نگاهي به فيلم «كلاه قرمزي و بچه ننه»
يك فيلم پرفروش و ديگر هيچ!
سينماي ايران روزهاي پر فرازونشيب و سرشار از خبرهاي خوب و بد را مي گذراند، به طوري كه هر هفته منتظر يك خبر جديد و غيرمنتظره هستيم. تازه ترين موضوع اين سينماي پرحاشيه و جنجال برانگيز، نمايش فيلم «كلاه قرمزي و بچه ننه» است؛ اتفاقي كه هم تلخ است و هم شيرين. شيريني اين اتفاق به استقبال مردمي از اين فيلم بر مي گردد. حدود 15 سال است كه سينماي ايران با معضل ركود و ناتواني در جذب مخاطب دست به گريبان شده است. اگر بپذيريم كه سينما يكي از الزامات استحكام نظام اجتماعي و اعتلاي فرهنگ امروز كشورمان است - كه پذيرفته ايم- ناچار بايد براي پويايي اقتصادي اين عرصه نيز به عنوان يكي از اصل هاي اساسي و حياتي پيشرفت آن فكر چاره كنيم و بالا رفتن فروش فيلم ها و استقبال از آثار را به فال نيك بگيريم. بنابراين، «كلاه قرمزي و بچه ننه» حداقل از اين حيث يك پديده فرخنده محسوب مي شود.
اما مسئله اين است كه اين استقبال و رونق بخشي، تنها جنبه مثبت قسمت جديد فيلم كلاه قرمزي است و بس! متأسفانه اين فيلم از ساير وجوه - چه ساختاري و هنري و چه محتوايي و فرهنگي- فيلمي نااميدكننده است.
اما مشكل فيلم «كلاه قرمزي و بچه ننه» چيست و چرا با وجود اينكه فيلم خوبي نيست، با استقبال گسترده اي از سوي مخاطب عام سينما مواجه شده است؟
روند طبيعي فيلم هاي دنباله دار در همه جاي دنيا اين است كه معمولاً قسمت هاي جديدتر اين فيلم ها نسبت به حلقه هاي پيشين آنها سطح پايين تري دارند. درباره كلاه قرمزي هم اين واقعيت صادق است؛ به هيچ وجه نمي توان «كلاه قرمزي و پسرخاله» را با «كلاه قرمزي و سروناز» قياس كرد. همچنان كه «كلاه قرمزي و بچه ننه» در جايگاهي به مراتب پايين تر از دو قسمت پيشين اين مجموعه قرار مي گيرد.
البته اين فيلم را بايد به نوعي در ادامه برنامه تلويزيوني كلاه قرمزي كه در عيد نوروز سال هاي اخير از شبكه دو سيما پخش مي شد، دانست و يكي از مشكلات اساسي اش هم اين كه اصلاً چيزي به نام داستان به معناي واقعي كلمه ندارد، بلكه ساختمان آن تنها بر يك روايت در هم و بر هم و فاقد پشتوانه دراماتيك و بدون ملاحظات اصولي و منطقي بنا شده است. ماجرا از آنجا آغاز مي شود كه به دليل اشتباه يا شيطنت پسرعمه زا و انفجار كپسول گاز، آقاي مجري و عروسك هايش بي خانمان شده اند و در يك خرابه زندگي مي كنند. در اين اثنا كلاه قرمزي يك بچه پيدا مي كند كه آنها را به دردسرهاي فراواني مبتلا مي كند و . . .
وضعيت اين فيلم به گونه اي است كه كوچك ترين پيام اخلاقي، ولو در حد شعار و ديالوگ هم ندارد، چه رسد به تأثيرگذاري اخلاقي و فرهنگي. هرچند بايد اين واقعيت را پذيرفت كه ديگر دوران شعار و صدور پيام اخلاقي در رسانه ها گذشته است و محصولات رسانه اي از جمله فيلم و سريال بايد اهداف فرهنگي خود را از طريق مفهوم پردازي، ذهنيت سازي و از همه مهم تر، ترسيم و الگوسازي سبك زندگي به مخاطب خود منتقل كنند. سري جديد كلاه قرمزي برخلاف قسمت نخست آن، نه تنها فاقد پيام و معناي اخلاقي سازنده اي است، كه ذهنيت سازي نامطلوب و ضدآرماني را منتشر مي كند.
مسئله اساسي فيلم «كلاه قرمزي و بچه ننه» عدم تناسب آن با مخاطب كودك و نوجوان است. حتي برخي لحظات فيلم در تضاد با الزامات و ملاحظات تربيتي بوده و به اصطلاح، دچار بدآموزي است. مثلاً دستمايه قرار دادن مشكل كلاه قرمزي براي رفتن به دستشويي براي پر كردن دقايق نسبتاً زيادي از فيلم، علاوه بر اينكه نشانه ضعف در داستان پردازي است كه يك شيوه پيش پا افتاده و نخ نما براي ايجاد موقعيت طنز به حساب مي آيد. اين ترفند حتي ديگر تازگي هم ندارد، چون سال ها است كه فيلم هاي كمدي به اصطلاح سخيف و حتي برخي كمدي هاي متظاهر به روشنفكري نيز دست به دامان سرويس بهداشتي مي شوند!
در فيلم «كلاه قرمزي و بچه ننه» نيز به سبك قسمت هاي پيشين كلاه قرمزي، موسيقي و آواز حضور پررنگي دارد، اما لحظات آهنگين اين فيلم فقط به چند كليپ نه چندان هنرمندانه براي پر كردن بخشي از زمان فيلم محدود شده است. اين درحالي است كه موسيقي و آواز بايد مكمل درام فيلم باشد. همان طور كه در «كلاه قرمزي و پسرخاله» اين گونه بود، اما نماهنگ هاي اين فيلم بدون هيچ خلاقيت و بدون هيچ كاركرد دراماتيك به متن فيلم الصاق شده اند.
فيلم «كلاه قرمزي و بچه ننه» داراي رگه هايي از نگاه پوچ انگارانه هم هست. در بخشي از فيلم، كلاه قرمزي، رو به آسمان با فرشته ها صحبت مي كند - به جاي نيايش با خدا- و نتيجه اين كار هم براي او چيزي نيست جز سقوط از روي صخره و غلت خوردن تا ته دره! و بعد هم مشكلات و گرفتاري هاي جديد براي او پيش مي آيد. اين فيلم نيز به سياق بسياري ديگر از آثار سينماي ما چهره اي خشن و نامهربان از افراد داراي ظاهر مذهبي نمايش مي دهد.
عشق هاي آبكي و تصنعي هم از ديگر شاخصه هاي فيلم «كلاه قرمزي و بچه ننه» است. نحوه آشنايي كلاه قرمزي با مادر بچه، حتي جنبه عاطفي هم ندارد و فقط به بچه هاي ما مي آموزد كه زن براي مهم جلوه كردن بايد مانكن باشد و با ظاهر خود دل ببرد و فرهنگ و رفتار انساني و اخلاق در عشق هيچ جايگاهي ندارد!
خلاصه كلام اينكه «كلاه قرمزي و بچه ننه» در پهنه هنر هفتم امروز ايران، تنها يك فيلم تجاري و سرگرم كننده، آن هم از نوع سرگرم سازي نازل و سطحي به شمار مي رود. فيلمي با كمترين خلاقيت و هنرورزي كه حداكثر كاركرد فرهنگي اش، يك رونق بخشي نسبي و مقطعي به اقتصاد ورشكسته و نيمه جان سينماي كشور است.
جاي ترديد نيست كه استقبال از اين فيلم بيش از هر چيز مديون صداوسيما است. در واقع شخصيت كلاه قرمزي زاده تلويزيون است و سينما تنها سود اين مولود را مي برد. با اين تفاوت كه كلاه قرمزي اگر در تلويزيون متولد شده و رشد كرده و بلوغ يافته، در سينما درحال نزول و انحطاط روزافزون است. كلاه قرمزي سينما برخلاف كلاه قرمزي تلويزيون ديگر يك عروسك معصوم و دوست داشتني نيست. مناسبات غلط جاري در سينما گويا كلاه قرمزي را هم به انحطاط كشانده است و اين موجود تبديل به ابزاري براي كاسبي و سوداگري شده است.
بدون شك ايرج طهماسب، كارگردان مجموعه تلويزيوني و سه گانه سينمايي كلاه قرمزي براي قسمت هاي آينده اين فيلم نياز به تجديدنظري اساسي دارد. چون با ادامه اين جريان، كلاه قرمزي بيش از اين به ابتذال كشيده خواهد شد.
این مطلب در هفته نامه صبح صادق منتشر شده است.