سينماي ايران و انتظار ظهور
نسبت سينماي ايران با مقوله مهدويت و انتظار منجي آخرالزمان چيست؟ چه نمونه هايي در
سينماي ما قابل تطبيق با اين موضوع هستند؟ سينماي ما چگونه مي تواند و بايد به
مفاهيم آخرالزماني و پندارهاي مرتبط با ظهور بپردازد؟
سخني بس تكراري است، اما واقعيت تلخ اين است كه اگر در مقام مقايسه برآييم، فاصله
اي فاجعه بار ميان آنچه در سينماي آن سوي جهان در قبال تفكرات آخرالزماني خود انجام
داده اند با هنر هفتم ما ديده مي شود. به راستي چه پيش آمده كه در هزارتوهاي سياه و
هراسناك نظام صليبي- صهيوني حاكم بر جهان، سالانه ده ها فيلم پرجاذبه و مقهوركننده
با انديشه هاي فرجام گرايانه توليد مي شود، اما در سينماي اينجا، اين چنين كاهلي و
غفلتي در برابر برترين نرم افزار آخرالزماني واقع شده است؟! و اين در حالي است كه
پندارهاي طرف مقابل ما عمدتا آميخته با خرافات و عناصر موهوم و جاهلانه است و افكار
آخرالزماني بومي كشور ما، خود دنيايي مملو از شاخصه هاي روشن انساني است. اغلب
هاليوودزدگان سرزمين ما، مفتون سرزمين هاي پر از جن و پري و خدايي كردن شياطين و
ساحران سينماي آمريكا هستند و گاه حالتي چون پرستش آن روياها مي يابند. اما تا لزوم
و نياز ورود مفاهيم استعلايي فرهنگ خويشتن به ميان مي آيد، تاب تحمل را از دست مي
دهند و فرياد بر مي آورند كه آقا كه چه؟ سينما و معنويت و تعالي؟ غافل از اينكه اگر
نيك بنگريم، مردابي شدن فضاي سينماي ما طي 15 سال اخير، به خاطر دور شدن از رويكرد
موعودگرايانه و دل بستن به وضع موجود است. طرفه آنكه رجوع به منابع حيات بخش و
روشنايي افروز در دسترس ما، به ويژه پيرامون فرجام جهان، قادر به ايجاد كردن شوري
تازه و خوني پاك به رگ هاي اين سينماست. همچنان كه طي سه دهه اخير نيز ماندگارترين
و پرجوش و خروش ترين آثار سينماي ايران، پرتوي از آرمان هاي آخرالزماني تشيع را
دارند. مگر جز اين است كه گريز از پلشتي ها و سياهي ها و عطش دست يابي به موقعيتي
زلال و مملو از زندگي، مطالبه حق و نافرماني در برابر باطل، اعتراض به هر آنچه بي
عدالتي و استكبار خوانده مي شود و در مقابل طلب حاكميت انسان كامل، همه از شاخص هاي
فرهنگ مهدوي محسوب مي شوند و در خيلي از آثار انقلابي و ديني و دفاع مقدس ما پديدار
شده اند؟ آن همه مبارزه براي صيانت از صفا و پاكي در «بچه هاي آسمان» و تجلي يافتن
روح مقاومت در برابر حراج عدالت در جامعه رو به توسعه در «آژانس شيشه اي» و طلب
محبوب در «هور در آتش» و تبلور روح حراست از حق در امثال «ملك سليمان» و «سجاده
آتش» و «حماسه مجنون» و «سفر به چزابه» و «روزهاي زندگي» و «نفوذي» و «زير نورماه»
و چند نمونه ديگر، حاوي نشانه هايي از ايمان به ظهور منجي و انقلاب آخرالزماني
هستند. مستندهاي «روايت فتح» بيش از آنكه راوي جنگ و ستيز و بازتاب آواي آتش و آهن
باشد، نمايي نمادين و مستعار از آخرالزمان هستند. آنجا كه ميراث داران حق و سربازان
لشكر اسلام، پس از قرن ها فاصله زماني از مبدا ظهور اسلام، به سياق هم ركابان
محمد(ص) مي رزمند.
آن ها در پي فتح سرزمين هاي ديگر يا دريافت نشان و درجه نيستند، بلكه به دنبال
افشاي رازي هستند كه تنها به بهاي فدا كردن خون محقق مي شود. اين سربازها، گوش به
فرمان حكيمي هستند كه حاكم قلب هاي پاك بازان است. اين پيكارگران بيش و پيش از آنكه
سنگرهاي دشمن را در هم شكنند، قلعه قلب پاكان را فتح مي كنند، اين است حكايتي
آخرالزماني به ترجمان سينماي شيعي. هر جا شميم عدالت، همراه با عطر معنويت و اخلاق
ناب وزيدن بگيرد، مي توان ردي از انتظار ظهور امام زمان(عج) را جست و جو كرد. در
سينما نيز اين چنين است. به همين دليل تنها به فيلم هايي كه موضوعي در ارتباط
مستقيم با قيام منجي و انتظار را دارند نمي توان برچسب سينماي مهدوي زد. شرط اصلي و
اساسي، برخورداري از شاخص هايي عدالت گرايانه و اخلاقي است كه البته در چارچوب درام
و فرم معني پيدا مي كنند.
هم از اين رو، سينماي آخرالزماني در حيطه فرهنگ اسلامي، كاملا در تعارض با سينماي
آخرالزماني غربي است در آن آثار، مرگ و وحشت و تنهايي و تفرقه و خشم و نفرت و زشتي
و فساد، اصل و اساس هستند. هرگاه سخن از سينماي آخرالزماني هاليوود مي شود، تصاويري
چون سرزمين هاي متروك و انسان هاي زامبي گون و ساختمان هايي كه فرو مي ريزند و
اثرات بمب هاي هسته اي نمودار مي شود. اما سينمايي در راستاي فرهنگ مهدوي قرار مي
گيرد كه از رهايي و برابري و برادري و نيايش و حق مداري و ظهور انسان كامل و
بازيابي انسانيت حكايت كند.
براساس نرم افزار فرهنگ مهدوي و چنين شاخص هايي مي توان فيلم هاي عدالت خواه را از
آثار فرصت طلب و سياه نما تميز داد. سينماي متصل به مهدويت، خود به خود معترض و
انقلابي است. چون در ذات چنين گرايشي، مخالفت و حتي معاندت با وضع موجود و غفلت
زدگي هاي رايج و روزمره است. سينماي منتظر، در پي عالمي ديگر و آدمي ديگر است و
شرايط و موقعيت هاي مرداب گونه را برنمي تابد. اما برانگيخته بودن عنصر اعتراض در
اين نوع سينما، بهانه اي براي كسب و كاسبي نيست. فيلمساز منتظر چون آرمانگراست و با
زشتي ها و آلودگي ها سر تخاصم دارد، اعتراض مي كند، نه براي دست يابي به جوايز
جشنواره هاي خارجي. برخلاف فيلم هاي جشنواره اي كه در آن ها طرح مسائل انتقادي
همراه با تخدير و يأس و استيصال در برابر معضلات و مشكلات است، سينماي مهدويت گرا،
اعتراضي همراه با حماسه، معنويت و اميد را ترسيم مي كند.
اما چگونه مي توان به اين نوع سينما دست يافت؟ آيا سينماي ايران قابليت رسيدن به
حالتي كه هم در نرم افزار و هم سخت افزار، هم در فرم و هم در محتوا واجد اين گونه
شاخصه ها باشد را دارد؟
بدون شك تنها در ايران امكان وقوع چنين سينمايي وجود دارد؛ به خاطر اينكه تنها
فرهنگ و كشور ما از اين نرم افزار و اين استعداد برخوردار است كه بتواند سينمايي را
برآورد كه در اوج جذابيت ظاهري، اخلاق گرا باشد و در عين معترض بودن، اميد و حماسه
و معناي زندگي را بازتوليد كند. اما از طرفي هم بايد اين واقعيت را پذيرفت كه در
چنين شرايطي، نمي توان از سينماي ايران انتظار فرهنگسازي مهدوي و انتشار آرمان هاي
آخرالزماني شيعي را داشت. سال هاست كه كيمياي حكمت و معرفت از پهنه هنر هفتم ما
كنار گذاشته شده است و به جاي آن كاسب كاري و بساز و بفروشي رونق يافته است. هر چند
همين ساخته هاي بنجل و گيشه اي هم ديگر مشتري ندارند و همين رويكرد تجارت زدگي هم
سينماي كشورمان را بيمار و رنجور كرده است.
به جز موارد استثنايي، محصولاتي كه روي پرده سينماها نقش مي بندند، حاصل يك سري فعل
و انفعالات جمعي و سازماني هستند كه گاه به خاطر ضعف يا انحراف اين ساختارهاي درهم
تنيده حتي استعدادها و توانمندي هاي فردي اضمحلال مي يابند يا توان خودنمايي پيدا
نمي كنند. متأسفانه در شرايطي كه افراد و جريان هاي سوداگر و كاسب كار در سينماي
ايران قدرت جولان و تصميم گيري دارند، توقع اينكه آثار بازتاب دهنده فرهنگ و مفاهيم
مهدوي- و ساير ارزش هاي اسلامي و شيعي- در آثار رخ نمايي كنند، قدري تخيلي و دور از
واقعيت است.
سينماي انتظار، نمي تواند يك جريان و تافته جدا بافته باشد. نبايد در پي اين بود كه
در اين عرصه يك سري فيلم با عنوان سينماي مهدوي ايجاد كرد. مهدويت و انتظار، يكي از
اركان اصلي فرهنگ تشيع است و به اين ترتيب، مهدويت گرايي جزئي جداناپذير از سينماي
ملي است. بنابراين يكي از ويژگي هاي اصلي سينماي ملي ايراني، برخورداري از رگه هاي
محتوايي و ساختاري انتظار است.جاي ترديدي نيست كه امام عصر(عج) به سينما و فعاليت
هنرمندان در راستاي زمينه سازي ظهور نيازي ندارد. اين سينماي امروز ماست كه بيش از
هر زمان براي رهايي از بحران هاي پي در پي و چالش هاي پيش رو و يافتن راه هاي رهايي
به امام و انتظار ظهورش محتاج است. اشتياق و احتياج كوير خشك و سوزان به ترنم باران
زندگي بخش، استعاره اي است از نسبت سينماي ما با انتظار ظهور منجي.
این یادداشت در روزنامه کیهان منتشر شده است.