پژمان؛ کاریکاتور تازه به دوران رسیده ها
باید اعتراف کنم که سریال «پژمان» فراتر از آن چیزی بود که از آن انتظار می رفت. پرداختن به زندگی یک فوتبالیست، گرچه موضوع جالب توجهی است اما اینکه اعلام شده بود نقش این فوتبالیست را قرار است یک شخصیت حقیقی بازی کند، از ابتدا شک برانگیز می نمود و مثل بسیاری از مناسبات فوتبالی و سینمایی ما بوی پول و رابطه می داد.
اما پخش همان قسمت های ابتدایی، همه این تصورات را بر هم زد؛ در «پژمان» نه أثری از قربانی کردن هنر برای رابطه دیده شد و نه مثل آثار قبلی و یادداشت های روزنامه ای و «تاکسی نوشت»های سازندگانش رنگی از شکم سیری و توهین غلیظ به مردم داشت. محتوای نسبتا مترقی و نگاه انتقادی و صریح سریال به مسائل اجتماعی در این سریال یک غافلگیری بود. اگرچه در برخی از قسمت ها، نوعی رویکرد اجتماعی غلط هم جاری بود. مثل آن بخش از سریال که پژمان و مدیربرنامه هایش برای مذاکره با یک تیم شهرستانی به شیراز سفر کردند. متأسفانه در این بخش، تصویری اشتباه و از سر سطحی نگری به شهرستانی ها به نمایش درآمد. البته این وضعیت در سریال غلبه نداشت و به برخی از قسمت ها محدود می شد.
اگر در سریال های قبلی گروه سروش صحت و برادران قاسم خانی -به ویژه «ساختمان پزشکان»- بوی بد مردم گریزی توی ذوق می زد، این بار خنثی گریزی بود که مخاطب را تاحدودی سر شوق می آورد. اینکه «پژمان» بدون محافظه کاری و ترس به زندگی شبه روشنفکرها و آدم های خودبزرگ بین و پرادعا پرداخته بود، اتفاق خوبی است.
کنار هم گذاشتن آدم های «خودباسوادپندار» با جماعت کاسب کار در این سریال هم یک چینش هوشمندانه و آگاهانه بود. طی 20 سال اخیر، این دو گروه -بادآورده های اقتصادی و سطحی نگرهای فکری و اجتماعی- همزیست شده و بافت مشخصی را تشکیل داده اند. اینها معمولا در مناسبت های مختلف از همدیگر پشتیبانی می کنند و در زمینه های سیاسی و اجتماعی و تجاری و فرهنگی و هنری، پروژههای مشترکی را پیش می برند. به همین دلیل هم در این سریال، یک فوتبالیست کاسب کار که همه هم و غمش شهرت و ثروت است و مردم را برده خودش می داند با یک شخصیت به ظاهر فعال اجتماعی اما به شدت شعارزده، خواهر و برادر هستند. یعنی به تعبیر این سریال، در جامعه امروز ایران، سرمایه داری و روشنفکری، از یک مادر زاده شده اند. سریال«پژمان» کاریکاتوری است از تازه به دوران رسیده ها و نوکیسه ها.
پرداختن به فرایندهای پشت صحنه فوتبال در سریال «پژمان» را می توان نمونه نقد و آسیب شناسی مثبت و درمانگر با ابزار طنز محسوب کرد. به هر حال، واقعیت این است که آنچه مردم به عنوان مسابقه فوتبال در ورزشگاه ها و یا قاب تلویزیون می بینند تنها ذره ای از حوادث فوتبال است و بیشتر اتفاقات در اتاق ها و جلسات و رد و بدل کردن بازیکنها رخ می دهد. با این اوصاف جا داشت که در این سریال با شدت و شجاعت بیشتری به خیلی از مسائل ناگفته در این عرصه پرداخته میشد. انتقاد برخی از اهالی فوتبال از سریال مذکور خیلی نابجاست. چون خود آنها بهتر از هر کسی می دانند که وضعیت فوتبال و اهالی آن در دوران کنونی، خیلی بیشتر از این ها قابل نقد است و «پژمان» بینهایت حرمت نگه داشته است.

با این حال، سریال «پژمان» یک مشکل بزرگ داشت و آن هم پرحرفی و زمختی بیش از حد آن بود. به طوری که بخش زیادی از فضای سریال را دیالوگ و بحث فراگرفته است. این درحالی است که ساختار سریال برپایه کمدی بزن و بکوب بنا نهاده شده و با چنین انتخابی، روند سریال باید به سمت ایجاد موقعیت می رفت و در دیالوگها تخفیف داده می شد.
شخصیت پردازی در داستان چندان درنیامده و کاراکترها مقوایی هستند. اما تجربه بازیگران، این خلأ را پر کرده است. هم بهاره رهنما و هم بیژن بنفشه خواه به خوبی از پس نقش های خود برآمدند.