متمایل به سیاه

 

فیلم «زرد» یک کپی‌کاری تازه از سینمای اصغر فرهادی است که به شکلی ملال‌آور و بی‌رمق به تکرار مضامین و نقش مایه‌های آثار فیلمساز اسکاری می‌پردازد. فیلمی که قرار بوده پنهان‌کاری و فریب را در بستر یک روایت اجتماعی نقد و نهی کند، خودش در ساختار و محتوا به این مشکلات مبتلا است.

دورویی فیلم، بیش از هر چیزی در اسم، تبلیغات و سکانس افتتاحیه فیلم مشخص است. عکس‌ها، تیزر و تبلیغات فیلم به اضافه نام غلط‌انداز، آن همه مخاطب عام را فریب می‌دهند که واقعاً با یک فیلم زرد مواجه هستند. سکانس آغازین فیلم هم این‌گونه به مخاطب القا می‌کند که قرار است فیلمی عامه‌پسند، مفرح و راحت را ببیند. سکانسی که در طبیعت و پر از شادی و رنگ شکل می‌گیرد؛ اما همه اینها دستاویزی برای رو دست زدن فیلم به تماشاگر است؛ هم آنان که قصد دارند برای دقایقی از جهان پیرامون خود رها و سرگرم بشوند و هم افرادی که با هدفی متعالی به سینما می‌روند و می‌خواهند تجربه هنری یا فکر جدیدی را ببینند و به درک تازه‌ای از زندگی یا جامعه دست پیدا کنند؛ هر دو گروه، انتخاب‌شان اشتباه است. چون با فیلمی پر از اطوارهای تکراری، گلدرشت و اغراق‌آمیز مواجه می‌شوند که نه تنها زرد، بلکه خاکستری هم نیست و به سیاه متمایل است.

برای نمونه، در طول فیلم، به طور مکرر دعوا و درگیری و تنش بین آدم‌ها ایجاد می‌شود. حتی گاهی صحنه کتک‌کاری، بدون هیچ الزام دراماتیک و فقط برای تحمیل بحران به فضای فیلم در پس زمینه برخی از صحنه‌ها رخ می‌دهد. مانند اولین سکانسی که در بیمارستان اتفاق می‌افتد. در این‌گونه فیلم‌ها حتماً باید جوانانی که عطش مهاجرت به خارج یا سفر به تایلند را دارند هم حضور داشته باشند!

کلیشه دیگر این‌گونه فیلم‌ها، روابط از هم گسیخته همه آدم‌ها است. یک زن با وجود عشق به همسرش در نهایت متوجه خیانت او به خودش می‌شود، همان زن به دلیل ازدواج با مردی که مورد تأیید پدرش نبوده از سوی پدرش طرد شده است، مرد جوانی که باز هم به دلیل خیانت از همسرش جدا شده، دختر جوانی که برای سفر به خارج از کشور، نامزد خود را رها می‌کند و... تقریباً در فیلم، نمی‌توان هیچ ارتباط سالمی را یافت!

علاوه بر اینها، باید به گاف‌ها و ضعف ساختاری این فیلم هم اشاره کرد که زیر جوسازی تلخ و سیاه فیلم پنهان شده‌اند. مصطفی تقی‌زاده، کارگردان فیلم «زرد» در اولین فیلم خودش، نتوانسته کلیدی‌ترین صحنه که آغازگر بحران در داستان است را دربیاورد. در صحنه تصادف، می‌بینیم که دو نفر سوار بر خودرو مسیر خود را می‌روند که ناگهان احساس می‌کنند که از روی چیزی رد شده‌اند. بعد از پیاده شدن تازه می‌فهمند که یک آدم را زیر گرفته‌اند! همچنین اتفاق مهم دیگر فیلم، یعنی ماجرای پرداخت پول برای پیوند کبد هم در نوع خودش شگفت‌انگیز است؛ ولی مشخص نیست که یک گروه که جوانان نخبه و نابغه معرفی می‌شوند و قرار است تبدیل به مغزهای فراری بشوند، چطور به این سادگی حاضر می‌شوند بدون هیچ ضمانتی 100 میلیون تومان را به فردی که حتی ساده‌ترین تماشاگران فیلم هم از ابتدا به شیاد بودنش پی می‌برند، می‌دهند و او نیز مثل آب خوردن پول را می‌گیرد و بدون ارائه کبد، ناپدید می‌شود؟!

مطالب من را در تلگرام هم دنبال کنید: https://t.me/arashfahim1396