چه كساني سينماي ايران را به سمت نابودي مي برند؟

اين روزها برخي افراد و جريانات سينمايي به هربهانه اي عنوان مي كنند يا هشدار مي دهند كه سينماي ايران در حال نابودي است و يا مي گويند دست هاي پنهاني قصد تعطيل كردن اين سينما را دارند! اين عبارت ها و اشارت ها، در عين سياست زدگي و سياسي بودن، برآيند دو موضوع هستند؛ اول اين كه شايع كنندگان اين سخنان، خود را مظهر سينماي اين ديار مي دانند و مي پندارند كه چون خودشان به بن بست رسيده اند پس كار سينما تمام است! دوم اين كه آن ها به جز انحصارطلبي و تماميت خواهي، براي فعاليت سينما تصوري جز حركت در مسير غرب و خودستيزي ندارند و به همين دليل هرگونه اعتراض نسبت به وضع موجود سينما يا اراده براي اصلاح كاستي هاي سينما را تلاش براي نابود كردن اين مخلوق مي دانند. همان طور كه ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي نيز بدخواهان انقلاب، براي فرافكني و ارائه نشاني غلط، فاتحه سينما را مي خواندند. اما ديديم كه برخلاف ميل باطني آن ها، عرصه بر فساد و وطن فروشي سينمايي شاهنشاهي تنگ شد و جمهوري اسلامي، فرزندي نجيب و زيبا را به فرهنگ كشورمان تحويل داد.
اما فارغ از اين سخنان و گويندگان آن ها، آيا مي توانيم وضعيتي را فرض كنيم كه باعث از بين رفتن سينما در اين كشور شود؟ آيا مي توان به طور مشخص افراد خاصي را شناسايي كرد كه اعمال آن ها سينما را به سمت نابودي مي برد؟
پاسخ مثبت است؛ چنين فرضي محال نيست. واقعيت اين است كه همواره عده اي خواسته يا ناخواسته سينماي ايران را به سمت پرتگاه هاي سقوط و انحطاط هول مي دهند. و اگر اراده مقاومت و حركت برخلاف مسير آن ها نبود، چه بسا فرض مطرح شده به وقوع مي پيوست.
اما اين دست هاي نابودگر نه آن چنان كه توصيف مي شود پنهان هستند و نه خارج از چارچوب سينما. سينماي ايران نيز مانند هر نوع ساختار و سازمان ديگري بيش از آنكه از بيرون تهديد شود، از درون خود مورد هجمه قرار مي گيرد. همچنان كه تجربه همه ساختارهاي فرهنگي، اجتماعي و سياسي نابود شده گوياي آن است كه اين فساد و سستي دروني آن ها بوده كه موجب سقوطشان شده است. هيچ نظام يا تشكيلات جمعي را در طول تاريخ نمي توان يافت كه در صورت هويتمندي، مقاومت و حركت در مسير راستين، از سوي اغيار نابود شده باشد. بله، ممكن است فشارهاي بيروني موثر و ضربه زننده باشد، اما عامل اصلي فروپاشي، از درون است. اين وضعيت براي سينماي ايران نيز صادق است. هرچند، اين تشكيلات فرهنگي، برخلاف توهمات و تصورات عده اي، هيچ دشمن خارجي ندارد. نمي توان انگشت اتهام را به سمت هيچ شخص يا جريان خاصي گرفت و گفت آن ها قصد نابود كردن سينماي ايران را دارند. نه تنها اين چنين نيست، بلكه اگر نيك بنگريم، اعتراضات بيروني نسبت به عرصه هنر هفتم كشورمان، مي تواند به عنوان يك هشدار و زنگ خطر، مفيد به حال فعالان اين عرصه باشد.
از اين رو، اهالي و دلسوزان سينما، بيش از آنكه نگران انتقادات و اعتراضات بيروني باشند، بايد بيم رفتارهاي دروني اين عرصه را داشته باشند. حسرت خوردن فلان هنرمند محترم سينما بابت اين كه چرا به تصوير كشيدن خشونت و مناسبات غيراخلاقي در سينماي ما مجاز نيست، از هر پتكي ويران كننده تر است. آرزو كردن براي بازگشت خيانت كاران و وطن فروشان در يك مراسم رسمي، به مراتب مخرب تر از سخن آن مسئولي است كه خواهان تخريب خانه سينما شد. دعوت از دست اندركاران دستگاه سينمايي يك دولت جنگ طلب سينماي ما را به سمت نابودي سوق مي دهد، نه اعتراض به فساد. در سال هاي اخير افتخارات و حماسه هاي بزرگ و كم نظيري در كشورمان و توسط مردم خودمان رخ داده است؛ پيشرفت هاي هسته اي، توليد بومي ماهواره، حماسه نهم دي 88 و... چشم بستن اكثر سينماگران ما به روي اين درخشش ها بزرگترين جفا در حق فرهنگ و هنر است. بدنام كردن كشور و مردم خود نزد بيگانگان براي دريافت جايزه از جشنواره هاي خارجي، سم مهلكي است كه عده اي به بدن سينماي ما تزريق كرده و مي كنند. بايكوت فيلم هاي ارزشمند و متعهد توسط برخي نشريات سينمايي تهديد سينما است، نه انتقاد از غرب زدگي و پوچ گرايي. يكي از نشريات تخصصي سينما كه از قضا سرمقاله اش را به بحث نابودي سينماي ايران اختصاص داده، از 162 صفحه فقط در 5/2 صفحه به مهم ترين فيلم سال هاي اخير سينماي كشورمان پرداخته است. ديگر نشريه اي هم كه خود را مظهر «فيلم» مي داند نيز برخورد مشابهي با اين اثر داشته است. اين در حالي است كه «ملك سليمان»،فيلم مغضوب اين نشريات، برخلاف فيلم هاي مورد علاقه آن ها، خون تازه اي در رگ هاي سينماي ما دميده است. آيا اين نوع برخورد رسانه اي، با دلسوزي براي فرهنگ و هنر در تناقض نيست؟
... «درد»هايي از اين دست بسيار است. كوتاه سخن اين كه مثلث «باندگرايي»، «سرمايه محوري» و «غرب زدگي» بزرگترين تهديد سينماي ايران بوده است و افرادي كه در اين راستا قدم بر مي دارند، عاملان تضعيف و نابودي سينماي اين كشور هستند. همان طور كه تجربه عملي 30 سال سينماي پس از انقلاب اسلامي نيز اين را ثابت مي كند. از جمله؛ از سال 76 كه اين مثلث بر مديريت فرهنگي كشور سلطه يافت، ضعف روزافزون سينما را هم ديديم. ديديم كه جمعيت مخاطب سينما از 50ميليون نفر به 13ميليون نفر كاهش يافت و چه اتفاقات تلخ ديگري كه بر سر هنر هفتم ما آمد.
امروز هم اگر شمقدري و دوستانش قصد رها كردن سينما از فرودها و شكست هاي پي در پي را دارند، چاره اي جز مبارزه با مثلث باندگرايي، سرمايه محوري و غرب زدگي ندارند. براي پرورش باغي پرثمر، بايد علف هاي هرز را ريشه كن كرد.
اما به رغم آرزوي بدخواهان اين سرزمين، سينماي ايران هرگز نابود نخواهد شد. سينماي ما واقعيت قدرتمندي است كه با تكيه بر فرهنگ ناب اسلامي- ايراني، از هر گزندي در امان خواهد ماند و به راه روشن خود ادامه خواهد داد. فراموش نكنيد كه فقط 32 سال از پيروزي انقلاب اسلامي گذشته و در اين مدت تنها دو نسل از سينماگران رشد كرده اند و اتفاقا بيشتر فيلمسازان برجسته امروز كشورمان از دامان فرهنگ انقلاب و دفاع مقدس برخاسته اند. تاريخ باز هم تكرار مي شود و از دل همين فرهنگ، نسل هاي جديدي در راه است كه بهتر از قبل بار امانت را به دوش خواهند كشيد و سينمايي ديگر را رقم خواهند زد.

این یادداشت در روزنامه کیهان چاپ شده است.