کشف حقیقت و هویت در بحران

مرحوم نادر طالب زاده طی سال‌ها اخیر بیشتر به عنوان مجری و برنامه ساز تلویزیون شناخته می‌شد. اما او سال های متمادی در زمینه تولید فیلم مستند فعال بود و حاصل کار او در این حوزه، کارگردانی آثاری چون «ساعت 25»، «والعصر»، «خنجر و شقایق»، «ما آنجا بودیم»، «رستاخیز جان»، «رویش در آتش»، «مهمان کلمبیا» و ... است.

نادرطالب زاده جزء طیفی از مستدسازان بود که می توان آن ها را «حقیقت‌گرا» نامید؛ یعنی ضمن واقع نمایی و پرداختن به حوادث و واقعیات روزمره عرصه های جنگی، سیاسی، اجتماعی و بین المللی، به مستندنگاری حقایق ازلی و ابدی در ورای این وقایع می پرداختند.

مستندسازی می تواند از واقعیات و مسائل روزمره فراتر برود که کار او در امتداد زندگی و دلمشغولی هایش باشد، نه در جهت سفارش کارفرما و اجرای پروژه. آثار و فعالیت های نادر طالب زاده نیز برآمده از تجربه زیستی و مشاهدات شخصی سازنده اش هست.

طالب زاده هم مثل سیدمرتضی آوینی، حاصل مسیری طی شده و راهی رفته در افق غرب بود. آوینی اگر در حوزه فلسفه و اندیشه، غرب را تا انتها پیموده بود و در نهایت به مکتب امام خمینی(ره) رسیده بود، طالب زاده، سیستم اجتماعی و رسانه ای غرب، آن هم از نوع آمریکایی‌اش را زیسته و تجربه کرده و در نهایت به انقلاب اسلامی واصل شده بود. هر دو از ظاهر غرب گذشته بودند و باطن آن را درک کرده بودند و هر دو نیز انقلاب اسلامی را به عنوان مأمن انسان حق طلب و آزاده، درک نموده بودند. شناخت این دو از ارزش ها و اهمیت انقلاب درحدی بود که حاضر شدند به خیلی از مواهب و جذابیت های کاذب غرب و غربزدگی پشت کنند. طالب زاده با اینکه در آمریکا زندگی می کرد و آنجا فیلم‌سازی می خواند و می توانست در هالیوود شاغل شود و زندگی مرفهی بسازد اما عشق را در ایران انقلابی و موفقیت را در جهاد برای انقلاب و ثبت حماسه های پرخون فرزندان این سرزمین یافت. این شباهت در زیست و سلوک باعث شد تا در نهایت، نادر و مرتضی به هم برسند و در روایت فتح، همکاری هم کنند.

خنجر و شقایق؛ آدم بجای آهن

مجموعه مستند «خنجر و شقایق» که به جنگ صرب‌ها علیه مسلمانان بوسنی اختصاص داشت، حاصل همکاری و همراهی شهید آوینی و نادر طالب زاده بود. این مستند در قالب یک مجموعه 10 قسمتی، با نویسندگی و گفتار متن آوینی و تصویربرداری و کارگردانی طالب زاده ساخته شد. البته مستند «خنجر و شقایق» برای پخش از تلویزیون با مشکل تراشی ها و محدودیت‌هایی از سوی مدیریت صداوسیما در سال 1371 مواجه شد، اما هنوز هم سندی زنده و گویا از یک جنگ نفس گیر و نژادپرستانه علیه مسلمانانی در قلب اروپای به ظاهر مدرن است.

اهمیت «خنجر و شقایق» از آن جهت است که در سال های اولیه دوران پسادفاع مقدس، مستند بحران را زنده نگه داشت و مقاومت حق در مقابل ظالم را در منطقه ای غیر از سرزمین های اسلام روایت می کرد. مستندی که به خاطر رفتن دوربین و گروه سازنده‌اش در متن خطرناک ترین بخش های جنگ و تبدیل شدن زاویه دید آن به یکی از رزمندگان، الگوی آثار بعد از آن در ژانر مستند بحران شد. چنان‌که در بخش هایی از فیلم، تصویربردار و همراهان او در تیررس گلوله طرف مقابل قرار می‌گیرند و در این موقعیت ها، فضایی پراضطراب و تعلیق‌آمیز ایجاد می‌شود.

البته «خنجر و شقایق» به سبک مستندهای «روایت فتح» بیش از عملیات جنگی و تسلیحات نظامی و سخت افزار و آهن، به آدم، نرم افزار، فرهنگ و مرام مردمی که در متن یک جنگ تحمیلی دیگر قرار گرفته بودند پرداخته است؛ یعنی ما با یک مستند جنگی-مردم‌شناختی مواجه می‌شویم که سعی دارد شناخت عمیقی از انسان‌هایی متفاوت از خیلی اروپاییان در یک شرایط جنگی را ارائه دهد. ما با این مردم، که ظاهر و زبان و شهرها و منازلی شبیه به دیگر اروپاییان دارند از نزدیک آشنا می شویم که البته برخلاف اکثریت مردم قاره سبز، مسلمان هستند و بعضا به مذهب سرخ تشیع گرویده‌اند.

طالب زاده در «خنجر و شقایق» سعی در یافتن شباهت‌هایی میان دفاع مقدس ما با مقاومت مومنانه رزمندگان مسلمان بوسنی داشت. به طور مثال، در بخشی از قسمت هشتم این مستند، از زبان شهید آوینی می‌شنویم که «این نبرد ناخواسته مثل آنچه جنگ هشت ساله با ما کرد وظیفه پیراستن این مردمان از هر چه غیر از ایمان مذهبی است را برعهده دارد. جنگی که اگرچه بنیادهای اجتماعی مردم را در هم ریخت اما آن‌ها را در بازگشت به هویت دینی‌شان یاری کرد.»

البته طالب زاده در «خنجر و شقایق» سراغ مابقی ادیان و مذاهب، به ویژه مسیحیان کاتولیک هم می رود و روایت و ذهنیت آن ها درباره این جنگ را ثبت و ضبط می‌کند.

طالب زاده بعدا نیز مستند «رویش در آتش» را درباره بوسنی کارگردانی کرد.

روایت ازخودگذشتگی در جاده فتح

مرحوم طالب زاده در دوره ای که هنوز جوان بود، یک مستند دیدنی و جذاب را هم در جبهه تولید کرد. این مستند «والعصر» نام دارد. در معرفی مستند «والعصر» آمده است: این مستند ۳۵ میلی‌متری که در زمان جنگ و در سال ۱۳۶۲، طی عملیات آبی-خاکی خیبر ساخته شده است، به ماجرای پروژه عظیم مهندسی جنگ، یعنی احداث جاده ۱۳ کیلومتری سید الشهداء (ع) در دل مرداب‌های هور، طی عملیات خیبر می‌پردازد.

این معرفی، ممکن است مخاطب را دچار این تصور کند که با مستندی سفارشی در حوزه ساخت و ساز و مهندسی مواجه خواهد شد. اما این تصور کاملا اشتباه است. چون نادر طالب زاده به بهانه این عملیات و آن پروژه مهندسی، سعی کرده به مردان جهادی، نیروهایی که داوطلبانه و عاشقانه به میدان رزم آمده اند بپردازد. او در این فیلم، با انسان هایی همراه می شود که در عین شباهت ظاهری اما با انسان معاصر که معمولا در پی رفاه و زندگی بی دردسر و تمنیات نفسانی است، فرسنگ ها فاصه دارند. آدم هایی که نه برای انجام پروژه و مهندسی و احداث جاده، بلکه برای عرق دینی و گشودن راه فتح و فداکاری برای اسلام، جان خود را به خطر انداخته و وسط گلوله باران و انفجار و آتش، متواضعانه مشغول کار هستند.

«والعصر» فیلم مستند بسیار ساده‌ای است و جنبه تکنیکی خاصی ندارد. اما این به حسن فیلم تبدیل شده، چون باعث شده تا مخاطب بدون هیچ واسطه و آلایشی با سوژه‌ها و فضایی که مستندساز در آن قرار گرفته ارتباط برقرار کند.

پیش‌بینی یک فروپاشی

مرحوم طالب زاده، یک مجموعه مستند بسیار مهم و ارزشمند هم با عنوان «ساعت 25» ساخته بود که در آن برای اولین بار به فروپاشی آمریکا در آینده پرداخته بود.

مستند «ساعت 25» در سال 1369 طی یک مجموعه هفت قسمتی و در واکنش به حمایت گسترده آمریکا از رژیم صدام در جنگ علیه ایران ساخته شد. هدف طالب زاده‌ این بود که تأثیر حق طلبی ایران و عاقبت جنگ افروزی آمریکا را در درون خودش نشان بدهد. او برای اولین بار سراغ یک موضوع تازه و بکر رفت؛ فقر و بی خانمانی در آمریکا!

شاید اگر در آن مقطع از تاریخ کسی از فروریختن اقتصاد آمریکا و وجود خیل گرسنگان در آنجا سخن می‌گفت، کمتر کسی باور می کرد، چه رسد به بی‌خانمانی و ولگرد شدن بخشی از مردم در کف خیابان شهرهایی که هر یک نماد سرمایه داری مدرن و پیشرفته بودند! چون تا قبل از آن، تنها تصویر از آمریکا در فیلم های هالیوودی و برخی از برنامه های خبری رسانه ها بود و عموما چهره یک «سوپرمن» را از ایالات متحده نمایش می دادند. به همین دلیل هم طالب‌زاده دوربین دست گرفت و به آمریکا رفت تا به طور تصویری و باورپذیر، واقعیت این کرکس پر و بال ریخته را آن هم با نگاهی به آینده به تصویر بکشد.

حقیقت برملا شده در فیلم این است که ظهور نوپدید خانه به دوشان و خیابان‌خواب‌ها در آمریکای آن زمان، از عواقب انقلاب اسلامی و درافتادن آمریکا با این انقلاب است و نتیجه نهایی‌اش «فروپاشی آمریکا» خواهد بود.

«ساعت 25» صرفا بر بازنمایی فقر در آمریکا بازنمانده است، بلکه مسائلی که وابسته و پیوسته به هم هستند را سلسله وار مطرح کرده است. به این ترتیب، بعد از پرداختن به بی خانمان ها و تنگدستان آمریکا در دو قسمت اول با عنوان های «بستر سنگی» و «خانه کاغذی»، در قسمت سوم به عواقب و تبعات غرق شدن آمریکا در سرمایه‌سالاری (کاپیتالیسم) پرداخته است. بخش سوم این مجموعه با عنوان «رقص مرگ» به آسیب های اجتماعی بروز یافته در آمریکا توجه دارد. مثل خشونت افسارگسیخته‌ای که این روزها در آمریکا و در قالب کشتار مردم با اسلحه شخصی اوج گرفته است و یا گسترش دزدی و سرقت و همچنین افزایش بیماری های روانی و اخلاقی و ...قسمت چهارم این مجموعه با عنوان «سرزمین من» هم به یکی دیگر از ابعاد مهم آمریکاشناسی پرداخته است؛ اینکه سرزمینی که امروز به عنوان آمریکا شناخته می شود و منبع و صادر کننده جنگ و خشونت در جهان است، قرن ها قبل، موطن گروهی از انسان ها بودند که با نام سرخپوست شناخته می شوند و ازقضا، از صلح طلب‌ترین انسان های روی زمین محسوب می‌شوند. با این حال این سرزمین توسط گروهی از اروپاییان که پیرو فرقه «پیوریتن» بودند و افکاری شبه صهیونیستی داشتند اشغال شد. آن ها در اشعار و سرودهایشان از آمریکا با عنوان سرزمین موعود یاد می کردند و اتفاقا رفتارشان با سرخپوستان –و بعدا سیاهپوستان- شباهت بی نظیری به رفتار اسرائیلی ها با فلسطینیان داشت. بخش بعدی مجموعه «ساعت 25» با عنوان «سایه کرکس» یکی دیگر از حلقه های زنجیر فروپاشی آمریکا را عیان می کند؛ جنگ افرروزی های آمریکا در اقصی نقاط جهان که معمولا با شعارهای بشردوستانه –ازجمله مبارزه با کمونیسم و تروریسم- برگزار می‌شوند، موجب قتل و کشتار میلیون ها نفر از مردم و غیرنظامیان در گیتی شده است؛ این بخش از مستند به ابعادی از جنگ طلبی آمریکا و عواقب آن بر خود مردم آمریکا می پردازد. یکی از قسمت های مهم این مجموعه که در فضای مجازی نیز در دسترس است، «رد افعی» است که با نگاهی متفاوت، به نفوذ صهیونیسم در آمریکا پرداخته است. اتفاق جدیدی که در «ساعت 25» رخ داده این است که طالب زاده این مسئله را با حضور میدانی در آمریکا و در گفت‌وگو با مردم و نخبگان ساکن در آمریکا بررسی و ریشه یابی می کند. به عبارت بهتر، این بخش از مستند، عواقب حضور صهیونیست ها در مراکز تصمیم گیری و تصمیم سازی آمریکا را بر زندگی روزمره مردم آمریکا موشکافی می کند.قسمت آخر مجموعه مستند «ساعت 25» نیز به اتفاقی امیدبخش و مثبت در آمریکا می پردازد. در این بخش، گسترش پیروان دین مبین اسلام در آمریکا و به ویژه علاقه مندی رنگین پوستان و سیاهان به این دین، یکی دیگر از تأثیرات انقلاب اسلامی و حلقه نهایی فروپاشی سیستم حاکم بر آمریکا معرفی می شود.

کشف حقیقت در 11 سپتامبر

مستند «ما آنجا بودیم» به کارگردان نادر طالب زاده، در قالب ژورنالیستی و پژوهشی، طی یک ساعت به واکاوی حادثه 11 سپتامبر نیویورک می‌پردازد. طالب زاده در این مستند به جای روش های کلیشه ای و یا تکرار مکررات، سراغ چند تن از چهره هایی که روز یازدهم سپتامبر 2001 از نزدیک شاهد و ناظر حمله به برج‌های تجارت جهانی در شهر نیویورک آمریکا بودند رفته و صحبت های آن ها را بازتاب داده است. این افراد، رهگذر یا عامه مردم نیستند، بلکه شخصیت هایی معتبر محسوب می شوند که البته در لحظه حادثه، فرو ریختن برج های دوقلو را دیده‌اند و یا در داخل برج حضور داشتند. آنچه از زبان و به روایت آن ها می شنویم، با روایت رسمی ارائه شده از سوی آمریکا و رسانه های جریان اصلی در آن کشور نه تنها متفاوت، بلکه کاملا در تعارض است. جالب ترین صحبت ها از سوی «رودریگز» بیان می شود. او نظافتچی یکی از برج ها بود که به قهرمان 11 سپتامبر مشهور است چون در آن حادثه به نجات جان خیلی ها پرداخت. رودریگز در این مستند، به صراحت می گوید که آنچه از نزدیک دیده یک خرابکاری عمدی از سوی دولت است (از طریق انفجار بمب در زیر ساختمان و بعد برخورد هواپیماها) و نه یک حمله از سوی تروریست های خارجی.

نکته قابل توجه این است که باز هم انسان ها، حالات، احساسات و عقاید آن‌ها توسط نادر طالب زاده، محور یک مستند درباره موضوعی بحرانی و ملتهب است. یعنی بیش از هر چیزی در قاب این فیلم، آدم هایی در سنین و در شغل های مختلف حضور دارند که خب، روایت همه آن ها با وجود منحصر به فرد بودن، در نهایت یک کل منسجم را تشکیل می دهد و مخاطب می تواند به یک تحقیق عمیق و همه جانبه از ماجراهایی که در 11 سپتامبر در نیویورک رخ داد دست یابد و در کنار آن، تأثیرپذیری فکری و تحول در نتیجه حوادث روزگار را هم در روحییه و اعتقادات آن‌ها بشنود.

روکرد حقیقت شناسی و هویت یابی که در آثار قبلی طالب زاده جریان داشت در این فیلم و در بستر کار تحقیقاتی او محسوس است. مثل بخشی که رودریگز از تأثیر معنوی واقعه یازدهم سپتامبر می‌گوید و اینکه بعد از آن حادثه جهان بینی او تغییر یافت و خدا را بیش از گذشته باور کرد. همچنین مستند «ما آنجا بودیم» به نوعی در ادامه «ساعت 25» است که به زمینه های فروپاشی ایالات متحده و ماجراهای آخرالزمانی منتج می‌شود. نگاه بین الادیانی و تقریبی طالب زاده که در آثار قبلی او هم هویدا بود، در این کار به خوبی مشهود است. به ویژه آنجا که کشیش کلیسای سنت پال در مجاورت برج های دوقلو از این حرف می زند که علاقه او به مسلمانان، بعد از آن حادثه بیش از گذشته شده است.

این مطلب در فصلنامه «تجلی واقعیت» منتشر شده است.

مطالب بیشتر را در تلگرام دنبال کنید: https://t.me/arashfahim1396