نگاهي به فيلم «زندگي خصوصي آقا و خانم ميم» به كارگرداني روح الله حجازي

روايتي درباره عبور از سنت به جاهليت مدرن!

«زندگي خصوصي آقا و خانم ميم» دومين فيلم روح الله حجازي پس از «در ميان ابرها» است. اين فيلم هم موضوعي شبيه به فيلم هاي موج غالب در سينماي امروز ايران دارد؛ ترديد و خيانت! اما ديدگاه و مضمون فيلم كاملاً با آنچه در فيلم هاي راوي خيانت مي گذرد متفاوت است. اين بار، هيچ رد و اثري از ابتذال آشكار و پنهاني كه در اين گونه آثار بيداد مي كند نيست؛ هرچند در راه تخاصم و تقابل با مناسبات ناسالم اجتماعي با لكنت زبان همراه است و تكان و تلنگر لازم را درباره اين دغدغه به مخاطب وارد نمي كند.


فيلم «زندگي خصوصي آقا و خانم ميم» روايتگر زندگي زن و شوهري جوان به همراه فرزند خردسال شان است كه براي عقد يك قرارداد كاري از شهرستان به تهران مي آيند، رخدادي كه منجر به ارتقاي شغلي مرد مي شود؛ اما اين ترفيع و ورود اين خانواده به يك زندگي به ظاهر متجددانه، زندگي آنها را دچار اختلال مي كند. در اثر ترديد و هراس از درغلتيدن در روابط غلط، گرما و روشنايي اين جمع به سردي و تيرگي مي گرايد.
«زندگي خصوصي آقا و خانم ميم» از ويژگي هايي برخوردار است كه آن را در سينماي امروز ايران واجد اهميت و توجه كرده است. در فرم، شاهد يك فيلم جمع و جور و به دور از پيچيده گويي ها و ادا و اطوارهاي شبه روشنفكرانه و مبتذل هستيم؛ هرچند، فيلم در زمينه داستان پردازي تاحدودي كم مي آورد و گويي يك فيلم كوتاه است كه با اضافاتي به يك فيلم بلند تبديل شده است. جا داشت كه بر داستان هاي فرعي و ماجراهاي آن و همچنين شخصيت پردازي كار افزوده مي شد تا توان روايي فيلم بالا برود. همچنين بازي بازيگران چندان قابل توجه نيست. از قابليت هاي بازيگري حميد فرخ نژاد و مهتاب كرامتي به اندازه كافي استفاده نشده است. از ابراهيم حاتمي كيا هم چون حرفه اصلي اش بازيگري نيست، نمي توان توقع چنداني داشت.
اما آنچه «زندگي خصوصي آقا و خانم ميم» را در ميان آثاري كه موضوع مشابهي دارند متفاوت جلوه مي دهد، نقد تجددزدگي و مدرن گرايي سطحي است. محور اصلي فيلم، جماعت به اصطلاح تازه به دوران رسيده است كه با رسيدن به كوچك ترين جايگاه و يا ثروتي، خود را مي بازند و سعي مي كنند تا به اصطلاح همرنگ جماعت شوند. به بياني ديگر، فيلم روايتگر مسئله عبور از سنت به مدرنيته، با تمركز بر نهاد خانواده است. در فيلم، مي بينيم كه شخصيت محوري فيلم از يك طرف سعي دارد تا با خودآرايي و توسل به ظاهرسازي آنچناني خود و همسرش از قافله عقب نماند و از طرف ديگر به دليل تعلقات سنتي و برخورداري از غيرت و تعصب مردانه، از وضعيتي كه در آن گرفتار شده، كلافه مي شود.
مي توان «زندگي خصوصي آقا و خانم ميم» را با فيلم «من مادر هستم» كه همزمان با هم اكران شده اند مقايسه كرد. مخاطب هر دو، طبقه متوسط شهرنشين است و در هركدام نيز آلودگي هايي كه گرد اين طبقه را گرفته اند بازنمايي مي شود. اما در فيلم روح الله حجازي برخلاف فيلم فريدون جيراني، خانواده و روابط زوجين، تقديس و تشويق مي شود. اين درحالي است كه در «من مادر هستم» چيزي به نام خانواده وجود ندارد و مخاطب از خانواده دل زده و هراسان مي شود. در همين جا بايد اين نكته را هم يادآور شد كه بدون شك، يكي از عوامل بالا رفتن سن ازدواج و كاهش تمايل به تأهل در اين زمانه، تأثير محصولات فرهنگي و رسانه اي است. در اغلب فيلم هاي سينمايي، رمان ها، تئاترها و برخي از سريال هاي تلويزيوني، تصويري ترسناك و نفرت انگيز از زندگي زناشويي نمايش داده مي شود. باتوجه به اثرگذاري فوري و قوي اين گونه آثار بر ذهن كودكان و نوجوانان، طبيعي است كه بخشي از جامعه جوان، پنداري منفي درباره امر مقدس ازدواج و تشكيل خانواده پيدا كنند. در برابر طيف غالب آثار سينمايي، معدود فيلم هايي نظير «زندگي خصوصي آقا و خانم ميم» در پي ترميم تصوير و تصور پيرامون خانواده هستند.
با اين حال، «زندگي خصوصي آقا و خانم ميم» از چند حلقه مفقوده محتوايي نيز رنج مي برد كه مانع پخته و بليغ شدن اين فيلم شده است. فيلم در نمايش خطرات سبك زندگي شبه مدرن و غرب زده به التهاب نمي رسد؛ يعني جاي يك تعليق و موقعيت تكان دهنده كه همچون آب سردي بر تفكر مخاطب تجددطلب ريخته شود و از خواب غفلت بيدارش كند، خالي است. ترسيم زشتي ها و پلشتي هاي پديده تازه به دوران رسيدگي فرهنگي در فيلم، به بلوغ نرسيده و در نتيجه فيلم را به قطعيت نمي رساند؛ به اين معني كه برخي از مخاطب هاي فيلم به اين نتيجه مي رسند كه اصلاً اين سبك زندگي مشكلي ندارد و عامل اصلي پديد آمدن اين اشكالات، ذهنيت سنت گراي شخصيت هاست، نه زندگي جديد آنها. بنابراين، جا داشت كه با گنجانده شدن يك قصه فرعي، موضع فيلم در اين زمينه قطعي تر و شفاف تر مي شد. مثلاً قرار دادن چند فلاش بك(بازگشت به عقب) كه گوياي زندگي شيرين و آرام اين خانواده در گذشته اي نه چندان دور بود.
اين فيلم نيز مانند بسياري از فيلم هاي اجتماعي سينماي ما، غرق در رويكرد سلبي است و نگاه ايجابي در آن بسيار كمرنگ است. فيلم «زندگي خصوصي آقا و خانم ميم» در اين مورد هم مي توانست در قالب داستاني فرعي يا حداقل افزودن نشانه و اشاره اي، روزنه اميد و راه برون رفتي براي شخصيت هاي به بن بست رسيده خود نشان دهد. اين كار موجب مي شد كه فيلم هم از يكنواختي روايي فاصله بگيرد، هم هويت فرهنگي شاخص تر و منسجم تري مي يافت و هم كاربردي تر مي شد.

این مطلب در هفته نامه صبح صادق منتشر شده است.

گزارشی درباره وضعیت آموزش هنر در دانشگاه ها

قصه ها و غصه های تحصیل در رشته های هنری

در تحلیل مسائل و چالش های روز عرصه های هنری کشورمان، معمولا یکی از زیربناهای اساسی نادیده گرفته می شود؛ بدون شك ريشه بسياري از مشكلات موجود در حوزه هایی چون سينما، تئاتر، موسیقی و ... را بايد در مراکز آموزشی، هنرستان ها، دانشگاه ها و دانشكده های هنری یافت. چراکه اکثریت قریب به اتفاقات هنرمندان از درون همین مراکز برمی خیزند.

s3791_tarh11.jpg

اما متأسفانه رشته های هنری، به ویژه در سطح آموزش عالی دارای نقائص و ضعف های فراوانی است. از مشکلات سخت افزاری نظیر کمبود امکانات و تجهیزات که بگذریم، آموزش این گونه رشته ها امروز با ناهنجاری های نرم افزاری هم دست و پنجه نرم می کنند. کافی است گاهی جزوه ها و کتاب های این رشته ها را تورقی کنیم تا به اشتباهات، تحریف ها و ضعف علمی و بینشی آن ها پی ببریم.

كساني كه از واقعيت ها آگاه هستند با خواندن و مشاهده اين مطالب در كتاب ها و جزوه هاي آموزشي سينما يكه مي خورند و دچار شگفتي مي شوند. اما بسياري از نوجوانان و جوانان كه نسبت به واقعيات آشنايي ندارند، این مکتوبات را حقيقت مسلم فرض مي کنند. به همین دلیل هم بسیاری از هنرمندان و دلسوزان فرهنگی، نسبت به تأثیر منفی این گونه آموزه ها و ضعف ها بر روح و ذهن هنرمندان آینده هشدار می دهند.

به عنوان مثال، در گفت و گویی که با محمد بیرانوند، نویسنده فیلمنامه سریال «مختارنامه» داشتم، معتقد بود: "متأسفانه الان در دانشكده هاي هنري و سينمايي ما، آموزه ها و نظريه هاي غربي را تدريس مي كنند. اين باعث بسته شدن دست و دل هنرمند و دادن عينك سياه و به هنرآموزان شده، شجاعت را از آنها می گیرد و موجب رنگ باختن عشق دركارهايشان می شود. به همین دلیل هم هرچه نمايش مي دهند سياهي است. در دانشكده هاي هنري ما فرمول هايي به دانشجویان القا می شود که به طرز عجيبي مغز آن ها را مسخ مي كنند." 

نظر دانشجویان

برای درک بهتر این موضوع، ابتدا سراغ دانشجویان رشته های هنری رفتیم تا از زبان آن ها بشنویم که با چه آسیب هایی برای تحصیل هنر در دانشگاه مواجه هستند.

علیرضا آل یمین، دانشجوی رشته تئاتر معتقد است: وجه عملی آموزش در دانشگاه های هنری ما کمرنگ است. به طوری که ما حتی کلاس های عملی مان نیز بیشتر تئوریک هستند و در عمل، عملی نیستند! نتیجه این مسئله هم این شده که فارغ التحصیلان این رشته ها اغلب در حد کارشناس هنری هستند، نه هنرمند.

وی افزود: عدم بومی سازی مواد علمی، از دیگر ضعف های دانشگاه های هنری ما است. هرچند که بسیاری از موضوعات علمی، دارای تعاریف و استانداردهای جهانی و واحد هستند. مثلا تعریف میزانسن، رنگ، نت های موسیقایی و ... را نمی توان تغییر داد. اما لازم است که در محتوای دروس بنابر نیازهای بومی و فرهنگی کشور خودمان تغییراتی دهیم که چنین اتفاقی در دانشگاه های ما نمی افتد.

این دانشجو ادامه داد: نتیجه عدم بومی سازی این است که فارغ التحصیلان رشته های هنری غرق در هنر غربی بار می آیند و در این فضا اصلا مجال این را نمی یابند که به خودشان رجوع کنند.

آل یمین تصریح کرد: بدون شک با تعیین واحدهای معارف و یا مبانی هنر اسلامی، به تنهایی نمی توان انتظار بومی سازی رشته های هنری دانشگاه ها را داشت. بلکه معنی بومی سازی این است که دانشجوی هنر بداند از آنچه می آموزد چگونه در راستای پاسخگویی به نیازهای روز جامعه خودش برآید.

روح الله خسروی نژاد، دانشجوی رشته سینما درباره مشکلات تحصیل در این رشته این گونه توضیح می دهد: یکی از مشکلات سنتی و دیرین دانشگاه ها و دانشکده های هنر، قهر قشر متعهد و متدین جامعه با این عرصه است. این باعث شده که در درازمدت فضای دانشگاه های هنری ایران به سمت غرب زدگی و اباحه گری میل پیدا کند. نتیجه این شده که استاد متعهد نیز در این گونه دانشگاه ها کم حضور دارد و دانشجویان اغلب تحت تأثیر گرایش های غربی بار می آیند.

وی همچنین کمبود امکانات و تجهیزات لازم را از دیگر مشکلات اساسی در این زمینه می داند و می گوید: یکی از ابتدائی ترین امکانات برای تدریس سینما در یک دانشکده، وجود ویدئوپروژکتور در کلاس هاست که متأسفانه در دانشگاه ما اکثر کلاس ها فاقد آن هستند. اتاق صدا، سالن نمایش فیلم با کیفیت و ... از حداقل هایی است که انتظار می رود در یک دانشکده سینمایی در دسترس باشد که به نظر می رسد بسیاری از داشگاه های هنری ما در این زمینه ها با کمبودهای شدیدی مواجه هستند.

این دانشجوی سینما همچنین نحوه تدریس هنر در دانشگاه را نیز غلط ارزیابی می کند و معتقد است: در خیلی از رشته های هنری نظیر سینما، آموزش باید به صورت کارگاهی و عملی صورت گیرد. این درحالی است که در دانشگاه ما مثلا از 12 جلسه کلاس تصویربرداری، تنها 3 جلسه امکان کار با دوربین فیلمبرداری پیش می آید.

نظر اساتید

اما نظر اساتید در این باره چیست؟

محمود مروتی، هنرمند عکاس و مدرس دانشگاه شیوه آموزش هنر در دانشگاه های هنری ایران را پراکنده می داند و معتقد است که اگر دروس به شکلی طبقه بندی شده تدریس شوند، وضعیت آموزش در این دانشگاه ا به مراتب اعتلا می یابد.

این استاد رشته عکاسی می گوید: معمولا مطالب آموزشی در دانشگاه های هنری به شکلی پراکنده به دانشجویان و هنرآموزان عرضه می شوند.

درحالی که اگر به شکل مواد آموزشی تجربه شده و فکر شده و بعد به شکل عملی و تجربی نتیجه نهایی مطلوب تر خواهد شد.

وی افزود: متأسفانه اساتید محترم کمتر مطالب خود را طبقه بندی می کنند و این کار باید از سوی تصویب کنندگان دروس و مواد آموزشی صورت گیرد.

مروتی تصریح کرد: برای اعتلای آموزش هنر در دانشگاه ها و دانشکده های هنری ایران، طبقه بندی باید بازنگری شود تا درک مطالب به صورتی پایه ای انجام شود. این اتفاق باید در تمام مقاطع صورت گیرد.

علی اکبر باقری ارومی، مدرس تئاتر در دانشگاه نیز می گوید: در دانشگاه های هنری گرچه تا حدودی به آرمان های علمی نزدیک شده ایم، اما آرمان های انقلاب اسلامی همچنان در این عرصه مهجور هستند.

این هنرمند تئاتر معتقد است: نتیجه عدم جاافتادن شاخص های انقلابی در آموزش هنر این شده که تفکر هنر برای هنر در این عرصه غلبه یافته و موجب جدایی عرصه های تئاتر و سینما با مردم شده است.

وی درباره چگونگی بومی سازی آموزش هنر در دانشگاه ها گفت: این عرصه نیز همچون نظام سیاسی و اجتماعی باید دچار تغییرات بنیادین شود. یعنی همان طور که امام خمینی(ره) و پیشروان انقلاب اسلامی با معیار قرار دادن فلسفه صدرایی، نظام سیاسی و اجتماعی را متحول کردند، در عرصه آموزش هنر نیز باید با معیار قرار دادن فلسفه و جهان بینی اسلامی، به سمت تحول برویم. این درحالی است که هم اکنون معیار و اصل محتوای دروس رشته های هنری دانشگاه های ما، آموزه های غربی و اومانیستی است. این درحالی است که باید به اندیشه های فلاسفه و حکمای خودمان بازگردیم.

 ضرورت ایجاد تحول

ايجاد تحول در آموزش هنر، توقعي آرماني و بلندمدت است. اما اي كاش مسئولان آموزشي كشورمان، حداقل فكري به حال كتاب ها و جزوه ها و منابع مي كردند. قطعا يكي از ابتدايي و بديهي و ضروري ترين موضوع هايي كه بايد در برنامه بومي سازي علوم انساني در نظر گرفته شود، تجديدنظر و بازآفريني اين گونه آثار است.

این گزارش در هفته نامه «امین جامعه» منتشر شده است.

نگاهي به فيلم «من مادر هستم»

سینما عليه سينما!

بدون شك سال 1391 ، در تاريخ سينماي ايران به عنوان يك مقطع ويژه ثبت خواهد شد. سالي كه تقريبا هر روز آن با كشمكش و جنجال گذشته ؛ هنوز يك مسئله بحث برانگيز تمام نشده، دعواي ديگري پا مي گيرد. هرچند كه اين جنجال ها عمدتا نائل و ناظر به اختلاف هاي سياسي، گروهي، فرهنگي و اخلاقي هستند، اما اگر فراتر بنگريم، اغلب حاشيه ها، ماهيت و هويت «سينماي ايران» را تهديد و تحديد مي كنند. براي نمونه، فيلم «من مادر هستم» را مي توان نام برد كه به اعتقاد نگارنده اگر از عواقب و نگره هاي ايدئولوژيك آن بگذريم، يك هجمه به تماميت و كالبد سينماي كشورمان محسوب مي شود. اين درحالي است كه بانيان و مدافعان فيلم، آن را أثري اخلاقگرايانه مي نامند و فيلمي در نقد طبقه تازه به دوران رسيده و مناسبات برخاسته و برساخته از آن مي پندارند. اما آيا واقعا چنين است؟ چرا «من مادر هستم» را عليه سينماي ايران مي دانيم؟

تبادل لینک رایگان


اين كه براي پرداختن به اين فيلم حتي نمي توان خلاصه اي از داستان و ماجراهايش نوشت، خودش مسئله سهمگيني است. چرا كار به جايي رسيده كه مجبور مي شويم از شرح و شكافتن روايت يك فيلم پرهيز كنيم؟
«من مادر هستم» به كارگرداني فريدون جيراني، به لحاظ ساختاري يك أثر پردست انداز و مملو از گاف است؛ هم در فيلمنامه و هم در اجرا. مثلا مشخص نمي شود كه چرا سعيد با اينكه به آوا علاقه دارد اما به ارتباط او با فرد ديگري كمك مي كند؟ اصلا چرا پدر و مادر آوا تن مي دهند تا دخترشان نزد سعيد زندگي كند و چه دليلي دارد كه آوا سعيد را با آن شيوه به قتل برساند؟ چطور خانواده هايي از هم گسيخته و پرتنش، كه زن و شوهر دائم با هم درگير و قهر هستند در خانه هايي اين چنين مرتب و تميز و برق افتاده زندگي مي كنند؟ اين درحالي است كه ابتدايي ترين ملاحظه در نمايش وضعيت اين جماعت اين بود كه موقعيتي به هم ريخته و در هم و برهم براي آن ها ترسيم شود. اين آدم ها كه حتي حوصله غذا خوردن ندارند و از شدت مستي ناتوان از ايستادن و راه رفتنند، چگونه دور تا دور منزلشان را با شمع، آذين مي كنند؟ اسم يكي از شخصيت هاي اصلي فيلم نادراست اما در برخي سكانس ها ناصر صدايش مي زنند! درجه رئيس كلانتري، سروان نشان داده مي شود اما او را جناب سرهنگ صدا مي كنند!
تكيه اصلي فيلم در پيش برد درام، رسوايي ها و مناسبات غيراخلاقي است. هرچند كه يك فيلم براي نقد سبك زندگي فاسد و نشان دادن عقوبت گناه، مجبور است تا بر آلودگي ها پرسه بزند، اما در نهايت بايد خود و مخاطبش را از اين گونه باتلاق ها بيرون بكشد نه اينكه غرق در منجلاب كند. اتفاقي كه درباره فيلم «من مادر هستم» رخ نداده و اين فيلم در رساندن مخاطب خود به درك تازه اي از زندگي و رهيافتي نو در اخلاق ناتوان است. آنچه در فيلم واقع شده، بمباران روابط ضداخلاقي است.
يكي از علت هاي مهم اين شكست هم اين است كه فيلم تنها بر معلول ها مانور مي دهد. درحالي كه مناسبات غيراخلاقي و فساد در بخشي از طبقه مرفه جامعه، روبنا هستند كه زيربناي آن قهر با آداب و تعلقات مذهبي و متعاقبش مناسبات اقتصادي ناسالم است. اما فيلم نه اين مسائل را در مقدمه خود مطرح مي كند و نه نتيجه گيري درستي دارد. اتفاقا در مقدمه به تأييد لييراليسم مي پردازد(نادر در اعتراض به رئيس كلانتري به محدوديت هاي اجتماعي اعتراض مي كند) و در نتيجه گيري نيز چهره اي نفرت انگيز از مذهب و شرع مقدس نمايش مي دهد. آنجا كه كاراكتر آوا با مظلوميت تمام به قصاص محكوم شده و مخاطب به شدت دچار درگيري عاطفي مي شود. در اين صحنه ها نه تنها مذهب به عنوان يك عامل رهايي بخش و منجي وارد نمي شود كه چهره اي مخوف و غيرانساني از احكام و شرعيات اسلامي به نمايش در مي آيد. متدينين و محجبه ها در اين فيلم نيز مانند فيلم هاي قبلي فريدون جيراني در قالب اشباحي ترسناك و موحش به تصوير كشيده شده اند. در اينجا هم مثل بسياري ديگر از فيلم هاي سينماي ايران، نمادهاي مذهبي -به ويژه چادر- تنها در زندان و دادگاه و پاي چوبه دار و به طور كلي در لحظاتي كه هراس و نفرت غلبه دارد، حضور پيدا مي كند.
«من مادر هستم» نيز مانند بسياري ديگر از آثار سينماي ما يك فيلم «ضدجوان» است. فيلمي كه تصويري پلشت و حقير از نسل نوين كشورمان نشان مي دهد. در شرايطي كه جوانان ايران زمين هر روز در ميادين مختلف براي كشورمان افتخاري را كسب مي كنند، در بيشتر فيلم هاي ايراني سال هاي اخير »همه« جوان ها با چهره اي نكبت بار به تصوير درآمده اند. اين درحالي است كه همكاران فيلمسازان ما در هاليوود با فيلم هاي خود قصد تزريق اعتماد به نفس به جوانان آمريكايي را دارند و حتي در خيلي از فيلم هايشان تصويري قديس وار و منجي گونه از جوانان نشان مي دهند. معلوم نيست كارگردان هاي ايراني چه پدركشتگي با نسل جوان دارند؟! اين يك تصوير دروغين است و فيلم اخلاقگرا در وهله اول بايد صادق و راستگو باشد.
همين تناقض ها، سازندگان فيلم را مجبور كرده تا به صدور بيانيه روآورند. بيانيه هايي هم در متن و هم بيرون فيلم. به اين ترتيب كه در سكانسي از فيلم، يكي از شخصيت ها سخنراني مي كند و مي گويد كه در زندگي اش گناه كرده و حالا دارد تاوانش را پس مي دهد. علاوه بر اين، سازندگان فيلم -كارگردان و تهيه كننده- طي روزهاي اخير دائم بيانيه مي دهند و مصاحبه مي كنند كه هدفشان از ساخت فيلم اين نبوده و آن بوده و ... . درحالي كه يك فيلم خوب، خودش بايد از خودش دفاع كند. همين كه صاحبان فيلم در تلاش براي رهانيدن أثر خود از اتهامات برآمده اند گوياي مشكل داشتن فيلم است.
در پايان اينكه فيلم هايي چون «من مادر هستم» و به طور كلي موجي كه اخيرا در زمينه بازنمايي خيانت در سينماي ما راه افتاده از اين نظر تهديدي عليه اين نهاد فرهنگي محسوب مي شوند كه درحال خط شكني و عادي سازي ترسيم اين گونه موضوعات هستند. چنان چه در برابر اين نوع فيلم ها مقاومتي صورت نگيرد -بدون شك- شاهد رشد قارچ گونه آن ها در درازمدت و هنجارشكني تدريجي آن ها خواهيم بود. سينماي امروز ايران در خطر است. اما اين خطر به هيچ وجه از بيرون نيست و اين خود اهالي سينما -مسئولين، تهيه كنندگان، منتقدها و هنرمندان- هستند كه درحال هل دادن سينما به سوي دره هستند. كافي است به آمارها توجه كنيم. هربار و هرجا سينماي ما به سمت مضامين نامناسب و ناهنجار رفته، بيشتر سقوط كرده و حتي با بحران گيشه مواجه شده است. نكته تأمل برانگيز هم اين است كه در دوره هايي كه خود سينماگران مديريت سينما را برعهده گرفتند اين عرصه بيشتر آسيب ديده است. از اين زاويه، معترضان به فيلم هاي غيراخلاقي، درواقع مدافعان سينماي ايران بوده و سينماگران ما به آن ها مديون هستند.

این یادداشت در روزنامه کیهان منتشر شده است.

نگاهی به تصویر مسلمانان در فیلم های روز سینمای جهان

ترور فرهنگی؛ مسئولیت جدید سینمای غرب

همزمان با ادامه و گسترش جنگ و جنایت دولت های غربی علیه مسلمانان در خاورمیانه، سینمای غرب نیز فیلم هایی با رویکرد ضداسلامی را افزایش داده است. اغلب این فیلم ها فرمول های ثابت و کلیشه ای معرفی و نمایش مسلمانان به عنوان خرابکار و تروریست را به کار می برند. اما بخشی نیز سعی می کنند در قالب روایت هایی به ظاهر بشردوستانه و صلح طلبانه، تصویری تحریف آمیز را از جنایات ضدانسانی غرب درباره مسلمانان را ارائه دهند.

فیلم «در سرزمین خون و عسل» نمونه این گونه آثار است. این فیلم نخستین تجربه کارگردانی آنجلیناجولی، بازیگر فاسد و بدنام هالیوودی است. بازیگری که به جاسوسی برای سازمان سیا نیز متهم است. او در این فیلم سعی کرده تا در قالب یک درام عاشقانه به توجیح جنایات صرب ها علیه مسلمانان بوسنی بپردازد. داستان این فیلم درباره رابطه عاشقانه یک سرباز صرب با یک زن مسلمان بوسنیایی است. درواقع فیلم جولی در پی القای این ادعاست که همه سربازان صرب متوحش و جانی نبودند و انسانیت در برخی از آن ها به قدری شدید بود که می توانستند دل یک زن از جبهه مقابل را نیز بربایند! از طرفی هم فیلم دارای این نگاه است که مسلمانان تنها زمانی نجات می یابند که بتوانند به سربازان غربی نزدیک شوند. طبق یک قرارداد دراماتیک، زن نماد وطن یا شاکله یک قوم و مذهب به شمار می رود. به معنای بهتر فیلم «در سرزمین خون و عسل» مسلمان خوب را مسلمان تسلیم غرب معرفی می کند.

قسمت دوم فیلم «تیکن» (ربوده شده) نیز از دیگر آثار ضداسلامی اخیر غرب است. در این فیلم که درصدر فروش سینماهای آمریکای شمالی قرار دارد، دنباله داستان قسمت نخست به تصویر کشیده شده است. در «تیکن 1» دختر یک مأمور امنیتی سازمان سیا دزدیده می شود و این مأمور در قامت یک منجی و قهرمان به نبرد با آدم رباها می رود و فرزندش را نجات می دهد. نکته قابل تأمل اینکه رباینده های دختر این مأمور که قاچاقچی انسان معرفی می شوند، مسلمان هستند. در قسمت دوم، ماجرا شکل دیگری می یابد. این بار پدر یکی از مسلمان های آدم ربا که به دست مأمور آمریکایی کشته شده سعی می کند تا انتقام پسرش را بگیرد. گروه تحت هدایت او، مأمور را به همراه همسرش گروگان می گیرند و این بار دختر است که به نجات پدر و مادرش می رود. اگر در «تیکن1» لزوم حضور همیشه در صحنه مأموران امنیتی و از خودگذشتگی های آن ها در برقراری آرامش و امنیت مردم به رخ کشیده می شود، در قسمت دوم، مسئولیت نسل جوان آمریکا در محافظت از میراث امنیتی این کشور یادآوری می شود. در فیلم «تیکن2» نیز به سان خیلی دیگر از فیلم های هالیوودی، مسلمانان انسان هایی تبه کار، فاسد، بدخو و جانی نشان داده می شوند. این فیلم که در کشور ترکیه و شهر استانبول تصویربرداری شده، محله های توریستی و غربی را زیبا و امن نشان می دهد، اما هرجا محل تجمع مسلمانان است، تیره و آلوده ترسیم شده و زنان محجبه وبرقع پوش شبیه به اشباهی در تاریکی به نمایش درآمده اند.

فيلم Cleanskin (تميز كننده پوست) از محصولات اخير سينماي انگلستان است كه نشان دهنده همراهي اين سينما با هاليوود در ترور فرهنگي مسلمانان است. فيلمي كه با كمترين خلاقيت و ابتكاري و براساس همان نگره هاي كليشه اي و بارها تكرار شده به ذهنيت سازي منفي و مخرب عليه اسلام گرايان مي پردازد. به ويژه اينكه توزيع كننده آن نيز كمپاني برادران وارنر است كه كارنامه سياهي در توليد فيلم هاي ضد ايراني و ضد اسلامي دارد.

0011_2433413.jpg

فيلم Cleanskin به باز توليد روايتي تكراري پرداخته است؛ ترورها و انفجارهايي زنجيره اي در شهر لندن رخ مي دهد كه طبق كليشه هاي رايج در فيلم هاي غربي، يك گروه اسلامي تندرو و برخوردار از پندارهاي ضد امپرياليستي و غرب ستيزانه عامل آن ها هستند. اما باز هم مثل هميشه، يكي از مأموران مخفي دستگاه هاي امنيتي حاكم در انگليس به جنگ تروريست ها مي رود و آن ها را تار و مار مي كند!

علاوه بر رويكرد به اصطلاح ضد تروريستي فيلم و هشدار دادن درباره خطر گروه هاي جهادي و انقلابي مسلمان -كه به زعم فيلم، همه تروريست هستند- اين فيلم نگاهي به شدت مثبت را از هجوم نظامي غرب به خاورميانه دارد. در طول فيلم بارها تأكيد مي شود كه قهرمان داستان در اين تجاوزات حضور داشته. ايوان در يكي از ديالوگ هاي كليدي فيلم ريشه خشونت هاي تروريستي را خاورميانه معرفي مي كند و مي گويد كه براي سركوب اين جريان در جنگ حضور داشته تا از بروز اين اتفاقات در خاك كشورش جلوگيري كند!

آنچه مشهود و مسلم است اينكه امروز نژادپرستي در نظام ايدئولوژيك غرب نه تنها كاهش نيافته كه نسبت به قرون گذشته بيشتر و غليظ تر هم شده است. با اين تفاوت كه اين بار مسلمان ها جاي رنگين پوستان را گرفته اند. ترور فرهنگی مسلمان ها یکی از مسئولیت های کنونی سینمای غرب –به ویژه هالیوود و سینمای بریتانیا- است که هم پشتوانه ای برای تجاوز نظامی به کشورهای اسلامی محسوب می شود وهم ابزاری است برای هیولانمایی مسلمان هاي انقلابي و ضدغرب تا به اين وسيله امواج اسلام گرايي و بیداری اسلامی را در جهان مهار كنند.

این مطلب در هفته نامه صبح صادق منتشر شده است.

به بهانه پخش مجدد سريال «مختارنامه»

بازخواني حال و آينده در آينه تاريخ

مجموعه تلويزيوني «مختارنامه» در حالي دوباره از تلويزيون به نمايش درآمد كه پخش مجدد آن نيز همچون سري قبلي با استقبال غيرمنتظره اي مواجه شد. گرچه پيش از اين نيز سريال ها و برنامه هايي سترگ و عظيم به عنوان آثاري ماندگار در تاريخ سيما ثبت شده است، اما در اين ميان «مختارنامه» با وجود ابتلا به برخي ضعف ها، يك پديده خاص محسوب مي شود.
ترسيم محبوب ترين روايت تاريخ، يعني واقعه عاشورا- با زمينه ها، حواشي و عواقب آن- به وسيله تمهيدات مجذوب كننده نظير جلوه هاي ويژه، اكشن، فضاسازي چشم نواز، فراز و نشيب هاي داستاني و... از جمله عوامل شاخص شدن اين مجموعه شد. به ويژه اينكه روايت مختار ثقفي هر قسمت براي دقايقي مخاطب را به سفر كربلا مي برد و اين مهم ترين ارمغان اين سريال به بينندگانش بوده و هست.
اما قدر و ارزش اين سريال تنها به ويژگي هاي ساختاري و هنري آن محدود نمي شود. آنچه اهميت مجموعه «مختارنامه» را بالا برد، شباهت زياد ماجراها و كشمكش هاي درون آن با واقعيت هاي سياسي و اجتماعي دوره و زمانه كنوني است. به طوري كه گاه فراموش مي كرديم روايت «مختارنامه» به دوره اي دور از ما و حدود هزار و 400سال پيش برمي گردد و دچار اين پندار مي شديم كه اين روايت، شرح حال ماست. البته بخشي از اين موفقيت هم به پتانسيل بي نظير و ذاتي تاريخ اسلام برمي گردد. چه اينكه تاريخ صدر اسلام و مناسبات و حوادث به وقوع پيوسته در آن همواره زنده و كاربردي است. مثل ماجراي عاشورا كه به نماد ابدي رويارويي خير و شر تبديل شده است. اما نكته اينجاست كه «مختارنامه» از اين ظرفيت نهايت استفاده را برده و اين بخش از تاريخ را به گونه اي ترجمه و بازنمايي كرده كه هر قسمت آن مانند آينه اي شده كه زمان و زمانه خويش در آن پيداست.

تبادل لینک

اين مهم زماني پررنگ تر جلوه مي يابد كه بدانيم، زمان نگارش فيلمنامه ساخت اين سريال به بيش از 10سال قبل برمي گردد. اما داستان و شخصيت پردازي در آن به گونه اي رخ داده كه گويي ميرباقري و يارانش «مختارنامه» را با توجه به اتفاقات و مسائل سه چهار سال اخير ساخته اند.
مصاديق بسيار فراواني از شباهت هاي اين روايات با وقايع دوران ما قابل شمارش است. فقط كافي است به نحوه حيله گري ها و ترفندهاي دشمنان ائمه اطهار(ع) در اين سريال توجه كنيم تا به شباهت و قرابت آن روش ها با آنچه برخي جريان هاي سياسي داخلي و خارجي امروز به آن مرتكب مي شوند پي ببريم. به عنوان نمونه، در قسمت هاي آغازين و مياني سريال ديديم كه شروران «مختارنامه» چگونه از طريق تبليغات كاذب به رعب آفريني و قدرت نمايي پوشالي پرداخته و از اين طريق سعي در استثمار و تسليم نمودن ضعفا را داشتند. درست مانند رفتارهاي امروز دولت هاي غربي كه به خصوص از طريق رسانه هاي خود اين گونه جلوه مي دهند كه داراي قدرتي بي انتها هستند و هيچ كس را ياراي ايستادگي در مقابل آنها نيست. و يا در قسمت هاي اخير ديديم كه سهم خواهي و قدرت طلبي چگونه باعث فتنه آفريني برخي شد. همچنان كه مستي قدرت سبب تبديل شدن برخي نيروهاي خودي به ابزاري در دست اغيار مي شود. شباهت عجيبي بين تبليغات منفي مخالفان امام حسين(ع) و قيام مختار با سخن پراكني هاي امروز رسانه هاي بيگانه عليه انقلاب اسلامي وجود دارد كه در بخش هاي مختلف سريال به آن اشاره شده است.
«مختارنامه» نشان داد، نمايش تاريخ اسلام در سينما و تلويزيون نه تنها داراي ارزش هاي فرهنگي و ديني است، بلكه داراي جذابيت هاي خارق العاده و حيرت انگيزي هم هست. اين سريال با همه ضعف ها و قوت هايش نشانه اي است براي مديران و برنامه سازان سيما مبني براينكه كشاندن مخاطب پاي رسانه ملي تنها از طريق طنز و برنامه هاي سرگرم كننده بي محتوا امكان پذير نيست. مي توان از تاريخ و حماسه و دين و سياست، فيلم و برنامه توليد كرد و در عين حال تماشاگر عام را نيز مجذوب كرد.
سيما بايد به گونه اي برنامه ريزي كند كه آنتن تلويزيون هيچ گاه از سريال هايي چون «مختارنامه» خالي نباشد. به ويژه اينكه ماجراهايي نظير مختار در تاريخ ما فراوان است.
حوادثي كه هم قابليت روايي و دراماتيك بالايي دارند و هم براي شرايط امروزين جامعه ما تأويل پذير و حامل پيام ها و مفاهيم راهنما هستند. هرچند هزينه و زمان توليد چنين مجموعه اي بسيار گران تمام مي شود. اما مي توان طوري كار كرد كه سريال هايي در ابعاد كوچك تر و سبك تر، اما داراي شاخصه هاي محتوايي و پر جاذبه تر به تعداد زيادي ساخته و به نمايش درآيند.

این یادداشت در روزنامه کیهان منتشر شده است.

نگاهی به فیلم «اختاپوس» به کارگردانی سیدجواد هاشمی

هرکسی کاو دور ماند از اصل خویش ...

یکی از اتفاقات عجیبی که در فصل اخیر اکران سینماهای کشورمان رخ داده نمایش همزمان چند فیلم کودک و نوجوان است. در این مقطع، 5 فیلم مناسب برای کودکان و نوجوانان روی پرده سینماها است. فیلم «کلاه قرمزی و بچه ننه» هرچند به پایان اکران رسمی خود رسیده اما همچنان در برخی سینماها نمایش داده می شود. به تازگی نیز فیلم های «اختاپوس»، «سلام بر فرشتگان»، «همبازی» و «یک فراری از بگبو» برای كودكان و نوجوانان به نمایش درآمده اند كه همزماني اکران آن ها غيرمنطقي است. وضعيت آرماني در هر نوبت اكران اين است كه در موضوع ها و ژانرها تنوع وجود داشته باشد. اما علاوه بر این تورم فیلم کودک و نوجوان، نکته قابل تأمل دیگر این است که همه این فیلم ها دارای شاخصه ها و ساختار شبیه به هم هستند. آنچه همه این فیلم ها در آن اشتراک دارند تکیه بیش از حد بر موسیقی و حرکات موزون و گریم های سنگین و ضعف دراماتیک و محتوایی است. می توان فیلم «اختاپوس» را به عنوان نمونه این فیلم ها بررسی کرد.

این فیلم نخستین تجربه سیدجواد هاشمی در زمینه کارگردانی فیلم سینمایی محسوب می شود. فیلمی که نخستین قسمت از یک سه گانه با عنوان «آهوی پیشونی سفید» است. در این فیلم از یک طرف از اساطیر و افسانه های عامیانه الهام گرفته شده و از طرف دیگر در روایت و گریم، از فیلم های کودکانه غربی تقلید شده است. این گسست و تعارض بر کل أثر سایه افکنده و نتیجه اش یک فیلم پرزرق و برق و موزیکال اما فاقد بار محتوایی و آموزشی است. البته طبیعی و بدیهی است که برای دادن پیام اخلاقی به مخاطب کودک و نوجوان ابتدا باید او را به فیلم –و هر أثر هنری دیگری- جذب کرد. اما مسئله مهم این است که جذابیت، از چه راهی و چگونه پدید می آید؟ متأسفانه فیلم «اختاپوس» در دایره آثاری قرار می گیرد که دست به دامان جذابیت کاذب می شوند. جاذبه حقیقی و اصولی از طریق ایجاد داستان گیرا و  دراماتیک و خلق ساختار بصری زیبا به وجود می آید. اما فیلم مورد بحث در این زمینه ها هیچ دستاورد و دست آمدی را ندارد.درعوض، با گردآوری چند کلیپ و آهنگ های پرضرب و درآمیختن حرکات موزون، به انضمام گریم های مصنوعی و غلیظ به دنبال جذب مخاطب است. البته در این راه نیز ناکام مانده. چنان که با نگاهی به جدول فروش سینماها می توان دریافت استقبال چندانی از این فیلم صورت نگرفته است. جای سئوال است که در این ملغمه تصویر و رقص و آهنگ و آرایش، چگونه می توان به کودک تعلیم فرهنگی و اجتماعی داد؟ این هم یک انحراف جدید در سینمای ایران به حساب می آید که فیلم کودک و نوجوان را به فیلمی مملو از موسیقی و حرکات موزون و لودگی تعریف می کنند.

سید جواد هاشمی، هنرمند محبوب و خوش نامی است که نام و آوازه او با سینمای دفاع مقدس و هنر مذهبی گره خورده است. اما نخستین فیلمی که در کارنامه او ثبت شده است چندان تناسبی با سابقه و کسوت این هنرمند ندارد. شاید اگر هاشمی برای ساخت یک فیلم کودک و نوجوان با مضمون دفاع مقدس تلاش می کرد به نتیجه بهتری می رسید. ورود وی به حوزه فیلم موزیکال و فانتزی مصداق بارز "هر کسی کو دور ماند از اصل خویش" است.

در گفت و گو با روزنامه جوان

مردم منتظر سریال‌هاي جديد بودند

آرش فهيم، در پاسخ به «جوان» درباره مقايسه برنامه‌هاي امسال صدا و سيما با سال‌هاي گذشته، مي‌گويد: اگر بخواهيم عملكرد صدا و سيما را با سال‌هاي گذشته مقايسه كنيم، در زمينه برنامه‌هاي غير نمايشي و پخش برنامه‌هاي سوگواري و نوحه‌خواني، تلويزيون عملكرد نسبتاً خوبي داشته است و نسبت به آن چيزي كه در سال‌هاي گذشته ديده بوديم فراتر عمل كرده است، مخصوصا پخش مراسم عزاداري اصيل در شهرستان‌ها كه جزو نقاط قوت برنامه تلويزيوني به شمار مي‌رفت. اما متأسفانه در حوزه برنامه‌هاي نمايشي تلويزيون عملكرد خوبي نداشته است. 

مخاطبان صدا‌و‌سيما منتظر نمايش فيلم‌ها و سريال‌هاي جديدي درباره واقعه عاشورا، حوادث زمينه‌ساز قيام امام حسين(ع) و اتفاقات بعد از قيام امام‌(ع) بودند. اما مهمترين برنامه نمايشي همان مختارنامه بود كه دوباره پخش مي‌شد. تبديل اين سريال به چند فيلم سينمايي نيز از جمله كارهاي جديدي بود كه تلويزيون انجام داد و با استقبال بينندگان روبه‌رو شد.