس کیارستمی است. این نوع فیلم‌ها شاید دارای موضوعاتی انسانی باشند، اما فاصله زیادی هم با برند انقلاب اسلامی و روحیه انقلابی دارند. درواقع، جشنواره‌های غربی با جوایز خود، تفکر انقلابی را از سینمای ایران گرفته اند.

http://www.axgig.com/images/78559810030897706883.jpg

امروز اگر می‌بینیم که این همه انتقاد می‌شود که چرا سینمای ایران در زمینه هنر انقلاب حرفی برای گفتن ندارد، یکی از دلایلش تأثیرگذاری جوایز جشنواره هاست. این جشنواره‌ها جریان و مسیری را در تولید آثار سینمایی مشخص کرده‌اند و مدیران سینمایی و فرهنگی ایران هم متأسفانه متوجه این جریان نیستند. به همین دلیل، مسیر سینمای ایران که به قول شهید آوینی می‌توانست یک جریان جهانی را ایجاد کند، به یک جریان جهانی که نسبتی با انقلاب اسلامی ندارد، تبدیل شد.»

وی تأکید می‌کند: «افتخار مدیران فرهنگی و سینمایی ما این است که تاکنون 30هزار جایزه از جشنواره‌های جهانی گرفته‌ایم! اگر افتخار است، باید جریان هنر انقلابی که متناسب با تفکر امام(ره) بود شکل می‌گرفت؛ اما نه تنها این جریان شکل نگرفته که تحت تأثیر همین جوایز، اغلب فیلم‌های سینمای ما همسو با فرهنگ و تفکرات غربی هستند.»

لینک: http://kayhan.ir/fa/news/79500/%D8%AC%D8%B4%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%BA%D8%B1%D8%A8%DB%8C-%D9%88-%D9%86%D9%81%D9%88%D8%B0-%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D8%AA%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4-%D8%B1%D9%88%D8%B2

تقدیم به جانباز شهید، رجب محمدزاده

گل از گلش شکفت و بهار شد

http://www.axgig.com/images/28010271729234061411.jpg

گل از گلش شکفت و دوباره بهار شد

 

پرواز کرد و ساکن آغوش یار شد

 

از خطه کویر شمیم صبا رسید

 

بر مقدمش بسیط زمین لاله‌زار شد

 

دلگرم بود و منتظر لحظه‌ای شگرف

 

ناگاه در هوای خوشی بیقرار شد

 

با آن که خصم برگ و برش را شکسته بود

 

در رهگذار عشق و وفا سایه‌سار شد

 

از درد همچو گنبد مینا خمیده گشت

 

جسمش برای روح شهیدش مزار شد

 

بار سفر که بست دل آسمان گرفت

 

باران گرفته بود که او رهسپار شد

 

تا بود آبروی زمین بود و زیب چرخ

 

تا رفت گونه‌های زمین شوره‌زار شد

 

تابوت خویش یک تنه بر دوش می‌کشید

 

از آن زمان که چرخ فلک را سوار شد

 

آهسته چون نسیم گذشت از کنار ما

 

با اینکه رفت در دل ما ماندگار شد

شعر از بهروز ساقی

ضمن محکوم کردن سوءاستفاده جریان فتنه از نام این شاعر

فرزند «احمد عزیزی»: دولت، کوچکترین کمکی برای درمان پدرم نکرد

 http://www.axgig.com/images/12802344905461623528.jpg

فرزند احمد عزیزی، ضمن محکوم کردن سوءاستفاده جریان فتنه از نام پدرش و با انتقاد از کم توجهی دولت به وضعیت درمان این شاعر تصریح کرد:اگر پدرم هنوز نفس می کشد و زنده است، به خاطر عنایت و حمایت رهبر انقلاب است.

فرزند احمد عزیزی در گفت وگو با کارگری در روزنامه (وبلاگ آرش فهیم)، درباره عیادت وزیر بهداشت از این شاعر در بیمارستان کرمانشاه گفت: وزیر بهداشت بدون اطلاع قبلی به دیدن پدرم آمد و هیچ کدام از اعضای خانواده ما در این عیادت حضور نداشتند. اما آنچه اتفاق افتاده این است که دولت آقای حسن روحانی کوچک ترین قدمی برای کمک به درمان احمد عزیزی برنداشته است. همان طوری که این دولت برای سلامتی سایر هنرمندان و نویسندگان نیز هیچ کاری انجام نداده است.

وی افزود: حتی بسیاری از مردم کرمانشاه از دولت خواستند که شرایطی را فراهم کند تا پروفسور سمیعی(یکی از بزرگترین جراحان مغز جهان که ایرانی و مقیم آلمان است) به معاینه احمد عزیزی بپردازد. اما این دولت با اینکه امکان معاینه ورزشکاران توسط پروفسور سمیعی را فراهم کرده بود، حاضر نشد برای یک شاعر متعهد و انقلابی چنین کاری را کند.

عزیزی تأکید کرد: اگر احمد عزیزی تا به حال در قید حیات است و کارهایی هم برای درمان او صورت گرفته، همه به خاطر عنایت و توجه حضرت آقا (رهبر معظم انقلاب) بوده است.

فرزند احمد عزیزی همچنین به سوء استفاده فتنه گران از نام این شاعر اشاره کرد و گفت: متأسفانه به خاطر اینکه پدرم در دوران جوانی خود و در سال های ابتدای انقلاب با برخی از شخصیت های این جریان دوست بود، فتنه گران سوء استفاده های زیادی از نام «احمد عزیزی» کردند که من این مسئله را از همین تریبون محکوم می کنم.

وی همچنین درباره وضعیت آثار احمد عزیزی هم اظهار داشت: متأسفانه سوء استفاده های زیادی هم از آثار پدرم می شود و حتی برخی از افراد، اشعار پدرم را به نام خودشان منتشر می کنند!باید نسبت به این مسئله هم توجه و رسیدگی شود.

گفتنی است، احمد عزیزی، شاعر انقلابی و آئینی از سال 86 به دلیل عارضه مغزی در بیمارستان کرمانشاه بستری است.

کتاب های «کفشهای مکاشفه»(۱۳۶۷)،«شرجی آواز»(۱۳۶۸)،«خوابنامه و باغ تناسخ»(۱۳۷۱)،«ترجمه زخم»(۱۳۷۰)،«باران پروانه» (۱۳۷۱)،«رودخانه رؤیا» (۱۳۷۱)،«ملکوت تکلم» و «سیل گل سرخ» از احمد عزیزی منتشر شده است.

صفحه تصویرروز 11 مرداد 95

صفحه تصویرروز 11 مرداد 95 با این مطالب منتشر شد:
-  درنگی بر شبکه کودک و نوجوان؛ در انتظار ایجاد جنبش پویانمایی استراتژیک
-  نقدی بر فیلم «اژدها وارد می شود»؛ لودگی مانای یک روشنفکر حقیقی
-  نگاهی به فیلم «بارکد»؛ پس رفت
-  مطلب وارده (یادداشت خوانندگان) درباره حجاب و سریال های تلویزیونی ؛ هنرمندان بی عمل!
-  و چند خبر کوتاه (رویدادها)
لینک: http://kayhan.ir/fa/issue/779/8
گفتنی است، صفحه تصویرروز دوشنبه هر هفته در روزنامه کیهان منتشر می شود. منتظر مطالب، انتقادات، پیشنهادات و نظرات شما هستیم.
http://www.axgig.com/images/93684343375137139758.jpg

درنگی بر شبکه کودک و نوجوان

در انتظار ایجاد جنبش پویانمایی استراتژیک

 http://www.axgig.com/images/48544810880343435689.jpg

شبکه «کودک» در شرایطی به عنوان یکی از واپسین شبکه‌های صداوسیما از پنج ماه قبل کار خود را آغاز کرد که در اصل مهم‌ترین شبکه رسانه ملی محسوب می‌شود. اما اهمیت این شبکه چیست؟

طی دو دهه اخیر، با گسترش مدرنیته و آپارتمان نشینی در جامعه ایران و به ویژه در طبقه متوسط شهری، تفریحات و سرگرمی‌های بچه‌ها نیز تغییر شکل یافته است. نسل‌های گذشته، بیشتر اوقات فراغت خود را با همسالان خود می‌گذراندند و عمده بازی‌های آن‌ها نیز به صورت دسته جمعی و در فضای باز انجام می‌گرفت. اما بچه‌های امروز، مجبور هستند که بیشتر اوقات فراغت خود را در فضاهای محدود و چاردیواری‌های بسته و در خلوت و تنهایی سر کنند. به خصوص که بسیاری از پدر و مادرها دو، سه شیفت کار می‌کنند و وقتی هم به خانه بر می‌گردند، حس و حال لازم برای سر و کله زدن با فرزندانشان را ندارند. دیگر از گرگم به هوا و قایم باشک و عموزنجیرباف و هفت سنگ و ... هم خبری نیست. انواع بازی‌های رایانه ای، شبکه‌های تلویزیونی و نرم افزارهای تلفن همراه، اصلی‌ترین همراهان نسل نوین جامعه ما هستند. این وضعیت، حتی شرایط تربیتی کودکان و نوجوانان را نیز دگرگون کرده است. درگذشته، کار تربیت تنها به وسیله والدین و معلمان صورت می‌گرفت. اما آموزگاران نسل جدید، نامحدود هستند. در این فضای بلبشو و از همه رنگ، سرگرم‌سازی و تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان، مسائلی حساس، پیچیده و تخصصی شده‌اند. بنابراین، والدین نمی‌توانند به تنهایی از پس تربیت بچه‌ها بر بیایند.

به ویژه اینکه بخشی از جریان تهاجم فرهنگی یا همان جنگ نرم علیه نظام فرهنگی و عقیدتی ما، بچه‌ها را هدف قرار داده است. حجم گسترده بازی‌های رایانه‌ای وارداتی و اغلب مخرب به اضافه انتشار سرسام آور دیسک‌ها و همچنین شبکه‌های ماهواره‌ای پخش انیمیشن با دوبله فارسی، خردسالان و کودکان ایرانی را احاطه کرده است.

با این اوصاف، دیگر نمی‌توان شبکه کودک را یک کانال معمولی برای پخش کارتون‌های قدیمی و تکرار برنامه‌های کودک سایر شبکه‌ها دانست، بلکه یک شبکه استراتژیک و حیاتی محسوب می‌شود. به نظر می‌رسد صداوسیما کمی دیر به فکر راه‌اندازی این شبکه افتاده و باید از خیلی سال قبل در این زمینه سرمایه گذاری و برنامه‌ریزی دقیق و سنجیده می‌شد.

یک سد در برابر سیل تهاجم

از تیرماه سال 91 بود که با هدف پاسخگویی به نیاز مخاطب‌های نونهال صداوسیما، شبکه‌ای تحت عنوان «پویا» کار خود را آغاز کرد. با این حال، به نظر می‌رسید که مأموریت و کارکرد این کانال، ناقص بود. چون بیشتر وقت آن وقف نمایش آثار قدیمی و خاطره‌انگیز می‌شد.

تا اینکه از اول مهر امسال (سال 94) شبکه کودک راه اندازی شد و کار خود را بطور آزمایشی آغاز کرد. ریاست این شبکه برعهده محمد سرشار، نویسنده و کارشناس فرهنگی کودک و نوجوان است. 

شبکه کودک به رغم نام آن فقط برای بچه‌ها نیست. بلگه بزرگسالان نیز می‌توانند خاطرات دوران کودکی خود را با این شبکه مرور کنند. چون بخش قابل توجهی از برنامه‌های آن را انیمیشن‌های قدیمی تشکیل می‌دهد.

اولین قدم؛ خروج از انفعال

همان طور که بیان شد، مدیران رسانه ملی باید شبکه کودک را به عنوان یک اهرم رسانه‌ای مهم و راهبردی در نظر بگیرند. چون از طریق ارتقا و تقویت این شبکه می‌توانند کنترل ذهن نسل آینده را در دست بگیرند. بدون تردید، شبکه کودک اگر تنها ویترینی برای نمایش چند برنامه و کارتون تکراری باشد، شکست خواهد خورد. شبکه کودک نیز همچون هر رسانه، محصول و شبکه دیگری، باید در چارچوب سیاستگذاری، راهبرد و چشم انداز مشخصی فعالیت کند. رویکرد این شبکه هم اکنون بیشتر انفعالی است. اما بقا و تأثیرگذاری آن در گرو خروج از انفعال و فعال شدن است.

انفعال به این معنی که اگر مروری بر فهرست برنامه‌های این شبکه در طول روز بیندازیم، با برنامه‌هایی چون «فوتبالیست ها»، «پت و مت»، «پلنگ صورتی»، «راسوی کنگ فوکار»، «تام و جری»، «اسکار»، «مکس» و ... مواجه می‌شویم که غالبا آثاری تکراری هستند. ضمن اینکه برخی از این کارتون‌ها، آداب و سبک زندگی مغایر با آنچه مطلوب ماست را به مخاطب کودک و نوجوان القا می‌کنند. البته پخش این آثار، به‌طور مطلق مردود نیست و قرار داشتن آن‌ها در فواصل پخش برنامه‌ها می‌تواند به جذابیت شبکه کمک کند. اما این گونه آثار باید محدود شوند.

http://www.axgig.com/images/10311399493838521386.jpg

واقعیت این است که رسانه‌های مصرف کننده، منفعل باقی می‌مانند.هر رسانه‌ای برای پویایی و تأثیرگذاری در فضای فرهنگی جامعه در وهله اول باید تولید محور باشد. هویت هر شبکه‌ای را تولیدات منحصر به فرد آن شبکه تشکیل می‌دهد. شبکه کودک هم برای دستیابی به هویت و شخصیت ممتاز و متمایز باید تولیدات منحصر به فرد خود را روی آنتن بفرستد.

مرکز جنبش پویانمایی

یکی از اتفاقات مثبت فرهنگی سال‌های اخیر در کشور ما پیشرفت چشم گیر انیمیشن است. موفقیت «شاهزاده روم» در اکران فصل پاییز سینماهای کشور و همچنین برتری انیمیشن «فهرست مقدس» در سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر و همچنین آثار درخشان دیگری چون «نبرد خلیج فارس»، «در مسیر باران» و ... یک ظرفیت جدید برای فضای رسانه‌ای کشور است. به خصوص اینکه کارگردان‌های این آثار، هنرمندان جوان انقلابی و متدین هستند.

شبکه کودک سیما باید از این ظرفیت به وجود آمده استفاده کند و تبدیل به مرکز جنبش پویانمایی متعهد شود. یعنی با گردهمایی هنرمندان باسواد، خوش ذوق و باتجربه عرصه پویانمایی، الگوهای سرگرم‌سازی بومی و استراتژیک را عملیاتی کند.

سرگرم‌سازی استراتژیک یعنی جذابیت به اضافه آموزش و تربیت. امروز دیگر دوران نصیحت‌های پیش پا افتاده و خشک و خالی گذشته است. فیلم تربیتی مماس با زمانه به أثری می‌گویند که در حوزه فردی، فطرت انسانی مخاطب را بیدار کند و در حوزه جمعی، خودآگاهی سیاسی و اجتماعی مخاطب را افزایش دهد. کودکان ایرانی، بیشتر از مسائلی چون «سحرخیز باش تا کام روا باشی» باید نسبت به مفاهیمی چون عدالت، هویت، استعمار، جنگ، سلطه، نفوذ فرهنگی و ... آگاه شوند.

 منتها همان طور که برخی از انیمیشن‌های وارداتی، مفاهیم مدنظر استراتژیست‌های غربی را در قالبی بسیار ظریف و فانتزیک نمایش می‌دهند، شبکه کودک هم باید مفاهیم مذکور را به شیوه دراماتیک و فانتزیک ترسیم کند. تنها در صورت وقوع چنین وضعیتی، این شبکه می‌تواند کارکرد خود را به عنوان یک کانال پویا و تأثیرگذار اعمال کند.

صفحه فرهنگ مقاومت 10 مرداد 95

اسرائیل، منتظر باش! انتقام ابوالفضل را از تو می گیریم

صفحه فرهنگ مقاومت این هفته، همراه با گفت وگویی خواندنی با خانواده شهید مدافع حرم «ابوالفضل نیکزاد» منتشر شده است. این گفت وگو با تیتر «اسرائیل! منتظر باش که انتقام ابوالفضل را از تو می گیریم» به همت سیدمحمد مشکات الممالک تهیه و تنظیم شده است. شهید ابوالفضل نیکزاد از رزمندگان سپاه بود که چندی پیش و در سن 32 سالگی در نبرد با داعش در سوریه به شهادت رسید. در بخش اول این گفت وگو، صحبت های مادر و برادران شهید نیکزاد منتشر شده است. بخش دوم این مطلب، شامل گفت وگو با همسر این شهید، هفته آینده منتشر خواهد شد.

در صفحه این هفته، گزارشی از سابقه مقاومت مردم بحرین در برابر اشغالگران نیز منتشر شده است.

ذکر خاطره ای کوتاه از شهید علی‌اکبر اصغری هم زینت بخش صفحه این هفته ماست.

گفتنی است، صفحه فرهنگ مقاومت، یکشنبه هر هفته در روزنامه کیهان منتشر می شود. منتظر مطالب، نظرات، انتقادات و پیشنهادات شما هستیم.

لینک:http://kayhan.ir/fa/issue/778/8

http://www.axgig.com/images/27276449175171476291.gif

پاسخ حمید سبزواری به افشین علا

افشین علا، شاعر نه چندان مطرحی که معمولا سعی دارد تا با حمایت از جریان های سیاسی هوس باز که از هر وسیله ای برای ارضای شهوت قدرت پرستی خود استفاده می کنند، هر از گاهی خودی نشان دهد، این بار هم به تبع برخی از اربابان سیاست، دست به دامان متوفایان شده است(به زبان عوام، مرده خواری کرده است) ایشان در یادداشتی از آنچه «سانسور حمید سبزواری» خوانده انتقاد کرده و ادعا کرده که سبزواری به سران کودتای ضدملی سال 88 که جمعی از جوانان این مرز و بوم را پای اهوای نفسانی خود ذبح کردند، علاقه داشته و ... افشین علا آنقدر ساده و بی اطلاع است که نمی داند، حرف زدن روی هوا و بدون مدرک و سند، فاقد اعتبار و ارزش است. چرا بدون هیچ نشانه ای، شاعری که از دریا می سرود را به «مرداب» متصل می کنند؟! بر فرض هم که چنین است، چرا روزنامه هایی که به همین هوس بازان سیاسی مورد علاقه افشین علا نزدیک هستند، هم در زمان حیات و هم در موقع وفات، سبزواری را بایکوت کردند؟

از قضا، فرزند مرحوم حمید سبزواری ، در زمان حیات ایشان پاسخ امثال افشین علا را داده بود. او در گفت وگویی با نگارنده گفته بود: « دیده‌ایم که برخی از شاعران انقلاب، در میانه راه بریدند، چون ملاک اصلی برای آنها منافع بود. اما ملاک اصلی برای حمید سبزواری، نه منافع و مادیات، بلکه عقایدش بوده است. متأسفانه گاهی حرف‌هایی پشت سر پدرمان گفته می‌شود. اما این برچسب‌ها به هیچ وجه به ایشان نمی‌خورد. واقعیت این است که ایشان در تمام طول دوران انقلاب، هیچ منفعتی کسب نکرد و وضع زندگی‌اش همان است که زمان انقلاب بود.» (متن اصلی مصاحبه را اینجا بخوانید)

البته خود مرحوم سبزواری هم قبلا با یکی از سروده های خودش پاسخ افشین علا را داده بود:

خوش‌نشینان ساحل بدانند                موج این بحر را رامشی نیست

دل به امید رامش نبندند                    بحر را ذوق آسایشی نیست

تا که دریاست دریا به جوش است       شورش و موج و گرداب دارد

هرگز از بحر جوشان مجویید               آن زبونی که مرداب دارد

ما نهنگیم و خیل نهنگان                   بستر از موج توفنده دارند

این سرود نهنگان دریاست                بحر را موج‌ها زنده دارند

ما نهنگیم و هر جا نهنگ است           طعمه از کام غرقاب جوید

نزد دریادلان مرده بهتر                       زان که آرامش و خواب جوید

خوش‌نشینان ساحل بدانند              تا که دریاست این شور و حال است

چشم سازش ز دریا ندارند              سازش موج و ساحل محال است 

 

نگاهی به فیلم «دختر» به کارگردانی سیدرضا میرکریمی

دختر... پدر... فیلم ابتر!

 http://www.axgig.com/images/31887971577322318484.jpg

فیلم «دختر» هم مثل سه فیلم قبلی میرکریمی، مسئله زنان جوان و نهاد خانواده را محور قرار داده است. نگاه این کارگردان به زن، نگاهی آسیب شناسانه و در عین حال پاک و سالم است. اینکه یک کارگردان وارد فضای دخترانه می‌شود و گردهمایی‌ها و مسائل مربوط به آن‌ها را نمایش می‌دهد اما ذره‌ای از این فضا و موضوع استفاده ابزاری نمی‌کند، گویای سلامت فکری و هنری اوست. هرچند که موضوع «دختر جوانی که در برابر پدرش سرکش است و از او می‌گریزد» اواسط فیلم، رها می‌شود و مسئله اصلی، پدر می‌شود و در نهایت نیز همه چیز در فیلم، ابتر می‌ماند! 

مشکل اصلی فیلم، شتابزدگی در شخصیت پردازی و منطق داستان است. از یک طرف، انگیزه آدم‌های درون فیلم، مخاطب را برای انجام کارهای آن‌ها مجاب نمی‌کند. به‌طور مثال، ما در این فیلم دختری را می‌بینیم که قصد دارد برای شرکت در مهمانی خداحافظی دوست دوران دانشگاه خود از آبادان به تهران برود. اما پدرش با این مسافرت مخالفت می‌کند. مشکل این قضیه در این است که عامل ایجاد درگیری میان دختر و پدر در فیلم، خیلی ضعیف است. طبیعی است که هر پدر و مادر نرمال و متعادلی با سفر چند صد کیلومتری دختر جوان خود برای اینکه فقط در یک دور همی شرکت کند، مخالف باشند. بنابراین، باید عامل دیگری برای ایجاد تنش میان دختر و پدر تعیین می‌شد.

یک مثال دیگر؛ در تهران، پس از فرار دختر، پدر مستأصل و پریشان به جست وجو می‌پردازد. وقتی پلیس از پدر درباره وجود قوم و خویش در تهران می‌پرسد، پاسخ او منفی است. اما بعد معلوم می‌شود که دختر به خانه عمه اش رفته است و پدر صرفا به دلیل قهر بودن با خواهرش، وجود فامیل در تهران را نفی کرده است ‍! به‌طور طبیعی، وقتی یک پدر، دخترش را گم می‌کند و برای پیدا کردن او به کلانتری می‌رود نمی‌توان باور کرد که وجود خواهرش در تهران را فراموش می‌کند. هر کس با هوش متوسط، احتمال پناه بردن دختر به خانه عمه اش را می‌دهد، با توجه به اینکه عمه تنها خویشاوند آن‌ها در تهران است.

همچنان که معلوم نیست چرا پدر، پس از سال‌ها قهر و دشمنی با خواهر و شوهر خواهرش و در شرایطی که در برخورد اول اصلا شوهر خواهر خود را بجا نمی‌آورد، ناگهان تصمیم می‌گیرد تا همه بدهی‌های او را بپردازد! تا پایان هم دلیل اصلی قهر و دشمنی آن‌ها مشخص نمی‌شود.

نکته قابل تأمل، قرار گرفتن یک دیالوگ تکراری در این فیلم است؛ «از وقتی پدر رفت، همه چیز به هم ریخت» این جمله در چند فیلم اخیر دیگر، ازجمله «ابد و یک روز» هم گفته شده بود و از قضا در فیلم دختر هم مطرح می‌شود! اواخر هم فیلم به ورطه شعار و خطابه می‌افتد. دختر پس از چند روز کشمکش و ایجاد عذاب و مزاحمت بی‌دلیل برای پدرش ناگهان به این نتیجه می‌رسد که «بابا گناه دارد!» و سیدرضا میرکریمی که پس از اوج گیری اولیه‌اش با سه فیلم «کودک و سرباز»، «زیر نور ماه» و به ویژه «خیلی دور، خیلی نزدیک» در مسیر میان مایگی و تولید فیلم‌های متوسط و بی‌اثر حرکت می‌کند!

صفحه فرهنگ مقاومت 27 تیر 95

داستان سرداری که از دنیا گذشت

 در صفحه فرهنگ مقاومت 27 تیر 95 ماجرای خواندنی زندگی شهید محمد قربانی از زبان همسر او منتشر شده است. ماجرای سرداری که برخی شب ها گرسنه به خانه می آمد و غذای خود را فقیران می داد. سرداری که در روز زن، به زنان مسیحی هم هدیه می داد. سرداری که به آرزوی خودش رسید و در نبرد با اهریمنان داعش، شهید شد.

در این صفحه البته از شهید مسعود خرمی مسئول اطلاعات تیپ 48 فتح هم یاد شده است. به اضافه ذکر خاطره ای از شهید محمد مهدی ستاری.

لینک: http://kayhan.ir/fa/issue/765/8

http://www.axgig.com/images/73999145825264796445.gif

صفحه فرهنگ مقاومت، یکشنبه هر هفته در روزنامه کیهان منتشر می شود.